ریشه ملک: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۴: | خط ۴: | ||
__TOC__ | __TOC__ | ||
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::ملک]] | |||
|?نازل شده در سال | |||
|mainlabel=- | |||
|headers=show | |||
|limit=2000 | |||
|format=jqplotchart | |||
|charttype=line | |||
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول | |||
|labelaxislabel=سال نزول | |||
|smoothlines=yes | |||
|numbersaxislabel=دفعات تکرار | |||
|distribution=yes | |||
|min=0 | |||
|datalabels=value | |||
|distributionsort=none | |||
|ticklabels=yes | |||
|colorscheme=rdbu | |||
|chartlegend=none | |||
}} | |||
=== قاموس قرآن === | === قاموس قرآن === | ||
خط ۱۰: | خط ۳۲: | ||
(به فتح ميم و لام) فرشته. جمع آن ملائكه است اكثر علماء معتقداند كه آن از الوك مشتق است و الوك به معنى رسالت است (مجمع) در صحاح از كسائى نقل شده: اصل ملك مألك است از الوك به معنى رسالت سپس لام بجاى همزه در اثر كثرت استعمال حذف شده و ملك گشته است و در وقت جمع همزه را آورده و ملائكه گفتهاند. بنابر اين ميم آن زائد است در مجمع از ابن كيسان نقل شده: اصل آن از ملك است بنابر اين ميم زائد نيست. بهرحال ملك بصورت مفرد و تثنيه و جمع در حدود 80 بار در قرآن مجيد آمده است و مراد از آن پيوسته فرشته و فرشتگان است و اگر آن ازالوك باشد شايد بدين جهت است كه هر يك از ملائكه رسالت و مأموريت بخصوصى دارند چنانكه فرموده: [فاطر:1]. و اينكه خداوند فرموده: [حج:75]. ظاهرا راجع به آوردن وحى باشد كه رسول از ملائكه، وحى را به پيامبران مىآورد و رسول از مردم آن را به انسانها مىرساند و اينكه در باره آنها آمده [انبیاء:20]. مانع از آن نيست كه در عين حال مأموريتى هم داشته باشند چنانكه از آيه غافر پيداست. آنچه از قرآن در باره ملائكه فهميده مىشود در ذيل بررسى مىشود: خلقت ملك در اينكه ملك ازچه چيز خلق شده در قرآن كريم مطلبى نيست فقط در باره جن هست كه از آتش بخصوصى آفريده شده [حجر:27]. [رحمن:15]. مگر اينكه بگوييم جن و ملك از يك حقيقت اند چنانكه در «بلس - و شطن - شيطان» اشاره كردهايم و در اينجا نيز روشنتر خواهيم گفت. كارگزاران خلقت ملائكه موجودات پاك و فرمانبراند كه خداوند در امور عالم به آنها مأموريّتهايى محوّل فرموده كه انجام مىدهند ولى جنّ و شياطين در عرض انسانها و در امور عالم هيچكارهاند برخلاف عقيده ثنويت ايران قديم كه مبدء شرورات را اهريمن مىدانستند. 1- ميراندن مردمان به آنها واگذار شده است [سجده:11]. آيه صريح است در اينكه فرشته مرگ عهده دار ميراندن و اخذ مردم از اين زندگى است روايات اسم او را عزرائيل گفته است در آيات ديگر نسبت آنرا به جمع داده مثل [نحل:28]. [نحل:32]. [انعام:61]. و در بعضى از آيات اين عمل به خداوند نسبت داده شده مثل [زمر:42]. و نظير آن. اين درست است كه گفته شود: صاحب باغ، باغ را آبيارى كرد يا باغبان آبيارى كرد و يا چاه آبيارى كرد، خداوند مىميراند و نيز ملك و ملائكه به اذن خدا مىمیرانند و معلوم مىشود كه ملك الموت در قبض ارواح تنها نيست بلكه اعوان و يارانی دارد. 2- آوردن وحى. [شعراء:194]. آيات قرآن نشان مىدهد كه پيامآور فقط يك ملك نيست مثل [حج:75]. كه گفتيم ظهور آن در آوردن وحى است و مثل [آل عمران:39]. كه ملائكه مژده ولادت يحيى را به زكريّا «عليه السلام» دادند [آل عمران:42-45]. مىشود گفت: كه وحىآور فقط جبرئيل و او يك نفر بيش نيست و ديگران مژده آوراند و نظير آن نه آورنده احكام و دين، ولى صريح [نحل:2]. خلاف آن را مىرساند و شايد فقط در اسلام منحصر به جبرئيل بود و يا او اعوانى دارد. 3- نوشتن اعمال انسانها. [ق:18-17]. كه در «لقی» گفته شد [يونس:21]. [زخرف:80]. [انفطار:12-10]. بقيّه سخن در «دلك - دلوك» است. 4- حافظان انسانها. [انعام:61]. ظهور آيه در آن است كه عدّهاى از ملائكه حافظ انسانهااند و چون مرگ كسى برسد همان حافظان او را مىميرانند و اين مىرساند كه انسان در اين دنياى مادّه و تزاحم از نصرت ملائكه ناگزير است وگرنه نمىتواند به زندگى خويش ادامه بدهد و حوادث او را از پاى در مىآورند. در تفسير عياشى ذيل آيه [رعد:11]. از حضرت صادق «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: «ما مِنْ عَبْدٍ اِلَّا وَ مَعَهُ مَلَكانِ يَحْفَظانِهِ فَاِذا جاءَ الْاَمْرُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِخَلِيَّا بَيْنَهُ وَبَيْنَ اَمْرِاللهِ» براى هر بندهاى دو تا ملكى است كه او را حفظ مىكنند چون كارى از جانب خدا آمد او را به امر خدا وا مىگذارند. الميزان از دّر منثور نقل كرده است كه على «عليه السلام» فرمود: هيچ بندهاى نيست مگر با او ملائكهاى هستند كه او را حفظ مىكنند از اينكه ديوار بر او افتد يا در چاهى ساقط شود، يا درندهاى او را بدرد، يا غرق شود و يا در آتش بسوزد و چون مقدّر خدا آيد او را به مقدّر رها مىكنند. در مجمع ذيل آيه 11 رعد به اين حديث اشاره شده است. طبرسى رحمهاللَّه آيه را به حفظ اعمال انسان حمل كرده كه فرشتگان فقط اعمال آدمى را ثبت و حفظ مىكنند ولى ظهور آيه و روايات خلاف آن را مىرسانند. * [رعد:11]. ظاهر آنست كه ضمير «لَهُ» راجع به «مَنْ اَسَرَّ» در آيه قبل است همچنين ضمائر «يَدَيْهِ - خَلْفِهِ - يَحْفَظُونَهُ» و مراد از «مِنْ اَمْرِاللَّهِ» حوادث و بلاهائى است كه انسان گرفتار مىشود و ملائكه انسان را با دستور خدا از پيشآمدهاى خداوند حفظ مىكنند و چون انسان عمل و فكر خودش را تغيير داد خدا هم نعمت و حفظ را تغيير مىدهد آنوقت حافظان كنار مىروند تا مقدّرات جاى خويش را بگيرد. يعنى: براى انسان تعقيب كنندگان از پس و پيش هستند كه او را از حوادث (كه امر خدااند) حفظ مىكنند، خدا آنچه براى مردم است تغيير نمىدهد مگر آنكه مردم آنچه را دارند تغيير بدهند. در اين آيه بسيار بعيد است كه بگوئيم مراد حفظ اعمال است و بعيدتر از آن قول بعضى كه گويد مراد پاسبانان و متسحفظين ملوكاند. * [انفطار:12-10]. ظهور آيات در آنست كه ملائكه هم حافظ انسانند و هم كاتب اعمال او طبرسى رحمهاللَّه فقط حفظ اعمال گفته است، الميزان نيز به قرينه، سياق حفظ اعمال دانسته است ولى در آيات ماقبل هم از خلقت انسان و هم از تكذيب قيامت سخن رفته و بعيد نيست كه حفظ راجع به انسان وكتابت راجع به اعمال او باشد. 5- حاملان عرش. عدّهاى از ملائكه حاملان عرش خدااند [غافر:7]. [حاقة:17]. روايت شده حاملان عرش فعلاً چهار ملكاند و روز قيامت با چهار نفر ديگر كمك خواهند شد مراد از حمل عرش ظاهراً تدبير امور عالم به دستور خدا است و اين منافى با آن نيست كه عرش وجود خارجى داشته باشد چنانكه در عرش گفتهايم ولى آن چهار كمك معلوم نيست ملك خواهند بود يا نه هرچند ظهور آن در ملك است، روايت چندى درباره آن در تفسير برهان هست ملاحظه شود. كارهاى ديگرى در تدبير عالم به ملائكه واگذار شده كه در ضمن بررسى آيات روشن مىشود از قبيل [قدر:4]. و سائر آيات. شفاعت ملائكه ملائكه سلام اللَّه عليهم اجمعين هم در دنيا براى بندگان استغفار مىكنند و هم در آخر شفاعت، بسيار جاى اميد است كه خداوند چنين لطفى به بندگان فرموده است. [غافر:9-7]. در اين آيات چنانكه مىبينيم ملائكه به اهل توبه استغفار مىكنند و از خدا مىخواهند كه آنها را عذاب آتش بازدارد و به بهشتها داخل كند و پدران و فرزندان و زنانشان را كه در بندگى از آنها كمتراند با آنها وارد بهشت گرداند و از بديها حفظشان كند. آيه زير شايد در پذيرش قسمتى از آن دعا است [طور:21]. توضيح هر دو آيه در «ذرء» گذشته است. آيه دوم از آيه اوّل اعمّ است. * [شورى:5]. در اين آيه «لِمَنْ فِى الْاَرْضِ» شامل عموم است اعمّ از توبه كار و غيره. در مجمع از امام صادق «عليه السلام» مطلق مؤمنين نقل شده است. لفظ «يَسْتَغْفِرُونَ» در هر دو آيه مفيد دوام است و روشن مىكند كه ملائكه پيوسته در اين استغفاراند. * [انبیاء:28-26]. در اين آيات مقام شفاعت براى ملائكه حتمى است و فقط به كسى شفاعت مىكنند كه مورد رضايت خداوند باشد در روايات هست كه مراد، رضايت از عقيده و طريقه است نه اعمال. رجوع شود به «شفع». * [نجم:26]. اين آيه مانند آيه سابق شفاعت ملائكه را در حقّ بندگان خدا روشن مىكند و اذن و رضايت خدا را در آن شرط مىداند. ممثل و ديده شدن ملائكه در جريان حضرت ابراهيم «عليه السلام» در قرآن مجيد هست كه ملائكه چون مأمور به عذاب قوم لوط شدند، ابتدا پيش ابراهيم «عليه السلام» آمده و به او مژده ولادت اسحق «عليه السلام» را دادند و آنها در صورت بشر بودند، ابراهيم آنها را نشناخت و براى آنها گوساله بريان آورد و چون ديد نمىخورند ترسيد، آنها گفتند: نترس ما مَلَكيم و براى قوم لوط فرستاده شدهايم «فَلَمَّا رَآى اَيْدِيَهُمْ لاتَصِلُ اِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ اَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً قالُوا لاتَخَفْ اِنَّا اُرْسِلنا اِلى قَوْمٍ لُوطٍ» زن ابراهيم «عليه السلام» نيز آنها را ديد و از مژده ولادت تعجّب كرد، گفتند: «اَتَعْجَبينَ مِنْ اَمْرِاللهِ» آنوقت ملائكه پيش لوط «عليه السلام» آمدند آنحضرت نيز آنها را نشناخت و از ورود آنها كه بصورت جوان بودند ناراحت گرديد و آنگاه كه قوم لوط خواستند آنها را از لوط بگيرند و لوط بيچاره شد گفتند: [هود:81-69]. و نيز درباره مريم آمده كه: ملك در صورت انسان پيش مريم آمد. مريم ترسيد كه آن جوان شايد نظر سويى به مريم دارد گفت: من از تو بخدا پناه مىبرم فرشته گفت: [مريم:19]. اين آيات با روايات بيشتر، شاهد صدقاند بر اينكه ملائكه در صورت ممثل شدن قابل رؤيتاند و در قيامت هم نيكوكاران و هم بدكاران ملائكه را خواهند ديد چنانكه فرموده: [رعد:23]. و درباره بدكاران فرموده: [فرقان:22]. [زخرف:77]. در اين باره روايات زيادى هست در اينكه انبیاء عليهم السلام بعضى از ملائكه مخصوصاً جبرئيل را ديدهاند كه احتياج به نقل آنها نيست. و در «جنّ» در بند ديده شدن جنّ در اين زمينه صحبت شده است. عصمت ملائكه آيا ملائكه معصوماند؟ آيا قدرت گناه كردن دارند و نمىكنند و يا يك بعدى آفريده شدهاند و قادر به گناه نيستند؟ [تحريم:6]. جمله «لايَعْصُونَ اللهَ...» ظاهراً سالبه به انتفاء موضوع نيست بلكه ظهورش آن است كه قدرت به گناه دارند ولى نمىكنند نه اينكه قادر نيستند و نمىكنند. هكذا «يَفْعَلُونَ ما يُؤمَرُونَ» نشان مىدهد كه قادر به گناهاند ولى نمىكنند. ولى اين آيه راجع به عموم ملائكه نيست و فقط وضع مأموران جهنّم را روشن مىكند آيات ديگرى در اين زمينه وارد است كه مفيد عموماند مثل [انبیاء:26-29]. از جمله «لا يَسْبِقُونَهُ بِالقَوْلِ وَهُمْ بِاَمْرِهِ يَعْمَلُونَ» مستفاد آن است كه قادر به گناهاند ولى نمىكنند مخصوصاً به قرينه آيه اخير كه «وَمَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ اِنّى اِلهٌ مَنْ دوُنِهِ» كه اگر كسى از آنها ادّعاى معبوديّت كند مورد عذاب است، اين مىرساند كه قدرت اين ادّعا را دارند و نيز آيات شامل عموم ملائكه است. ماحصل آيات گذشته آن است كه ملائكه معصومند و مختار. به بقيّه مطلب توجّه كنيد. * [بقره:34]. اگرابليس از ملائكه باشد و اگر جريان آدم و ابليس و سجده ملائكه زبان حال و تجسيم واقع به صورت داستان نباشد بايد گفت كه ملك گناه مىكند و كرده است ولى اثبات اينكه ابليس ملك است و ماجرا به صورت ظاهر بوده بسيار مشكل مىباشد. رجوع شود به «شطن - شيطان». در سفينة البحار ذيل لفظ فطرس از جامع بزنطى از امام صادق «عليه السلام» منقول است: فطرس ملكى بود، عرش خدا را طواف مىكرد در چيزى از دستور خدا كوتاهى كرد جناحش بريده شد (مقامش پايين آمد) به جزيرهاى از جزائر رانده گشت، چون امام حسين «عليه السلام» به دنيا آمد جبرئيل براى عرض تبريك محضر رسول خدا «صلى الله عليه و اله» آمد در ضمن از محلّ فطرس گذشت، فطرس به جبرئيل التماس نمود، جبرئيل گفت: مأمورم براى عرض تهنيت به محضر حضرت محمد «صلى الله عليه واله» بروم كه مولودى براى وى متولّد شده است مىخواهى ترا نيز با خود ببرم، فطرس مايل شد، جبرئيل او را محضر آن حضرت آورد، فطرس با انگشتش به آن حضرت التماس كرد حضرت فرمود: بالت را به بدن حسين بمال. او چنان كرد و پرواز نمود. سند روايت در بحار چنين است: در سرائر از جامع بزنطى از عيسان مولى سدير از ابى عبدالله «عليه السلام» و از مردى از اصحاب از پدرش از ابى عبدالله «عليه السلام»، گويد جمعى از اصحاب نقل كردهاند كه فطرس... شيخ رحمه الله در مصباح راجع به سوم شعبان دعائى از حضرت عسكرى سلام الله عليه نقل كرده كه در ضمن آن اين جمله است «وَ عاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِهِ وَ نَحْنُ عائِذُونَ بِقَبْرِهِ مِنْ بَعْدِهِ» پيداست كه اشاره به روايت بزنطى است. در نهج البلاغه خطبه 190. معروف به (قاصعه) از ابليس به لفظ ملك تعبير آورده «كَلّا ما كانَ اللهُ سُبْحانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِاَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْها مَلَكاً». نقل شيخ در مصباح چنين است: به قاسم بن علاء همدانى وكيل امام عسكرى «عليه السلام» توقيع رسيد كه مولاناالحسين «عليه السلام» روز سوم شعبان متولّد شد آن را روزه بگير و اين دعا را بخوان: اَلَّلّهُمَّ... كه جمله «عاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِهِ...» در ضمن آن است. در رجال كشى در ذكر محمدبن سنان نقل شده: چون به بركت دعاى امام جواد «عليه السلام» درد چشم محمدبن سنان برطرف شد، محمد به آن حضرت گفت «يا شَبيهَ صاحِبِ فُطْرُسِ» سپس محمدبن مرزبان از ابن سنان پرسيد: مقصودت از شبيه صاحب فطرس چه چيز بود گفت: خدا به ملكى از ملائكه كه فطرس نام داشت غضب كرد الخ... سند روايت چنين است: حمدويه از ابوسعيد آدمى از محمدبن مرزبان از محمدبن سنان. در روايت ديگرى نيز به آن اشاره شده به اين سند كشى گويد بخطّ جبرئيل بن احمد ديدم كه روايتم كرد محمدبن عبدالله بن مهران از احمدبن ابىنصر و محمدبن سنان كه گفتند... در آخر حديث هست كه ابن سنان گفت: فطرسيّة فطرسيّة. والله اعلم. ملائكه و مرگ [زمر:68]. آيه صريح است در اينكه «مَنْ فِى السَّمواتِ وَمَنْ فِى الْاَرْضِ» در نفخ صوراول خواهند مرد و ظاهرا مراد از «اِلّا مَنْ شاءَاللهُ» ملائكهاند كه نخواهند مرد. نظير اين آيه است آيه [نمل:87]. بنابر آنكه مراد از نفخ صور نفخ اول و مراد از فزع، فزع مرگ باشد. ولى گفتهاند مراد نفخ صور دوم است به قرينه «وَ كُلٌ أَتَوْهُ داخِرينَ» و به قرينه آيه 89. همين سوره كه فرموده : «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مَنْها وَ هُمْ مَنْ فَزَعِ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ». به نظر بعضى مراد از نفخ صور اعم است و «فَزِعَ مَنْ فِى السَّمواتِ وَ مَنْ فِى الْاَرْضِ اِلَّا مَنْ شاءَاللهُ» از آثار نفخ اول و «كُلٌ أَتَوْهُ داخِرينَ» از آثار نفخ دوم مىباشد. به هرحال با اين آيه نمىشود استدلال كرد كه ملائكه در قيامت نخواهند مرد ولى مراد از «اِلاَّ مَنْ شاءَاللهُ» در آيه اول كدام كسانند؟ اينكه عدهاى از بندگان خدا از صعقه اول جان سالم به در خواهند برد يقين است ولى آنها كدام اند مىشود گفت ملائكه يا لااقل قسمتى از آنهااند زيرا آنها حشر و نشرى و عذاب و بهشتى ظاهراً ندارند و فقط واسطه فيض و كارگزاران عالم خلقت اند، اين احتمال در نظر نگارنده نزديك به يقين است. به قولى: آنها جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل و عزرائيل اند كه بعداً خواهند مرد. به قولى اين چهارنفر و حاملان عرش مراداند. به قولى مراد رضوان، حور، مالك و زبانيه است. در الميزان از جمله احتمال داده كه مراد ارواح انسانها است و آنها نخواهند مرد و بعضى از روايات اهل بيت عليهم السلام مؤيد آن است كه روايت شده چون خدا «لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ» فرمايد ارواح انبیاء در جواب گويند: «لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَّهارِ». روايات ديگرى نيز دال بر اين مطلب اند. به نظر نگارنده مردن وزنده شدن فقط شامل مخلوقاتى است كه حساب و كتاب و عذاب و بهشت دارند خواه در آسمانها باشند كه در «سماء» گفته شده و خواه در زمين و اثبات اينكه ملائكه نيز خواهند مردو همچنين ارواح، مشكل بلكه غيرممكن است و «اِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ» مشكل است كه راجع به ارواح باشد بلكه ظهور آيه در آن است كه در نفخ صور اول همه خواهند مرد مگر عدهاى كه خدا خواهدو آنها ظاهرا ملائكهاند كه ظهور قيامت احتياجى به مرگ آنها ندارد بلكه بايد باشند كه واسطه فيض اند. اگر گويى: [قصص:88]. مىرساند كه جز ذات خدا همه چيز هالك و از بين رفتنى است؟ گوييم: به نظر مىآيد كه مراد از آيه آن است كه: هلاك و بطلان تمام اشياء را جز خدا احاطه كرده است زيرا هيچ چيز در عالم جز ذات خدا مستقل نيست بنابر اين، آيه فوق دلالت بر حال دارد نه اينكه از آينده خبر مىدهد، بايد در نظر داشت كه اين آيه با «اِلّا مَنْ شاءَاللّهُ» قابل جمع است لذا بايد معنايش آنچه گفته شد يا نظير آن باشد. رياست جبرئيل مقتضاى آيات [تكوير:19-21]. آن است كه جبرئيل پيش ملائكه مطاع است و اگر دستورى بدهد بايد اطاعت كنند در «روح» ذيل عنوان «فرشته بخصوص» درباره آيات «تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ - تَنََّزلُ الْمَلائِكَةُ والرُّوحُ. يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْملائِكَةُ صَفّاً» گفته شده كه ظاهرا مراد از روح جبرئيل و ذكر او در رديف ملائكه براى افضليت و مطاع بودن اوست. مىماند اينكه آيا پيش همه ملائك مطاع است يا فقط بر آورندگان وحى كه قبلا گفته شد حكومت دارد؟ ظهور آيات در عموم است در «جنح» ذيل «اُولى اَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلثَ وَ رُباعَ» گفته شد كه ملائكه بر همديگر تفاوت دارند و ظهور [صافات:164]. نيز در آن است. جن و ملك آيا جن و ملك يك حقيقتند و از يك چيز آفريده شدهاند يا نه؟ آيا شيطان از جن است يا از ملك؟ در اين موضوع در «بلس - ابليس» ودر «شطن - شيطان» سخن گفتهايم ولى فعلا بر خلاف آنچه گفتهام ترجيح مىدهم كه جن و ملائكه بنابر آنچه از قرآن استفاده مىشود يك حقيقت نيستند و شيطان ملك نيست بدين بيان: 1- در قرآندر مورد اينكه ملك از چه چيز آفريده شده مطلبى نيامده ولى دو دفعه تصريح شده كه جان از آتش بخصوصى آفريده شده است [حجر:27]. [رحمن:15]. و شيطان بارها گفته:« خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ». 2- راجع به ملائكه ابداً ذكر گناهى در قرآن نيست بلكه فقط [انبیاء:26-27]. [تحريم:6]. [انبیاء:20]. و نظير اينها، آمده است ولى در باره جنّ گناه، اطاعت، شرك، مرگ، رفتن به جهنم و غيره ذكر شده است و نيز عصيان ابليس، رجوع شود به سوره رحمن و سوره جن و آخر سوره احقاف و «جن» در اين كتاب. اينها هيچ يك در باره ملائكه نيامده است. 3- ابليس داراى ذريه است چنانكه فرموده: [كهف:50]. ولى راجع به ذريه ملائكه خبرى در قرآن و غيره نيست. 4- شيطان چنانكه آيه فوق صريح است از جن بود كه از امر خدا بيرون رفت ولى درجايى تصريح نشده كه او از ملائكه بود مگر استثناء در آيات سجده ملائكه و جمله منقول از نهج البلاغه كه بررسى خواهد شد. 5- در آيه فوق هست كه «وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ» يعنى شيطان و ذريهاش دشمن بشراند اما چنانكه مىدانيم ملائكه دوست بشراند و به آدم سجده كردهاند و بر آدميان چنانكه گذشت استغفار مىكنند و شفاعت خواهند كرد. 6- درباره جن آمده [اعراف:179]. [فصّلت:29]. ولى اضلال و جهنمى بودن درباره ملائكه نيامدهاست. 7- جن با انسان دو موجود مكلف زمين و دوش به دوش انسان درهدايت و ضلالت و غيره است چنانكه در «جن» گذشت ولى راجع به ملك چنين چيزها را سراغ نداريم. *** تنها چيزيكه در باره ملك بودن ابليس داريم ظهور استثناء در آيات «وَاِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا اِلّا اِبْليسَ» است كه در صورت متصل بودن مىرساند ابليس از ملائكه بود. ولى مىشود گفت كه چون جن با ملائكه از بعضى جهات هم سنخاند و ابليس با ملائكه بود خطاب جمع دراثر تغليب بر او هم شامل بود واو فهميد كه او هم داخل در خطاب است لذا در جواب «مامَنَعَكَ أَلّاتَسْجُدَ اِذْأَمَرْتُكَ» نگفت: خدايا مرا امر نكردى دستور فقط براى ملائكه بود بلكه مأموريت خويش را مسلم گرفت و استكبار كرد. و اما جمله نهج البلاغه كه در فصل «عصمت ملائكه» ذكر شد و در «بلس» نيز گذشته است ممكن است مشى امام «عليه السلام» مطابق قرآن باشد و چون قرآن او را به طور تغليب داخل درملائكه كرده است، امام «عليه السلام» نيز ملك اطلاق نموده است زيرا در ميان ملائكه بود و مانند آنها عمل مىكرد. و نيز شايد اطلاق قرآن راجع به نسخ عمل باشد كه چون مانند ملائكه به خدا عبادت وبندگى مىكرد از اين لحاظ در رديف آنها بود نه از لحاظ اتحاد در هويت و ذات. خاتمه راجع به ملائكه مطالب ديگرى است كه اهل تحقيق مىتوانند از قرآن و روايات دريابند. از قبيل يارى آنها به اهل ايمان «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ» سلام كردنشان به اهل بهشت «وَالْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مَنْ كُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَيْكُمْ» آمدن به يارى رسول خدا «صلى الله عليه واله» در جنگ «بدر» و غيره، نوزده نفر بودن مالكان جهنم و علت اين تعداد و نظائر اينها. | (به فتح ميم و لام) فرشته. جمع آن ملائكه است اكثر علماء معتقداند كه آن از الوك مشتق است و الوك به معنى رسالت است (مجمع) در صحاح از كسائى نقل شده: اصل ملك مألك است از الوك به معنى رسالت سپس لام بجاى همزه در اثر كثرت استعمال حذف شده و ملك گشته است و در وقت جمع همزه را آورده و ملائكه گفتهاند. بنابر اين ميم آن زائد است در مجمع از ابن كيسان نقل شده: اصل آن از ملك است بنابر اين ميم زائد نيست. بهرحال ملك بصورت مفرد و تثنيه و جمع در حدود 80 بار در قرآن مجيد آمده است و مراد از آن پيوسته فرشته و فرشتگان است و اگر آن ازالوك باشد شايد بدين جهت است كه هر يك از ملائكه رسالت و مأموريت بخصوصى دارند چنانكه فرموده: [فاطر:1]. و اينكه خداوند فرموده: [حج:75]. ظاهرا راجع به آوردن وحى باشد كه رسول از ملائكه، وحى را به پيامبران مىآورد و رسول از مردم آن را به انسانها مىرساند و اينكه در باره آنها آمده [انبیاء:20]. مانع از آن نيست كه در عين حال مأموريتى هم داشته باشند چنانكه از آيه غافر پيداست. آنچه از قرآن در باره ملائكه فهميده مىشود در ذيل بررسى مىشود: خلقت ملك در اينكه ملك ازچه چيز خلق شده در قرآن كريم مطلبى نيست فقط در باره جن هست كه از آتش بخصوصى آفريده شده [حجر:27]. [رحمن:15]. مگر اينكه بگوييم جن و ملك از يك حقيقت اند چنانكه در «بلس - و شطن - شيطان» اشاره كردهايم و در اينجا نيز روشنتر خواهيم گفت. كارگزاران خلقت ملائكه موجودات پاك و فرمانبراند كه خداوند در امور عالم به آنها مأموريّتهايى محوّل فرموده كه انجام مىدهند ولى جنّ و شياطين در عرض انسانها و در امور عالم هيچكارهاند برخلاف عقيده ثنويت ايران قديم كه مبدء شرورات را اهريمن مىدانستند. 1- ميراندن مردمان به آنها واگذار شده است [سجده:11]. آيه صريح است در اينكه فرشته مرگ عهده دار ميراندن و اخذ مردم از اين زندگى است روايات اسم او را عزرائيل گفته است در آيات ديگر نسبت آنرا به جمع داده مثل [نحل:28]. [نحل:32]. [انعام:61]. و در بعضى از آيات اين عمل به خداوند نسبت داده شده مثل [زمر:42]. و نظير آن. اين درست است كه گفته شود: صاحب باغ، باغ را آبيارى كرد يا باغبان آبيارى كرد و يا چاه آبيارى كرد، خداوند مىميراند و نيز ملك و ملائكه به اذن خدا مىمیرانند و معلوم مىشود كه ملك الموت در قبض ارواح تنها نيست بلكه اعوان و يارانی دارد. 2- آوردن وحى. [شعراء:194]. آيات قرآن نشان مىدهد كه پيامآور فقط يك ملك نيست مثل [حج:75]. كه گفتيم ظهور آن در آوردن وحى است و مثل [آل عمران:39]. كه ملائكه مژده ولادت يحيى را به زكريّا «عليه السلام» دادند [آل عمران:42-45]. مىشود گفت: كه وحىآور فقط جبرئيل و او يك نفر بيش نيست و ديگران مژده آوراند و نظير آن نه آورنده احكام و دين، ولى صريح [نحل:2]. خلاف آن را مىرساند و شايد فقط در اسلام منحصر به جبرئيل بود و يا او اعوانى دارد. 3- نوشتن اعمال انسانها. [ق:18-17]. كه در «لقی» گفته شد [يونس:21]. [زخرف:80]. [انفطار:12-10]. بقيّه سخن در «دلك - دلوك» است. 4- حافظان انسانها. [انعام:61]. ظهور آيه در آن است كه عدّهاى از ملائكه حافظ انسانهااند و چون مرگ كسى برسد همان حافظان او را مىميرانند و اين مىرساند كه انسان در اين دنياى مادّه و تزاحم از نصرت ملائكه ناگزير است وگرنه نمىتواند به زندگى خويش ادامه بدهد و حوادث او را از پاى در مىآورند. در تفسير عياشى ذيل آيه [رعد:11]. از حضرت صادق «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: «ما مِنْ عَبْدٍ اِلَّا وَ مَعَهُ مَلَكانِ يَحْفَظانِهِ فَاِذا جاءَ الْاَمْرُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِخَلِيَّا بَيْنَهُ وَبَيْنَ اَمْرِاللهِ» براى هر بندهاى دو تا ملكى است كه او را حفظ مىكنند چون كارى از جانب خدا آمد او را به امر خدا وا مىگذارند. الميزان از دّر منثور نقل كرده است كه على «عليه السلام» فرمود: هيچ بندهاى نيست مگر با او ملائكهاى هستند كه او را حفظ مىكنند از اينكه ديوار بر او افتد يا در چاهى ساقط شود، يا درندهاى او را بدرد، يا غرق شود و يا در آتش بسوزد و چون مقدّر خدا آيد او را به مقدّر رها مىكنند. در مجمع ذيل آيه 11 رعد به اين حديث اشاره شده است. طبرسى رحمهاللَّه آيه را به حفظ اعمال انسان حمل كرده كه فرشتگان فقط اعمال آدمى را ثبت و حفظ مىكنند ولى ظهور آيه و روايات خلاف آن را مىرسانند. * [رعد:11]. ظاهر آنست كه ضمير «لَهُ» راجع به «مَنْ اَسَرَّ» در آيه قبل است همچنين ضمائر «يَدَيْهِ - خَلْفِهِ - يَحْفَظُونَهُ» و مراد از «مِنْ اَمْرِاللَّهِ» حوادث و بلاهائى است كه انسان گرفتار مىشود و ملائكه انسان را با دستور خدا از پيشآمدهاى خداوند حفظ مىكنند و چون انسان عمل و فكر خودش را تغيير داد خدا هم نعمت و حفظ را تغيير مىدهد آنوقت حافظان كنار مىروند تا مقدّرات جاى خويش را بگيرد. يعنى: براى انسان تعقيب كنندگان از پس و پيش هستند كه او را از حوادث (كه امر خدااند) حفظ مىكنند، خدا آنچه براى مردم است تغيير نمىدهد مگر آنكه مردم آنچه را دارند تغيير بدهند. در اين آيه بسيار بعيد است كه بگوئيم مراد حفظ اعمال است و بعيدتر از آن قول بعضى كه گويد مراد پاسبانان و متسحفظين ملوكاند. * [انفطار:12-10]. ظهور