ریشه نکح: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۴: | خط ۴: | ||
__TOC__ | __TOC__ | ||
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::نکح]] | |||
|?نازل شده در سال | |||
|mainlabel=- | |||
|headers=show | |||
|limit=2000 | |||
|format=jqplotchart | |||
|charttype=line | |||
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول | |||
|labelaxislabel=سال نزول | |||
|smoothlines=yes | |||
|numbersaxislabel=دفعات تکرار | |||
|distribution=yes | |||
|min=0 | |||
|datalabels=value | |||
|distributionsort=none | |||
|ticklabels=yes | |||
|colorscheme=rdbu | |||
|chartlegend=none | |||
}} | |||
=== قاموس قرآن === | === قاموس قرآن === | ||
نكاح به معنى زن گرفتن است كه همان عقد نكاح باشد به معنى مقاربت و جماع نيز آيد. راغب مىگويد: نكاح در اصل براى عقد است سپس به طور استعاره به جماع گفته شده، محال است كه اول جماع وضع شده سپس در عقد به استعاره باشد زيرا نامهاى جماع همه كنايات اند و عرب تصريح به آن را قبيح مىداند و اين غيرممكن است كه با لفظ قبيح از غيرقبيح تعبير آورند. (يعنى لفظى كه براى جماع وضع شده در عقد خواندن بكاربرند. در مجمع ذيل [بقره:221]. فرموده: نكاح لفظى است كه بر عقد و جماع گفته مىشود به قولى اصل آن جماع است آنگاه دراثر كثرت استعمال به عقد نكاح گفتهاند. فيومى در مصباح گويد: ابن فارس و غيره گفتهاند: نكاح بروطى و عقد اطلاق مىشود. در صحاح گفته: «اَلنِكاحُ: اَلَوطْءُ وَقَدْيَكُونُ لِلعَقْدِ» در قاموس گويد: «اَلنِكاحُ اَلْوَطْىُ وَ الْعَقْدُلَهُ» به نظر نگارنده قول راغب اصح است مگر آنكه بگوييم: نكاح در جماع وعقد هر دو مجاز است و معناى اصلى آن مخالطه و يا انضمام و نظير آن است چنانكه در مصباح المنير آمده است. ناگفته نماند: تمام موارد آن در قرآن مجيد به معنى تزويج وازدواج است مگر [نور:3]. كه شايد به معنى جماع باشد و تحقيق خواهدشد. اينك بعضى از آيات. [نساء:22]. زنانى را كه پدرانتان تزويج كرده تزويج نكنيد (نامادريها). [بقره:230]. اگر(بارسوم) زن را طلاق دهد ديگر بر او حلال نمىشود تا زن با ديگرى ازدواج كند. در آيه اول نسبت نكاح به مرد و در آيه دوم به زن داده شده است. انكاح: از باب افعال تزويج كردن زنى است به مردى و بالعكس [نور:32]. بى شوهران را به شوهر دهيد و بى همسران را همسر بگيريد و اين را در باره غلامان شايسته و كنيزان نيز انجام دهيد. * [بقره:235]. عقده به معنى گره است گويى بوسيله نكاح، زن و شوهر به هم بسته و گره زده مىشوند ظاهرا نكاح بيان «عقده» است يعنى در عده وفات به عقد نكاح تصميم نگيريد و اجرا نكنيد تا عده وفات سرآيد. * [نور:3]. راجع به اين آيه در «زنا» صحبت كردهايم در البيان اختيار كرده كه مراد از نكاح در آيه جماع است يعنى: مرد زانى زنا نمىكند مگر با زن زناكار و يا با زن مشرك كه پستتر از زن زناكار است و زن زناكار زنا نمىكند مگر با مردزانى ويابا مشرك كه بدتر از مرد زناكار است ولى مؤمن اينكار را نمىكند كه زنا حرام است و مؤمن مرتكب آن نمىشود. نگارنده را در مراد آيه ابهام برطرف نشده است. والله العالم. | نكاح به معنى زن گرفتن است كه همان عقد نكاح باشد به معنى مقاربت و جماع نيز آيد. راغب مىگويد: نكاح