ریشه لبس: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (Move page script صفحهٔ ریشه لبس‌ را به ریشه لبس منتقل کرد)
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:


__TOC__
__TOC__
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::لبس‌]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}


=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
لبس به ضّم اوّل در اصل به معنى پوشاندن شى‏ء است چنانكه در اقرب‏الموارد و مفردات گفته است، معانى ديگر متفرّع بر آنست و اصل معنى يكى است. لُبس اگر به ضّم اول باشد به معنى لباس پوشيدن است و فعل آن از باب عَلِمَ يَعْلَمُ آيد مثل [كهف:31]. و اگر به فتح اوّل باشد به معنى خلط و مشتبه كردن است و فعل آن از باب ضَرَبَ يَضْرِبُ آيد چنانكه در صحاح و مصباح تصريح كرده و آيات قرآن نيز شاهد آن است. لِباس، لُبُوس و لِبس (به كسر اوّل) به معنى لباس و پوشيدنى است. نحو[حج:23]. [انبیاء:80]. مراد از لَبُوس زره است: يعنى به داود صنعت لباس جنگى آموختيم. اينك چند آيه را بررسى مى‏كنيم: * [بقره:42]. «تَلْبِسُوا» از باب ضَرَبَ يَضْرِبُ به معنى خلط و آيه خطاب به اهل كتاب است يعنى حق را با باطل خلط نكنيد و حق را به باطل مشتبه ننمائيد و حق را با آنكه مى‏دانيد كتمان نكنيد منظور آن است كه نبوّت حضرت رسول «صلى اللَّه عليه و آله» را كتمان نكنيد و دلائل آن را كه در كتاب شماست مشتبه نگردانيد. * [انعام:9-8]. لبس در هر دو به معنى خلط و مشتبه كردن است. يعنى: و گفتند چرا بر او ملكى نازل نمى‏شود؟ اگر ملك نازل مى‏كرديم - و آنها ايمان نمى‏آوردند - كار پايان مى‏يافت و به آنها مهلت داده نمى‏شد و اگر پيغمبر را از ملك مى‏فرستاديم آن را مردى قرار داده و بر آنها مشتبه مى‏كرديم آنچه را كه مشتبه مى‏كنند. در اين دو آيه چند مطلب هست. 1- كفّار مى‏گفتند بايد فرشته‏اى بر او نازل شود منظورشان اين بوده كه فرشته او را تصديق كند چنانكه در جاى ديگر آمده: [فرقان:7]. ايضاً [هود:12]. و به احتمال ضعيف منظورشان آن بوده كه ملك عذاب موعود را بياورد. 2- راجع به اين اقتراح و درخواست دو جواب گفته شده، اوّل «وَلَوْ اَنْزَلْنا مَلَكاً لَقُضِىَ الْاَمْرُثُمَّ لايُنْظَرُونَ» يعنى اگر ملك نازل مى‏كرديم - و آنها ايمان نمى‏آوردند- كار تمام مى‏شد، نابودى همه را مى‏گرفت و مهلت داده نمى‏شدند حال آنكه مقصود ما مهلت است تا مجالى براى تفكّر و توبه داشته باشند، يا اگر ملك را با عذاب نازل مى‏كرديم همه از بين مى‏رفتند و ديگر مجالى و مهلتى نمى‏ماند با آنكه نظر ما زيستن در مهلت است. دوّم «وَلَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ مايَلْبِسُونَ» يعنى چون اينها انسان و مادى‏اند لازم بود ملك را به صورت انسان در آوريم تا بتوانند با او انس بگيرند و گفت و شنود داشته باشند در