ریشه خسر: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
(Added root proximity by QBot)
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:


__TOC__
__TOC__
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::خسر]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}


=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
كم شدن و كم كردن همچنين است خسران (قاموس) در مجمع ذيل آيه‏27 بقره، خسران را نقصان رأس المال و از بين رفتن آن گفته است (زيان) و خسر بر وزن فلس، فرس، قفل و عنق آمده است (اقرب) ولى در قرآن مجيد فقط بر وزن قفل به كار رفته است مثل [عصر:1]، [طلاق:9] امّا خسار: در مجمع ذيل آيه 27 بقره آن را هلاكت، در صحاح ضلالت در قاموس ضلالت و زيان نقل شده است. على هذا معنى [اسراء:82] آن است كه: قرآن ظالمان را جز هلاكت و ضلالت نمى‏افزايد. نا گفته نماند: فعل خسر از باب علم يعلم در قرآن مجيد هم لازم آمده و هم متعدى. مثل [انعام:31] آنانكه لقاءاللّه را تكذيب كردند حقّا كه به زيان افتادند و مثل [انعام:12] آنانكه خود را به زيان انداختند ايمان نمى‏آورند. بايد دانست كه: خسر، خسران و خسار يك معنى بيشتر ندارد و آن نقصان و كم شدن است چنانكه صريح آيه [رحمن:9] و آيه [مطفّفين:3] است و اينكه ضلالت و هلاكت را از معانى آن شمرده‏اند بدان جهت است كه ضلالت و هلاكت يك نوع تقصان و زيان است. * [حج:11]. در قرآن مجيد فقط اين آيه است كه «خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ» آمده است و اين بدان جهت است كه شخص متلوّن در دنيا نفاقش در اثر پيش آمدها روشن شده و مشتش باز مى‏شود و حيثيّت و اعتبارش از بين مى‏رود و خوار و بى قدر مى‏گردد و نيز در آخرت خاسر و ذليل خواهد بود. راجع به اين آيه، مطلبى در «حرف» گذشت. * [زمر:15] نظير اين آيه، [شورى:45] منظور از اين سخن كه: زيانكاران و هلاكت يافتگان، خود و اهل خويش را در روز قيامت به زيان انداخته‏اند، يعنى چه؟! زيانكار فقط خودش را به هلاكت مى‏اندازد اين چه ربطى به اهل دارد؟!. آن وقت چرا فقط در قيامت به زيان مى‏اندازد حال آنكه عمل و رفتار و تلقين او در دنيا نيز درباره اهلش اثر دارد؟. گفته‏اند: چون زيانكاران ضلالت خود را بر اهل بيت و خوّاص خويش تحميل مى‏كنند بدين علّت آنها را نيز خاسر مى‏كنند. ولى اين كليّت ندارد. «اِنَّ الْخاسِرينَ...» جمع محلى به الف و لام مفيد كليّت است يعنى همه خاسرين چنين‏اند. احتمال نزديك به يقين آن است كه مراد از «اهليهم» اهل آخرت است كه از عمل به وجود مى‏آيد چنانكه به احتمال قوى مراد از اهل در آيه [انشقاق:9] اهل عمل است. اهلى كه از عمل انسان توليد شده، و ربطى به اهل اين دنيا ندارد.