ریشه غيب: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۴: | خط ۴: | ||
__TOC__ | __TOC__ | ||
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::غيب]] | |||
|?نازل شده در سال | |||
|mainlabel=- | |||
|headers=show | |||
|limit=2000 | |||
|format=jqplotchart | |||
|charttype=line | |||
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول | |||
|labelaxislabel=سال نزول | |||
|smoothlines=yes | |||
|numbersaxislabel=دفعات تکرار | |||
|distribution=yes | |||
|min=0 | |||
|datalabels=value | |||
|distributionsort=none | |||
|ticklabels=yes | |||
|colorscheme=rdbu | |||
|chartlegend=none | |||
}} | |||
=== قاموس قرآن === | === قاموس قرآن === | ||
نهان. نهفته. هرآنچه از ديده يا از علم نهان است. ارباب لغت گفتهاند: «اَلْغَيْبُ: كُلُّ ما غابَ عَنْكَ». [بقره:33]. من نهان آسمانها و زمين را مىدانم. [هود:49]. آن از خبرهاى نهان است كه به تو وحى و اعلام مىكنيم. [بقره:3]. لفظ «الغيب» در آيه گرچه مطلق است ولى ظاهراً مراد از آن خداست كه در ذيل آيه ايمان به پيامبران و كتب گذشته را ذكر كرده و در آخر به لفظ «بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» قيامت را هم نام برده است پس بنابر وقت نزول آيه، مىماند خدا و با آن سه اصل توحيد: ايمان به خدا، نبوت و قيامت، تمام مىشود. خدا از هر پيدا پيداتر است ولى اطلاق لفظ غيب بر خدا به علت ناديده بودن او است. در تفسير برهان از امام صادق «عليهالسلام» مروى است كه درباره «يُؤْئِنُونَ بِالْغَيْبِ» فرمود: «مَنْ آمَنَ بَقِيامِ الْقائِمِ» «عليهالسلام» و روايت ديگر فرموده: «وَالْغَيْبُ فَهُوَ الْحُجَّةُ الْغائِبُ» ظاهراً مراد امام «عليهالسلام» تطبيق است كه اذعان به وجود امام غائب «عليهالسلام» نيز واجب و جزء ايمان است همچنين است شمول آن بر ملائكه. خشية بالغيب؟ در عدهاى از آيات جمله «يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ» و نظير آن آمده مثل [انبیاء:49]. [يس:11]. ايضاً [مائده:94]. [فاطر:18]. [ق:33]. [ملك:12]. مراد از اين «بِالْغَيْبِ» چيست و «باء» چه معنى دارد؟ طبرسى و زمخشرى و بيضاوى «بِالْغَيْبِ» را حال گرفته و گفته «يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ» يعنى از خدايشان مىترسند در حاليكه از عذاب خدا غائب اند و آن را نمىبينند. در اين صورت بايد «باء» به معنى ظرفيت «فى» باشد. بعضىها غيب را آخرت گرفتهاند، در الميزان ذيل آيه [مائده:94]. فرموده: معنى خوف بالغيب آن است كه انسان از خدايش بترسد و از عذاب او بر حذر باشد حال آنكه عذاب و عقاب از انسان غائب است و چيزى از آن را به ظاهر مشاعرش نمىبيند. بنا به نظر الميزان بايد «باء» به معنى «من» باشد. ناگفته نماند اهل لغت ظرفيت را يكى از معانى باء شمردهاند و در آيه [آل عمران:123]. و در [قمر:34]. گفتهاند معنى «فى بَدْر - فى سَحَر» است. بنابراين مىشود «با» در آن به معنى «فى» و مراد از غيب دنيا باشد كه از آخرت غائب است چنانكه آخرت از دنيا. بعضى گفتهاند: معنى «خَشِىَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ» آن است كه از خدا بترسد با آنكه