الحجر ٢٦: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
 
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::وَ|وَ]] [[شامل این ریشه::و| ]][[شامل این کلمه::لَقَد|لَقَدْ]] [[شامل این ریشه::قد| ]][[شامل این ریشه::ل‌| ]][[شامل این کلمه::خَلَقْنَا|خَلَقْنَا]] [[کلمه غیر ربط::خَلَقْنَا| ]] [[شامل این ریشه::خلق‌| ]][[ریشه غیر ربط::خلق‌| ]][[شامل این کلمه::الْإِنْسَان|الْإِنْسَانَ‌]] [[کلمه غیر ربط::الْإِنْسَان| ]] [[شامل این ریشه::انس‌| ]][[ریشه غیر ربط::انس‌| ]][[شامل این کلمه::مِن|مِنْ‌]] [[شامل این ریشه::من‌| ]][[شامل این کلمه::صَلْصَال|صَلْصَالٍ‌]] [[کلمه غیر ربط::صَلْصَال| ]] [[شامل این ریشه::صلصل‌| ]][[ریشه غیر ربط::صلصل‌| ]][[شامل این کلمه::مِن|مِنْ‌]] [[شامل این ریشه::من‌| ]][[شامل این کلمه::حَمَإ|حَمَإٍ]] [[کلمه غیر ربط::حَمَإ| ]] [[شامل این ریشه::حم‌ء| ]][[ریشه غیر ربط::حم‌ء| ]][[شامل این کلمه::مَسْنُون|مَسْنُونٍ‌]] [[کلمه غیر ربط::مَسْنُون| ]] [[شامل این ریشه::سنن‌| ]][[ریشه غیر ربط::سنن‌| ]]'''}}
{{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::وَ|وَ]] [[شامل این ریشه::و| ]][[شامل این کلمه::لَقَد|لَقَدْ]] [[شامل این ریشه::قد| ]][[شامل این ریشه::ل‌| ]][[شامل این کلمه::خَلَقْنَا|خَلَقْنَا]] [[کلمه غیر ربط::خَلَقْنَا| ]] [[شامل این ریشه::خلق‌| ]][[ریشه غیر ربط::خلق‌| ]][[شامل این کلمه::الْإِنْسَان|الْإِنْسَانَ‌]] [[کلمه غیر ربط::الْإِنْسَان| ]] [[شامل این ریشه::انس‌| ]][[ریشه غیر ربط::انس‌| ]][[شامل این کلمه::مِن|مِنْ‌]] [[شامل این ریشه::من‌| ]][[شامل این کلمه::صَلْصَال|صَلْصَالٍ‌]] [[کلمه غیر ربط::صَلْصَال| ]] [[شامل این ریشه::صلصل‌| ]][[ریشه غیر ربط::صلصل‌| ]][[شامل این کلمه::مِن|مِنْ‌]] [[شامل این ریشه::من‌| ]][[شامل این کلمه::حَمَإ|حَمَإٍ]] [[کلمه غیر ربط::حَمَإ| ]] [[شامل این ریشه::حم‌ء| ]][[ریشه غیر ربط::حم‌ء| ]][[شامل این کلمه::مَسْنُون|مَسْنُونٍ‌]] [[کلمه غیر ربط::مَسْنُون| ]] [[شامل این ریشه::سنن‌| ]][[ریشه غیر ربط::سنن‌| ]]'''}}
 
{| class="ayeh-table mw-collapsible mw-collapsed"
 