اينصورت مى‏گفتند اين انسان است و به دروغ مى‏گويد من فرشته‏ام و پيغمبر. يعنى همان را كه درباره اين پيغمبر مى‏گويند درباره او هم مى‏گفتند «لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ» يعنى ما به آنها مشتبه مى‏كرديم ظاهراً اين غايت ارسال ملك به صورت بشر است يعنى نتيجه كار چنين مى‏شد بعضى‏ها گفته‏اند: نسبت «لَلَبَسْنا» به خدا مثل «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّه قُلُوبَهُمْ» است يعنى چون خود مشتبه مى‏كنند ما هم چنان مى‏كرديم ولى احتمال اوّل بهتر يعنى در صورت فرستادن ملك ما عامل اين كار مى‏بوديم و چون نمى‏خواهيم چنين باشيم. و از طرف ديگر در اينصورت فرستادن ملك لغو و بى‏فايده خواهد بود لذا ملك نخواهيم فرستاد. «مايَلْبِسُونَ» در تقدير «مايَلْبِسُونَهُ» است وها مفعول آن و راجع به «ما» است و مراد از آن پيغمبر است يعنى مشتبه مى‏كرديم بر آنها آنچه را كه خود بر خودشان و ديگران مشتبه مى‏كنند، خود خيال مى‏كنند كه پيامبر نيست و به ديگران نيز امر را مخلوط و مشتبه مى‏گردانند. ظاهراً جواب اوّل راجع به انزال عذاب به واسطه ملك و جواب دوّم مربوط به پيامبر بودن ملك و يا شريك پيامبر بودن در انذار است. [ق:15]. لبس به فتح اوّل به معنى اختلاط و اشتباه است در صحاح گفته: «اَللَّبْسُ: اِخْتِلاطُ الظُّلام» و نيز به معنى خلط است كه گذشت ظاهراً مراد از آن اشتباه و شك است. يعنى: آيا در خلقت اوّل عاجز و خسته شديم تا نتوانيم بار ديگر آنها را بيافرينيم نه بلكه آنها از خلقت تازه در شك و اشتباه‏اند. * [بقره:187]. همانطور كه لباس بدن انسان را مى‏پوشاند همين طور زن مرد را و مرد زن را از اعمال منافى عفت از قبيل زنا، چشم‏چرانى و غيره مى‏پوشاند و محفوظ مى‏كند ظاهراً بدين جهت مرد لباس زن و زن لباس مرد قلمداده شده است، زن بى‏مرد و مرد بى‏زن به حكم انسان عريان است. * [اعراف:26]. لباس تقوى را احياء و عمل صالح گفته‏اند ولى بايد آن را اعمّ گرفت تقوى پوشش و لباسى است كه از هر لباس انسان را محترمتر و محفوظتر مى‏كند و آن لباس معنوى است. * [نحل:112]. نسبت لباس به خوف و جوع ظاهراً از آن جهت است كه خوف و گرسنگى به همه آن شهر گسترش يافته و همه را فرا گرفته بود مثل لباس كه تمام بدن را مى‏پوشاند در مفردات گفته: گويند «تَدَرَّعَ فُلانٌ الفَقْرَ وَ لَبِسَ الْخَوْفَ» فلانى زره فقر و لباس ترس را به تن كرد. بعضى گويد علّت آمدن لباس در آيه آن است كه خوف و جوع در آنها آشكار شد مثل آشكار بودن لباس در بدن. اِذاقِه چنانكه گفته‏اند دلالت بر قلّت دارد پس لباس دلالت بر احاطه و اِذاقِه دلالت بر كمى دارد يعنى: گرسنگى و ترس را به همه رسانيد ولى كم، تا پند گيرند. طبرسى ذوق را استعاره از امتحان دانسته است. * [فرقان:47]. چون ظلمت شب همه را مثل لباس فرا مى‏گيرد لذا به آن لباس اطلاق شده واللَّه العالم.