آيات در آنست كه ملائكه هم حافظ انسانند و هم كاتب اعمال او طبرسى رحمهاللَّه فقط حفظ اعمال گفته است، الميزان نيز به قرينه، سياق حفظ اعمال دانسته است ولى در آيات ماقبل هم از خلقت انسان و هم از تكذيب قيامت سخن رفته و بعيد نيست كه حفظ راجع به انسان وكتابت راجع به اعمال او باشد. 5- حاملان عرش. عدّهاى از ملائكه حاملان عرش خدااند [غافر:7]. [حاقة:17]. روايت شده حاملان عرش فعلاً چهار ملكاند و روز قيامت با چهار نفر ديگر كمك خواهند شد مراد از حمل عرش ظاهراً تدبير امور عالم به دستور خدا است و اين منافى با آن نيست كه عرش وجود خارجى داشته باشد چنانكه در عرش گفتهايم ولى آن چهار كمك معلوم نيست ملك خواهند بود يا نه هرچند ظهور آن در ملك است، روايت چندى درباره آن در تفسير برهان هست ملاحظه شود. كارهاى ديگرى در تدبير عالم به ملائكه واگذار شده كه در ضمن بررسى آيات روشن مىشود از قبيل [قدر:4]. و سائر آيات. شفاعت ملائكه ملائكه سلام اللَّه عليهم اجمعين هم در دنيا براى بندگان استغفار مىكنند و هم در آخر شفاعت، بسيار جاى اميد است كه خداوند چنين لطفى به بندگان فرموده است. [غافر:9-7]. در اين آيات چنانكه مىبينيم ملائكه به اهل توبه استغفار مىكنند و از خدا مىخواهند كه آنها را عذاب آتش بازدارد و به بهشتها داخل كند و پدران و فرزندان و زنانشان را كه در بندگى از آنها كمتراند با آنها وارد بهشت گرداند و از بديها حفظشان كند. آيه زير شايد در پذيرش قسمتى از آن دعا است [طور:21]. توضيح هر دو آيه در «ذرء» گذشته است. آيه دوم از آيه اوّل اعمّ است. * [شورى:5]. در اين آيه «لِمَنْ فِى الْاَرْضِ» شامل عموم است اعمّ از توبه كار و غيره. در مجمع از امام صادق «عليه السلام» مطلق مؤمنين نقل شده است. لفظ «يَسْتَغْفِرُونَ» در هر دو آيه مفيد دوام است و روشن مىكند كه ملائكه پيوسته در اين استغفاراند. * [انبیاء:28-26]. در اين آيات مقام شفاعت براى ملائكه حتمى است و فقط به كسى شفاعت مىكنند كه مورد رضايت خداوند باشد در روايات هست كه مراد، رضايت از عقيده و طريقه است نه اعمال. رجوع شود به «شفع». * [نجم:26]. اين آيه مانند آيه سابق شفاعت ملائكه را در حقّ بندگان خدا روشن مىكند و اذن و رضايت خدا را در آن شرط مىداند. ممثل و ديده شدن ملائكه در جريان حضرت ابراهيم «عليه السلام» در قرآن مجيد هست كه ملائكه چون مأمور به عذاب قوم لوط شدند، ابتدا پيش ابراهيم «عليه السلام» آمده و به او مژده ولادت اسحق «عليه السلام» را دادند و آنها در صورت بشر بودند، ابراهيم آنها را نشناخت و براى آنها گوساله بريان آورد و چون ديد نمىخورند ترسيد، آنها گفتند: نترس ما مَلَكيم و براى قوم لوط فرستاده شدهايم «فَلَمَّا رَآى اَيْدِيَهُمْ لاتَصِلُ اِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ اَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً قالُوا لاتَخَفْ اِنَّا اُرْسِلنا اِلى قَوْمٍ لُوطٍ» زن ابراهيم «عليه السلام» نيز آنها را ديد و از مژده ولادت تعجّب كرد، گفتند: «اَتَعْجَبينَ مِنْ اَمْرِاللهِ» آنوقت ملائكه پيش لوط «عليه السلام» آمدند آنحضرت نيز آنها را نشناخت و از ورود آنها كه بصورت جوان بودند ناراحت گرديد و آنگاه كه قوم لوط خواستند آنها را از لوط بگيرند و لوط بيچاره شد گفتند: [هود:81-69]. و نيز درباره مريم آمده كه: ملك در صورت انسان پيش مريم آمد. مريم ترسيد كه آن جوان شايد نظر سويى به مريم دارد گفت: من از تو بخدا پناه مىبرم فرشته گفت: [مريم:19]. اين آيات با روايات بيشتر، شاهد صدقاند بر اينكه ملائكه در صورت ممثل شدن قابل رؤيتاند و در قيامت هم نيكوكاران و هم بدكاران ملائكه را خواهند ديد چنانكه فرموده: [رعد:23]. و درباره بدكاران فرموده: [فرقان:22]. [زخرف:77]. در اين باره روايات زيادى هست در اينكه انبیاء عليهم السلام بعضى از ملائكه مخصوصاً جبرئيل را ديدهاند كه احتياج به نقل آنها نيست. و در «جنّ» در بند ديده شدن جنّ در اين زمينه صحبت شده است. عصمت ملائكه آيا ملائكه معصوماند؟ آيا قدرت گناه كردن دارند و نمىكنند و يا يك بعدى آفريده شدهاند و قادر به گناه نيستند؟ [تحريم:6]. جمله «لايَعْصُونَ اللهَ...» ظاهراً سالبه به انتفاء موضوع نيست بلكه ظهورش آن است كه قدرت به گناه دارند ولى نمىكنند نه اينكه قادر نيستند و نمىكنند. هكذا «يَفْعَلُونَ ما يُؤمَرُونَ» نشان مىدهد كه قادر به گناهاند ولى نمىكنند. ولى اين آيه راجع به عموم ملائكه نيست و فقط وضع مأموران جهنّم را روشن مىكند آيات ديگرى در اين زمينه وارد است كه مفيد عموماند مثل [انبیاء:26-29]. از جمله «لا يَسْبِقُونَهُ بِالقَوْلِ وَهُمْ بِاَمْرِهِ يَعْمَلُونَ» مستفاد آن است كه قادر به گناهاند ولى نمىكنند مخصوصاً به قرينه آيه اخير كه «وَمَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ اِنّى اِلهٌ مَنْ دوُنِهِ» كه اگر كسى از آنها ادّعاى معبوديّت كند مورد عذاب است، اين مىرساند كه قدرت اين ادّعا را دارند و نيز آيات شامل عموم ملائكه است. ماحصل آيات گذشته آن است كه ملائكه معصومند و مختار. به بقيّه مطلب توجّه كنيد. * [بقره:34]. اگرابليس از ملائكه باشد و اگر جريان آدم و ابليس و سجده ملائكه زبان حال و تجسيم واقع به صورت داستان نباشد بايد گفت كه ملك گناه مىكند و كرده است ولى اثبات اينكه ابليس ملك است و ماجرا به صورت ظاهر بوده بسيار مشكل مىباشد. رجوع شود به «شطن - شيطان». در سفينة البحار ذيل لفظ فطرس از جامع بزنطى از امام صادق «عليه السلام» منقول است: فطرس ملكى بود، عرش خدا را طواف مىكرد در چيزى از دستور خدا كوتاهى كرد جناحش بريده شد (مقامش پايين آمد) به جزيرهاى از جزائر رانده گشت، چون امام حسين «عليه السلام» به دنيا آمد جبرئيل براى عرض تبريك محضر رسول خدا «صلى الله عليه و اله» آمد در ضمن از محلّ فطرس گذشت، فطرس به جبرئيل التماس نمود، جبرئيل گفت: مأمورم براى عرض تهنيت به محضر حضرت محمد «صلى الله عليه واله» بروم كه مولودى براى وى متولّد شده است مىخواهى ترا نيز با خود ببرم، فطرس مايل شد، جبرئيل او را محضر آن حضرت آورد، فطرس با انگشتش به آن حضرت التماس كرد حضرت فرمود: بالت را به بدن حسين بمال. او چنان كرد و پرواز نمود. سند روايت در بحار چنين است: در سرائر از جامع بزنطى از عيسان مولى سدير از ابى عبدالله «عليه السلام» و از مردى از اصحاب از پدرش از ابى عبدالله «عليه السلام»، گويد جمعى از اصحاب نقل كردهاند كه فطرس... شيخ رحمه الله در مصباح راجع به سوم شعبان دعائى از حضرت عسكرى سلام الله عليه نقل كرده كه در ضمن آن اين جمله است «وَ عاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِهِ وَ نَحْنُ عائِذُونَ بِقَبْرِهِ مِنْ بَعْدِهِ» پيداست كه اشاره به روايت بزنطى است. در نهج البلاغه خطبه 190. معروف به (قاصعه) از ابليس به لفظ ملك تعبير آورده «كَلّا ما كانَ اللهُ سُبْحانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِاَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْها مَلَكاً». نقل شيخ در مصباح چنين است: به قاسم بن علاء همدانى وكيل امام عسكرى «عليه السلام» توقيع رسيد كه مولاناالحسين «عليه السلام» روز سوم شعبان متولّد شد آن را روزه بگير و اين دعا را بخوان: اَلَّلّهُمَّ... كه جمله «عاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِهِ...» در ضمن آن است. در رجال كشى در ذكر محمدبن سنان نقل شده: چون به بركت دعاى امام جواد «عليه السلام» درد چشم محمدبن سنان برطرف شد، محمد به آن حضرت گفت «يا شَبيهَ صاحِبِ فُطْرُسِ» سپس محمدبن مرزبان از ابن سنان پرسيد: مقصودت از شبيه صاحب فطرس چه چيز بود گفت: خدا به ملكى از ملائكه كه فطرس نام داشت غضب كرد الخ... سند روايت چنين است: حمدويه از ابوسعيد آدمى از محمدبن مرزبان از محمدبن سنان. در روايت ديگرى نيز به آن اشاره شده به اين سند كشى گويد بخطّ جبرئيل بن احمد ديدم كه روايتم كرد محمدبن عبدالله بن مهران از احمدبن ابىنصر و محمدبن سنان كه گفتند... در آخر حديث هست كه ابن سنان گفت: فطرسيّة فطرسيّة. والله اعلم. ملائكه و مرگ [زمر:68]. آيه صريح است در اينكه «مَنْ فِى السَّمواتِ وَمَنْ فِى الْاَرْضِ» در نفخ صوراول خواهند مرد و ظاهرا مراد از «اِلّا مَنْ شاءَاللهُ» ملائكهاند كه نخواهند مرد. نظير اين آيه است آيه [نمل:87]. بنابر آنكه مراد از نفخ صور نفخ اول و مراد از فزع، فزع مرگ باشد. ولى گفتهاند مراد نفخ صور دوم است به قرينه «وَ كُلٌ أَتَوْهُ داخِرينَ» و به قرينه آيه 89. همين سوره كه فرموده : «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مَنْها وَ هُمْ مَنْ فَزَعِ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ». به نظر بعضى مراد از نفخ صور اعم است و «فَزِعَ مَنْ فِى السَّمواتِ وَ مَنْ فِى الْاَرْضِ اِلَّا مَنْ شاءَاللهُ» از آثار نفخ اول و «كُلٌ أَتَوْهُ داخِرينَ» از آثار نفخ دوم مىباشد. به هرحال با اين آيه نمىشود استدلال كرد كه ملائكه در قيامت نخواهند مرد ولى مراد از «اِلاَّ مَنْ شاءَاللهُ» در آيه اول كدام كسانند؟ اينكه عدهاى از بندگان خدا از صعقه اول جان سالم به در خواهند برد يقين است ولى آنها كدام اند مىشود گفت ملائكه يا لااقل قسمتى از آنهااند زيرا آنها حشر و نشرى و عذاب و بهشتى ظاهراً ندارند و فقط واسطه فيض و كارگزاران عالم خلقت اند، اين احتمال در نظر نگارنده نزديك به يقين است. به قولى: آنها جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل و عزرائيل اند كه بعداً خواهند مرد. به قولى اين چهارنفر و حاملان عرش مراداند. به قولى مراد رضوان، حور، مالك و زبانيه است. در الميزان از جمله احتمال داده كه مراد ارواح انسانها است و آنها نخواهند مرد و بعضى از روايات اهل بيت عليهم السلام مؤيد آن است كه روايت شده چون خدا «لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ» فرمايد ارواح انبیاء در جواب گويند: «لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَّهارِ». روايات ديگرى نيز دال بر اين مطلب اند. به نظر نگارنده مردن وزنده شدن فقط شامل مخلوقاتى است كه حساب و كتاب و عذاب و بهشت دارند خواه در آسمانها باشند كه در «سماء» گفته شده و خواه در زمين و اثبات اينكه ملائكه نيز خواهند مردو همچنين ارواح، مشكل بلكه غيرممكن است و «اِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ» مشكل است كه راجع به ارواح باشد بلكه ظهور آيه در آن است كه در نفخ صور اول همه خواهند مرد مگر عدهاى كه خدا خواهدو آنها ظاهرا ملائكهاند كه ظهور قيامت احتياجى به مرگ آنها ندارد بلكه بايد باشند كه واسطه فيض اند. اگر گويى: [قصص:88]. مىرساند كه جز ذات خدا همه چيز هالك و از بين رفتنى است؟ گوييم: به نظر مىآيد كه مراد از آيه آن است كه: هلاك و بطلان تمام اشياء را جز خدا احاطه كرده است زيرا هيچ چيز در عالم جز ذات خدا مستقل نيست بنابر اين، آيه فوق دلالت بر حال دارد نه اينكه از آينده خبر مىدهد، بايد در نظر داشت كه اين آيه با «اِلّا مَنْ شاءَاللّهُ» قابل جمع است لذا بايد معنايش آنچه گفته شد يا نظير آن باشد. رياست جبرئيل مقتضاى آيات [تكوير:19-21]. آن است كه جبرئيل پيش ملائكه مطاع است و اگر دستورى بدهد بايد اطاعت كنند در «روح» ذيل عنوان «فرشته بخصوص» درباره آيات «تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ - تَنََّزلُ الْمَلائِكَةُ والرُّوحُ. يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْملائِكَةُ صَفّاً» گفته شده كه ظاهرا مراد از روح جبرئيل و ذكر او در رديف ملائكه براى افضليت و مطاع بودن اوست. مىماند اينكه آيا پيش همه ملائك مطاع است يا فقط بر آورندگان وحى كه قبلا گفته شد حكومت دارد؟ ظهور آيات در عموم است در «جنح» ذيل «اُولى اَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلثَ وَ رُباعَ» گفته شد كه ملائكه بر همديگر تفاوت دارند و ظهور [صافات:164]. نيز در آن است. جن و ملك آيا جن و ملك يك حقيقتند و از يك چيز آفريده شدهاند يا نه؟ آيا شيطان از جن است يا از ملك؟ در اين موضوع در «بلس - ابليس» ودر «شطن - شيطان» سخن گفتهايم ولى فعلا بر خلاف آنچه گفتهام ترجيح مىدهم كه جن و ملائكه بنابر آنچه از قرآن استفاده مىشود يك حقيقت نيستند و شيطان ملك نيست بدين بيان: 1- در قرآندر مورد اينكه ملك از چه چيز آفريده شده مطلبى نيامده ولى دو دفعه تصريح شده كه جان از آتش بخصوصى آفريده شده است [حجر:27]. [رحمن:15]. و شيطان بارها گفته:« خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ». 2- راجع به ملائكه ابداً ذكر گناهى در قرآن نيست بلكه فقط [انبیاء:26-27]. [تحريم:6]. [انبیاء:20]. و نظير اينها، آمده است ولى در باره جنّ گناه، اطاعت، شرك، مرگ، رفتن به جهنم و غيره ذكر شده است و نيز عصيان ابليس، رجوع شود به سوره رحمن و سوره جن و آخر سوره احقاف و «جن» در اين كتاب. اينها هيچ يك در باره ملائكه نيامده است. 3- ابليس داراى ذريه است چنانكه فرموده: [كهف:50]. ولى راجع به ذريه ملائكه خبرى در قرآن و غيره نيست. 4- شيطان چنانكه آيه فوق صريح است از جن بود كه از امر خدا بيرون رفت ولى درجايى تصريح نشده كه او از ملائكه بود مگر استثناء در آيات سجده ملائكه و جمله منقول از نهج البلاغه كه بررسى خواهد شد. 5- در آيه فوق هست كه «وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ» يعنى شيطان و ذريهاش دشمن بشراند اما چنانكه مىدانيم ملائكه دوست بشراند و به آدم سجده كردهاند و بر آدميان چنانكه گذشت استغفار مىكنند و شفاعت خواهند كرد. 6- درباره جن آمده [اعراف:179]. [فصّلت:29]. ولى اضلال و جهنمى بودن درباره ملائكه نيامدهاست. 7- جن با انسان دو موجود مكلف زمين و دوش به دوش انسان درهدايت و ضلالت و غيره است چنانكه در «جن» گذشت ولى راجع به ملك چنين چيزها را سراغ نداريم. *** تنها چيزيكه در باره ملك بودن ابليس داريم ظهور استثناء در آيات «وَاِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا اِلّا اِبْليسَ» است كه در صورت متصل بودن مىرساند ابليس از ملائكه بود. ولى مىشود گفت كه چون جن با ملائكه از بعضى جهات هم سنخاند و ابليس با ملائكه بود خطاب جمع دراثر تغليب بر او هم شامل بود واو فهميد كه او هم داخل در خطاب است لذا در جواب «مامَنَعَكَ أَلّاتَسْجُدَ اِذْأَمَرْتُكَ» نگفت: خدايا مرا امر نكردى دستور فقط براى ملائكه بود بلكه مأموريت خويش را مسلم گرفت و استكبار كرد. و اما جمله نهج البلاغه كه در فصل «عصمت ملائكه» ذكر شد و در «بلس» نيز گذشته است ممكن است مشى امام «عليه السلام» مطابق قرآن باشد و چون قرآن او را به طور تغليب داخل درملائكه كرده است، امام «عليه السلام» نيز ملك اطلاق نموده است زيرا در ميان ملائكه بود و مانند آنها عمل مىكرد. و نيز شايد اطلاق قرآن راجع به نسخ عمل باشد كه چون مانند ملائكه به خدا عبادت وبندگى مىكرد از اين لحاظ در رديف آنها بود نه از لحاظ اتحاد در هويت و ذات. خاتمه راجع به ملائكه مطالب ديگرى است كه اهل تحقيق مىتوانند از قرآن و روايات دريابند. از قبيل يارى آنها به اهل ايمان «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ» سلام كردنشان به اهل بهشت «وَالْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مَنْ كُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَيْكُمْ» آمدن به يارى رسول خدا «صلى الله عليه واله» در جنگ «بدر» و غيره، نوزده نفر بودن مالكان جهنم و علت اين تعداد و نظائر اينها. | ||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
ل:100, لئک:94, ه:85, الک:84, من:82, هم:67, لا:66, اله:60, وله:59, ما:58, الله:52, قول:47, کم:46, ف:45, ب:41, سمو:39, فى:38, ارض:36, انن:35, على:34, ى:33, شىء:32, الا:31, اتى:31, کون:30, ربب:28, يوم:28, ک:26, ان:26, نزل:24, او:24, علم:23, ملک:23, اذ:23, يمن:22, هو:21, الذين:21, الى:20, کلل:20, سجد:20, نا:20, ها:20, جعل:19, انس:19, نفس:19, الذى:18, رحم:18, لو:17, هن:17, خلق:17, لم:16, رسل:16, حقق:16, ضرر:16, رئى:16, بين:16, کفر:16, امر:16, موت:16, قوم:16, دون:15, ا:15, جمع:15, کتب:15, امن:15, حکم:15, اول:15, کبر:15, اخذ:15, ظلم:15, عزز:15, اذا:15, آدم:14, نفع:14, ن:14, يا:14, ذلک:14, وفى:14, ثم:14, قدر:14, دعو:14, غفر:14, يدى:14, روح:14, نبو:14, عبد:14, شهد:13, رجع:13, صدق:13, ايى:13, جىء:13, هما:13, حيى:13, رزق:13, وحد:13, نظر:13, خلد:13, قضى:13, حمد:13, بنو:13, عذب:13, انث:13, ام:13, بشر:13, شرک:13, زوج:13, شفع:13, إبليس:13, صفف:13, سمع:13, وقى:13, سبح:13, ذا:13, عن:13, قد:12, دين:12, مع:12, نزع:12, عند:12, خوف:12, امم:12, هذا:12, الف:12, سلم:12, علو:12, نذر:12, احد:12, هل:12, مريم:12, حمل:12, خرج:12, ضرب:12, دخل:12, ابراهيم:12, صلو:12, لکن:12, بغى:12, غير:12, عظم:12, بعض:12, نسو:12, تبع:12, نعم:12, قدس:12, اخو:12, سوع:12, وعد:12, وسم:12, اخر:12, وهب:12, بعث:12, غمم:12, ولى:12, عمل:12, خلف:12, بصر:12, شدد:12, خفف:12, خطب:12, لقى:12, کلم:12, اذن:12, عرش:12, کفى:12, ذلل:12, سليمان:11, نحن:11, سبل:11, اوى:11, فقد:11, ظهر:11, حشر:11, ائى:11, عرج:11, ليس:11, بعد:11, ذرر:11, وجه:11, اننى:11, ندى:11, نهر:11, اجر:11, قبل:11, شجر:11, ثقل:11, قعد:11, جهنم:11, اياک:11, دبر:11, شطن:11, ثلث:11, ابى:11, طالوت:11, جور:11, لن:11, ندو:11, لوم:11, خصم:11, اکل:11, کرم:11, بسط:11, فطر:11, جبريل:11, بيت:11, قرب:11, حول:11, کثر:11, قتل:11, برک:11, ولد:11, فوق:11, جرم:11, نبء:11, هذه:11, يقن:11, عقم:11, جنن:11, انتم:11, حصن:11, فتن:11, ورى:11, مالک:11, صفو:11, مرء:11, ردف:11, قرن:11, دکک:11, عتو:11, مثل:11, فتح:11, اولاء:11, غلظ:11, سنو:11, بلى:11, صحب:11, خزن:11, سوم:11, جنب:11