  !کپی متن آیه
|-
|وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ‌ مِنْ‌ صَلْصَالٍ‌ مِنْ‌ حَمَإٍ مَسْنُونٍ‌
|}
'''ترجمه '''
'''ترجمه '''
<tabber>
<tabber>
خط ۱۵: خط ۱۸:
|-|صادقی تهرانی=و به‌درستی انسان را از گلی خشک، از گلی سیاه و تغییریافته و دیرپا آفریدیم.
|-|صادقی تهرانی=و به‌درستی انسان را از گلی خشک، از گلی سیاه و تغییریافته و دیرپا آفریدیم.
|-|معزی=و همانا آفریدیم انسان را از گِل خشک از گِلی تیره ریخته‌شده‌
|-|معزی=و همانا آفریدیم انسان را از گِل خشک از گِلی تیره ریخته‌شده‌
|-|</tabber><br />
|-|english=<div id="qenag">We created the human being from clay, from molded mud.</div>
{{آيه | سوره = سوره الحجر | نزول = | نام = [[شماره آیه در سوره::26|٢٦]] | قبلی = الحجر ٢٥ | بعدی = الحجر ٢٧  | کلمه = [[تعداد کلمات::9|٩]] | حرف =  }}
|-|</tabber>
<div class="audiotable">
<div id="quran_sound">ترتیل: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/parhizgar/015026.mp3"></sound></div>
<div id="trans_sound">ترجمه: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/makarem/015026.mp3"></sound></div>
</div>
{{آيه | سوره = سوره الحجر | نزول = [[نازل شده در سال::4|٤ بعثت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::26|٢٦]] | قبلی = الحجر ٢٥ | بعدی = الحجر ٢٧  | کلمه = [[تعداد کلمات::9|٩]] | حرف =  }}
===معنی کلمات و عبارات===
===معنی کلمات و عبارات===
«صَلْصَالٍ»: گِل خشکیده سفال گونه‌ای که اگر بدان تلنگری زده شود به صدا درآید. «حَمَأٍ»: گِلی که بر اثر مجاورت فراوان با آب سیاه شده باشد. «مَسْنُونٍ»: تغییر بو داده. گندیده. «مِنْ حَمَأٍ مَّسْنُونٍ»: صفت صَلْصال یا بدل (مِن صَلْصالٍ) است.
«صَلْصَالٍ»: گِل خشکیده سفال گونه‌ای که اگر بدان تلنگری زده شود به صدا درآید. «حَمَأٍ»: گِلی که بر اثر مجاورت فراوان با آب سیاه شده باشد. «مَسْنُونٍ»: تغییر بو داده. گندیده. «مِنْ حَمَأٍ مَّسْنُونٍ»: صفت صَلْصال یا بدل (مِن صَلْصالٍ) است.
خط ۲۶: خط ۳۴:
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۷#link143 | آيات ۲۶ - ۴۸،سوره حجر]]
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۷#link144 | معناى خلقت انسان از ((صلصال من حماء مسنون ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۷#link143 | آيات ۲۶ - ۴۸ سوره حجر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۷#link145 | توضيحاتى درباره معناى لغوى ((جن ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۷#link144 | معناى خلقت انسان از «صَلصَال مِن حَمَاءٍ مَسنُون»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۷#link146 | آيا ((جان )) همان جن است ؟!]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۷#link145 | توضيحاتى درباره حقیقت «جانّ» و «جنّ»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۷#link147 | بحث در مبداء خلقت جن و تناسل و ذيريه داشتن او]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۷#link148 | معناى كلمۀ «بَشَر»، در آيه شریفه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۷#link148 | معناى كلمه ((بشر)) و نكته اى كه در التفات از تكلم به غيب در آيه : ((و اذاقال ربك )) هست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۷#link151 | توضیحی پیرامون معنای «تسویه» و «نفخ روح الهی در انسان»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۷#link149 | معناى ((سويته )) و ((نفخت فيه من روحى )) و توضيحى در رابطه بين روح و بدن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۷#link151 | وجه تقييد و تحديد لعنت بر شيطان، تا روز جزا]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۷#link150 | اشاره به وجه استثناء ابليس از ملائكه با اينكه او از جن است و نه از ملائكه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۸#link154 | ابليس مأمور به سجده بر نوع بشر بود،د نه تنها آدم]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۷#link151 | وجه تقييد و تحديد لعنت بر شيطان تا روز جزا در: ((ان عليك اللعنة الى يوم الدين ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۸#link156 | «وقت معلوم»، به چه معناست و براى چه كسى معلوم است؟!]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۷#link152 | وجه اينكه خداوند لعنت خود را به ابليس اختصاص داد ((عليك لعنتى ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۸#link157 | چرا شیطان، اغوای خود را به خدا نسبت داد و گفت: «ربّ بِما أغوَیتنی...»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۸#link153 | وجه تقيد و تحديد لعنت بر شيطان تا روز جزا در: ((ان عليك اللعنة الى يوم الدين ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۸#link159 | جواب كلّى، به مفسران مزبور]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۸#link154 | ابليس ماءمور به سجده بر نوع بشر بودند نه تنها آدم]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۸#link160 | معناى جملۀ شیطان که گفت: «لَأُزَيِّنَنَّ لَهُم فِى الأرض»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۸#link155 | روزى كه تا آن به شيطان مهلت داده شده روز قيامت نيست !]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۸#link161 | مراد از «بندگان مُخلَصين»، كه از اغواى شيطان مصون هستند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۸#link156 | ((وقت معلوم )) به چه معناست و براى چه كسى معلوم است ؟!]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۸#link162 | معناى آیه «هَذَا صِرَاطٌ عَلَىَّ مُستَقِيم»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۸#link157 | توضيح در مورد نسبت اغواء به خدا در ((رب بما اعوتينى ...))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۹#link165 | مقصود از «عِبَادِى» در آيه شريفه و نقد نظر مفسّران در اين باره]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۸#link158 | وجوهى كه مفسران براى توجيه حمل جمله : ((بما اغويتنى )) براضلال ابتدائى خدا ذكر كرده اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۹#link167 | معناى اين كه جهنم هفت در دارد: «لَهَا سَبعَةُ أبوَاب...»