در اصل براى عقد است سپس به طور استعاره به جماع گفته شده، محال است كه اول جماع وضع شده سپس در عقد به استعاره باشد زيرا نامهاى جماع همه كنايات اند و عرب تصريح به آن را قبيح مىداند و اين غيرممكن است كه با لفظ قبيح از غيرقبيح تعبير آورند. (يعنى لفظى كه براى جماع وضع شده در عقد خواندن بكاربرند. در مجمع ذيل [بقره:221]. فرموده: نكاح لفظى است كه بر عقد و جماع گفته مىشود به قولى اصل آن جماع است آنگاه دراثر كثرت استعمال به عقد نكاح گفتهاند. فيومى در مصباح گويد: ابن فارس و غيره گفتهاند: نكاح بروطى و عقد اطلاق مىشود. در صحاح گفته: «اَلنِكاحُ: اَلَوطْءُ وَقَدْيَكُونُ لِلعَقْدِ» در قاموس گويد: «اَلنِكاحُ اَلْوَطْىُ وَ الْعَقْدُلَهُ» به نظر نگارنده قول راغب اصح است مگر آنكه بگوييم: نكاح در جماع وعقد هر دو مجاز است و معناى اصلى آن مخالطه و يا انضمام و نظير آن است چنانكه در مصباح المنير آمده است. ناگفته نماند: تمام موارد آن در قرآن مجيد به معنى تزويج وازدواج است مگر [نور:3]. كه شايد به معنى جماع باشد و تحقيق خواهدشد. اينك بعضى از آيات. [نساء:22]. زنانى را كه پدرانتان تزويج كرده تزويج نكنيد (نامادريها). [بقره:230]. اگر(بارسوم) زن را طلاق دهد ديگر بر او حلال نمىشود تا زن با ديگرى ازدواج كند. در آيه اول نسبت نكاح به مرد و در آيه دوم به زن داده شده است. انكاح: از باب افعال تزويج كردن زنى است به مردى و بالعكس [نور:32]. بى شوهران را به شوهر دهيد و بى همسران را همسر بگيريد و اين را در باره غلامان شايسته و كنيزان نيز انجام دهيد. * [بقره:235]. عقده به معنى گره است گويى بوسيله نكاح، زن و شوهر به هم بسته و گره زده مىشوند ظاهرا نكاح بيان «عقده» است يعنى در عده وفات به عقد نكاح تصميم نگيريد و اجرا نكنيد تا عده وفات سرآيد. * [نور:3]. راجع به اين آيه در «زنا» صحبت كردهايم در البيان اختيار كرده كه مراد از نكاح در آيه جماع است يعنى: مرد زانى زنا نمىكند مگر با زن زناكار و يا با زن مشرك كه پستتر از زن زناكار است و زن زناكار زنا نمىكند مگر با مردزانى ويابا مشرك كه بدتر از مرد زناكار است ولى مؤمن اينكار را نمىكند كه زنا حرام است و مؤمن مرتكب آن نمىشود. نگارنده را در مراد آيه ابهام برطرف نشده است. والله العالم. | ||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
من:100, ان:96, لا:93, هن:74, کم:71, امن:64, ف:53, ل:53, حتى:46, ما:41, شرک:40, زنى:40, ه:38, ها:38, الا:33, اذا:33, وله:29, زوج:29, او:25, نکح:25, ب:25, على:24, نسو:24, هم:24, قول:22, اله:22, الله:22, بلغ:22, عقد:22, انن:22, بعض:22, ابو:21, غلظ:21, حکم:21, يتم:21, رود:20, بعد:19, الذين:19, وثق:19, عفو:19, علم:19, نبو:19, ى:19, اتى:19, عرف:19, کتب:18, اجر:18, طلق:17, فلح:17, جنح:17, عبد:17, جناح:17, ايى:17, حصن:16, وجد:16, رجو:16, لعل:16, اجل:16, ايم:16, احد:16, خير:16, وحد:15, ليس:15, ثم:15, اذن:15, ضعف:15, رغب:15, خلص:15, غنى:15, طول:15, اخذ:15, امو:15, غير:15, طيب:15, يدى:15, عزز:15, عزم:15, انس:14, عجب:14, قرب:14, فى:14, عضل:14, ک:14, بنو:14, اللاتى:14, لو:14, صلح:14, رضو:14, طوف:14, بين:14, قسط:14, قد:14, ولد:14, اهل:14, هاتين:13, الذى:13, بلو:13, طوع:13, وقى:13, عفف:13, هما:13, ابد:12, رسل:12, دون:12, قبل:12, يا:12, حلل:12, قوى:12, وکل:12, ذلک:12, وسع:12, ملک:12, حرم:12, قوم:12, قعد:12, لم:12, رشد:12, فضل:12, عذب:12, جمع:12, الى:12, اذى:11, نفق:11, نسى:11, ثنى:11, خوف:11, دفع:11, مسک:11, سلف:11, ذلکم:11, ثلث:11, وضع:11, مسس:11, يمن:11, نفس:11, سرر:10, کون:10, ربع:10, وهب:10, ن:10, ثوب:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۷
