ریشه صدق: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (Move page script صفحهٔ ریشه صدق‌ را به ریشه صدق منتقل کرد)
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:


__TOC__
__TOC__
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::صدق‌]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}


=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
به كسر و فتح (ص) راست گفتن. و به كسر (ص): راست مقابل دروغ (اقرب). [اسراء:80]. اين راستى در عمل است. [زمر:33]. مراد از صدق خبر راست است به عبارت ديگر: حقّ و مراد از تصديق ايمان به آن مى‏باشد. * تصديق به معنى اذغان و اعتقاد و راست دانستن مطلب و سخن است [سباء:20]. يعنى شيطان ظنّ خويش را كه به اغواء ايشان داشت تصديق كرد و دانست كه اغواء مى‏تواند كرد. [صافات:37]. بلكه حق راآورد و مرسلين را در نبوّت تصديق كرد. در مجمع فرموده: بشارات پيامبران را درباره خود تحقيق و اثبات كرد يعنى بشارات آنها به وسيله او به جاى خود را گرفت. * صدقه: چيزى است كه انسان از مال خود قربة الى اللّه مى‏دهد. و آن اعمّ از زكوة است صدقه به واجب و مستحب هر دو گفته مى‏شود ولى زكوة فقط اسم واجب است (مجمع) [توبه:103]. درباره صدقه واجبى است [توبه:104] ظاهراًاعم از واجب و نداب است. افعال صدقه از باب تفعل مى‏ايد. نحو [توبه:75]. اقرب الموارد در علت اين تسميه گويد: كه بنده به وسيله آن صدق عبوديّت خويش را اظهار مى‏كند. * صَدُقَة: به فتح (ص) و ضم (د) مهريّه زن است جمع آن در قرآن صدقات آمده [نساء:4]. يعنى مهر زنان را در حاليكه عطيه‏اى است از جانب خدا، بدهيد. شايد علت اين تسميه آن باشد كه شخص با دادن مهر صدق احترام و حق زن يا دستور خدا را ظاهر مى‏كند. * صديق:رفيق.آن كه دوستى و محبتش راست است [شعراء:101-102]. * صدّيق: پيوسته راست گو و راست كن صيغه‏ مبالغه است طبرسى آن را بسيار تصديق كننده حق و به قولى كثير الصدق فرموده است. راغب آن را بسيار راستگو گفته و سه قول درباره آن نقل كرده است. كسى كه اصلاً دروغ نمى‏گويد.آن كه دروغ از او سر نمى‏زند كه به صدق عادت دارد.آن كه در قول و عقيده راست، و راستى خويش را به فعلش اثبات كند. نا گفته نماند: چون صدق در قول و فعل هر دو هست و صدّيق مبالغه كسى است كه راست گو و راست كن باشد و خلاف راستى اصلا نگويد و نكند مؤيد اين مطلب آن است كه صدّيق وصف پيامبران آمده و قول و فعل آنها همواره راست بوده است و نيز در وصف مريم آمده «صدّيقه» و اين حاكى است كه مريم در ولادت عيسى و در گفتارش دروغى ندارد و راست راست است. [يوسف:46]، [مريم:41]و در خصوص مريم نيز اين كلمه به كار رفته است [مائده:75]. * [صافات:104-105] و ندايش كرديم كه‏اى ابراهيم آن خواب را تصديق كردى و در خارج به وجود آوردى. از اين معلوم مى‏شود كه آن حضرت به ذبح