ریشه لعن: تفاوت میان نسخهها
(افزودن نمودار دفعات) |
|||
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
=== قاموس قرآن === | === قاموس قرآن === | ||
راندن و دور كردن. «لَعَنَهُ لَعْناً: طَرَدَهُ وَ اَبْعَدَهُ عَنِ الْخَيْرِ» در مفردات گفته: لعن به معنى طرد و دور كردن از روى غضب است. آن از خدا در آخرت عذاب و در دنيا انقطاع از قبول رحمت و توفيق خداست و از انسان نفرين است نسبت به غير. [بقره:88]. بلكه خدا آنها را در اثر كفرشان از رحمت خويش دور كرده است [احزاب:64]. [بقره:159]. يعنى لاعنون از خدا خواهند كه كتمان كنندگان آيات را از رحمت خويش دور كند. [بقره:161]. لعنت در اينجا به معنى عذاب است. اصناف زير در قرآن كريم مورد لعنت اند: 1- كفار به طور مطلق. [احزاب:64]. 2- منافقان. [احزاب:61-60]. ايضاً [فتح:6]. 3- ابليس. [ص:78]. [نساء:118]. 4- آنانكه خدا و رسول را اذيت مىكنند: [احزاب:57]. 5- اهل فساد و قاطعان رحم: [محمّد:23-22]. با ملاحظه آيه ماقبل روشن مىشود كه مراد از «تَوَلَّيْتُمْ» اعراض از حق و جهاد است نه به معنى حكومت. 6- آنانكه آيات خدا و راههاى هدايت را كتمان كرده و مخفى مىدارند. [بقره:159].اينان در كتمان حق هم به خدا خيانت كردهاند و همه به مردم. لذا خدا به آنها لعنت كرده و مردم از خدا به آنها لعنت مىخواهند. 7- ستمكاران: [هود:18]. [اعراف:44]. ظاهراً منظور ستمكاران كفار است رجوع شود به صدر هر دو آيه ايضاً آيه [غافر:52]. 8- شجره ملعنونه. [اسراء:60]. مراد از شجره ملعونه بنابر تحقيقى كه در «رأى» گذشت بنى اميه است. 9- آنانكه به زنان پاكدامن نسبت زنا بدهند. [نور:23]. لعان لعان و ملاعنه آن است كه مردى به زنش نسبت زنا بدهد و شاهد نداشته باشد بايد چهار دفعه بگويد: خدا را شاهد مىگيرم كه در اين نسبت راستگو هستم، در دفعه پنجم مىگويد: اگر دروغگو باشد لعنت خدا بر اوست. پس از آن زن چهار مرتبه مىگويد: خدا را شاهد مىگيرم كه او دروغ مىگويد، مرتبه پنجم مىگويد: غضب خدا بر او اگر مرد راست مىگويد. در اينصورت به يكديگر حرام ابدى مىشوند، اين مطلب در آيات 6 تا 9 سوره نور ذكر شده است، لعان ميان عويمر بن ساعده و زنش كه به وى نسبت زنا داده بود به وسيله رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» براى اولين بار واقع گرديد بنابر آنچه از تفسير قمى نقل شده است. به نقل مجمع: آن ميان هلال بن اميه و زنش واقع شد. ايضاً در نفى ولد لعان جارى است و آن اين است كه كسى بگويد: اين بچه از من نيست و زن آن را از زنا زائيده است. | راندن و دور كردن. «لَعَنَهُ لَعْناً: طَرَدَهُ وَ اَبْعَدَهُ عَنِ الْخَيْرِ» در مفردات گفته: لعن به معنى طرد و دور كردن از روى غضب است. آن از خدا در آخرت عذاب و در دنيا انقطاع از قبول رحمت و توفيق خداست و از انسان نفرين است نسبت به غير. [بقره:88]. بلكه خدا آنها را در اثر كفرشان از رحمت خويش دور كرده است [احزاب:64]. [بقره:159]. يعنى لاعنون از خدا خواهند كه كتمان كنندگان آيات را از رحمت خويش دور كند. [بقره:161]. لعنت در اينجا به معنى عذاب است. اصناف زير در قرآن كريم مورد لعنت اند: 1- كفار به طور مطلق. [احزاب:64]. 2- منافقان. [احزاب:61-60]. ايضاً [فتح:6]. 3- ابليس. [ص:78]. [نساء:118]. 