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۸#link159 | جواب كلى به مفسران مزبور]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۹#link168 | «متّقين» در آيه شریفه، اعمّ از «مُخلَصِين» هستند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۸#link160 | معناى جمله : ((لا زينن لهم فى الارض )) و دلالت آن بر اينكه زمين ظرف اغواى شيطاناست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۹#link169 | نقد سخن «فخر رازى» كه گفته است مراد از «متقين»، كسانى اند كه ازشرك بپرهيزند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۸#link161 | مراد از ((عبادت مخلصين )) كه از اغواى شيطان مصون هستند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۸#link162 | معناى بر خدا بودن راه شيطان ((هذا صراط على مستقيم )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۹#link163 | آيه : ((ان عبادى ليس لك عليهم سلطان ...)) متضمن سه جواب به ابليس است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۹#link164 | رواياتى چند درباره نفخ روح در كالبد آدم عليه السلام]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۹#link165 | مقصود از ((عبادى )) و استثناء در آيه شريفه و نقد نظر مفسران در اين خصوص]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۹#link166 | اثبات سلطنت و ولايت براى ابليس ، با سلطنت مطلقه خدا منافات ندارد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۹#link167 | معناى اينكه جهنم هفت در دارد: ((لها سبعة الواب ...))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۹#link168 | ((متقين )) در آيه : ((ان متقين فى جنات ...)) اعم از ((مخلصين )) در آيه : ((الا عبادكمنهم المخلصين )) است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۹#link169 | نقد و ابطال سخن ((فخر رازى )) كه گفته است مراد از ((متقين )) كسانى است كه ازشرك بپرهيزند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۹#link170 | بيان حال متقين در ورودشان به بهشت]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۹#link170 | بيان حال متقين در ورودشان به بهشت]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۹#link171 | قضاهاى رانده شده اى كه در قرآن حكايت شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۹#link171 | قضاهاى رانده شده اى كه در قرآن حكايت شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۹#link172 | رواياتى درباره نفخ روح در كالبد آدم عليه السلام]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۹#link172 | بحث روایتی: (رواياتى درباره برخی آیات گذشته)]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۱۹#link173 | چند روايت درباره وقت يوم معلوم در آيه ((فانك من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۰#link174 | رواياتى در بيان مراد از درهاى جهنم در آیه: «لَهَا سَبعَةُ أبوَاب...»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۰#link174 | روايتى در بيان مراد از درهاى جهنم در ذيل جمله : ((لها سبعة ابواب ...))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۰#link175 | چند روايت در تفسير آیه: «إخوَاناً عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِين»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۰#link175 | چند روايت در تفسير و بيان مراد جمله : ((اخوانا على سرر متقابلين ))]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۱_بخش۴۷#link9 | آيه ۲۶ - ۴۴]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۱_بخش۴۷#link9 | آيه ۲۶ - ۴۴]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۱_بخش۴۷#link10 | تفسير :]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۱_بخش۴۷#link10 | تفسير :]]
خط ۷۰: خط ۷۰:
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۱_بخش۴۷#link16 | ۵ - جان چيست ؟]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۱_بخش۴۷#link16 | ۵ - جان چيست ؟]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۱_بخش۴۷#link17 | ۶ - قرآن و خلقت انسان .]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۱_بخش۴۷#link17 | ۶ - قرآن و خلقت انسان .]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «26»
وهمانا ما انسان را از گِلى خشك، از گِلى سياه متغير و بو گرفته، آفريديم.
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «26»
چون حق تعالى ذكر احيا و اماته و نشأه ثانيه را فرمود، در عقب آن بيان نشأه اولى را فرمايد:
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ‌: و هرآينه بتحقيق ايجاد نموديم و آفريديم انسان را يعنى «آدم» را. مِنْ صَلْصالٍ‌: از گل خشكى كه به دست زدن صدا كند. مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ‌: از گل متغير سياه رنگ بوى گرفته به واسطه زياد بودن در آب، چون لاى كه در تك حوض و جوى باشد. شيخ طوسى رحمه الله در تبيان‌ «1» فرمايد: خداى تعالى آدم عليه السّلام را از خاك آفريد به اين وجه كه آب بر خاك بارانيد تا گل شد، مدتى گذشت تا گل سياه شد، پس آن را تصوير نمود. «مسنون» به معنى (مصور من سنه الوجه اذا صوره) و آنگاه بگذاشت تا خشك شد و به مرتبه «صلصال» گشت.
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «26» وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ «27» وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «28» فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ «29» فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (30)
إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى‌ أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (31) قالَ يا إِبْلِيسُ ما لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (32) قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (33) قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (34) وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى‌ يَوْمِ الدِّينِ (35)
ترجمه‌
و بتحقيق آفريديم آدم را از گل خشكى از لاى ريخته شده‌
و جن را آفريديمش پيش از آن از آتش سوزان‌
و هنگاميكه گفت پروردگار تو مر فرشتگان را كه من آفريننده‌ام آدمى را از گل خشكى از لاى ريخته شده‌
پس چون درست كردم آنرا و دميدم در آن از روحم پس بيفتيد مر او را سجده كنندگان‌
پس سجده كردند فرشتگان همگى بتمامى‌
مگر شيطان كه ابا نمود از آنكه باشد با سجده كنندگان‌
گفت اى شيطان چيست مر تو را كه نميباشى با سجده كنندگان‌
گفت نباشم كه سجده كنم مر آدمى را كه آفريدى او را از گل خشك از لاى ريخته شده‌
گفت پس بيرون رو از آن پس همانا توئى رانده شده‌
و بدرستيكه بر تو است دورى از رحمت تا روز جزا.
تفسير
خداوند حضرت آدم را خلق فرمود از گل خشك شده‌اى ميان تهى كه‌
----
جلد 3 صفحه 251