تکرار در قرآن: ۲۳(بار)
قاموس قرآن
نكاح به معنى زن گرفتن است كه همان عقد نكاح باشد به معنى مقاربت و جماع نيز آيد. راغب مىگويد: نكاح در اصل براى عقد است سپس به طور استعاره به جماع گفته شده، محال است كه اول جماع وضع شده سپس در عقد به استعاره باشد زيرا نامهاى جماع همه كنايات اند و عرب تصريح به آن را قبيح مىداند و اين غيرممكن است كه با لفظ قبيح از غيرقبيح تعبير آورند. (يعنى لفظى كه براى جماع وضع شده در عقد خواندن بكاربرند. در مجمع ذيل [بقره:221]. فرموده: نكاح لفظى است كه بر عقد و جماع گفته مىشود به قولى اصل آن جماع است آنگاه دراثر كثرت استعمال به عقد نكاح گفتهاند. فيومى در مصباح گويد: ابن فارس و غيره گفتهاند: نكاح بروطى و عقد اطلاق مىشود. در صحاح گفته: «اَلنِكاحُ: اَلَوطْءُ وَقَدْيَكُونُ لِلعَقْدِ» در قاموس گويد: «اَلنِكاحُ اَلْوَطْىُ وَ الْعَقْدُلَهُ» به نظر نگارنده قول راغب اصح است مگر آنكه بگوييم: نكاح در جماع وعقد هر دو مجاز است و معناى اصلى آن مخالطه و يا انضمام و نظير آن است چنانكه در مصباح المنير آمده است. ناگفته نماند: تمام موارد آن در قرآن مجيد به معنى تزويج وازدواج است مگر [نور:3]. كه شايد به معنى جماع باشد و تحقيق خواهدشد. اينك بعضى از آيات. [نساء:22]. زنانى را كه پدرانتان تزويج كرده تزويج نكنيد (نامادريها). [بقره:230]. اگر(بارسوم) زن را طلاق دهد ديگر بر او حلال نمىشود تا زن با ديگرى ازدواج كند. در آيه اول نسبت نكاح به مرد و در آيه دوم به زن داده شده است. انكاح: از باب افعال تزويج كردن زنى است به مردى و بالعكس [نور:32]. بى شوهران را به شوهر دهيد و بى همسران را همسر بگيريد و اين را در باره غلامان شايسته و كنيزان نيز انجام دهيد. * [بقره:235]. عقده به معنى گره است گويى بوسيله نكاح، زن و شوهر به هم بسته و گره زده مىشوند ظاهرا نكاح بيان «عقده» است يعنى در عده وفات به عقد نكاح تصميم نگيريد و اجرا نكنيد تا عده وفات سرآيد. * [نور:3]. راجع به اين آيه در «زنا» صحبت كردهايم در البيان اختيار كرده كه مراد از نكاح در آيه جماع است يعنى: مرد زانى زنا نمىكند مگر با زن زناكار و يا با زن مشرك كه پستتر از زن زناكار است و زن زناكار زنا نمىكند مگر با مردزانى ويابا مشرك كه بدتر از مرد زناكار است ولى مؤمن اينكار را نمىكند كه زنا حرام است و مؤمن مرتكب آن نمىشود. نگارنده را در مراد آيه ابهام برطرف نشده است. والله العالم.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
تَنْکِحُوا | ۳ |
تُنْکِحُوا | ۱ |
تَنْکِحَ | ۱ |
يَنْکِحْنَ | ۱ |
النِّکَاحِ | ۲ |
فَانْکِحُوا | ۱ |
النِّکَاحَ | ۱ |
نَکَحَ | ۱ |
يَنْکِحَ | ۱ |
فَانْکِحُوهُنَ | ۱ |
تَنْکِحُوهُنَ | ۲ |
يَنْکِحُ | ۱ |
يَنْکِحُهَا | ۱ |
أَنْکِحُوا | ۱ |
نِکَاحاً | ۲ |
أُنْکِحَکَ | ۱ |
نَکَحْتُمُ | ۱ |
يَسْتَنْکِحَهَا | ۱ |