, طيب:11, وحى:11, مول:11, کشف:11, قطمر:11, صور:11, اوب:11, نور:11, مصر:11, عصر:11, ورد:11, حفف:11, مشى:11, صوع:11, بلو:11, طمئن:11, طمن:11, ذلکن:11, حفظ:11, ذکر:11, فعل:11, بضع:11, نفخ:11, اهل:11, غيب:11, فرى:11, خول:11, نصب:11, رود:11, لعن:11, رجو:11, بابل:11, عسى:11, حجر:11, وهى:11, وسع:11, وجد:11, نصر:11, ثمم:11, عدد:11, عقل:11, سفن:11, صبر:11, ابو:11, دبب:11, شهر:11, ثوب:11, عوذ:11, زعم:11, وکل:11, کى:11, قرى:11, سبع:11, تلو:11, سجن:11, نکف:11, انت:11, رجل:11, جنح:11, سوق:11, عجل:11, شرر:11, هاروت:11, حزن:11, ذى:11, سندس:11, وسوس:11, أما:11, ثنى:11, جرى:11, هؤلاء:11, حسن:11, فسد:11, غصب:11, سعر:11, صلح:11, نن:11, همن:11, غنى:11, عصو:11, وقع:11, حبب:11, دنو:11, الم:11, خمس:11, ماروت:11, طوع:11, قسم:11, غمر:11, لما:11, مدد:11, فتو:11, بکر:11, فضل:11, فرق:11, فىء:10, اللاتى:10, قسط:10, خضر:10, ضلل:10, خنس:10, ثبت:10, لبث:10, بقر:10, ميکال:10, بلغ:10, نشر:10, زرى:10, فوز:10, فصل:10, رشد:10, حرب:10, عدل:10, جسم:10, عصى:10, تابوت:10, هى:10, نثر:10, قلب:10, هارون:10, عشو:10, کذب:10, ظلل:10, غيث:10, فتى:10, صير:10, اياکم:10, عيب:10, صعق:10, قرآن:10, غلم:10, دلل:10, عزم:10, وفد:10, کتم:10, وزر:10, ردد:10, عرض:10, نقر:10, رعد:10, هنا:10, رقى:10, سمن:10, طين:10, طير:10, حدث:10, مسيح:10, نکح:10, استبرق:10, لولو:10, درى:10, جالوت:10, طغى:10, خير:10, تبت:10, صلصل:10, ذلکم:10, تحت:10, کيف:10, سوى:10, جبر:10, بوب:10, صوب:10, سرف:10, عين:10, حلم:10, عجب:10, قرء:10, سحر:10, ذوق:10, بدو:10, لبس:10, فزع:10, بغت:10, غوث:10, ربع:10, خلص:10, سمم:10, طلق:10, وقد:10, طغو:10, عدو:10, قدم:10, زيد:10, عتد:10, درس:10, مسک:10, سوء:10, ارب:10, زخرف:10, بعر:10, عول:10, کنز:10, برق:10, داود:10, عشر:10, لدى:10, شقق:10, ذهب:10, حسد:10, رفع:10, اصل:10, صرف:10, قهر:10, زين:10, رکب:10, فرض:10, افک:10, سبإ:10, عهد:10, ذوى:10, س:10, درج:10, موسى:10, خشى:10, حمء:10, طول:10, کود:10, جزى:10, حرق:10, انا:10, خسر:10, کسف:10, بحر:10, هلک:10, دفع:10, حلل:10, سور:10, حرج:10, نفق:10, سنن:10, بطل:10, يوسف:10, طهر:10, التى:10, سکن:10, جناح:10, کما:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۲۴
تکرار در قرآن: ۲۰۶(بار)
قاموس قرآن
(بروزن قفل) آن در استعمال قرآن به معنى حكومت و اداره امور است. [آل عمران:189]. براى خدا است حكومت آسمانها و زمين. [بقره:102]. پيروى كردند از آنچه شياطين درباره پادشاهى و حكومت سليمان مىگفتند. [بقره:247]. مَلِك (به فتح ميم و كسر لام) پادشاه و آنكه داراى حكومت است [يوسف:43]. پادشاه گفت: من هفت گاو فربه مىبينم [طه:114]. [حشر:23]. [بقره:246]. مراد از ملك در آيه فرمانده است كه درحدود فرماندهى داراى حكومت و اداره است. طبرسى در معنى آن گفته:«اَلْقادِرُالْواسِعُ الْقُدْرَةِ الَّذى لَهُ السِياسَةُ وَ الْتَّدْبيرُ» راغب گفته: «هُوَ الْمُتَصَرِفُ بِالْاَمْرِوَالنَّهْىِ فِى الْجُمْهُورِ» آن متخذ از مُلك بضم ميم و جمع آن ملوك است [نمل:34]. در آيه [مائده:20]. ظاهراً مراد استقلال است كه بنىاسرائيل در مصر آنرا نداشتند. *** مِلْك: (به كسر ميم و سكون لام) مالك شدن و صاحب شدن. [اسراء:100]. بگو اگر خزائن رحمت خدايم را مالك و دارا بوديد آنوقت از ترس انفاق دست باز مىداشتيد. افعال آن بيشتر به معنى قدرت و توانايى آيد مثل [رعد:16]. براى خويش به نفع و ضررى قادر نيستند. *** مالك: اسم فاعل است. به معنى صاحب مال و صاحب حكومت آيد مثل [يس:71]. [آل عمران:26]. كه هر دو به معنى صاحب ملك (به كسر ميم) است و مثل [زخرف:77]. گويند اى مالك خدايت ما را بميراند كه به معنى متصرف و حاكم است. * [فاتحه:4-2]. عاصم، كسائى، خلف و يعقوب حضرمى آن را مالك و ديگران مَلِك (به فتح ميم و كسر لام) خواندهاند. به نظر مىآيد كه مالك در آيه مثل ملك به معنى حاكم و متصرّف است نه به معنى صاحب. زيرا صاحب به مال مناسب است كه بگوييم: فلانى صاحب فلان مال است ولى مناسب با «يوم» حكومت است كه بگوييم حکمران امروز فلانى است. مليك: مثل مَلِك به معنى صاحب حكومت است [قمر:55-54]. پرهيزكاران در بهشتها و نهرهااند در نزد صاحب حكومت توانا(خدا). اين لفظ فقط يكبار در قرآن آمده است. *** مَلْك: (بروزن فلس) [طه:87]. «ملك» را در آيه عاصم و اهل مدينه و اهل كوفه به فتح ميم و ديگران به ضمّ و نيز به كسر ميم خواندهاند و آن مصدر ملك يملك است در صحاح گويد فتح ميم از كسر آن افصح مىباشد. ممكن است مراد از آن حكومت يعنى: ما با قدرت و اختيار در كارمان وعده تو را مخالفت نكرديم... و شايد به معنى ملك و مال باشد يعنى: ما با مال خويش با وعده تو مخالفت نكرديم بلكه چيزهايى از زيور قوم و فرعون داشتيم كه آنها را انداختيم و سامرى برداشت...
(به فتح ميم و لام) فرشته. جمع آن ملائكه است اكثر علماء معتقداند كه آن از الوك مشتق است و الوك به معنى رسالت است (مجمع) در صحاح از كسائى نقل شده: اصل ملك مألك است از الوك به معنى رسالت سپس لام بجاى همزه در اثر كثرت استعمال حذف شده و ملك گشته است و در وقت جمع همزه را آورده و ملائكه گفتهاند. بنابر اين ميم آن زائد است در مجمع از ابن كيسان نقل شده: اصل آن از ملك است بنابر اين ميم زائد نيست. بهرحال ملك بصورت مفرد و تثنيه و جمع در حدود 80 بار در قرآن مجيد آمده است و مراد از آن پيوسته فرشته و فرشتگان است و اگر آن ازالوك باشد شايد بدين جهت است كه هر يك از ملائكه رسالت و مأموريت بخصوصى دارند چنانكه فرموده: [فاطر:1]. و اينكه خداوند فرموده: [حج:75]. ظاهرا راجع به آوردن وحى باشد كه رسول از ملائكه، وحى را به پيامبران مىآورد و رسول از مردم آن را به انسانها مىرساند و اينكه در باره آنها آمده [انبیاء:20]. مانع از آن نيست كه در عين حال مأموريتى هم داشته باشند چنانكه از آيه غافر پيداست. آنچه از قرآن در باره ملائكه فهميده مىشود در ذيل بررسى مىشود: خلقت ملك در اينكه ملك ازچه چيز خلق شده در قرآن كريم مطلبى نيست فقط در باره جن هست كه از آتش بخصوصى آفريده شده [حجر:27]. [رحمن:15]. مگر اينكه بگوييم جن و ملك از يك حقيقت اند چنانكه در «بلس - و شطن - شيطان» اشاره كردهايم و در اينجا نيز روشنتر خواهيم گفت. كارگزاران خلقت ملائكه موجودات پاك و فرمانبراند كه خداوند در امور عالم به آنها مأموريّتهايى محوّل فرموده كه انجام مىدهند ولى جنّ و شياطين در عرض انسانها و در امور عالم هيچكارهاند برخلاف عقيده ثنويت ايران قديم كه مبدء شرورات را اهريمن مىدانستند. 1- ميراندن مردمان به آنها واگذار شده است [سجده:11]. آيه صريح است در اينكه فرشته مرگ عهده دار ميراندن و اخذ مردم از اين زندگى است روايات اسم او را عزرائيل گفته است در آيات ديگر نسبت آنرا به جمع داده مثل [نحل:28]. [نحل:32]. [انعام:61]. و در بعضى از آيات اين عمل به خداوند نسبت داده شده مثل [زمر:42]. و نظير آن. اين درست است كه گفته شود: صاحب باغ، باغ را آبيارى كرد يا باغبان آبيارى كرد و يا چاه آبيارى كرد، خداوند مىميراند و نيز ملك و ملائكه به اذن خدا مىمیرانند و معلوم مىشود كه ملك الموت در قبض ارواح تنها نيست بلكه اعوان و يارانی دارد. 2- آوردن وحى. [شعراء:194]. آيات قرآن نشان مىدهد كه پيامآور فقط يك ملك نيست مثل [حج:75]. كه گفتيم ظهور آن در آوردن وحى است و مثل [آل عمران:39]. كه ملائكه مژده ولادت يحيى را به زكريّا «عليه السلام» دادند [آل عمران:42-45]. مىشود گفت: كه وحىآور فقط جبرئيل و او يك نفر بيش نيست و ديگران مژده آوراند و نظير آن نه آورنده احكام و دين، ولى صريح [نحل:2]. خلاف آن را مىرساند و شايد فقط در اسلام منحصر به جبرئيل بود و يا او اعوانى دارد. 3- نوشتن اعمال انسانها. [ق:18-17]. كه در «لقی» گفته شد [يونس:21]. [زخرف:80]. [انفطار:12-10]. بقيّه سخن در «دلك - دلوك» است. 4- حافظان انسانها. [انعام:61]. ظهور آيه در آن است كه عدّهاى از ملائكه حافظ انسانهااند و چون مرگ كسى برسد همان حافظان او را مىميرانند و اين مىرساند كه انسان در اين دنياى مادّه و تزاحم از نصرت ملائكه ناگزير است وگرنه نمىتواند به زندگى خويش ادامه بدهد و حوادث او را از پاى در مىآورند. در تفسير عياشى ذيل آيه [رعد:11]. از حضرت صادق «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: «ما مِنْ عَبْدٍ اِلَّا وَ مَعَهُ مَلَكانِ يَحْفَظانِهِ فَاِذا جاءَ الْاَمْرُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِخَلِيَّا بَيْنَهُ وَبَيْنَ اَمْرِاللهِ» براى هر بندهاى دو تا ملكى است كه او را حفظ مىكنند چون كارى از جانب خدا آمد او را به امر خدا وا مىگذارند. الميزان از دّر منثور نقل كرده است كه على «عليه السلام» فرمود: هيچ بندهاى نيست مگر با او ملائكهاى هستند كه او را حفظ مىكنند از