او را نديده. «خافَ اللَّهَ وَلَمْيَرَهُ». غيب شامل گذشته و آينده در آيه [هود:49]. مراد اخبار و حالات پيامبران گذشته و غيره است كه به طريق وحى بيان گرديده است پس منظور از غيب گذشتهها است و در [رعد:9]. «الغيب» شامل همه نهانها است اعم از گذشته، حال و آينده پس غيب شامل هر سه است. غيب نسبت به انسان است انقسام موجودات به غيب و آشكار نسبت به ما انسانها است و نسبت به خدا همه آشكار و همه يكسانند كه خداوند [رعد:9]. مىباشد. غيب مخصوص و مبذول علم غيب مخصوص به خدا است و جز خدا كسى داناى غيب نيست چنانكه آياتى از قبيل [انعام:59]. [نمل:65]. [فاطر:38]. در اين مطلب صريح اند و پارهاى از پيامبران صريحاً علم غيب را از خود نفى كردهاند چنانكه نوح «عليهالسلام» به قومش فرمود: [هود:31]. و درباره رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» آمده [اعراف:188]. اگر غيب را مىدانستم خير بسيار به خود جلب مىكردم و بدى به من نمىرسيد، من جز انذار كننده نيستم. اين حكم اولى علم به غيب است ولى در نوبت ثانوى مانعى نيست كه خدا مقدارى از غيب به پيامبرش بيان دارد كه به آن غيب مبذول مىگوئيم چنانكه اخبار پيامبران و اخبار قيامت از غيب است و خداوند به آن حضرت بيان داشته چنانكه در آيه [هود:49]. گذشت و آيه [جن:26-27]. صريح است در اينكه علم غيب مال خداست و هيچ كس را به غيب مطلع نخواهد كرد مگر آنكه مورد رضاى اوست و مورد رضا از پيامبران است. از اينجاست كه غيبهاى بسيارى را خدا به حضرت رسول «صلى اللَّه عليه و آله» آموخته و آن حضرت به اصحابش خاصه به على بن ابيطالب «عليهالسلام» بيان فرموده است و چون امام «عليهالسلام» به كسى يكى از آنها را بيان مىكرد، او مىگفت: يا اميرالمؤمنين علم غيب بلديد؟ مىفرمود: نه اين علمى است كه رسول خدا به من آموخته «عِلْمٌ عَلَّمَنيهِ رَسُولُ اللَّهِ «صلى اللَّه عليه و آله» و از همين باب است كه عيسى «عليهالسلام» به مردم مىگفت: «از آنچه مىخوريد و در خانهها ذخيره مىكنيد به شما خبر مىدهم» [آل عمران:49]. ايضاً قول يوسف «عليهالسلام» كه به دو رفيق زندانى گفت: «يكى از شما ساقى پادشاه مىشود و ديگرى به دار آويخته شده و پرندگان از گوشت سرش مىخورند» [يوسف:37]. در ماقبل آيه هست كه: پروردگارم اين را به من تعليم فرموده است «ذلِكُما مِّما عَلَّمَنى رَبّى». خلاصه: آنكه خدا در علم غيب مستقل است و به حكم اولى جز خدا كسى داناى غيب نيست ولى خدا خودش مقدارى از غيب را به صورت علم به پيامبرانش بيان مىكند و آنها هم به اوصياء خويش. رجوع شود به كافى مخصوصاً به «باب نادر فيه ذكر الغيب». و اينكه رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» فرمايد [احقاف:9]. نمىدانم چه به سر من يا به سر شما خواهد آمد، راجع به غيب مخصوص است و اين منافات ندارد كه آن حضرت بفرمايد: اى على خدايم خبر داده كه تو در ماه رمضان شهيد خواهى شد و محاسنت از خون فرقت خصاب خواهد گرديد. در نهج البلاغه خطبه 59 پيش از جنگ نهروان درباره جنگ با خوارج فرمود: «مَصارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ، وَاللَّهُ لايُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لايَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ» يعنى