امر نشده بود و گرنه «قَدْ صَدَّقْتَ» نمى‏آمد مگر پس از ذبح فرزندش. * [احزاب:8]. ما قبل آيه چنين است [احزاب:7]. مراد از اين ميثاق ظاهراً همان است كه در آيه 81 آل عمران است. مى‏شود گفت غرض از «صِدْقِهِمْ» ميثاق است يعنى: خدا از آن‏ها پيمان گرفت كه يكديگر را تصديق و به هم ديگر يارى كنند تا اين تمهيد آن شود كه از صادقين (پيامبران) درباره آن پيمان راست سؤال كند كه آيا به آن عمل كردند يا نه؟ چنانكه مى‏شود آن را از [اعراف:6]. تاستفاده كرد. و در «سئل» گذشت. صديقون كدامند؟ نا گفته نماند صدّيق در قرآن مجيد در وصف حضرت ابراهيم و يوسف و مريم به كار رفته چنانكه كذشت و در خصوص حضرت ادريس فرموده [مريم:56]. اطلاق آن به حضرت يوسف گرچه از مرد مصرى و رفيق زندانى يوسف است ولى قرآن آن را به صورت قبول نقل مى‏كند. حتال كه اين را دانستيم، مقتضاى آيه [نساء:69]. آن است كه صدّيقين غير از پيامبران و گواهان اعمال اند زيرا كه ظاهر آنها افاده تعدّد است. پس بايد ديد آنهاكدام اند در آيه ديگرى مى‏خوانيم [حديد:19]. از اين آيه به دست مى‏آيد كه صدّيقون و شهداء اعمال هر دو يك صنف اند و به اعتبارآن كه دروغ و خلاف را در اقوال و اعمالشان مدخلى نيست صدّيق و شهداء اند. گرچه پيامبران نيز صدّيق و شهيد اند ولى چون اين دو وصف منحصر به آنهانيست، بايد گفت مراد از اين سه گروه انبياء داراى هر سه وصف نبوت، صدّيق و شهيدان اند ولى اوصياء فقط دو وصف اخير را دارند. «الصّالحين». تيز پيروان مخصوص آنها نى باشند. لذا منظور از «وَالَّذينَ آمَنُوا...» در آيه اخير بايد مؤمنان به خصوصى باشند كه ايمان به خدا و رسل مقان صدّيق و شهيد را به آنهاداده است. در الميزان از كافى از حضرت باقر عليه السلام نقل شده: نبى از ماست. صدّيق از ماست. شهداء و صالحين از ما اند . يكى از بزرگان درباره آيه اخير فرموده: «وَالَّذينَ آمَنُوا...» صديقون و شهداء نيستند بلكه ملحق به آنها هستند به قرينه «عِنْدِ رَبَّهُمْ» به نظر ايشان «لَهُمْ» راجع به «اَلَّذينَ آمَنوا» و ضمير «اَجْرُهُمْ» راجع به صدّيقون و شهداء است يعنى براى مؤمنين به خدا و رسل اجرى مثل اجر آن دو طايفه است. اين نظر بسيار بعيد است بلكه «اُولئِكَ هُمُ الصِّدّيقُونِ وَ الشُّهَداءذ» اين دو وصف را به «اَلَّذينَ آمَنُوا...» منحصر مى‏كند. مطلب همان است كه گفتيم: بايد «اَلَّذينَ آمَنوا» را گروه بخصوصى دانست. بعضى‏ها گفته‏اند: «واو» در «وَالشُّهَداءُ» استيناف و آن مبتدا و خبرش «عِنْدَ رَبِّهِمْ»است و «لَهُمْ اَجْرُهُمْ» خبر دوم است. در خاتمه: شايد «وَالَّذينَ آمَنُوا» در آيه‏اخير به بعضى از بندگان خدا كه از اوصياء نيستند شامل باشد امثال شهيدان راه حق و غير هم. صدقات درباره «اِنَّمَا الصَّدَقاتُ لَلْفُقَراءِ وَالْمَساكينِ» و محل مصرف هشتگانه صدقات در زكو» سخن گفته‏ايم به آنجا رجوع شود.