اگر چيزى يا باد بآن ميخورد صدا ميكرد و باين مناسبت از آن بصلصال كه مأخوذ از صلصله بمعناى قعقعه سلاح است تعبير شده و بعضى گفته‌اند چهل سال اين قالب بى‌روح در آفتاب بود و ملائكه چنين صورتى را نديده بودند و نميدانستند خداوند از آن چه اراده فرموده و اين كالبد ساخته شده بود از لاى ريخته شده بصورت آدمى يا لجن بد بو چون حمأ بمعناى لاى و لجن است و مسنون بمعناى مصوّر يا ريخته شده يا بوى بد گرفته است و در اين باب حديثى در سوره بقره ذيل آيه و علّم آدم الاسماء ذكر شد و جانّ پدر اجنّه را كه قمّى فرموده او پدر ابليس است خداوند قبلا خلق فرموده بود از آتش سوزان نافذ در مسامّ ابدان و بعضى گفته‌اند جانّ همان ابليس، شيطان معروف است ولى از بعضى روايات استفاده ميشود كه اجنّه و شياطين دو نوعند اجنّه مؤمن و كافر دارند و شياطين همگى كفّارند از نسل ابليس و زاد و ولد ندارند تخم ميگذارند مانند پرندگان و اولادشان تمامى ذكورند اناث ندارند در هر حال خداوند قبلا بملائكه فرمود من ميخواهم آدمى را از چنين مادّه‌اى خلق كنم و چون اعضاء و جوارح آنرا راست و درست نمودم و از روح خود در آن دميدم در برابر آن سجده كنيد و ظاهرا مراد آنست كه او را قبله خود قرار دهيد و براى خدا سجده كنيد و اين نهايت خضوع و احترام ملائكه بود از او چون سجده براى غير خدا جائز نيست و از چند روايت معتبره استفاده ميشود كه آن روح مطهر و مقدّس و برگزيده‌اى بود كه خداوند خلق فرموده بود آنرا بيد قدرت خود و نسبت داد آنرا بخود تشريفا مانند خانه كعبه كه آنرا خانه خود خوانده و مأخوذ از ريح بمعناى باد است چون شبيه بآنست در لطافت و در علم حكمت ثابت شده كه روح انسانى از عالم امر و مجرّد است از مادّه و تعلّق ميگيرد از عالم غيب اولا به بخار لطيف منبعث از قلب و افاضه ميكند بآن قوّه حيات را پس سرايت ميكند با آن قوّه در شرائين و اعماق بدن ولى تعلّق آن تدبيرى است نه حلولى يعنى حاكم در آن است نه ممزوج بآن و بر اين معنى شواهدى هم در اخبار ائمه اطهار موجود است و بنابراين تعبير بنفخ كه بمعناى دميدن است از باب تمثيل و تشبيه معقول بمحسوس است نه بطور حقيقت مگر آنكه گفته شود نفخ هر چيزى بحسب حال آنچيز است نفخ موجود مجرد، عبارت از تعلّق دادن آنست چون حكما گفته‌اند الفاظ موضوع است براى معانى عامّه نه‌
----
جلد 3 صفحه 252
معانى متبادره و در اين باب اخبارى در سوره بقره ذيل آيات راجع بقصه حضرت آدم گذشت و پس از امر الهى بسجده در مقابل حضرت آدم كليّه و تمام ملائكه كه اصناف متعدده بودند و هر صنفى بعبادت مخصوصى اشتغال داشتند در پيشگاه او خاضع و ساجد شدند جز ابليس عليه اللعنة كه تكبر و خود سرى نمود و اباء و امتناع كرد كه با ملائكه سجده نمايد چون از جنس آنها نبود و از بنى جانّ بود نهايت آنكه چندى با آنها در آسمان مشغول بعبادت بود و مأمور بسجود شد و باين مناسبت بكلمه الا استثناء از آنها شده است مانند آنكه پادشاه حكم كند اهل تهران بيرون روند از شهر و همه بروند جز يكنفر كه از اهل تهران نباشد و مقصر شود كه معلوم ميشود مراد ساكنان در تهران بوده اينجا هم معلوم ميشود مراد از ملائكه ساكنان ملأ اعلى بودند كه اشتغال بعبادت خدا داشتند و محتمل است استثناء منقطع باشد كه در كلام عرب و قرآن رائج است و بعضى گفته‌اند ابليس هم از ملائكه بوده ولى خلاف تحقيق است در هر حال خداوند باو فرمود چه موجب شد تو را كه با ملائكه سجده نكردى آن ملعون با كمال تكبّر و غرور جواب داد نباشد و نشايد مرا كه مخلوقم از نار كه جسم لطيف نورانى است كه سجده كنم در برابر آدمى كه آفريدى آنرا از گل و لاى كه جسم كثيف ظلمانى است و افتخار نمود باصل و نسب و غفلت كرد از علم و ادب لذا خطاب پر عتاب از مصدر جلال باو صادر گرديد كه بيرون شو از منزلت و مكانت خود در آسمان و خارج شو از زمره ملائكه همانا توئى مطرود و مردود و محروم از هر خير و كرامت و رحمت و سعادت تا روز قيامت كه روز جزاى متمردان و متكبّران و گنه‌كاران است و اين دليل است بر آنكه آن ملعون هيچگاه مشمول رحمت نخواهد شد ..
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ مِن‌ صَلصال‌ٍ مِن‌ حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ «26»
و ‌هر‌ آينه‌ بتحقيق‌ خلق‌ كرديم‌ انسان‌ ‌را‌ ‌از‌ گل‌ ورزيده‌ ‌از‌ آب‌ سياه‌ گرم‌ مخلوط ‌شده‌.
اخبار ‌در‌ كيفيت‌ خلقت‌ آدم‌ ابو البشر مختلف‌ ‌است‌ و بظواهر ‌آنها‌ نميتوان‌ اخذ كرد كنايات‌ و اشارات‌ و محاملي‌ دارد و جزء متشابهات‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌لا‌ يعلمها الا القائل‌ بها و بقدر فهم‌ راوي‌ فرمايش‌ فرموده‌اند ‌از‌ اخبار طينة عليين‌ و سفليين‌ و ‌غير‌ اينها و ‌ما بقدر فهم‌ ‌خود‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ شريفه‌ چند جمله‌ صحبت‌ ميكنيم‌.
جمله‌ اولي‌ مواد اصليه‌ انسان‌ تراب‌ و خاك‌ ‌است‌ مخلوط ‌با‌ آب‌ ‌که‌ گل‌ ميشود و ‌او‌ ‌را‌ طين‌ ميگويند و ‌از‌ هوي‌ ‌که‌ داخل‌ گل‌ مي‌شود و ‌از‌ حرارت‌ ‌که‌ بتوسط اشعه‌ شمس‌ ‌اينکه‌ گل‌ ورزيده‌ مي‌شود و لذا نسبت‌ ‌ايشان‌ ‌را‌ بهر كدام‌ ‌از‌ اينها ميتوان‌ داد فَإِنّا خَلَقناكُم‌ مِن‌ تُراب‌ٍ حج‌ ‌آيه‌ 5 إِنّا خَلَقناهُم‌ مِن‌ طِين‌ٍ لازِب‌ٍ و الصافات‌ ‌آيه‌ 11 أَ لَم‌ نَخلُقكُم‌ مِن‌ ماءٍ مَهِين‌ٍ مرسلات‌ ‌آيه‌ 20 جمله‌ ثانيه‌ اينكه‌ قدرت‌ الهي‌ ‌اگر‌ تعلق‌ بگيرد ‌که‌ خاك‌ طرفة العين‌ انسان‌ تمام‌ عيار شود فوري‌ مي‌شود، چنانچه‌ روز قيامت‌ يك‌ مرتبه‌ ‌از‌ قبر بيرون‌ مي‌آيند وَ نُفِخ‌َ فِي‌ الصُّورِ فَإِذا هُم‌ مِن‌َ الأَجداث‌ِ إِلي‌ رَبِّهِم‌ يَنسِلُون‌َ يس‌ ‌آيه‌ 51 وَ ما أَمرُ السّاعَةِ إِلّا كَلَمح‌ِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَب‌ُ نحل‌ ‌آيه‌ 79 و يكي‌ ‌از‌ معجزات‌ عيسي‌ أَنِّي‌ أَخلُق‌ُ لَكُم‌ مِن‌َ الطِّين‌ِ كَهَيئَةِ الطَّيرِ فَأَنفُخ‌ُ فِيه‌ِ فَيَكُون‌ُ طَيراً بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ آل‌ عمران‌ ‌آيه‌ 42 جمله‌ ثالثه‌ وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ بدو خلقت‌ ماهية انسان‌ ‌در‌ مقابل‌ خلقت‌ جن‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آيه‌ ‌بعد‌ ميفرمايد:
(مِن‌ صَلصال‌ٍ) گل‌ كوفته‌ ورزيده‌ ‌غير‌ مطبوخ‌ (مِن‌ حَمَإٍ) آب‌ گرم‌ جوش‌ نيامده‌ ‌که‌ بتوسط حرارت‌ زمين‌ و اشعه شمس‌ گرم‌ ‌شده‌ ‌باشد‌ (مَسنُون‌ٍ) لجن‌ زار ‌که‌ ‌آن‌
جلد 12 - صفحه 27
آب‌ رنگين‌ ‌شده‌ ‌باشد‌ متمايل‌ بسياهي‌ و ‌اينکه‌ ‌آيه‌ اشاره‌ باينست‌ ‌که‌ شرافت‌ إنسان‌ باين‌ جسم‌ بدني‌ و ‌اينکه‌ صورت‌ ظاهري‌ نيست‌ بلكه‌ بآن‌ روح‌ ملكوتي‌ و جوهر سماوي‌ و لطيفه رباني‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌اگر‌ متصف‌ بايمان‌ و تقوي‌ و صفات‌ حميده‌ و اعمال‌ صالحه‌ شد شرافت‌ پيدا مي‌كند و ‌از‌ ‌اينکه‌ جهت‌ خطاب‌ بملائكه‌ شد ‌که‌ فَإِذا سَوَّيتُه‌ُ وَ نَفَخت‌ُ فِيه‌ِ مِن‌ رُوحِي‌ فَقَعُوا لَه‌ُ ساجِدِين‌َ ‌در‌ چند ‌آيه‌ ‌بعد‌ شيطان‌ سر حكمت‌ ‌را‌ نفهميد و خيال‌ كرد همين‌ بدن‌ خاكي‌ ‌است‌ امتناع‌ كرد و ‌گفت‌ أَنَا خَيرٌ مِنه‌ُ خَلَقتَنِي‌ مِن‌ نارٍ وَ خَلَقتَه‌ُ مِن‌ طِين‌ٍ أعراف‌ ‌آيه‌ 11 و ‌بر‌ ‌خود‌ انسان‌ ‌هم‌ امر مشتبه‌ ‌شده‌ خيال‌ مي‌كند شرافتش‌ بهمين‌ بدن‌ عنصري‌ ‌است‌ و تكبر مي‌كند و حال‌ آنكه‌ ‌اينکه‌ بدن‌ مثل‌ ساير حيوانات‌ بلكه‌ پستتر إِن‌ هُم‌ إِلّا كَالأَنعام‌ِ بَل‌ هُم‌ أَضَل‌ُّ
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
]
(آیه 26)- آفرینش انسان: به مناسبت آیات گذشته که قسمتهایی از آفرینش خداوند و نظام هستی را بیان می‌کند، در اینجا به شاهکار بزرگ خلقت یعنی «آفرینش انسان» پرداخته، و طی آیات متعدد و پرمحتوایی، بسیاری از جزئیات این آفرینش را بازگو می‌کند.
نخست می‌فرماید: «ما انسان را از گل خشکیده‌ای (همچون سفال) که از گل بدبوی (تیره رنگی) گرفته شده بود آفریدیم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).
}}