قتلگاه آنها در كنار نهر است به خدا قسم از آنها ده نفر نجات نمىيابد و از شما لشكريان من ده نفر كشته نمىشود. اين يك خبر غيبى بود كه از آن حضرت صادر شد، محمد عبده در شرح آن مىگويد از خوارج فقط 9 نفر ماند و از اصحاب آن حضرت جز هشت نفر كشته نشدند. ابن ابىالحديد در شرح آن گويد: اين از اخبارى است كه در اثر اشتهار نزديك به متواتر است و همه از آن حضرت نقل كردهاند و آن از جمله معجزات و اخبار غيبى آن بزرگواراست. اينها همه از غيبهاى مبذول اند كه از طرف خدا به رسول خدا و از آن حضرت به وصيتش صلوات اللَّه عليهم القاء شده است. | نهان. نهفته. هرآنچه از ديده يا از علم نهان است. ارباب لغت گفتهاند: «اَلْغَيْبُ: كُلُّ ما غابَ عَنْكَ». [بقره:33]. من نهان آسمانها و زمين را مىدانم. [هود:49]. آن از خبرهاى نهان است كه به تو وحى و اعلام مىكنيم. [بقره:3]. لفظ «الغيب» در آيه گرچه مطلق است ولى ظاهراً مراد از آن خداست كه در ذيل آيه ايمان به پيامبران و كتب گذشته را ذكر كرده و در آخر به لفظ «بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» قيامت را هم نام برده است پس بنابر وقت نزول آيه، مىماند خدا و با آن سه اصل توحيد: ايمان به خدا، نبوت و قيامت، تمام مىشود. خدا از هر پيدا پيداتر است ولى اطلاق لفظ غيب بر خدا به علت ناديده بودن او است. در تفسير برهان از امام صادق «عليهالسلام» مروى است كه درباره «يُؤْئِنُونَ بِالْغَيْبِ» فرمود: «مَنْ آمَنَ بَقِيامِ الْقائِمِ» «عليهالسلام» و روايت ديگر فرموده: «وَالْغَيْبُ فَهُوَ الْحُجَّةُ الْغائِبُ» ظاهراً مراد امام «عليهالسلام» تطبيق است كه اذعان به وجود امام غائب «عليهالسلام» نيز واجب و جزء ايمان است همچنين است شمول آن بر ملائكه. خشية بالغيب؟ در عدهاى از آيات جمله «يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ» و نظير آن آمده مثل [انبیاء:49]. [يس:11]. ايضاً [مائده:94]. [فاطر:18]. [ق:33]. [ملك:12]. مراد از اين «بِالْغَيْبِ» چيست و «باء» چه معنى دارد؟ طبرسى و زمخشرى و بيضاوى «بِالْغَيْبِ» را حال گرفته و گفته «يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ» يعنى از خدايشان مىترسند در حاليكه از عذاب خدا غائب اند و آن را نمىبينند. در اين صورت بايد «باء» به معنى ظرفيت «فى» باشد. بعضىها غيب را آخرت گرفتهاند، در الميزان ذيل آيه [مائده:94]. فرموده: معنى خوف بالغيب آن است كه انسان از خدايش بترسد و از عذاب او بر حذر باشد حال آنكه عذاب و عقاب از انسان غائب است و چيزى از آن را به ظاهر مشاعرش نمىبيند. بنا به نظر الميزان بايد «باء» به معنى «من» باشد. ناگفته نماند اهل لغت ظرفيت را يكى از معانى باء شمردهاند و در آيه [آل عمران:123]. و در [قمر:34]. گفتهاند معنى «فى بَدْر - فى سَحَر» است. بنابراين مىشود «با» در آن به معنى «فى» و مراد از غيب دنيا باشد كه از آخرت غائب است چنانكه آخرت از دنيا. بعضى گفتهاند: معنى «خَشِىَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ» آن است كه از خدا بترسد با آنكه او را نديده. «خافَ اللَّهَ وَلَمْيَرَهُ». غيب شامل گذشته و آينده در آيه [هود:49]. مراد اخبار و حالات پيامبران گذشته و