به كسر و فتح (ص) راست گفتن. و به كسر (ص): راست مقابل دروغ (اقرب). [اسراء:80]. اين راستى در عمل است. [زمر:33]. مراد از صدق خبر راست است به عبارت ديگر: حقّ و مراد از تصديق ايمان به آن مى‏باشد. * تصديق به معنى اذغان و اعتقاد و راست دانستن مطلب و سخن است [سباء:20]. يعنى شيطان ظنّ خويش را كه به اغواء ايشان داشت تصديق كرد و دانست كه اغواء مى‏تواند كرد. [صافات:37]. بلكه حق راآورد و مرسلين را در نبوّت تصديق كرد. در مجمع فرموده: بشارات پيامبران را درباره خود تحقيق و اثبات كرد يعنى بشارات آنها به وسيله او به جاى خود را گرفت. * صدقه: چيزى است كه انسان از مال خود قربة الى اللّه مى‏دهد. و آن اعمّ از زكوة است صدقه به واجب و مستحب هر دو گفته مى‏شود ولى زكوة فقط اسم واجب است (مجمع) [توبه:103]. درباره صدقه واجبى است [توبه:104] ظاهراًاعم از واجب و نداب است. افعال صدقه از باب تفعل مى‏ايد. نحو [توبه:75]. اقرب الموارد در علت اين تسميه گويد: كه بنده به وسيله آن صدق عبوديّت خويش را اظهار مى‏كند. * صَدُقَة: به فتح (ص) و ضم (د) مهريّه زن است جمع آن در قرآن صدقات آمده [نساء:4]. يعنى مهر زنان را در حاليكه عطيه‏اى است از جانب خدا، بدهيد. شايد علت اين تسميه آن باشد كه شخص با دادن مهر صدق احترام و حق زن يا دستور خدا را ظاهر مى‏كند. * صديق:رفيق.آن كه دوستى و محبتش راست است [شعراء:101-102]. * صدّيق: پيوسته راست گو و راست كن صيغه‏ مبالغه است طبرسى آن را بسيار تصديق كننده حق و به قولى كثير الصدق فرموده است. راغب آن را بسيار راستگو گفته و سه قول درباره آن نقل كرده است. كسى كه اصلاً دروغ نمى‏گويد.آن كه دروغ از او سر نمى‏زند كه به صدق عادت دارد.آن كه در قول و عقيده راست، و راستى خويش را به فعلش اثبات كند. نا گفته نماند: چون صدق در قول و فعل هر دو هست و صدّيق مبالغه كسى است كه راست گو و راست كن باشد و خلاف راستى اصلا نگويد و نكند مؤيد اين مطلب آن است كه صدّيق وصف پيامبران آمده و قول و فعل آنها همواره راست بوده است و نيز در وصف مريم آمده «صدّيقه» و اين حاكى است كه مريم در ولادت عيسى و در گفتارش دروغى ندارد و راست راست است. [يوسف:46]، [مريم:41]و در خصوص مريم نيز اين كلمه به كار رفته است [مائده:75]. * [صافات:104-105] و ندايش كرديم كه‏اى ابراهيم آن خواب را تصديق كردى و در خارج به وجود آوردى. از اين معلوم مى‏شود كه آن حضرت به ذبح امر نشده بود و گرنه «قَدْ صَدَّقْتَ» نمى‏آمد مگر پس از ذبح فرزندش. * [احزاب:8]. ما قبل آيه چنين است [احزاب:7]. مراد از اين ميثاق ظاهراً همان است كه در آيه 81 آل عمران است. مى‏شود گفت غرض از «صِدْقِهِمْ» ميثاق است يعنى: خدا از آن‏ها پيمان گرفت كه يكديگر را تصديق و به هم ديگر يارى كنند تا اين تمهيد آن شود كه از صادقين (پيامبران) درباره آن پيمان راست سؤال كند كه آيا به آن عمل كردند يا نه؟ چنانكه مى‏شود آن را از [اعراف:6]. تاستفاده كرد. و در «سئل» گذشت. صديقون كدامند؟ نا گفته نماند صدّيق در قرآن مجيد در وصف حضرت ابراهيم و يوسف و مريم به كار رفته چنانكه كذشت و در خصوص حضرت ادريس فرموده [مريم:56]. اطلاق آن به حضرت يوسف گرچه از مرد مصرى و رفيق زندانى يوسف است ولى قرآن آن را به صورت قبول نقل مى‏كند. حتال كه اين را دانستيم، مقتضاى آيه [نساء:69]. آن است كه صدّيقين غير از پيامبران و گواهان اعمال اند زيرا كه ظاهر آنها افاده تعدّد است. پس بايد ديد آنهاكدام اند در آيه ديگرى مى‏خوانيم [حديد:19]. از اين آيه به دست مى‏آيد كه صدّيقون و شهداء اعمال هر دو يك صنف اند و به اعتبارآن كه دروغ و خلاف را در اقوال و اعمالشان مدخلى نيست صدّيق و شهداء اند. گرچه پيامبران نيز صدّيق و شهيد اند ولى چون اين دو وصف منحصر به آنهانيست، بايد گفت مراد از اين سه گروه انبياء داراى هر سه وصف نبوت، صدّيق و شهيدان اند ولى اوصياء فقط دو وصف اخير را دارند. «الصّالحين». تيز پيروان مخصوص آنها نى باشند. لذا منظور از «وَالَّذينَ آمَنُوا...» در آيه اخير بايد مؤمنان به خصوصى باشند كه ايمان به خدا و رسل مقان صدّيق و شهيد را به آنهاداده است. در الميزان از كافى از حضرت باقر عليه السلام نقل شده: نبى از ماست. صدّيق از ماست. شهداء و صالحين از ما اند . يكى از بزرگان درباره آيه اخير فرموده: «وَالَّذينَ آمَنُوا...» صديقون و شهداء نيستند بلكه ملحق به آنها هستند به قرينه «عِنْدِ رَبَّهُمْ» به نظر ايشان «لَهُمْ» راجع به «اَلَّذينَ آمَنوا» و ضمير «اَجْرُهُمْ» راجع به صدّيقون و شهداء است يعنى براى مؤمنين به خدا و رسل اجرى مثل اجر آن دو طايفه است. اين نظر بسيار بعيد است بلكه «اُولئِكَ هُمُ الصِّدّيقُونِ وَ الشُّهَداءذ» اين دو وصف را به «اَلَّذينَ آمَنُوا...» منحصر مى‏كند. مطلب همان است كه گفتيم: بايد «اَلَّذينَ آمَنوا» را گروه بخصوصى دانست. بعضى‏ها گفته‏اند: «واو» در «وَالشُّهَداءُ» استيناف و آن مبتدا و خبرش «عِنْدَ رَبِّهِمْ»است و «لَهُمْ اَجْرُهُمْ» خبر دوم است. در خاتمه: شايد «وَالَّذينَ آمَنُوا» در آيه‏اخير به بعضى از بندگان خدا كه از اوصياء نيستند شامل باشد امثال شهيدان راه حق و غير هم. صدقات درباره «اِنَّمَا الصَّدَقاتُ لَلْفُقَراءِ وَالْمَساكينِ» و محل مصرف هشتگانه صدقات در زكو» سخن گفته‏ايم به آنجا رجوع شود.