|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>


خط ۱۰۱: خط ۲۰۵:
[[رده:آیات انفسى]][[رده:انسان از گل خشک]][[رده:خلقت انسان]][[رده:عنصر خلقت انسان]][[رده:خالقیت خدا]][[رده:مجارى اراده خدا]][[رده:خلقت از گل خشک]][[رده:نقش عوامل طبیعى]]
[[رده:آیات انفسى]][[رده:انسان از گل خشک]][[رده:خلقت انسان]][[رده:عنصر خلقت انسان]][[رده:خالقیت خدا]][[رده:مجارى اراده خدا]][[رده:خلقت از گل خشک]][[رده:نقش عوامل طبیعى]]
[[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره الحجر ]]
[[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره الحجر ]]
{{#seo:
|title=آیه 26 سوره حجر
|title_mode=replace
|keywords=آیه 26 سوره حجر,حجر 26,وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ‌ مِنْ‌ صَلْصَالٍ‌ مِنْ‌ حَمَإٍ مَسْنُونٍ‌,آیات انفسى,انسان از گل خشک,خلقت انسان,عنصر خلقت انسان,خالقیت خدا,مجارى اراده خدا,خلقت از گل خشک,نقش عوامل طبیعى,آیات قرآن سوره الحجر
|description=وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ‌ مِنْ‌ صَلْصَالٍ‌ مِنْ‌ حَمَإٍ مَسْنُونٍ‌
|image=Wiki_Logo.png
|image_alt=الکتاب
|site_name=الکتاب
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۳

کپی متن آیه
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ‌ مِنْ‌ صَلْصَالٍ‌ مِنْ‌ حَمَإٍ مَسْنُونٍ‌

ترجمه

ما انسان را از گِل خشکیده‌ای (همچون سفال) که از گِل بد بوی (تیره رنگی) گرفته شده بود آفریدیم!