غيره است كه به طريق وحى بيان گرديده است پس منظور از غيب گذشتهها است و در [رعد:9]. «الغيب» شامل همه نهانها است اعم از گذشته، حال و آينده پس غيب شامل هر سه است. غيب نسبت به انسان است انقسام موجودات به غيب و آشكار نسبت به ما انسانها است و نسبت به خدا همه آشكار و همه يكسانند كه خداوند [رعد:9]. مىباشد. غيب مخصوص و مبذول علم غيب مخصوص به خدا است و جز خدا كسى داناى غيب نيست چنانكه آياتى از قبيل [انعام:59]. [نمل:65]. [فاطر:38]. در اين مطلب صريح اند و پارهاى از پيامبران صريحاً علم غيب را از خود نفى كردهاند چنانكه نوح «عليهالسلام» به قومش فرمود: [هود:31]. و درباره رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» آمده [اعراف:188]. اگر غيب را مىدانستم خير بسيار به خود جلب مىكردم و بدى به من نمىرسيد، من جز انذار كننده نيستم. اين حكم اولى علم به غيب است ولى در نوبت ثانوى مانعى نيست كه خدا مقدارى از غيب به پيامبرش بيان دارد كه به آن غيب مبذول مىگوئيم چنانكه اخبار پيامبران و اخبار قيامت از غيب است و خداوند به آن حضرت بيان داشته چنانكه در آيه [هود:49]. گذشت و آيه [جن:26-27]. صريح است در اينكه علم غيب مال خداست و هيچ كس را به غيب مطلع نخواهد كرد مگر آنكه مورد رضاى اوست و مورد رضا از پيامبران است. از اينجاست كه غيبهاى بسيارى را خدا به حضرت رسول «صلى اللَّه عليه و آله» آموخته و آن حضرت به اصحابش خاصه به على بن ابيطالب «عليهالسلام» بيان فرموده است و چون امام «عليهالسلام» به كسى يكى از آنها را بيان مىكرد، او مىگفت: يا اميرالمؤمنين علم غيب بلديد؟ مىفرمود: نه اين علمى است كه رسول خدا به من آموخته «عِلْمٌ عَلَّمَنيهِ رَسُولُ اللَّهِ «صلى اللَّه عليه و آله» و از همين باب است كه عيسى «عليهالسلام» به مردم مىگفت: «از آنچه مىخوريد و در خانهها ذخيره مىكنيد به شما خبر مىدهم» [آل عمران:49]. ايضاً قول يوسف «عليهالسلام» كه به دو رفيق زندانى گفت: «يكى از شما ساقى پادشاه مىشود و ديگرى به دار آويخته شده و پرندگان از گوشت سرش مىخورند» [يوسف:37]. در ماقبل آيه هست كه: پروردگارم اين را به من تعليم فرموده است «ذلِكُما مِّما عَلَّمَنى رَبّى». خلاصه: آنكه خدا در علم غيب مستقل است و به حكم اولى جز خدا كسى داناى غيب نيست ولى خدا خودش مقدارى از غيب را به صورت علم به پيامبرانش بيان مىكند و آنها هم به اوصياء خويش. رجوع شود به كافى مخصوصاً به «باب نادر فيه ذكر الغيب». و اينكه رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» فرمايد [احقاف:9]. نمىدانم چه به سر من يا به سر شما خواهد آمد، راجع به غيب مخصوص است و اين منافات ندارد كه آن حضرت بفرمايد: اى على خدايم خبر داده كه تو در ماه رمضان شهيد خواهى شد و محاسنت از خون فرقت خصاب خواهد گرديد. در نهج البلاغه خطبه 59 پيش از جنگ نهروان درباره جنگ با خوارج فرمود: «مَصارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ، وَاللَّهُ لايُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لايَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ» يعنى قتلگاه آنها در كنار نهر است به خدا قسم از آنها ده نفر نجات نمىيابد و از شما لشكريان من ده نفر