===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
ل:100, من:91, کون:87, ان:87, ه:81, ف:69, هم:63, ب:62, ما:56, الله:55, وله:55, اله:55, قول:46, کم:45, نا:39, انن:38, لا:33, صدق:32, علم:30, ى:30, وعد:28, بين:27, الذين:27, امن:26, فى:26, ها:26, ک:26, على:26, کتب:23, رسل:23, کذب:22, ا:21, هذا:20, الذى:20, يدى:20, اول:20, صبر:20, حقق:19, ربب:19, قد:18, ن:18, اتى:18, يوم:18, او:17, خشع:17, مع:17, هو:17, ذا:17, ايى:17, الى:17, لو:17, کفر:17, نزل:17, جىء:17, الا:17, عند:16, قنت:16, عن:16, وقى:16, صوم:16, لم:16, جعل:16, ذلک:15, عذب:15, نن:15, ام:15, جنن:15, نبو:15, خير:15, اذ:15, منى:15, اذا:14, قبل:14, سلم:14, ملک:14, بل:14, شهد:14, اهل:14, خرج:14, لسن:14, مکر:14, رئى:14, نجو:14, تبع:14, موت:14, رحم:14, کلم:14, نظر:14, صلح:14, شىء:14, هدى:14, امر:13, حسن:13, دين:13, دون:13, قدم:13, جزى:13, قوم:13, ظلم:13, لکن:13, فعل:13, ذکر:13, يا:13, قرض:13, بوء:13, ثم:13, قمص:13, دعو:13, فتح:13, نور:13, سمو:13, اخذ:13, نفق:13, نفع:13, لن:13, توراة:13, متى:13, اخر:13, حفظ:13, دخل:13, سئل:13, يسر:13, نفس:13, ابو:13, فضل:13, غفر:12, فرى:12, بدل:12, نصر:12, کلل:12, ابراهيم:12, موسى:12, توب:12, لقى:12, ليس:12, ثوى:12, عرف:12, حدث:12, اکل:12, بشر:12, عطو:12, جوب:12, بئس:12, عقل:12, ابد:12, ربو:12, خلد:12, عصو:12, ائى:12, اما:12, خلق:12, رجل:12, علو:12, اذن:12, غير:12, س:12, امم:12, بنو:12, قدد:12, سوق:12, لعل:12, اذى:12, عدد:12, اوى:12, عصى:12, قرب:12, وقع:12, عمل:12, غلظ:12, انس:12, طهر:12, حسب:12, کشف:12, ثنى:12, صيح:12, طعم:12, لمز:12, روح:12, قتل:12, فرج:11, بعد:11, عظم:11, برهن:11, مريم:11, حين:11, لئک:11, غيب:11, وثق:11, هى:11, نذر:11, الک:11, طوع:11, وحد:11, صلو:11, ذهب:11, طيب:11, لما:11, يوسف:11, بره:11, بقر:11, خمس:11, فصل:11, قلب:11, کيل:11, مرى:11, مول:11, ارث:11, هن:11, الم:11, بلى:11, بعض:11, عيسى:11, ارض:11, جهنم:11, رجع:11, صوب:11, حيى:11, جرى:11, نعم:11, بدو:11, ضلل:11, فقر:11, نسو:11, حرم:11, فتو:11, هل:11, عهد:11, اثر:11, سرى:11, ضرر:11, سبح:11, ردء:11, رفع:11, اسرائيل:11, برک:11, هذه:11, قعد:11, شفع:11, رزق:11, عسى:11, عدل:11, لولا:11, حمم:11, ابل:11, نهر:11, يحيى:11, بطل:11, اياه:11, نحل:11, شکر:11, عول:11, فتى:11, دبر:11, سبل:11, هتى:11, وجد:11, حبب:11, رغب:11, ولى:11, عرب:11, دور:11, سنن:11, اجل:11, نوق:11, لعن:11, رضو:11, نسک:11, حمد:11, ريب:11, شعر:11, هؤلاء:11, قدر:11, شرک:11, صحب:11