4- آنانكه خدا و رسول را اذيت مىكنند: [احزاب:57]. 5- اهل فساد و قاطعان رحم: [محمّد:23-22]. با ملاحظه آيه ماقبل روشن مىشود كه مراد از «تَوَلَّيْتُمْ» اعراض از حق و جهاد است نه به معنى حكومت. 6- آنانكه آيات خدا و راههاى هدايت را كتمان كرده و مخفى مىدارند. [بقره:159].اينان در كتمان حق هم به خدا خيانت كردهاند و همه به مردم. لذا خدا به آنها لعنت كرده و مردم از خدا به آنها لعنت مىخواهند. 7- ستمكاران: [هود:18]. [اعراف:44]. ظاهراً منظور ستمكاران كفار است رجوع شود به صدر هر دو آيه ايضاً آيه [غافر:52]. 8- شجره ملعنونه. [اسراء:60]. مراد از شجره ملعونه بنابر تحقيقى كه در «رأى» گذشت بنى اميه است. 9- آنانكه به زنان پاكدامن نسبت زنا بدهند. [نور:23]. لعان لعان و ملاعنه آن است كه مردى به زنش نسبت زنا بدهد و شاهد نداشته باشد بايد چهار دفعه بگويد: خدا را شاهد مىگيرم كه در اين نسبت راستگو هستم، در دفعه پنجم مىگويد: اگر دروغگو باشد لعنت خدا بر اوست. پس از آن زن چهار مرتبه مىگويد: خدا را شاهد مىگيرم كه او دروغ مىگويد، مرتبه پنجم مىگويد: غضب خدا بر او اگر مرد راست مىگويد. در اينصورت به يكديگر حرام ابدى مىشوند، اين مطلب در آيات 6 تا 9 سوره نور ذكر شده است، لعان ميان عويمر بن ساعده و زنش كه به وى نسبت زنا داده بود به وسيله رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» براى اولين بار واقع گرديد بنابر آنچه از تفسير قمى نقل شده است. به نقل مجمع: آن ميان هلال بن اميه و زنش واقع شد. ايضاً در نفى ولد لعان جارى است و آن اين است كه كسى بگويد: اين بچه از من نيست و زن آن را از زنا زائيده است. | ||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
هم:100, الله:64, اله:59, وله:57, ل:39, على:35, ه:33, فى:32, الذين:31, من:29, ف:28, ها:27, لعن:27, انن:26, الا:26, ما:25, اول:25, ک:24, کفر:24, يوم:22, قوم:21, ب:19, کم:18, قول:18, دنو:18, بعض:18, عذب:17, عدد:16, ربب:16, هذه:16, امن:16, سبل:16, کون:16, انس:15, سوء:15, ان:15, يا:15, بين:15, ظلم:15, جعل:14, تبع:14, الى:14, توب:14, ايى:14, بئس:14, کبر:14, نا:14, لا:14, عن:14, ورد:14, نور:14, بل:14, اتى:14, يدى:14, او:13, صحب:13, رجم:13, کذب:13, قتل:13, دور:13, غضب:13, غلل:13, دين:13, قلب:13, ضعف:13, کتب:13, سبت:13, الک:13, ضلل:13, صلح:13, رفد:13, ارض:13, رحم:13, قد:13, عند:13, امر:13, ثم:13, قلل:13, اخر:12, اخذ:12, دبر:12, مرد:12, کلل:12, خلد:12, اذن:12, لئک:12, لکن:12, شجر:12, امم:12, اخو:12, اين:12, سوى:12, وثق:12, شطن:12, ى:12, غلف:12, صدد:12, دخل:12, قرآن:12, خمس:12, غفل:12, صدق:12, حسب:12, رسل:12, نفس:12, ملک:12, ذلک:12, جهنم:12, بهل:12, فسد:12, ن:12, هى:12, عظم:12, حتى:12, قرء:12, دعو:12, حصن:12, ثقف:12, بسط:11, قرب:11, نصر:11, نقض:11, جمع:11, رمى:11, اوى:11, قطع:11, هؤلاء:11, عذر:11, فتن:11, کثر:11, بنو:11, اذا:11, خوف:11, جور:11, صمم:11, قبح:11, سعر:11, عرف:11, جزى:11, خير:11, قسو:11, نظر:11, اسرائيل:11, درک:11, انث:11, لن:11, عاد:11, جبر:11, ذا:11, وجد:11, حرف:11, سوع:11, سنن:11, اذى:11, موت:11, نفع:11, هدى:11, قبل:11, ثوب:11, فرق:11, رئى:11, لعل:11, صير:11, موسى:11, ردد:11, کلم:11, غفر:11, شرى:11, نعم:11, لسن:11, وصل:11, نبء:11, جنن:10, نن:10, فعل:10, عمى:10, داود:10, التى:10, وجه:10, نفق:10, زيد:10, جىء:10, نسو:10, شرر:10, بصر:10, اولاء:10, بعد:10, طمس:10, يهود:10, کيف:10, لما:10, عيسى:10, حقق:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۴