لبس به ضّم اوّل در اصل به معنى پوشاندن شى‏ء است چنانكه در اقرب‏الموارد و مفردات گفته است، معانى ديگر متفرّع بر آنست و اصل معنى يكى است. لُبس اگر به ضّم اول باشد به معنى لباس پوشيدن است و فعل آن از باب عَلِمَ يَعْلَمُ آيد مثل [كهف:31]. و اگر به فتح اوّل باشد به معنى خلط و مشتبه كردن است و فعل آن از باب ضَرَبَ يَضْرِبُ آيد چنانكه در صحاح و مصباح تصريح كرده و آيات قرآن نيز شاهد آن است. لِباس، لُبُوس و لِبس (به كسر اوّل) به معنى لباس و پوشيدنى است. نحو[حج:23]. [انبیاء:80]. مراد از لَبُوس زره است: يعنى به داود صنعت لباس جنگى آموختيم. اينك چند آيه را بررسى مى‏كنيم: * [بقره:42]. «تَلْبِسُوا» از باب ضَرَبَ يَضْرِبُ به معنى خلط و آيه خطاب به اهل كتاب است يعنى حق را با باطل خلط نكنيد و حق را به باطل مشتبه ننمائيد و حق را با آنكه مى‏دانيد كتمان نكنيد منظور آن است كه نبوّت حضرت رسول «صلى اللَّه عليه و آله» را كتمان نكنيد و دلائل آن را كه در كتاب شماست مشتبه نگردانيد. * [انعام:9-8]. لبس در هر دو به معنى خلط و مشتبه كردن است. يعنى: و گفتند چرا بر او ملكى نازل نمى‏شود؟ اگر ملك نازل مى‏كرديم - و آنها ايمان نمى‏آوردند - كار پايان مى‏يافت و به آنها مهلت داده نمى‏شد و اگر پيغمبر را از ملك مى‏فرستاديم آن را مردى قرار داده و بر آنها مشتبه مى‏كرديم آنچه را كه مشتبه مى‏كنند. در اين دو آيه چند مطلب هست. 1- كفّار مى‏گفتند بايد فرشته‏اى بر او نازل شود منظورشان اين بوده كه فرشته او را تصديق كند چنانكه در جاى ديگر آمده: [فرقان:7]. ايضاً [هود:12]. و به احتمال ضعيف منظورشان آن بوده كه ملك عذاب موعود را بياورد. 2- راجع به اين اقتراح و درخواست دو جواب گفته شده، اوّل «وَلَوْ اَنْزَلْنا مَلَكاً لَقُضِىَ الْاَمْرُثُمَّ لايُنْظَرُونَ» يعنى اگر ملك نازل مى‏كرديم - و آنها ايمان نمى‏آوردند- كار تمام مى‏شد، نابودى همه را مى‏گرفت و مهلت داده نمى‏شدند حال آنكه مقصود ما مهلت است تا مجالى براى تفكّر و توبه داشته باشند، يا اگر ملك را با عذاب نازل مى‏كرديم همه از بين مى‏رفتند و ديگر مجالى و مهلتى نمى‏ماند با آنكه نظر ما زيستن در مهلت است. دوّم «وَلَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ مايَلْبِسُونَ» يعنى چون اينها انسان و مادى‏اند لازم بود ملك را به صورت انسان در آوريم تا بتوانند با او انس بگيرند و گفت و شنود داشته باشند در اينصورت مى‏گفتند اين انسان است و به دروغ مى‏گويد من فرشته‏ام و پيغمبر. يعنى همان را كه درباره اين پيغمبر مى‏گويند درباره او هم مى‏گفتند «لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ» يعنى ما به آنها مشتبه مى‏كرديم ظاهراً اين غايت ارسال ملك به صورت بشر است يعنى نتيجه كار چنين مى‏شد بعضى‏ها گفته‏اند: نسبت «لَلَبَسْنا» به خدا مثل «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّه قُلُوبَهُمْ» است يعنى چون خود مشتبه مى‏كنند ما هم چنان مى‏كرديم ولى احتمال اوّل بهتر يعنى در صورت فرستادن ملك ما عامل اين كار مى‏بوديم و چون نمى‏خواهيم چنين باشيم. و از طرف ديگر در