|همانا انسان را از گلى خشكيده، از لجن مانده‌ى بدبوى آفريديم
و در حقيقت، انسان را از گِلى خشك، از گِلى سياه و بدبو، آفريديم.
و همانا ما انسان را از گل و لای کهنه متغیر بیافریدیم.
و ما انسان را از گِلی خشک که برگرفته از لجنی متعفّن و تیره رنگ است، آفریدیم.
ما آدمى را از گل خشك، از لجن بويناك آفريديم.
و انسان [/ آدم‌] را از گل خشک بازمانده از لجنی بویناک آفریده‌ایم‌
و هر آينه آدمى را از گلى خشك برآمده از لجنى بويناك آفريديم.
و ما انسان را از گِل خشکیده‌ی فراهم آمده از گِل تیره شده‌ی گندیده‌ای بیافریدیم.
و به‌درستی انسان را از گلی خشک، از گلی سیاه و تغییریافته و دیرپا آفریدیم.
و همانا آفریدیم انسان را از گِل خشک از گِلی تیره ریخته‌شده‌

We created the human being from clay, from molded mud.
ترتیل:
ترجمه:
الحجر ٢٥ آیه ٢٦ الحجر ٢٧
سوره : سوره الحجر
نزول : ٤ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٩
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«صَلْصَالٍ»: گِل خشکیده سفال گونه‌ای که اگر بدان تلنگری زده شود به صدا درآید. «حَمَأٍ»: گِلی که بر اثر مجاورت فراوان با آب سیاه شده باشد. «مَسْنُونٍ»: تغییر بو داده. گندیده. «مِنْ حَمَأٍ مَّسْنُونٍ»: صفت صَلْصال یا بدل (مِن صَلْصالٍ) است.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «26»

وهمانا ما انسان را از گِلى خشك، از گِلى سياه متغير و بو گرفته، آفريديم.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «26»

چون حق تعالى ذكر احيا و اماته و نشأه ثانيه را فرمود، در عقب آن بيان نشأه اولى را فرمايد:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ‌: و هرآينه بتحقيق ايجاد نموديم و آفريديم انسان را يعنى «آدم» را. مِنْ صَلْصالٍ‌: از گل خشكى كه به دست زدن صدا كند. مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ‌: از گل متغير سياه رنگ بوى گرفته به واسطه زياد بودن در آب، چون لاى كه در تك حوض و جوى باشد. شيخ طوسى رحمه الله در تبيان‌ «1» فرمايد: خداى تعالى آدم عليه السّلام را از خاك آفريد به اين وجه كه آب بر خاك بارانيد تا گل شد، مدتى گذشت تا گل سياه شد، پس آن را تصوير نمود. «مسنون» به معنى (مصور من سنه الوجه اذا صوره) و آنگاه بگذاشت تا خشك شد و به مرتبه «صلصال» گشت.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «26» وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ «27» وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «28» فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ «29» فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (30)

إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى‌ أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (31) قالَ يا إِبْلِيسُ ما لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (32) قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (33) قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (34) وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى‌ يَوْمِ الدِّينِ (35)

ترجمه‌

و بتحقيق آفريديم آدم را از گل خشكى از لاى ريخته شده‌

و جن را آفريديمش پيش از آن از آتش سوزان‌

و هنگاميكه گفت پروردگار تو مر فرشتگان را كه من آفريننده‌ام آدمى را از گل خشكى از لاى ريخته شده‌

پس چون درست كردم آنرا و دميدم در آن از روحم پس بيفتيد مر او را سجده كنندگان‌

پس سجده كردند فرشتگان همگى بتمامى‌

مگر شيطان كه ابا نمود از آنكه باشد با سجده كنندگان‌

گفت اى شيطان چيست مر تو را كه نميباشى با سجده كنندگان‌

گفت نباشم كه سجده كنم مر آدمى را كه آفريدى او را از گل خشك از لاى ريخته شده‌

گفت پس بيرون رو از آن پس همانا توئى رانده شده‌

و بدرستيكه بر تو است دورى از رحمت تا روز جزا.

تفسير

خداوند حضرت آدم را خلق فرمود از گل خشك شده‌اى ميان تهى كه‌


جلد 3 صفحه 251

اگر چيزى يا باد بآن ميخورد صدا ميكرد و باين مناسبت از آن بصلصال كه مأخوذ از صلصله بمعناى قعقعه سلاح است تعبير شده و بعضى گفته‌اند چهل سال اين قالب بى‌روح در آفتاب بود و ملائكه چنين صورتى را نديده بودند و نميدانستند خداوند از آن چه اراده فرموده و اين كالبد ساخته شده بود از لاى ريخته شده بصورت آدمى يا لجن بد بو چون حمأ بمعناى لاى و لجن است و مسنون بمعناى مصوّر يا ريخته شده يا بوى بد گرفته است و در اين باب حديثى در سوره بقره ذيل آيه و علّم آدم الاسماء ذكر شد و جانّ پدر اجنّه را كه قمّى فرموده او پدر ابليس است خداوند قبلا خلق فرموده بود از آتش سوزان نافذ در مسامّ ابدان و بعضى گفته‌اند جانّ همان ابليس، شيطان معروف است ولى از بعضى روايات استفاده ميشود كه اجنّه و شياطين دو نوعند اجنّه مؤمن و كافر دارند و شياطين همگى كفّارند از نسل ابليس و زاد و ولد ندارند تخم ميگذارند مانند پرندگان و اولادشان تمامى ذكورند اناث ندارند در هر حال خداوند قبلا بملائكه فرمود من ميخواهم آدمى را از چنين مادّه‌اى خلق كنم و چون اعضاء و جوارح آنرا راست و درست نمودم و از روح خود در آن دميدم در برابر آن سجده كنيد و ظاهرا مراد آنست كه او را قبله خود قرار دهيد و براى خدا سجده كنيد و اين نهايت خضوع و احترام ملائكه بود از او چون سجده براى غير خدا جائز نيست و از چند روايت معتبره استفاده ميشود كه آن روح مطهر و مقدّس و برگزيده‌اى بود كه خداوند خلق فرموده بود آنرا بيد قدرت خود و نسبت داد آنرا بخود تشريفا مانند خانه كعبه كه آنرا خانه خود خوانده و مأخوذ از ريح بمعناى باد است چون شبيه بآنست در لطافت و در علم حكمت ثابت شده كه روح انسانى از عالم امر و مجرّد است از مادّه و تعلّق ميگيرد از عالم غيب اولا به بخار لطيف منبعث از قلب و افاضه ميكند بآن قوّه حيات را پس سرايت ميكند با آن قوّه در شرائين و اعماق بدن ولى تعلّق آن تدبيرى است نه حلولى يعنى حاكم در آن است نه ممزوج بآن و بر اين معنى شواهدى هم در اخبار ائمه اطهار موجود است و بنابراين تعبير بنفخ كه بمعناى دميدن است از باب تمثيل و تشبيه معقول بمحسوس است نه بطور حقيقت مگر آنكه گفته شود نفخ هر چيزى بحسب حال آنچيز است نفخ موجود مجرد، عبارت از تعلّق دادن آنست چون حكما گفته‌اند الفاظ موضوع است براى معانى عامّه نه‌