تکرار در قرآن: ۴۱(بار)
قاموس قرآن
راندن و دور كردن. «لَعَنَهُ لَعْناً: طَرَدَهُ وَ اَبْعَدَهُ عَنِ الْخَيْرِ» در مفردات گفته: لعن به معنى طرد و دور كردن از روى غضب است. آن از خدا در آخرت عذاب و در دنيا انقطاع از قبول رحمت و توفيق خداست و از انسان نفرين است نسبت به غير. [بقره:88]. بلكه خدا آنها را در اثر كفرشان از رحمت خويش دور كرده است [احزاب:64]. [بقره:159]. يعنى لاعنون از خدا خواهند كه كتمان كنندگان آيات را از رحمت خويش دور كند. [بقره:161]. لعنت در اينجا به معنى عذاب است. اصناف زير در قرآن كريم مورد لعنت اند: 1- كفار به طور مطلق. [احزاب:64]. 2- منافقان. [احزاب:61-60]. ايضاً [فتح:6]. 3- ابليس. [ص:78]. [نساء:118]. 4- آنانكه خدا و رسول را اذيت مىكنند: [احزاب:57]. 5- اهل فساد و قاطعان رحم: [محمّد:23-22]. با ملاحظه آيه ماقبل روشن مىشود كه مراد از «تَوَلَّيْتُمْ» اعراض از حق و جهاد است نه به معنى حكومت. 6- آنانكه آيات خدا و راههاى هدايت را كتمان كرده و مخفى مىدارند. [بقره:159].اينان در كتمان حق هم به خدا خيانت كردهاند و همه به مردم. لذا خدا به آنها لعنت كرده و مردم از خدا به آنها لعنت مىخواهند. 7- ستمكاران: [هود:18]. [اعراف:44]. ظاهراً منظور ستمكاران كفار است رجوع شود به صدر هر دو آيه ايضاً آيه [غافر:52]. 8- شجره ملعنونه. [اسراء:60]. مراد از شجره ملعونه بنابر تحقيقى كه در «رأى» گذشت بنى اميه است. 9- آنانكه به زنان پاكدامن نسبت زنا بدهند. [نور:23]. لعان لعان و ملاعنه آن است كه مردى به زنش نسبت زنا بدهد و شاهد نداشته باشد بايد چهار دفعه بگويد: خدا را شاهد مىگيرم كه در اين نسبت راستگو هستم، در دفعه پنجم مىگويد: اگر دروغگو باشد لعنت خدا بر اوست. پس از آن زن چهار مرتبه مىگويد: خدا را شاهد مىگيرم كه او دروغ مىگويد، مرتبه پنجم مىگويد: غضب خدا بر او اگر مرد راست مىگويد. در اينصورت به يكديگر حرام ابدى مىشوند، اين مطلب در آيات 6 تا 9 سوره نور ذكر شده است، لعان ميان عويمر بن ساعده و زنش كه به وى نسبت زنا داده بود به وسيله رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» براى اولين بار واقع گرديد بنابر آنچه از تفسير قمى نقل شده است. به نقل مجمع: آن ميان هلال بن اميه و زنش واقع شد. ايضاً در نفى ولد لعان جارى است و آن اين است كه كسى بگويد: اين بچه از من نيست و زن آن را از زنا زائيده است.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
لَعَنَهُمُ | ۶ |
فَلَعْنَةُ | ۱ |
يَلْعَنُهُمُ | ۲ |
اللاَّعِنُونَ | ۱ |
لَعْنَةُ | ۳ |
لَعْنَةَ | ۳ |
نَلْعَنَهُمْ | ۱ |
لَعَنَّا | ۱ |
يَلْعَنِ | ۱ |
لَعَنَهُ | ۳ |
لَعَنَّاهُمْ | ۱ |
لُعِنُوا | ۲ |
لُعِنَ | ۱ |
لَعَنَتْ | ۱ |
لَعْنَةً | ۳ |
اللَّعْنَةُ | ۲ |
اللَّعْنَةَ | ۱ |
الْمَلْعُونَةَ | ۱ |
يَلْعَنُ | ۱ |
مَلْعُونِينَ | ۱ |
لَعَنَ | ۱ |
الْعَنْهُمْ | ۱ |
لَعْناً | ۱ |
لَعْنَتِي | ۱ |
لَعَنَهُمْ | ۱ |