اينكه ديوار بر او افتد يا در چاهى ساقط شود، يا درندهاى او را بدرد، يا غرق شود و يا در آتش بسوزد و چون مقدّر خدا آيد او را به مقدّر رها مىكنند. در مجمع ذيل آيه 11 رعد به اين حديث اشاره شده است. طبرسى رحمهاللَّه آيه را به حفظ اعمال انسان حمل كرده كه فرشتگان فقط اعمال آدمى را ثبت و حفظ مىكنند ولى ظهور آيه و روايات خلاف آن را مىرسانند. * [رعد:11]. ظاهر آنست كه ضمير «لَهُ» راجع به «مَنْ اَسَرَّ» در آيه قبل است همچنين ضمائر «يَدَيْهِ - خَلْفِهِ - يَحْفَظُونَهُ» و مراد از «مِنْ اَمْرِاللَّهِ» حوادث و بلاهائى است كه انسان گرفتار مىشود و ملائكه انسان را با دستور خدا از پيشآمدهاى خداوند حفظ مىكنند و چون انسان عمل و فكر خودش را تغيير داد خدا هم نعمت و حفظ را تغيير مىدهد آنوقت حافظان كنار مىروند تا مقدّرات جاى خويش را بگيرد. يعنى: براى انسان تعقيب كنندگان از پس و پيش هستند كه او را از حوادث (كه امر خدااند) حفظ مىكنند، خدا آنچه براى مردم است تغيير نمىدهد مگر آنكه مردم آنچه را دارند تغيير بدهند. در اين آيه بسيار بعيد است كه بگوئيم مراد حفظ اعمال است و بعيدتر از آن قول بعضى كه گويد مراد پاسبانان و متسحفظين ملوكاند. * [انفطار:12-10]. ظهور آيات در آنست كه ملائكه هم حافظ انسانند و هم كاتب اعمال او طبرسى رحمهاللَّه فقط حفظ اعمال گفته است، الميزان نيز به قرينه، سياق حفظ اعمال دانسته است ولى در آيات ماقبل هم از خلقت انسان و هم از تكذيب قيامت سخن رفته و بعيد نيست كه حفظ راجع به انسان وكتابت راجع به اعمال او باشد. 5- حاملان عرش. عدّهاى از ملائكه حاملان عرش خدااند [غافر:7]. [حاقة:17]. روايت شده حاملان عرش فعلاً چهار ملكاند و روز قيامت با چهار نفر ديگر كمك خواهند شد مراد از حمل عرش ظاهراً تدبير امور عالم به دستور خدا است و اين منافى با آن نيست كه عرش وجود خارجى داشته باشد چنانكه در عرش گفتهايم ولى آن چهار كمك معلوم نيست ملك خواهند بود يا نه هرچند ظهور آن در ملك است، روايت چندى درباره آن در تفسير برهان هست ملاحظه شود. كارهاى ديگرى در تدبير عالم به ملائكه واگذار شده كه در ضمن بررسى آيات روشن مىشود از قبيل [قدر:4]. و سائر آيات. شفاعت ملائكه ملائكه سلام اللَّه عليهم اجمعين هم در دنيا براى بندگان استغفار مىكنند و هم در آخر شفاعت، بسيار جاى اميد است كه خداوند چنين لطفى به بندگان فرموده است. [غافر:9-7]. در اين آيات چنانكه مىبينيم ملائكه به اهل توبه استغفار مىكنند و از خدا مىخواهند كه آنها را عذاب آتش بازدارد و به بهشتها داخل كند و پدران و فرزندان و زنانشان را كه در بندگى از آنها كمتراند با آنها وارد بهشت گرداند و از بديها حفظشان كند. آيه زير شايد در پذيرش قسمتى از آن دعا است [طور:21]. توضيح هر دو آيه در «ذرء» گذشته است. آيه دوم از آيه اوّل اعمّ است. * [شورى:5]. در اين آيه «لِمَنْ فِى الْاَرْضِ» شامل عموم است اعمّ از توبه كار و غيره. در مجمع از امام صادق «عليه السلام» مطلق مؤمنين نقل شده است. لفظ «يَسْتَغْفِرُونَ» در هر دو آيه مفيد دوام است و روشن مىكند كه ملائكه پيوسته در اين استغفاراند. * [انبیاء:28-26]. در اين آيات مقام شفاعت براى ملائكه حتمى است و فقط به كسى شفاعت مىكنند كه مورد رضايت خداوند باشد در روايات هست كه مراد، رضايت از عقيده و طريقه است نه اعمال. رجوع شود به «شفع». * [نجم:26]. اين آيه مانند آيه سابق شفاعت ملائكه را در حقّ بندگان خدا روشن مىكند و اذن و رضايت خدا را در آن شرط مىداند. ممثل و ديده شدن ملائكه در جريان حضرت ابراهيم «عليه السلام» در قرآن مجيد هست كه ملائكه چون مأمور به عذاب قوم لوط شدند، ابتدا پيش ابراهيم «عليه السلام» آمده و به او مژده ولادت اسحق «عليه السلام» را دادند و آنها در صورت بشر بودند، ابراهيم آنها را نشناخت و براى آنها گوساله بريان آورد و چون ديد نمىخورند ترسيد، آنها گفتند: نترس ما مَلَكيم و براى قوم لوط فرستاده شدهايم «فَلَمَّا رَآى اَيْدِيَهُمْ لاتَصِلُ اِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ اَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً قالُوا لاتَخَفْ اِنَّا اُرْسِلنا اِلى قَوْمٍ لُوطٍ» زن ابراهيم «عليه السلام» نيز آنها را ديد و از مژده ولادت تعجّب كرد، گفتند: «اَتَعْجَبينَ مِنْ اَمْرِاللهِ» آنوقت ملائكه پيش لوط «عليه السلام» آمدند آنحضرت نيز آنها را نشناخت و از ورود آنها كه بصورت جوان بودند ناراحت گرديد و آنگاه كه قوم لوط خواستند آنها را از لوط بگيرند و لوط بيچاره شد گفتند: [هود:81-69]. و نيز درباره مريم آمده كه: ملك در صورت انسان پيش مريم آمد. مريم ترسيد كه آن جوان شايد نظر سويى به مريم دارد گفت: من از تو بخدا پناه مىبرم فرشته گفت: [مريم:19]. اين آيات با روايات بيشتر، شاهد صدقاند بر اينكه ملائكه در صورت ممثل شدن قابل رؤيتاند و در قيامت هم نيكوكاران و هم بدكاران ملائكه را خواهند ديد چنانكه فرموده: [رعد:23]. و درباره بدكاران فرموده: [فرقان:22]. [زخرف:77]. در اين باره روايات زيادى هست در اينكه انبیاء عليهم السلام بعضى از ملائكه مخصوصاً جبرئيل را ديدهاند كه احتياج به نقل آنها نيست. و در «جنّ» در بند ديده شدن جنّ در اين زمينه صحبت شده است. عصمت ملائكه آيا ملائكه معصوماند؟ آيا قدرت گناه كردن دارند و نمىكنند و يا يك بعدى آفريده شدهاند و قادر به گناه نيستند؟ [تحريم:6]. جمله «لايَعْصُونَ اللهَ...» ظاهراً سالبه به انتفاء موضوع نيست بلكه ظهورش آن است كه قدرت به گناه دارند ولى نمىكنند نه اينكه قادر نيستند و نمىكنند. هكذا «يَفْعَلُونَ ما يُؤمَرُونَ» نشان مىدهد كه قادر به گناهاند ولى نمىكنند. ولى اين آيه راجع به عموم ملائكه نيست و فقط وضع مأموران جهنّم را روشن مىكند آيات ديگرى در اين زمينه وارد است كه مفيد عموماند مثل [انبیاء:26-29]. از جمله «لا يَسْبِقُونَهُ بِالقَوْلِ وَهُمْ بِاَمْرِهِ يَعْمَلُونَ» مستفاد آن است كه قادر به گناهاند ولى نمىكنند مخصوصاً به قرينه آيه اخير كه «وَمَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ اِنّى اِلهٌ مَنْ دوُنِهِ» كه اگر كسى از آنها ادّعاى معبوديّت كند مورد عذاب است، اين مىرساند كه قدرت اين ادّعا را دارند و نيز آيات شامل عموم ملائكه است. ماحصل آيات گذشته آن است كه ملائكه معصومند و مختار. به بقيّه مطلب توجّه كنيد. * [بقره:34]. اگرابليس از ملائكه باشد و اگر جريان آدم و ابليس و سجده ملائكه زبان حال و تجسيم واقع به صورت داستان نباشد بايد گفت كه ملك گناه مىكند و كرده است ولى اثبات اينكه ابليس ملك است و ماجرا به صورت ظاهر بوده بسيار مشكل مىباشد. رجوع شود به «شطن - شيطان». در سفينة البحار ذيل لفظ فطرس از جامع بزنطى از امام صادق «عليه السلام» منقول است: فطرس ملكى بود، عرش خدا را طواف مىكرد در چيزى از دستور خدا كوتاهى كرد جناحش بريده شد (مقامش پايين آمد) به جزيرهاى از جزائر رانده گشت، چون امام حسين «عليه السلام» به دنيا آمد جبرئيل براى عرض تبريك محضر رسول خدا «صلى الله عليه و اله» آمد در ضمن از محلّ فطرس گذشت، فطرس به جبرئيل التماس نمود، جبرئيل گفت: مأمورم براى عرض تهنيت به محضر حضرت محمد «صلى الله عليه واله» بروم كه مولودى براى وى متولّد شده است مىخواهى ترا نيز با خود ببرم، فطرس مايل شد، جبرئيل او را محضر آن حضرت آورد، فطرس با انگشتش به آن حضرت التماس كرد حضرت فرمود: بالت را به بدن حسين بمال. او چنان كرد و پرواز نمود. سند روايت در بحار چنين است: در سرائر از جامع بزنطى از عيسان مولى سدير از ابى عبدالله «عليه السلام» و از مردى از اصحاب از پدرش از ابى عبدالله «عليه السلام»، گويد جمعى از اصحاب نقل كردهاند كه فطرس... شيخ رحمه الله در مصباح راجع به سوم شعبان دعائى از حضرت عسكرى سلام الله عليه نقل كرده كه در ضمن آن اين جمله است «وَ عاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِهِ وَ نَحْنُ عائِذُونَ بِقَبْرِهِ مِنْ بَعْدِهِ» پيداست كه اشاره به روايت بزنطى است. در نهج البلاغه خطبه 190. معروف به (قاصعه) از ابليس به لفظ ملك تعبير آورده «كَلّا ما كانَ اللهُ سُبْحانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِاَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْها مَلَكاً». نقل شيخ در مصباح چنين است: به قاسم بن علاء همدانى وكيل امام عسكرى «عليه السلام» توقيع رسيد كه مولاناالحسين «عليه السلام» روز سوم شعبان متولّد شد آن را روزه بگير و اين دعا را بخوان: اَلَّلّهُمَّ... كه جمله «عاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِهِ...» در ضمن آن است. در رجال كشى در ذكر محمدبن سنان نقل شده: چون به بركت دعاى امام جواد «عليه السلام» درد چشم محمدبن سنان برطرف شد، محمد به آن حضرت گفت «يا شَبيهَ صاحِبِ فُطْرُسِ» سپس محمدبن مرزبان از ابن سنان پرسيد: مقصودت از شبيه صاحب فطرس چه چيز بود گفت: خدا به ملكى از ملائكه