اينصورت فرستادن ملك لغو و بى‏فايده خواهد بود لذا ملك نخواهيم فرستاد. «مايَلْبِسُونَ» در تقدير «مايَلْبِسُونَهُ» است وها مفعول آن و راجع به «ما» است و مراد از آن پيغمبر است يعنى مشتبه مى‏كرديم بر آنها آنچه را كه خود بر خودشان و ديگران مشتبه مى‏كنند، خود خيال مى‏كنند كه پيامبر نيست و به ديگران نيز امر را مخلوط و مشتبه مى‏گردانند. ظاهراً جواب اوّل راجع به انزال عذاب به واسطه ملك و جواب دوّم مربوط به پيامبر بودن ملك و يا شريك پيامبر بودن در انذار است. [ق:15]. لبس به فتح اوّل به معنى اختلاط و اشتباه است در صحاح گفته: «اَللَّبْسُ: اِخْتِلاطُ الظُّلام» و نيز به معنى خلط است كه گذشت ظاهراً مراد از آن اشتباه و شك است. يعنى: آيا در خلقت اوّل عاجز و خسته شديم تا نتوانيم بار ديگر آنها را بيافرينيم نه بلكه آنها از خلقت تازه در شك و اشتباه‏اند. * [بقره:187]. همانطور كه لباس بدن انسان را مى‏پوشاند همين طور زن مرد را و مرد زن را از اعمال منافى عفت از قبيل زنا، چشم‏چرانى و غيره مى‏پوشاند و محفوظ مى‏كند ظاهراً بدين جهت مرد لباس زن و زن لباس مرد قلمداده شده است، زن بى‏مرد و مرد بى‏زن به حكم انسان عريان است. * [اعراف:26]. لباس تقوى را احياء و عمل صالح گفته‏اند ولى بايد آن را اعمّ گرفت تقوى پوشش و لباسى است كه از هر لباس انسان را محترمتر و محفوظتر مى‏كند و آن لباس معنوى است. * [نحل:112]. نسبت لباس به خوف و جوع ظاهراً از آن جهت است كه خوف و گرسنگى به همه آن شهر گسترش يافته و همه را فرا گرفته بود مثل لباس كه تمام بدن را مى‏پوشاند در مفردات گفته: گويند «تَدَرَّعَ فُلانٌ الفَقْرَ وَ لَبِسَ الْخَوْفَ» فلانى زره فقر و لباس ترس را به تن كرد. بعضى گويد علّت آمدن لباس در آيه آن است كه خوف و جوع در آنها آشكار شد مثل آشكار بودن لباس در بدن. اِذاقِه چنانكه گفته‏اند دلالت بر قلّت دارد پس لباس دلالت بر احاطه و اِذاقِه دلالت بر كمى دارد يعنى: گرسنگى و ترس را به همه رسانيد ولى كم، تا پند گيرند. طبرسى ذوق را استعاره از امتحان دانسته است. * [فرقان:47]. چون ظلمت شب همه را مثل لباس فرا مى‏گيرد لذا به آن لباس اطلاق شده واللَّه العالم.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
ل:100, کم:94, من:81, هم:67, فى:52, ها:46, ب:43, ه:38, جعل:38, على:34, لبس:33, قد:33, علم:32, ما:31, امن:30, هما:30, انتم:29, حقق:29, وقى:27, رئى:27, هن:27, حلى:27, ذهب:27, الله:26, ذلک:25, سوء:24, اله:24, ليل:24, وله:23, سور:22, خرج:22, خلق:22, رجل:22, لولو:22, کون:22, نهر:22, نوم:20, سبت:20, ريش:20, ورى:20, جنن:20, ف:20, ى:19, سندس:19, فلک:19, بطل:19, الى:18, صنع:18, حرير:18, ذوق:18, نسو:18, طرو:18, هزء:18, کتم:18, استبرق:18, اول:17, بعض:17, او:17, قوم:16, مخر:16, عين:16, برق:16, لحم:16, شيع:16, جوع:16, قول:16, قبل:16, خير:16, الذى:16, رسل:16, نزل:16, لم:16, ثوب:16, هو:16, لا:16, خضر:15, يا:15, عيش:15, عن:15, بئس:15, فوق:15, خوف:15, زوج:15, بنى:15, ن:14, کتب:14, انن:14, حصن:14, ک:14, فعل:14, الذين:14, بل:14, دين:14, نزع:14, جدد:14, ردى:13, ايى:13, ظلم:13, رفث:13, اهل:13, بغى:13, هدى:13, حمد:13, طير:13, سبع:13, نشر:13, اکل:13, لو:13, تحت:13, شهد:13, آدم:13, ان:13, سبح:12, شرک:12, ملک:12, انس:12, صوم:12, يسر:12, کلل:12, بنو:12, طيب:12, شىء:12, اوى:12, لئک:11, جبل:11, اياى:11, ابو:11, نظر:11, ائى:11, وکء:11, ولد:11, قبض:11, کيف:11, عيى:11, الک:11, اجج:11, ملح:10, قتل:10, صرف:10, ا:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۱

تکرار در قرآن: ۲۳(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

لبس به ضّم اوّل در اصل به معنى پوشاندن شى‏ء است چنانكه در اقرب‏الموارد و مفردات گفته است، معانى ديگر متفرّع بر آنست و اصل معنى يكى است. لُبس اگر به ضّم اول باشد به معنى لباس پوشيدن است و فعل آن از باب عَلِمَ يَعْلَمُ آيد مثل [كهف:31]. و اگر به فتح اوّل باشد به معنى خلط و مشتبه كردن است و فعل آن از باب ضَرَبَ يَضْرِبُ آيد چنانكه در صحاح و مصباح تصريح كرده و آيات قرآن نيز شاهد آن است. لِباس، لُبُوس و لِبس (به كسر اوّل) به معنى لباس و پوشيدنى است. نحو[حج:23]. [انبیاء:80]. مراد از لَبُوس زره است: يعنى به داود صنعت لباس جنگى آموختيم. اينك چند آيه را بررسى مى‏كنيم: * [بقره:42]. «تَلْبِسُوا» از باب ضَرَبَ يَضْرِبُ به معنى خلط و آيه خطاب به اهل كتاب است يعنى حق را با باطل خلط نكنيد و حق را به باطل مشتبه ننمائيد و حق را با آنكه مى‏دانيد كتمان نكنيد منظور آن است كه نبوّت حضرت رسول «صلى اللَّه عليه و آله» را كتمان نكنيد و دلائل آن را كه در كتاب شماست مشتبه نگردانيد. * [انعام:9-8]. لبس در هر دو به معنى خلط و مشتبه كردن است. يعنى: و گفتند چرا بر او ملكى نازل نمى‏شود؟ اگر ملك نازل مى‏كرديم - و آنها ايمان نمى‏آوردند - كار پايان مى‏يافت و به آنها مهلت داده نمى‏شد و اگر پيغمبر را از ملك مى‏فرستاديم آن را مردى قرار داده و بر آنها مشتبه مى‏كرديم آنچه را كه مشتبه مى‏كنند. در اين دو آيه چند مطلب هست. 1- كفّار مى‏گفتند بايد فرشته‏اى بر او نازل شود منظورشان اين بوده كه فرشته او را تصديق كند چنانكه در جاى ديگر آمده: [فرقان:7]. ايضاً [هود:12]. و به احتمال ضعيف منظورشان آن بوده كه ملك عذاب موعود را بياورد. 2- راجع به اين اقتراح و درخواست دو جواب گفته شده، اوّل «وَلَوْ اَنْزَلْنا مَلَكاً لَقُضِىَ الْاَمْرُثُمَّ لايُنْظَرُونَ» يعنى اگر ملك نازل مى‏كرديم - و آنها ايمان نمى‏آوردند- كار تمام مى‏شد، نابودى همه را مى‏گرفت و مهلت داده نمى‏شدند حال آنكه مقصود ما مهلت است تا مجالى براى تفكّر و توبه داشته باشند، يا اگر ملك را با عذاب نازل مى‏كرديم همه از بين مى‏رفتند و ديگر مجالى و مهلتى نمى‏ماند با آنكه نظر ما زيستن در مهلت است. دوّم «وَلَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ مايَلْبِسُونَ» يعنى چون اينها انسان و مادى‏اند لازم بود ملك را به صورت انسان در آوريم تا بتوانند با او انس بگيرند و گفت و شنود داشته باشند در اينصورت مى‏گفتند اين انسان است و به دروغ مى‏گويد من فرشته‏ام و پيغمبر. يعنى همان را كه