جلد 3 صفحه 252

معانى متبادره و در اين باب اخبارى در سوره بقره ذيل آيات راجع بقصه حضرت آدم گذشت و پس از امر الهى بسجده در مقابل حضرت آدم كليّه و تمام ملائكه كه اصناف متعدده بودند و هر صنفى بعبادت مخصوصى اشتغال داشتند در پيشگاه او خاضع و ساجد شدند جز ابليس عليه اللعنة كه تكبر و خود سرى نمود و اباء و امتناع كرد كه با ملائكه سجده نمايد چون از جنس آنها نبود و از بنى جانّ بود نهايت آنكه چندى با آنها در آسمان مشغول بعبادت بود و مأمور بسجود شد و باين مناسبت بكلمه الا استثناء از آنها شده است مانند آنكه پادشاه حكم كند اهل تهران بيرون روند از شهر و همه بروند جز يكنفر كه از اهل تهران نباشد و مقصر شود كه معلوم ميشود مراد ساكنان در تهران بوده اينجا هم معلوم ميشود مراد از ملائكه ساكنان ملأ اعلى بودند كه اشتغال بعبادت خدا داشتند و محتمل است استثناء منقطع باشد كه در كلام عرب و قرآن رائج است و بعضى گفته‌اند ابليس هم از ملائكه بوده ولى خلاف تحقيق است در هر حال خداوند باو فرمود چه موجب شد تو را كه با ملائكه سجده نكردى آن ملعون با كمال تكبّر و غرور جواب داد نباشد و نشايد مرا كه مخلوقم از نار كه جسم لطيف نورانى است كه سجده كنم در برابر آدمى كه آفريدى آنرا از گل و لاى كه جسم كثيف ظلمانى است و افتخار نمود باصل و نسب و غفلت كرد از علم و ادب لذا خطاب پر عتاب از مصدر جلال باو صادر گرديد كه بيرون شو از منزلت و مكانت خود در آسمان و خارج شو از زمره ملائكه همانا توئى مطرود و مردود و محروم از هر خير و كرامت و رحمت و سعادت تا روز قيامت كه روز جزاى متمردان و متكبّران و گنه‌كاران است و اين دليل است بر آنكه آن ملعون هيچگاه مشمول رحمت نخواهد شد ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ مِن‌ صَلصال‌ٍ مِن‌ حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ «26»

و ‌هر‌ آينه‌ بتحقيق‌ خلق‌ كرديم‌ انسان‌ ‌را‌ ‌از‌ گل‌ ورزيده‌ ‌از‌ آب‌ سياه‌ گرم‌ مخلوط ‌شده‌.

اخبار ‌در‌ كيفيت‌ خلقت‌ آدم‌ ابو البشر مختلف‌ ‌است‌ و بظواهر ‌آنها‌ نميتوان‌ اخذ كرد كنايات‌ و اشارات‌ و محاملي‌ دارد و جزء متشابهات‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌لا‌ يعلمها الا القائل‌ بها و بقدر فهم‌ راوي‌ فرمايش‌ فرموده‌اند ‌از‌ اخبار طينة عليين‌ و سفليين‌ و ‌غير‌ اينها و ‌ما بقدر فهم‌ ‌خود‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ شريفه‌ چند جمله‌ صحبت‌ ميكنيم‌.