كه فطرس نام داشت غضب كرد الخ... سند روايت چنين است: حمدويه از ابوسعيد آدمى از محمدبن مرزبان از محمدبن سنان. در روايت ديگرى نيز به آن اشاره شده به اين سند كشى گويد بخطّ جبرئيل بن احمد ديدم كه روايتم كرد محمدبن عبدالله بن مهران از احمدبن ابىنصر و محمدبن سنان كه گفتند... در آخر حديث هست كه ابن سنان گفت: فطرسيّة فطرسيّة. والله اعلم. ملائكه و مرگ [زمر:68]. آيه صريح است در اينكه «مَنْ فِى السَّمواتِ وَمَنْ فِى الْاَرْضِ» در نفخ صوراول خواهند مرد و ظاهرا مراد از «اِلّا مَنْ شاءَاللهُ» ملائكهاند كه نخواهند مرد. نظير اين آيه است آيه [نمل:87]. بنابر آنكه مراد از نفخ صور نفخ اول و مراد از فزع، فزع مرگ باشد. ولى گفتهاند مراد نفخ صور دوم است به قرينه «وَ كُلٌ أَتَوْهُ داخِرينَ» و به قرينه آيه 89. همين سوره كه فرموده : «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مَنْها وَ هُمْ مَنْ فَزَعِ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ». به نظر بعضى مراد از نفخ صور اعم است و «فَزِعَ مَنْ فِى السَّمواتِ وَ مَنْ فِى الْاَرْضِ اِلَّا مَنْ شاءَاللهُ» از آثار نفخ اول و «كُلٌ أَتَوْهُ داخِرينَ» از آثار نفخ دوم مىباشد. به هرحال با اين آيه نمىشود استدلال كرد كه ملائكه در قيامت نخواهند مرد ولى مراد از «اِلاَّ مَنْ شاءَاللهُ» در آيه اول كدام كسانند؟ اينكه عدهاى از بندگان خدا از صعقه اول جان سالم به در خواهند برد يقين است ولى آنها كدام اند مىشود گفت ملائكه يا لااقل قسمتى از آنهااند زيرا آنها حشر و نشرى و عذاب و بهشتى ظاهراً ندارند و فقط واسطه فيض و كارگزاران عالم خلقت اند، اين احتمال در نظر نگارنده نزديك به يقين است. به قولى: آنها جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل و عزرائيل اند كه بعداً خواهند مرد. به قولى اين چهارنفر و حاملان عرش مراداند. به قولى مراد رضوان، حور، مالك و زبانيه است. در الميزان از جمله احتمال داده كه مراد ارواح انسانها است و آنها نخواهند مرد و بعضى از روايات اهل بيت عليهم السلام مؤيد آن است كه روايت شده چون خدا «لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ» فرمايد ارواح انبیاء در جواب گويند: «لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَّهارِ». روايات ديگرى نيز دال بر اين مطلب اند. به نظر نگارنده مردن وزنده شدن فقط شامل مخلوقاتى است كه حساب و كتاب و عذاب و بهشت دارند خواه در آسمانها باشند كه در «سماء» گفته شده و خواه در زمين و اثبات اينكه ملائكه نيز خواهند مردو همچنين ارواح، مشكل بلكه غيرممكن است و «اِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ» مشكل است كه راجع به ارواح باشد بلكه ظهور آيه در آن است كه در نفخ صور اول همه خواهند مرد مگر عدهاى كه خدا خواهدو آنها ظاهرا ملائكهاند كه ظهور قيامت احتياجى به مرگ آنها ندارد بلكه بايد باشند كه واسطه فيض اند. اگر گويى: [قصص:88]. مىرساند كه جز ذات خدا همه چيز هالك و از بين رفتنى است؟ گوييم: به نظر مىآيد كه مراد از آيه آن است كه: هلاك و بطلان تمام اشياء را جز خدا احاطه كرده است زيرا هيچ چيز در عالم جز ذات خدا مستقل نيست بنابر اين، آيه فوق دلالت بر حال دارد نه اينكه از آينده خبر مىدهد، بايد در نظر داشت كه اين آيه با «اِلّا مَنْ شاءَاللّهُ» قابل جمع است لذا بايد معنايش آنچه گفته شد يا نظير آن باشد. رياست جبرئيل مقتضاى آيات [تكوير:19-21]. آن است كه جبرئيل پيش ملائكه مطاع است و اگر دستورى بدهد بايد اطاعت كنند در «روح» ذيل عنوان «فرشته بخصوص» درباره آيات «تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ - تَنََّزلُ الْمَلائِكَةُ والرُّوحُ. يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْملائِكَةُ صَفّاً» گفته شده كه ظاهرا مراد از روح جبرئيل و ذكر او در رديف ملائكه براى افضليت و مطاع بودن اوست. مىماند اينكه آيا پيش همه ملائك مطاع است يا فقط بر آورندگان وحى كه قبلا گفته شد حكومت دارد؟ ظهور آيات در عموم است در «جنح» ذيل «اُولى اَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلثَ وَ رُباعَ» گفته شد كه ملائكه بر همديگر تفاوت دارند و ظهور [صافات:164]. نيز در آن است. جن و ملك آيا جن و ملك يك حقيقتند و از يك چيز آفريده شدهاند يا نه؟ آيا شيطان از جن است يا از ملك؟ در اين موضوع در «بلس - ابليس» ودر «شطن - شيطان» سخن گفتهايم ولى فعلا بر خلاف آنچه گفتهام ترجيح مىدهم كه جن و ملائكه بنابر آنچه از قرآن استفاده مىشود يك حقيقت نيستند و شيطان ملك نيست بدين بيان: 1- در قرآندر مورد اينكه ملك از چه چيز آفريده شده مطلبى نيامده ولى دو دفعه تصريح شده كه جان از آتش بخصوصى آفريده شده است [حجر:27]. [رحمن:15]. و شيطان بارها گفته:« خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ». 2- راجع به ملائكه ابداً ذكر گناهى در قرآن نيست بلكه فقط [انبیاء:26-27]. [تحريم:6]. [انبیاء:20]. و نظير اينها، آمده است ولى در باره جنّ گناه، اطاعت، شرك، مرگ، رفتن به جهنم و غيره ذكر شده است و نيز عصيان ابليس، رجوع شود به سوره رحمن و سوره جن و آخر سوره احقاف و «جن» در اين كتاب. اينها هيچ يك در باره ملائكه نيامده است. 3- ابليس داراى ذريه است چنانكه فرموده: [كهف:50]. ولى راجع به ذريه ملائكه خبرى در قرآن و غيره نيست. 4- شيطان چنانكه آيه فوق صريح است از جن بود كه از امر خدا بيرون رفت ولى درجايى تصريح نشده كه او از ملائكه بود مگر استثناء در آيات سجده ملائكه و جمله منقول از نهج البلاغه كه بررسى خواهد شد. 5- در آيه فوق هست كه «وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ» يعنى شيطان و ذريهاش دشمن بشراند اما چنانكه مىدانيم ملائكه دوست بشراند و به آدم سجده كردهاند و بر آدميان چنانكه گذشت استغفار مىكنند و شفاعت خواهند كرد. 6- درباره جن آمده [اعراف:179]. [فصّلت:29]. ولى اضلال و جهنمى بودن درباره ملائكه نيامدهاست. 7- جن با انسان دو موجود مكلف زمين و دوش به دوش انسان درهدايت و ضلالت و غيره است چنانكه در «جن» گذشت ولى راجع به ملك چنين چيزها را سراغ نداريم. *** تنها چيزيكه در باره ملك بودن ابليس داريم ظهور استثناء در آيات «وَاِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا اِلّا اِبْليسَ» است كه در صورت متصل بودن مىرساند ابليس از ملائكه بود. ولى مىشود گفت كه چون جن با ملائكه از بعضى جهات هم سنخاند و ابليس با ملائكه بود خطاب جمع دراثر تغليب بر او هم شامل بود واو فهميد كه او هم داخل در خطاب است لذا در جواب «مامَنَعَكَ أَلّاتَسْجُدَ اِذْأَمَرْتُكَ» نگفت: خدايا مرا امر نكردى دستور فقط براى ملائكه بود بلكه مأموريت خويش را مسلم گرفت و استكبار كرد. و اما جمله نهج البلاغه كه در فصل «عصمت ملائكه» ذكر شد و در «بلس» نيز گذشته است ممكن است مشى امام «عليه السلام» مطابق قرآن باشد و چون قرآن او را به طور تغليب داخل درملائكه كرده است، امام «عليه السلام» نيز ملك اطلاق نموده است زيرا در ميان ملائكه بود و مانند آنها عمل مىكرد. و نيز شايد اطلاق قرآن راجع به نسخ عمل باشد كه چون مانند ملائكه به خدا عبادت وبندگى مىكرد از اين لحاظ در رديف آنها بود نه از لحاظ اتحاد در هويت و ذات. خاتمه راجع به ملائكه مطالب ديگرى است كه اهل تحقيق مىتوانند از قرآن و روايات دريابند. از قبيل يارى آنها به اهل ايمان «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ» سلام كردنشان به اهل بهشت «وَالْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مَنْ كُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَيْكُمْ» آمدن به يارى رسول خدا «صلى الله عليه واله» در جنگ «بدر» و غيره، نوزده نفر بودن مالكان جهنم و علت اين تعداد و نظائر اينها.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
مَالِکِ | ۱ |
لِلْمَلاَئِکَةِ | ۹ |
الْمَلاَئِکَةِ | ۱۲ |
مَلاَئِکَتِهِ | ۳ |
مُلْکِ | ۱ |
الْمَلَکَيْنِ | ۱ |
مُلْکُ | ۲۰ |
الْمَلاَئِکَةُ | ۳۱ |
مَلِکاً | ۲ |
الْمُلْکُ | ۱۰ |
بِالْمُلْکِ | ۱ |
مُلْکَهُ | ۲ |
مُلْکِهِ | ۱ |
الْمُلْکَ | ۴ |
مَالِکَ | ۱ |
الْمُلْکِ | ۵ |
الْمَلاَئِکَةَ | ۹ |
مَلَکَتْ | ۱۵ |
مُلْکاً | ۳ |
يَمْلِکُ | ۸ |
مُلُوکاً | ۱ |
أَمْلِکُ | ۵ |
تَمْلِکَ | ۱ |
مَلَکٌ | ۶ |
مَلَکاً | ۳ |
مَلَکُوتَ | ۱ |
مَلَکَيْنِ | ۱ |
مَلَکُوتِ | ۱ |
الْمَلِکُ | ۶ |
الْمَلِکِ | ۳ |
يَمْلِکُونَ | ۱۰ |
بِالْمَلاَئِکَةِ | ۱ |
مَمْلُوکاً | ۱ |
مَلاَئِکَةٌ | ۲ |
تَمْلِکُونَ | ۲ |
مَلِکٌ | ۱ |
بِمَلْکِنَا | ۱ |
مُلْکٍ | ۱ |
مَلاَئِکَةً | ۴ |
مَلَکُوتُ | ۲ |
مَلَکْتُمْ | ۱ |
تَمْلِکُهُمْ | ۱ |
الْمُلُوکَ | ۱ |
مَلَکُ | ۱ |
مَلاَئِکَتُهُ | ۱ |
مَلاَئِکَتَهُ | ۱ |
مَالِکُونَ | ۱ |
مَالِکُ | ۱ |
مَلَکٍ | ۱ |
مَلِيکٍ | ۱ |
الْمَلَکُ | ۲ |
تَمْلِکُ | ۱ |
مَلِکِ | ۱ |