در اينصورت چون زيانكاران عمل صالح ندارند. در آخرت اهل ندارند يعنى اهل خود را خلاك كرده و از بين برده‏اند. به نظر مى‏آيد: منظور از «خسرواخسران» از بين بردن تمام رأس المال و زيان كلّى است، يعنى نه از نفوسشان سرمايه‏اى مانده و نه اهلى براى آنها به وجود آمده است. و «خسران» در آيه متعدى است در الميزان، بعد از ذكر قول اوّل احتمال فوق را نقل و پسنديده است و و در مجمع آن را به حسن كه يكى از مفسران است نسبت مى‏دهد و از ابن عباس نقل مى‏كند: براى هر كس در بهشت منزلى و اهلى هست، هر كه اطاعت خدا كرد به او داده مى‏شود و هر كه نا فرمانى نمود به آتش مى‏رود و منزل و اهلش به اهل طاعت و تحويل مى‏گردد و اين است معنى «اُولئِكَ هُمُ الْوارِثونَ» اين سخن با آيه ما نحن فيه قابل تطبيق است. * [عصر:1-3]. به نظر مى‏آيد مراد از «خسر» كم شدن معمولى و از بين رفتن عمر است و اين يك حساب طبيعى است. هر كسى با دنيل آمدن عمر و زندگانيش شروع مى‏شود و با مردن پايان مى‏يابد. گذشت زمان به تدريج از عمر آدمى مى‏كاهد. على هذا همه در نقصان و كم شدن هستند. اگر كوئى: اين حكم شامل همه است، صالح و طالع هر دو چنين اند پس چرا اهل ايمان و نيگوكاران استثنا شده‏اند؟ گوئيم: قرآن مجيد دنيا و آخرت را يك جا حساب مى‏كند و آن دو را از هم جدا نمى‏داند. در اين صورت اگر دو دانه گندم را كه يكى بريان شده و سلّول زنده‏اش مرده و يكى عادى است در زمين بكاريم هر دو مى‏پوسند و تلخ مى‏گردند ولى اوّلى فقط مى‏پوسد و چيزى از آن باقى نمى‏ماند، امّا دوّمى در حال پوسيدن و تلخ شدن جوانه مى‏زند، ريشه مى‏دواند، سر از خاك بيرون مى‏كند و به چيز ديگر كه عالى و قوى و پر بركت تبديل مى‏گردد. حساب مؤم و كافر همين است كافر فقط تباه و تمام مى‏شود به تدريج زندگانى و مهلت خود را از دست مى‏دهد ولى مؤمن در حال كم شدن به شى‏ء ديگر كه عالى و قابل بقاست تبديل مى‏گردد البته با توأم بودن حساب دنيا و آخرت. * [اسراء:82:] «خسار» مجموعاً سه بار در قرآن مجيد آمده است يكى آيه فوق و ديگرى [فاطر:39] و سوّمى آيه 1 از سوره نوح و همه به ضلالت تطبيق مى‏شود. آيه اوّل كه درباره قرآن است حاكى از آن است كه قرآن نسبت به مؤمنان رحمت و شفاى دردهاى درونى و بيرونى است ولى براى كفّار موجب فزونى ضلالت و تباهى است آنها قرآن را مى‏شوند و به آن اعتنا نمى‏كنند و حجّت بر ايشان تمام مى‏شود و آن سبب زيادت خسار است. در دنيا همه چيز از جهتى خير و به مناسبتى شرّ است همچنين است قرآن مجيد نسبت به اشخاص ستمگر شرّ مى‏باشد. * [نازعات:12] حافرة چنانكه در «حفر» گذشت به معنى خلقت اوّل است. كفّار كه آيات قيامت را مى‏شنيدند مى‏گفتند: يعنى چه بميرم، خاك شويم، باز به خلقت اوّل بر گرديم؟! اين برگشت زيانبار و بى فايده است. حالا كه اينطور است چرا مى‏ميريم؟!. «كرّة خاسرة» آن است كه كفّار عذاب را تصديق مى‏كردند و مى‏گفتند: اگر زنده شديم بد بخت خواهيم بود. ولى به نظر آنها عذاب اخروى را باور نداشتند. بلكه به ظنّ قوى مراد آن است كه در اوّل گفتيم. معنى آيه چنين مى‏شود: مى‏گويند: آيا ما پس از پوسيدن به خلقت اوّل مردود و باز گردانده خواهيم شد... اين عودت و رجعت زيانبار و بى حاصل است. * [هود:22] اخسرون اسم تفضيل است و حكايت از آن دارد كه در روز قيامت بعضى‏ها خاسر و بعضى‏ها اخسراند. مى‏شود گفت كه اهل عذاب همه اخسراند چنانكه در «احسن» گذشت ولى از قرآن مجيد پيداست كه اهل عذاب در عذاب متفاوت اند مثل [نساء:145] لذا بهتر است بگوئيم: اسم تفضيل داراى مفهوم است. * [هود:63] مرا جز بخسران انداختن و تباه كردن نمى‏افزائيد.