كشته نمىشود. اين يك خبر غيبى بود كه از آن حضرت صادر شد، محمد عبده در شرح آن مىگويد از خوارج فقط 9 نفر ماند و از اصحاب آن حضرت جز هشت نفر كشته نشدند. ابن ابىالحديد در شرح آن گويد: اين از اخبارى است كه در اثر اشتهار نزديك به متواتر است و همه از آن حضرت نقل كردهاند و آن از جمله معجزات و اخبار غيبى آن بزرگواراست. اينها همه از غيبهاى مبذول اند كه از طرف خدا به رسول خدا و از آن حضرت به وصيتش صلوات اللَّه عليهم القاء شده است. | ||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
علم:100, ما:89, ب:88, ه:87, من:71, ل:69, هم:62, وله:58, اله:56, ف:55, الله:51, انن:47, لا:46, قول:42, کون:41, شهد:39, سمو:35, کم:35, فى:34, ارض:33, ى:30, هو:29, الى:29, نبء:27, ک:26, الا:26, رحم:25, عند:25, ربب:25, ام:25, الذين:23, على:23, ها:22, خشى:20, وحى:20, بين:19, حفظ:19, عذب:19, ذلک:19, نن:19, عن:18, اذ:18, ان:18, بعض:18, حکم:18, انت:18, قوم:17, حقق:17, يوم:17, ثقل:17, ا:17, کتب:16, رسل:16, عزز:16, ردد:16, امن:16, جبب:15, جىء:15, ثم:15, صلو:15, احد:14, ظهر:14, کلل:14, رئى:14, طلع:14, لم:14, امر:14, علو:14, لبث:14, قذف:14, لو:14, نظر:14, صلح:14, اتى:14, بعد:14, کبر:14, امد:14, عبد:14, غفر:14, غرم:14, شىء:14, صدق:14, ذکر:14, رکع:14, بصر:14, سوع:14, لقى:14, وقى:14, جعل:13, کلب:13, وحد:13, رجم:13, س:13, قد:13, الذى:13, مول:13, ن:13, التى:13, وعد:13, اجر:13, غيب:13, نا:13, نصر:13, دين:13, عمل:13, وزن:13, قدر:13, وصف:13, لمز:13, درى:13, لکن:13, سرر:13, فتح:13, کثر:13, حلم:13, خون:13, بشر:13, هدى:13, سبع:12, جسس:12, سئل:12, خزن:12, شکر:12, قنت:12, کيد:12, اخذ:12, لقط:12, عزب:12, خوف:12, عدد:12, طوع:12, ولد:12, زکو:12, ضنن:12, الک:12, علن:12, ملک:12, صور:12, عدو:12, جنن:12, سمع:12, ثمن:12, ظنن:12, تلک:12, الم:12, صدر:12, قلب:12, حول:12, ظلم:12, قبل:12, سوى:12, قرى:12, نذر:12, مسس:12, صبر:12, بدء:12, حسن:12, هدهد:12, ذا:12, شفق:12, خير:12, خبر:12, کدى:12, نفخ:12, لئک:12, مع:12, لدى:12, دخل:12, رود:12, اثم:12, نوب:12, فطر:12, يوسف:12, حبب:11, رضو:11, افق:11, قوى:11, اوب:11, سنو:11, تبع:11, بطل:11, قلل:11, هون:11, جمع:11, قتل:11, رجع:11, سير:11, کلا:11, صرط:11, عهد:11, شدد:11, نفس:11, بدو:11, نفق:11, رزق:11, يا:11, جبى:11, شطن:11, سدس:11, سعر:11, الف:11, عطو:11, عيسى:11, سجد:11, ابراهيم:11, امم:11, شعر:11, شرک:11, او:11, ذرر:11, هذا:11, کنن:11, ابو:11, نجو:11, خمس:11, بنو:11, خلق:11, ايان:11, خرر:11, سبح:11, ذبح:11, سلم:11, کرم:11, کفر:11, زيد:11, عدن:11, ذات:11, لما:11, لحق:11, عود:11, ذهب:10, اللاتى:10, لمح:10, فعل:10, کتم:10, اين:10, بلى:10, ايى:10, بعث:10, قرب:10, سرق:10, برر:10, قصص:10, ائى:10, سوء:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۲۶
تکرار در قرآن: ۶۰(بار)
قاموس قرآن