, ذوق:11, هلک:11, ورث:11, إبليس:11, سال:11, عبد:11, قصص:11, منن:11, انجيل:11, وجه:11, حتى:11, سکن:11, زکو:11, ورى:11, ادريس:11, اسماعيل:11, سمع:11, فدى:11, مشى:11, بغى:11, عزم:11, جرح:11, زيد:11, ظنن:11, ردف:11, ترب:11, قسم:11, تلو:11, هاتوا:11, مثل:11, تمم:11, وفى:11, مدن:11, حوط:11, عرش:11, خوف:11, نبذ:11, تحت:11, ذات:11, ندى:11, جناح:11, مدينه:11, حزن:11, نسب:11, سبع:11, هما:11, حکم:11, جهد:11, انتم:11, اولاء:11, رفق:11, سحر:11, شتت:11, ضعف:11, کيف:11, شرب:11, دنو:11, دمم:11, حلم:11, ندو:10, کسف:10, وسم:10, محق:10, دمو:10, عدو:10, قرن:10, طمئن:10, عسر:10, سجد:10, فسق:10, فرق:10, خفى:10, نبء:10, خون:10, لدن:10, زجو:10, ذنب:10, جمح:10, کفف:10, التى:10, نفخ:10, لبب:10, کرر:10, جنح:10, سوء:10, ملل:10, هات:10, وحى:10, سود:10, يمن:10, نحن:10, رئس:10, نشر:10, شفق:10, اجر:10, ذو:10, ولد:10, غنى:10, خلو:10, خلف:10, الف:10, طمن:10, سخر:10, قطع:10, رهب:10, جسد:10, لعب:10, سلط:10, حول:10, انت:10, عير:10, ودى:10, خبر:10, بضع:10, اخو:10, سمن:10, فسد:10, دمى:10, حصر:10, انث:10, حلل:10, طمس:10, اولى:10, جوز:10, همن:10, حسس:10, قفو:10, کثر:10, درء:10, رقد:10, قرى:10, متع:10, خول:10, اثم:10, حنف:10, ذئب:10, خلص:10, رود:10, قرء:10, سرف:10, سوع:10, وعظ:10, رقب:10, جمع:10, بيت:10, حرب:10, غضب:10, عبر:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۲۹

تکرار در قرآن: ۱۵۵(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

به كسر و فتح (ص) راست گفتن. و به كسر (ص): راست مقابل دروغ (اقرب). [اسراء:80]. اين راستى در عمل است. [زمر:33]. مراد از صدق خبر راست است به عبارت ديگر: حقّ و مراد از تصديق ايمان به آن مى‏باشد. * تصديق به معنى اذغان و اعتقاد و راست دانستن مطلب و سخن است [سباء:20]. يعنى شيطان ظنّ خويش را كه به اغواء ايشان داشت تصديق كرد و دانست كه اغواء مى‏تواند كرد. [صافات:37]. بلكه حق راآورد و مرسلين را در نبوّت تصديق كرد. در مجمع فرموده: بشارات پيامبران را درباره خود تحقيق و اثبات كرد يعنى بشارات آنها به وسيله او به جاى خود را گرفت. * صدقه: چيزى است كه انسان از مال خود قربة الى اللّه مى‏دهد. و آن اعمّ از زكوة است صدقه به واجب و مستحب هر دو گفته مى‏شود ولى زكوة فقط اسم واجب است (مجمع) [توبه:103]. درباره صدقه واجبى است [توبه:104] ظاهراًاعم از واجب و نداب است. افعال صدقه از باب تفعل مى‏ايد. نحو [توبه:75]. اقرب الموارد در علت اين تسميه گويد: كه بنده به وسيله آن صدق عبوديّت خويش را اظهار مى‏كند. * صَدُقَة: به فتح (ص) و ضم (د) مهريّه زن است جمع آن در قرآن صدقات آمده [نساء:4]. يعنى مهر زنان را در حاليكه عطيه‏اى است از جانب خدا، بدهيد. شايد علت اين تسميه آن باشد كه شخص با دادن مهر صدق احترام و حق زن يا دستور خدا را ظاهر مى‏كند. * صديق:رفيق.