كم شدن و كم كردن همچنين است خسران (قاموس) در مجمع ذيل آيه‏27 بقره، خسران را نقصان رأس المال و از بين رفتن آن گفته است (زيان) و خسر بر وزن فلس، فرس، قفل و عنق آمده است (اقرب) ولى در قرآن مجيد فقط بر وزن قفل به كار رفته است مثل [عصر:1]، [طلاق:9] امّا خسار: در مجمع ذيل آيه 27 بقره آن را هلاكت، در صحاح ضلالت در قاموس ضلالت و زيان نقل شده است. على هذا معنى [اسراء:82] آن است كه: قرآن ظالمان را جز هلاكت و ضلالت نمى‏افزايد. نا گفته نماند: فعل خسر از باب علم يعلم در قرآن مجيد هم لازم آمده و هم متعدى. مثل [انعام:31] آنانكه لقاءاللّه را تكذيب كردند حقّا كه به زيان افتادند و مثل [انعام:12] آنانكه خود را به زيان انداختند ايمان نمى‏آورند. بايد دانست كه: خسر، خسران و خسار يك معنى بيشتر ندارد و آن نقصان و كم شدن است چنانكه صريح آيه [رحمن:9] و آيه [مطفّفين:3] است و اينكه ضلالت و هلاكت را از معانى آن شمرده‏اند بدان جهت است كه ضلالت و هلاكت يك نوع تقصان و زيان است. * [حج:11]. در قرآن مجيد فقط اين آيه است كه «خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ» آمده است و اين بدان جهت است كه شخص متلوّن در دنيا نفاقش در اثر پيش آمدها روشن شده و مشتش باز مى‏شود و حيثيّت و اعتبارش از بين مى‏رود و خوار و بى قدر مى‏گردد و نيز در آخرت خاسر و ذليل خواهد بود. راجع به اين آيه، مطلبى در «حرف» گذشت. * [زمر:15] نظير اين آيه، [شورى:45] منظور از اين سخن كه: زيانكاران و هلاكت يافتگان، خود و اهل خويش را در روز قيامت به زيان انداخته‏اند، يعنى چه؟! زيانكار فقط خودش را به هلاكت مى‏اندازد اين چه ربطى به اهل دارد؟!. آن وقت چرا فقط در قيامت به زيان مى‏اندازد حال آنكه عمل و رفتار و تلقين او در دنيا نيز درباره اهلش اثر دارد؟. گفته‏اند: چون زيانكاران ضلالت خود را بر اهل بيت و خوّاص خويش تحميل مى‏كنند بدين علّت آنها را نيز خاسر مى‏كنند. ولى اين كليّت ندارد. «اِنَّ الْخاسِرينَ...» جمع محلى به الف و لام مفيد كليّت است يعنى همه خاسرين چنين‏اند. احتمال نزديك به يقين آن است كه مراد از «اهليهم» اهل آخرت است كه از عمل به وجود مى‏آيد چنانكه به احتمال قوى مراد از اهل در آيه [انشقاق:9] اهل عمل است. اهلى كه از عمل انسان توليد شده، و ربطى به اهل اين دنيا ندارد.در اينصورت چون زيانكاران عمل صالح ندارند. در آخرت اهل ندارند يعنى اهل خود را خلاك كرده و از بين برده‏اند. به نظر مى‏آيد: منظور از «خسرواخسران» از بين بردن تمام رأس المال و زيان كلّى است، يعنى نه از نفوسشان سرمايه‏اى مانده و نه اهلى براى آنها به وجود آمده است. و «خسران» در آيه متعدى است در الميزان، بعد از ذكر قول اوّل احتمال فوق را نقل و پسنديده است و و در مجمع آن را به حسن كه يكى از مفسران است نسبت مى‏دهد و از ابن عباس نقل مى‏كند: براى هر كس در بهشت منزلى و اهلى هست، هر كه اطاعت خدا كرد به او داده مى‏شود و هر كه نا فرمانى نمود به آتش مى‏رود و منزل و اهلش به اهل طاعت و تحويل مى‏گردد و اين است معنى «اُولئِكَ هُمُ الْوارِثونَ» اين سخن با آيه ما نحن فيه قابل تطبيق است. * [عصر:1-3]. به نظر مى‏آيد مراد از «خسر» كم شدن معمولى و از بين رفتن عمر است و اين يك حساب طبيعى است. هر كسى با دنيل آمدن عمر و زندگانيش شروع مى‏شود و با مردن پايان مى‏يابد. گذشت زمان به تدريج از عمر آدمى مى‏كاهد. على هذا همه در نقصان و كم شدن هستند. اگر كوئى: اين حكم شامل همه است، صالح و طالع هر دو چنين اند پس چرا اهل ايمان و نيگوكاران استثنا شده‏اند؟ گوئيم: قرآن مجيد دنيا و آخرت را يك جا حساب مى‏كند و آن دو را از هم جدا نمى‏داند. در اين صورت اگر دو دانه گندم را كه يكى بريان شده و سلّول زنده‏اش مرده و يكى عادى است در زمين بكاريم هر دو مى‏پوسند و تلخ مى‏گردند ولى اوّلى فقط مى‏پوسد و چيزى از آن باقى نمى‏ماند، امّا دوّمى در حال پوسيدن و تلخ شدن جوانه مى‏زند، ريشه مى‏دواند، سر از خاك بيرون مى‏كند و به چيز ديگر كه عالى و قوى و پر بركت تبديل مى‏گردد. حساب مؤم و كافر همين است كافر فقط تباه و تمام مى‏شود به تدريج زندگانى و مهلت خود را از دست مى‏دهد ولى مؤمن در حال كم شدن به شى‏ء ديگر كه عالى و قابل بقاست تبديل مى‏گردد البته با توأم بودن حساب دنيا و آخرت. * [اسراء:82:] «خسار» مجموعاً سه بار در قرآن مجيد آمده است يكى آيه فوق و ديگرى [فاطر:39] و سوّمى آيه 1 از سوره نوح و همه به ضلالت تطبيق مى‏شود. آيه اوّل كه درباره قرآن است حاكى از آن است كه قرآن نسبت به مؤمنان رحمت و شفاى دردهاى درونى و بيرونى است ولى براى كفّار موجب فزونى ضلالت و تباهى است آنها قرآن را مى‏شوند و به آن اعتنا نمى‏كنند و حجّت بر ايشان تمام مى‏شود و آن سبب زيادت خسار است. در دنيا همه چيز از جهتى خير و به مناسبتى شرّ است همچنين است قرآن مجيد نسبت به اشخاص ستمگر شرّ مى‏باشد. * [نازعات:12] حافرة چنانكه در «حفر» گذشت به معنى خلقت اوّل است. كفّار كه آيات قيامت را مى‏شنيدند مى‏گفتند: يعنى چه بميرم، خاك شويم، باز به خلقت اوّل بر گرديم؟! اين برگشت زيانبار و بى فايده است. حالا كه اينطور است چرا مى‏ميريم؟!. «كرّة خاسرة» آن است كه كفّار عذاب را تصديق مى‏كردند و مى‏گفتند: اگر زنده شديم بد بخت خواهيم بود. ولى به نظر آنها عذاب اخروى را باور نداشتند. بلكه به ظنّ قوى مراد آن است كه در اوّل گفتيم. معنى آيه چنين مى‏شود: مى‏گويند: آيا ما پس از پوسيدن به خلقت اوّل مردود و باز گردانده خواهيم شد... اين عودت و رجعت زيانبار و بى حاصل است. * [هود:22] اخسرون اسم تفضيل است و حكايت از آن دارد كه در روز قيامت بعضى‏ها خاسر و بعضى‏ها اخسراند. مى‏شود گفت كه اهل عذاب همه اخسراند چنانكه در «احسن» گذشت ولى از قرآن مجيد پيداست كه اهل عذاب در عذاب متفاوت اند مثل [نساء:145] لذا بهتر است بگوئيم: اسم تفضيل داراى مفهوم است. * [هود:63] مرا جز بخسران انداختن و تباه كردن نمى‏افزائيد.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
هم:100, الذين:55, ف:55, من:55, ل:48, انن:43, ه:42, کون:35, ب:35, الله:34, وله:34, اله:34, قول:33, فى:32, کم:32, اول:28, نفس:27, لا:27, قوم:25, قد:25, ما:25, الا:24, کفر:23, اذا:23, يا:22, اخر:22, خسر:22, امن:21, ا:21, عمل:21, وزن:20, ها:19, بين:19, هو:19, على:18, يوم:17, ک:17, ان:17, ى:17, نن:16, ذلک:16, نا:16, انس:15, ارض:15, ضلل:15, اهل:15, صبح:15, ايى:15, قلب:15, غير:15, وعد:15, دون:15, علم:15, دنو:15, مکر:14, ربب:14, الى:14, کلل:14, زيد:14, هدى:14, عذب:14, کذب:14, کيف:14, حقق:14, دعو:14, عن:14, لم:14, بل:14, جهنم:14, لقى:14, لما:13, نعم:13, امر:13, بطل:13, هنا:13, ولى:13, رئى:13, رحم:13, هنالک:13, قسط:13, هبط:13, وجه:13, موسى:13, بنو:13, عبد:13, ولد:13, بعض:13, بعث:13, قبل:13, قتل:13