نهان. نهفته. هرآنچه از ديده يا از علم نهان است. ارباب لغت گفتهاند: «اَلْغَيْبُ: كُلُّ ما غابَ عَنْكَ». [بقره:33]. من نهان آسمانها و زمين را مىدانم. [هود:49]. آن از خبرهاى نهان است كه به تو وحى و اعلام مىكنيم. [بقره:3]. لفظ «الغيب» در آيه گرچه مطلق است ولى ظاهراً مراد از آن خداست كه در ذيل آيه ايمان به پيامبران و كتب گذشته را ذكر كرده و در آخر به لفظ «بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» قيامت را هم نام برده است پس بنابر وقت نزول آيه، مىماند خدا و با آن سه اصل توحيد: ايمان به خدا، نبوت و قيامت، تمام مىشود. خدا از هر پيدا پيداتر است ولى اطلاق لفظ غيب بر خدا به علت ناديده بودن او است. در تفسير برهان از امام صادق «عليهالسلام» مروى است كه درباره «يُؤْئِنُونَ بِالْغَيْبِ» فرمود: «مَنْ آمَنَ بَقِيامِ الْقائِمِ» «عليهالسلام» و روايت ديگر فرموده: «وَالْغَيْبُ فَهُوَ الْحُجَّةُ الْغائِبُ» ظاهراً مراد امام «عليهالسلام» تطبيق است كه اذعان به وجود امام غائب «عليهالسلام» نيز واجب و جزء ايمان است همچنين است شمول آن بر ملائكه. خشية بالغيب؟ در عدهاى از آيات جمله «يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ» و نظير آن آمده مثل [انبیاء:49]. [يس:11]. ايضاً [مائده:94]. [فاطر:18]. [ق:33]. [ملك:12]. مراد از اين «بِالْغَيْبِ» چيست و «باء» چه معنى دارد؟ طبرسى و زمخشرى و بيضاوى «بِالْغَيْبِ» را حال گرفته و گفته «يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ» يعنى از خدايشان مىترسند در حاليكه از عذاب خدا غائب اند و آن را نمىبينند. در اين صورت بايد «باء» به معنى ظرفيت «فى» باشد. بعضىها غيب را آخرت گرفتهاند، در الميزان ذيل آيه [مائده:94]. فرموده: معنى خوف بالغيب آن است كه انسان از خدايش بترسد و از عذاب او بر حذر باشد حال آنكه عذاب و عقاب از انسان غائب است و چيزى از آن را به ظاهر مشاعرش نمىبيند. بنا به نظر الميزان بايد «باء» به معنى «من» باشد. ناگفته نماند اهل لغت ظرفيت را يكى از معانى باء شمردهاند و در آيه [آل عمران:123]. و در [قمر:34]. گفتهاند معنى «فى بَدْر - فى سَحَر» است. بنابراين مىشود «با» در آن به معنى «فى» و مراد از غيب دنيا باشد كه از آخرت غائب است چنانكه آخرت از دنيا. بعضى گفتهاند: معنى «خَشِىَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ» آن است كه از خدا بترسد با آنكه او را نديده. «خافَ اللَّهَ وَلَمْيَرَهُ». غيب شامل گذشته و آينده در آيه [هود:49]. مراد اخبار و حالات پيامبران گذشته و غيره است كه به طريق وحى بيان گرديده است پس منظور از غيب گذشتهها است و در [رعد:9]. «الغيب» شامل همه نهانها است اعم از گذشته، حال و آينده پس غيب شامل هر سه است. غيب نسبت به انسان است انقسام موجودات به غيب و آشكار نسبت به ما انسانها است و نسبت به خدا همه آشكار و همه يكسانند كه خداوند [رعد:9]. مىباشد. غيب مخصوص و مبذول علم غيب مخصوص به خدا است و جز خدا كسى داناى غيب نيست چنانكه آياتى از قبيل [انعام:59]. [نمل:65]. [فاطر:38]. در اين مطلب صريح اند و پارهاى از پيامبران صريحاً علم غيب را از خود نفى كردهاند چنانكه نوح «عليهالسلام» به قومش فرمود: [هود:31]. و درباره رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» آمده [اعراف:188]. اگر غيب را مىدانستم خير بسيار به خود جلب مىكردم و بدى به من نمىرسيد، من جز انذار كننده نيستم. اين