درباره اين پيغمبر مى‏گويند درباره او هم مى‏گفتند «لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ» يعنى ما به آنها مشتبه مى‏كرديم ظاهراً اين غايت ارسال ملك به صورت بشر است يعنى نتيجه كار چنين مى‏شد بعضى‏ها گفته‏اند: نسبت «لَلَبَسْنا» به خدا مثل «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّه قُلُوبَهُمْ» است يعنى چون خود مشتبه مى‏كنند ما هم چنان مى‏كرديم ولى احتمال اوّل بهتر يعنى در صورت فرستادن ملك ما عامل اين كار مى‏بوديم و چون نمى‏خواهيم چنين باشيم. و از طرف ديگر در اينصورت فرستادن ملك لغو و بى‏فايده خواهد بود لذا ملك نخواهيم فرستاد. «مايَلْبِسُونَ» در تقدير «مايَلْبِسُونَهُ» است وها مفعول آن و راجع به «ما» است و مراد از آن پيغمبر است يعنى مشتبه مى‏كرديم بر آنها آنچه را كه خود بر خودشان و ديگران مشتبه مى‏كنند، خود خيال مى‏كنند كه پيامبر نيست و به ديگران نيز امر را مخلوط و مشتبه مى‏گردانند. ظاهراً جواب اوّل راجع به انزال عذاب به واسطه ملك و جواب دوّم مربوط به پيامبر بودن ملك و يا شريك پيامبر بودن در انذار است. [ق:15]. لبس به فتح اوّل به معنى اختلاط و اشتباه است در صحاح گفته: «اَللَّبْسُ: اِخْتِلاطُ الظُّلام» و نيز به معنى خلط است كه گذشت ظاهراً مراد از آن اشتباه و شك است. يعنى: آيا در خلقت اوّل عاجز و خسته شديم تا نتوانيم بار ديگر آنها را بيافرينيم نه بلكه آنها از خلقت تازه در شك و اشتباه‏اند. * [بقره:187]. همانطور كه لباس بدن انسان را مى‏پوشاند همين طور زن مرد را و مرد زن را از اعمال منافى عفت از قبيل زنا، چشم‏چرانى و غيره مى‏پوشاند و محفوظ مى‏كند ظاهراً بدين جهت مرد لباس زن و زن لباس مرد قلمداده شده است، زن بى‏مرد و مرد بى‏زن به حكم انسان عريان است. * [اعراف:26]. لباس تقوى را احياء و عمل صالح گفته‏اند ولى بايد آن را اعمّ گرفت تقوى پوشش و لباسى است كه از هر لباس انسان را محترمتر و محفوظتر مى‏كند و آن لباس معنوى است. * [نحل:112]. نسبت لباس به خوف و جوع ظاهراً از آن جهت است كه خوف و گرسنگى به همه آن شهر گسترش يافته و همه را فرا گرفته بود مثل لباس كه تمام بدن را مى‏پوشاند در مفردات گفته: گويند «تَدَرَّعَ فُلانٌ الفَقْرَ وَ لَبِسَ الْخَوْفَ» فلانى زره فقر و لباس ترس را به تن كرد. بعضى گويد علّت آمدن لباس در آيه آن است كه خوف و جوع در آنها آشكار شد مثل آشكار بودن لباس در بدن. اِذاقِه چنانكه گفته‏اند دلالت بر قلّت دارد پس لباس دلالت بر احاطه و اِذاقِه دلالت بر كمى دارد يعنى: گرسنگى و ترس را به همه رسانيد ولى كم، تا پند گيرند. طبرسى ذوق را استعاره از امتحان دانسته است. * [فرقان:47]. چون ظلمت شب همه را مثل لباس فرا مى‏گيرد لذا به آن لباس اطلاق شده واللَّه العالم.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
تَلْبِسُوا ۱
لِبَاسٌ‌ ۲
تَلْبِسُونَ‌ ۱
لَلَبَسْنَا ۱
يَلْبِسُونَ‌ ۱
يَلْبِسَکُمْ‌ ۱
يَلْبِسُوا ۱
لِيَلْبِسُوا ۱
لِبَاساً ۳
لِبَاسُ‌ ۱
لِبَاسَهُمَا ۱
تَلْبَسُونَهَا ۲
لِبَاسَ‌ ۱
يَلْبَسُونَ‌ ۲
لَبُوسٍ‌ ۱
لِبَاسُهُمْ‌ ۲
لَبْسٍ‌ ۱

ریشه‌های مرتبط