آن كه دوستى و محبتش راست است [شعراء:101-102]. * صدّيق: پيوسته راست گو و راست كن صيغه‏ مبالغه است طبرسى آن را بسيار تصديق كننده حق و به قولى كثير الصدق فرموده است. راغب آن را بسيار راستگو گفته و سه قول درباره آن نقل كرده است. كسى كه اصلاً دروغ نمى‏گويد.آن كه دروغ از او سر نمى‏زند كه به صدق عادت دارد.آن كه در قول و عقيده راست، و راستى خويش را به فعلش اثبات كند. نا گفته نماند: چون صدق در قول و فعل هر دو هست و صدّيق مبالغه كسى است كه راست گو و راست كن باشد و خلاف راستى اصلا نگويد و نكند مؤيد اين مطلب آن است كه صدّيق وصف پيامبران آمده و قول و فعل آنها همواره راست بوده است و نيز در وصف مريم آمده «صدّيقه» و اين حاكى است كه مريم در ولادت عيسى و در گفتارش دروغى ندارد و راست راست است. [يوسف:46]، [مريم:41]و در خصوص مريم نيز اين كلمه به كار رفته است [مائده:75]. * [صافات:104-105] و ندايش كرديم كه‏اى ابراهيم آن خواب را تصديق كردى و در خارج به وجود آوردى. از اين معلوم مى‏شود كه آن حضرت به ذبح امر نشده بود و گرنه «قَدْ صَدَّقْتَ» نمى‏آمد مگر پس از ذبح فرزندش. * [احزاب:8]. ما قبل آيه چنين است [احزاب:7]. مراد از اين ميثاق ظاهراً همان است كه در آيه 81 آل عمران است. مى‏شود گفت غرض از «صِدْقِهِمْ» ميثاق است يعنى: خدا از آن‏ها پيمان گرفت كه يكديگر را تصديق و به هم ديگر يارى كنند تا اين تمهيد آن شود كه از صادقين (پيامبران) درباره آن پيمان راست سؤال كند كه آيا به آن عمل كردند يا نه؟ چنانكه مى‏شود آن را از [اعراف:6]. تاستفاده كرد. و در «سئل» گذشت. صديقون كدامند؟ نا گفته نماند صدّيق در قرآن مجيد در وصف حضرت ابراهيم و يوسف و مريم به كار رفته چنانكه كذشت و در خصوص حضرت ادريس فرموده [مريم:56]. اطلاق آن به حضرت يوسف گرچه از مرد مصرى و رفيق زندانى يوسف است ولى قرآن آن را به صورت قبول نقل مى‏كند. حتال كه اين را دانستيم، مقتضاى آيه [نساء:69]. آن است كه صدّيقين غير از پيامبران و گواهان اعمال اند زيرا كه ظاهر آنها افاده تعدّد است. پس بايد ديد آنهاكدام اند در آيه ديگرى مى‏خوانيم [حديد:19]. از اين آيه به دست مى‏آيد كه صدّيقون و شهداء اعمال هر دو يك صنف اند و به اعتبارآن كه دروغ و خلاف را در اقوال و اعمالشان مدخلى نيست صدّيق و شهداء اند. گرچه پيامبران نيز صدّيق و شهيد اند ولى چون اين دو وصف منحصر