حكم اولى علم به غيب است ولى در نوبت ثانوى مانعى نيست كه خدا مقدارى از غيب به پيامبرش بيان دارد كه به آن غيب مبذول مىگوئيم چنانكه اخبار پيامبران و اخبار قيامت از غيب است و خداوند به آن حضرت بيان داشته چنانكه در آيه [هود:49]. گذشت و آيه [جن:26-27]. صريح است در اينكه علم غيب مال خداست و هيچ كس را به غيب مطلع نخواهد كرد مگر آنكه مورد رضاى اوست و مورد رضا از پيامبران است. از اينجاست كه غيبهاى بسيارى را خدا به حضرت رسول «صلى اللَّه عليه و آله» آموخته و آن حضرت به اصحابش خاصه به على بن ابيطالب «عليهالسلام» بيان فرموده است و چون امام «عليهالسلام» به كسى يكى از آنها را بيان مىكرد، او مىگفت: يا اميرالمؤمنين علم غيب بلديد؟ مىفرمود: نه اين علمى است كه رسول خدا به من آموخته «عِلْمٌ عَلَّمَنيهِ رَسُولُ اللَّهِ «صلى اللَّه عليه و آله» و از همين باب است كه عيسى «عليهالسلام» به مردم مىگفت: «از آنچه مىخوريد و در خانهها ذخيره مىكنيد به شما خبر مىدهم» [آل عمران:49]. ايضاً قول يوسف «عليهالسلام» كه به دو رفيق زندانى گفت: «يكى از شما ساقى پادشاه مىشود و ديگرى به دار آويخته شده و پرندگان از گوشت سرش مىخورند» [يوسف:37]. در ماقبل آيه هست كه: پروردگارم اين را به من تعليم فرموده است «ذلِكُما مِّما عَلَّمَنى رَبّى». خلاصه: آنكه خدا در علم غيب مستقل است و به حكم اولى جز خدا كسى داناى غيب نيست ولى خدا خودش مقدارى از غيب را به صورت علم به پيامبرانش بيان مىكند و آنها هم به اوصياء خويش. رجوع شود به كافى مخصوصاً به «باب نادر فيه ذكر الغيب». و اينكه رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» فرمايد [احقاف:9]. نمىدانم چه به سر من يا به سر شما خواهد آمد، راجع به غيب مخصوص است و اين منافات ندارد كه آن حضرت بفرمايد: اى على خدايم خبر داده كه تو در ماه رمضان شهيد خواهى شد و محاسنت از خون فرقت خصاب خواهد گرديد. در نهج البلاغه خطبه 59 پيش از جنگ نهروان درباره جنگ با خوارج فرمود: «مَصارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ، وَاللَّهُ لايُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لايَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ» يعنى قتلگاه آنها در كنار نهر است به خدا قسم از آنها ده نفر نجات نمىيابد و از شما لشكريان من ده نفر كشته نمىشود. اين يك خبر غيبى بود كه از آن حضرت صادر شد، محمد عبده در شرح آن مىگويد از خوارج فقط 9 نفر ماند و از اصحاب آن حضرت جز هشت نفر كشته نشدند. ابن ابىالحديد در شرح آن گويد: اين از اخبارى است كه در اثر اشتهار نزديك به متواتر است و همه از آن حضرت نقل كردهاند و آن از جمله معجزات و اخبار غيبى آن بزرگواراست. اينها همه از غيبهاى مبذول اند كه از طرف خدا به رسول خدا و از آن حضرت به وصيتش صلوات اللَّه عليهم القاء شده است.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
بِالْغَيْبِ | ۱۲ |
غَيْبَ | ۲ |
الْغَيْبِ | ۱۹ |
لِلْغَيْبِ | ۲ |
الْغُيُوبِ | ۴ |
الْغَيْبَ | ۶ |
غَائِبِينَ | ۱ |
الْغَيْبُ | ۳ |
غَيْبُ | ۳ |
غَيَابَةِ | ۲ |
الْغَائِبِينَ | ۱ |
غَائِبَةٍ | ۱ |
غَيْبِ | ۱ |
يَغْتَبْ | ۱ |
غَيْبِهِ | ۱ |
بِغَائِبِينَ | ۱ |