جمله‌ اولي‌ مواد اصليه‌ انسان‌ تراب‌ و خاك‌ ‌است‌ مخلوط ‌با‌ آب‌ ‌که‌ گل‌ ميشود و ‌او‌ ‌را‌ طين‌ ميگويند و ‌از‌ هوي‌ ‌که‌ داخل‌ گل‌ مي‌شود و ‌از‌ حرارت‌ ‌که‌ بتوسط اشعه‌ شمس‌ ‌اينکه‌ گل‌ ورزيده‌ مي‌شود و لذا نسبت‌ ‌ايشان‌ ‌را‌ بهر كدام‌ ‌از‌ اينها ميتوان‌ داد فَإِنّا خَلَقناكُم‌ مِن‌ تُراب‌ٍ حج‌ ‌آيه‌ 5 إِنّا خَلَقناهُم‌ مِن‌ طِين‌ٍ لازِب‌ٍ و الصافات‌ ‌آيه‌ 11 أَ لَم‌ نَخلُقكُم‌ مِن‌ ماءٍ مَهِين‌ٍ مرسلات‌ ‌آيه‌ 20 جمله‌ ثانيه‌ اينكه‌ قدرت‌ الهي‌ ‌اگر‌ تعلق‌ بگيرد ‌که‌ خاك‌ طرفة العين‌ انسان‌ تمام‌ عيار شود فوري‌ مي‌شود، چنانچه‌ روز قيامت‌ يك‌ مرتبه‌ ‌از‌ قبر بيرون‌ مي‌آيند وَ نُفِخ‌َ فِي‌ الصُّورِ فَإِذا هُم‌ مِن‌َ الأَجداث‌ِ إِلي‌ رَبِّهِم‌ يَنسِلُون‌َ يس‌ ‌آيه‌ 51 وَ ما أَمرُ السّاعَةِ إِلّا كَلَمح‌ِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَب‌ُ نحل‌ ‌آيه‌ 79 و يكي‌ ‌از‌ معجزات‌ عيسي‌ أَنِّي‌ أَخلُق‌ُ لَكُم‌ مِن‌َ الطِّين‌ِ كَهَيئَةِ الطَّيرِ فَأَنفُخ‌ُ فِيه‌ِ فَيَكُون‌ُ طَيراً بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ آل‌ عمران‌ ‌آيه‌ 42 جمله‌ ثالثه‌ وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ بدو خلقت‌ ماهية انسان‌ ‌در‌ مقابل‌ خلقت‌ جن‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آيه‌ ‌بعد‌ ميفرمايد:

(مِن‌ صَلصال‌ٍ) گل‌ كوفته‌ ورزيده‌ ‌غير‌ مطبوخ‌ (مِن‌ حَمَإٍ) آب‌ گرم‌ جوش‌ نيامده‌ ‌که‌ بتوسط حرارت‌ زمين‌ و اشعه شمس‌ گرم‌ ‌شده‌ ‌باشد‌ (مَسنُون‌ٍ) لجن‌ زار ‌که‌ ‌آن‌

جلد 12 - صفحه 27

آب‌ رنگين‌ ‌شده‌ ‌باشد‌ متمايل‌ بسياهي‌ و ‌اينکه‌ ‌آيه‌ اشاره‌ باينست‌ ‌که‌ شرافت‌ إنسان‌ باين‌ جسم‌ بدني‌ و ‌اينکه‌ صورت‌ ظاهري‌ نيست‌ بلكه‌ بآن‌ روح‌ ملكوتي‌ و جوهر سماوي‌ و لطيفه رباني‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌اگر‌ متصف‌ بايمان‌ و تقوي‌ و صفات‌ حميده‌ و اعمال‌ صالحه‌ شد شرافت‌ پيدا مي‌كند و ‌از‌ ‌اينکه‌ جهت‌ خطاب‌ بملائكه‌ شد ‌که‌ فَإِذا سَوَّيتُه‌ُ وَ نَفَخت‌ُ فِيه‌ِ مِن‌ رُوحِي‌ فَقَعُوا لَه‌ُ ساجِدِين‌َ ‌در‌ چند ‌آيه‌ ‌بعد‌ شيطان‌ سر حكمت‌ ‌را‌ نفهميد و خيال‌ كرد همين‌ بدن‌ خاكي‌ ‌است‌ امتناع‌ كرد و ‌گفت‌ أَنَا خَيرٌ مِنه‌ُ خَلَقتَنِي‌ مِن‌ نارٍ وَ خَلَقتَه‌ُ مِن‌ طِين‌ٍ أعراف‌ ‌آيه‌ 11 و ‌بر‌ ‌خود‌ انسان‌ ‌هم‌ امر مشتبه‌ ‌شده‌ خيال‌ مي‌كند شرافتش‌ بهمين‌ بدن‌ عنصري‌ ‌است‌ و تكبر مي‌كند و حال‌ آنكه‌ ‌اينکه‌ بدن‌ مثل‌ ساير حيوانات‌ بلكه‌ پستتر إِن‌ هُم‌ إِلّا كَالأَنعام‌ِ بَل‌ هُم‌ أَضَل‌ُّ

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 26)- آفرینش انسان: به مناسبت آیات گذشته که قسمتهایی از آفرینش خداوند و نظام هستی را بیان می‌کند، در اینجا به شاهکار بزرگ خلقت یعنی «آفرینش انسان» پرداخته، و طی آیات متعدد و پرمحتوایی، بسیاری از جزئیات این آفرینش را بازگو می‌کند.

نخست می‌فرماید: «ما انسان را از گل خشکیده‌ای (همچون سفال) که از گل بدبوی (تیره رنگی) گرفته شده بود آفریدیم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).

نکات آیه

۱- خداوند، پدید آورنده انسانها از گِل خشکیده (و لقد خلقنا الإنسن من صلصل من حمإ مسنون)

۲- گل خشکیده، تیره رنگ، بد بو و متغیر، خمیر مایه اصلى آفرینش انسان (و لقد خلقنا الإنسن من صلصل من حمإ مسنون) «صلصال» در لغت به معناى صداى برخاسته از شىء خشک و «حمأ» گل سیاه و بد بو و «مسنون» به معناى متغیر است.

۳- خداوند، اراده خود را در عالم طبیعت، از راه عاملهاى طبیعى محقق و عملى مى سازد. (و لقد خلقنا الإنسن من صلصل من حمإ مسنون)

۴- تبدیل گِل و لاى بد بو و تیره رنگ به انسان، از آیات خداوند است. (و لقد خلقنا الإنسن من صلصل من حمإ مسنون)

موضوعات مرتبط

  • آیات خدا: آیات انفسى ۴
  • انسان: انسان از گل خشک ۱، ۲; خلقت انسان ۴; عنصر خلقت انسان ۱، ۲
  • خدا: خالقیت خدا ۱; مجارى اراده خدا ۳
  • خلقت: خلقت از گل خشک ۴
  • عوامل طبیعى: نقش عوامل طبیعى ۳

منابع