به آنهانيست، بايد گفت مراد از اين سه گروه انبياء داراى هر سه وصف نبوت، صدّيق و شهيدان اند ولى اوصياء فقط دو وصف اخير را دارند. «الصّالحين». تيز پيروان مخصوص آنها نى باشند. لذا منظور از «وَالَّذينَ آمَنُوا...» در آيه اخير بايد مؤمنان به خصوصى باشند كه ايمان به خدا و رسل مقان صدّيق و شهيد را به آنهاداده است. در الميزان از كافى از حضرت باقر عليه السلام نقل شده: نبى از ماست. صدّيق از ماست. شهداء و صالحين از ما اند . يكى از بزرگان درباره آيه اخير فرموده: «وَالَّذينَ آمَنُوا...» صديقون و شهداء نيستند بلكه ملحق به آنها هستند به قرينه «عِنْدِ رَبَّهُمْ» به نظر ايشان «لَهُمْ» راجع به «اَلَّذينَ آمَنوا» و ضمير «اَجْرُهُمْ» راجع به صدّيقون و شهداء است يعنى براى مؤمنين به خدا و رسل اجرى مثل اجر آن دو طايفه است. اين نظر بسيار بعيد است بلكه «اُولئِكَ هُمُ الصِّدّيقُونِ وَ الشُّهَداءذ» اين دو وصف را به «اَلَّذينَ آمَنُوا...» منحصر مى‏كند. مطلب همان است كه گفتيم: بايد «اَلَّذينَ آمَنوا» را گروه بخصوصى دانست. بعضى‏ها گفته‏اند: «واو» در «وَالشُّهَداءُ» استيناف و آن مبتدا و خبرش «عِنْدَ رَبِّهِمْ»است و «لَهُمْ اَجْرُهُمْ» خبر دوم است. در خاتمه: شايد «وَالَّذينَ آمَنُوا» در آيه‏اخير به بعضى از بندگان خدا كه از اوصياء نيستند شامل باشد امثال شهيدان راه حق و غير هم. صدقات درباره «اِنَّمَا الصَّدَقاتُ لَلْفُقَراءِ وَالْمَساكينِ» و محل مصرف هشتگانه صدقات در زكو» سخن گفته‏ايم به آنجا رجوع شود.


ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
صَادِقِينَ‌ ۳۱
مُصَدِّقاً ۱۳
مُصَدِّقٌ‌ ۴
صَدَقُوا ۵
صَدَقَةٍ ۲
صَدَقَاتِکُمْ‌ ۱
الصَّدَقَاتِ‌ ۵
تَصَدَّقُوا ۱
الصَّادِقِينَ‌ ۱۹
صَدَقَ‌ ۴
صَدَقَکُمُ‌ ۱
صَدُقَاتِهِنَ‌ ۱
الصِّدِّيقِينَ‌ ۱
أَصْدَقُ‌ ۲
يَصَّدَّقُوا ۱
بِصَدَقَةٍ ۱
تَصَدَّقَ‌ ۱
صِدِّيقَةٌ ۱
صَدَقْتَنَا ۱
صِدْقُهُمْ‌ ۱
مُصَدِّقُ‌ ۱
صِدْقاً ۱
لَصَادِقُونَ‌ ۴
الصَّدَقَاتُ‌ ۱
لَنَصَّدَّقَنَ‌ ۱
صَدَقَةً ۲
صِدْقٍ‌ ۷
تَصْدِيقَ‌ ۲
فَصَدَقَتْ‌ ۱
الصِّدِّيقُ‌ ۱
تَصَدَّقْ‌ ۱
الْمُتَصَدِّقِينَ‌ ۲
صِدِّيقاً ۲
صَادِقَ‌ ۱
صَدَقْنَاهُمُ‌ ۱
صَدِيقِکُمْ‌ ۱
صَدِيقٍ‌ ۱
صَدَقْتَ‌ ۱
يُصَدِّقُنِي‌ ۱
صِدْقِهِمْ‌ ۱
بِصِدْقِهِمْ‌ ۱
الصَّادِقَاتِ‌ ۱
الْمُتَصَدِّقَاتِ‌ ۱
صَدَّقَ‌ ۵
الْمُصَدِّقِينَ‌ ۱
صَدَّقْتَ‌ ۱
بِالصِّدْقِ‌ ۲
صَدَقَنَا ۱
صَادِقاً ۱
الصِّدْقِ‌ ۱
الصَّادِقُونَ‌ ۲
لَصَادِقٌ‌ ۱
تُصَدِّقُونَ‌ ۱
الْمُصَّدِّقِينَ‌ ۱
الْمُصَّدِّقَاتِ‌ ۱
الصِّدِّيقُونَ‌ ۱
صَدَقَاتٍ‌ ۱
فَأَصَّدَّقَ‌ ۱
صَدَّقَتْ‌ ۱
يُصَدِّقُونَ‌ ۱

ریشه‌های مرتبط