, نبء:13, عرف:13, شعيب:12, ن:12, جعل:12, ردد:12, عقب:12, منى:12, التى:12, شطن:12, ظلم:12, صلح:12, وفى:12, سمع:12, کيل:12, حبط:12, شعب:12, امم:12, عدو:12, نفق:12, عجل:12, جنن:12, حزب:12, غفر:12, نجو:12, ثم:12, سوع:12, عدد:12, الذى:12, ظنن:12, اخذ:12, رجع:12, کرر:12, حدد:11, بصر:11, درج:11, خفى:11, لوط:11, اذ:11, نوح:11, جرم:11, صبر:11, خفف:11, او:11, کبر:11, حکم:11, اسرائيل:11, ذرء:11, اتى:11, هذه:11, قضى:11, تلک:11, رزق:11, فرى:11, وضع:11, هى:11, برک:11, ذکر:11, طوع:11, سعى:11, ذهب:11, شرک:11, قسطس:11, کيد:11, خلو:11, طرف:11, شىء:11, دبر:11, لو:11, نور:11, سمو:11, مثل:11, عصر:11, قرآن:11, فوق:11, نوق:11, انم:11, رجف:11, زجر:11, جمع:11, نخر:11, ريب:11, عصب:11, موت:11, فلح:11, عرض:11, ائى:11, هل:11, جثو:11, نهى:11, وحد:11, ردى:11, فعل:11, قرء:11, وصف:11, مول:11, وذر:11, ارث:11, سفه:11, کلم:11, اوى:11, فسد:11, عظم:11, فتن:11, نحن:11, نئى:11, وصى:11, ذا:11, ثوى:11, خلد:11, خبت:11, نزل:11, بخس:11, غرب:11, سلم:11, نهر:11, لفح:11, رسل:11, کثر:11, تبع:11, وصل:11, بحث:11, هجر:11, ذوق:11, ورث:11, غضب:11, ذئب:11, حيى:11, مع:11, اجل:11, سوء:11, ظلل:11, بشر:11, شدد:10, خير:10, اسف:10, وبل:10, مقت:10, بعد:10, طغى:10, جنب:10, صوب:10, ابراهيم:10, جبر:10, غفل:10, رود:10, لدن:10, حتى:10, اکل:10, ملک:10, نظر:10, شفى:10, اخو:10, عصى:10, جىء:10, لن:10, عصو:10, ذلل:10, لبث:10, غنى:10, حرم:10, کتب:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۸

تکرار در قرآن: ۶۵(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

كم شدن و كم كردن همچنين است خسران (قاموس) در مجمع ذيل آيه‏27 بقره، خسران را نقصان رأس المال و از بين رفتن آن گفته است (زيان) و خسر بر وزن فلس، فرس، قفل و عنق آمده است (اقرب) ولى در قرآن مجيد فقط بر وزن قفل به كار رفته است مثل [عصر:1]، [طلاق:9] امّا خسار: در مجمع ذيل آيه 27 بقره آن را هلاكت، در صحاح ضلالت در قاموس ضلالت و زيان نقل شده است. على هذا معنى [اسراء:82] آن است كه: قرآن ظالمان را جز هلاكت و ضلالت نمى‏افزايد. نا گفته نماند: فعل خسر از باب علم يعلم در قرآن مجيد هم لازم آمده و هم متعدى. مثل [انعام:31] آنانكه لقاءاللّه را تكذيب كردند حقّا كه به زيان افتادند و مثل [انعام:12] آنانكه خود را به زيان انداختند ايمان نمى‏آورند. بايد دانست كه: خسر، خسران و خسار يك معنى بيشتر ندارد و آن نقصان و كم شدن است چنانكه صريح آيه [رحمن:9] و آيه [مطفّفين:3] است و اينكه ضلالت و هلاكت را از معانى آن شمرده‏اند بدان جهت است كه ضلالت و هلاكت يك نوع تقصان و زيان است. * [حج:11]. در قرآن مجيد فقط اين آيه است كه «خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ» آمده است و اين بدان جهت است كه شخص متلوّن در دنيا نفاقش در اثر پيش آمدها روشن شده و مشتش باز مى‏شود و حيثيّت و اعتبارش از بين مى‏رود و خوار و بى قدر مى‏گردد و نيز در آخرت خاسر و ذليل خواهد بود. راجع به اين آيه، مطلبى در «حرف» گذشت. * [زمر:15] نظير اين آيه، [شورى:45] منظور از اين سخن كه: زيانكاران و هلاكت يافتگان، خود و اهل خويش را در روز قيامت به زيان انداخته‏اند، يعنى چه؟! زيانكار فقط خودش را به هلاكت مى‏اندازد اين چه ربطى به اهل دارد؟!. آن وقت چرا فقط در قيامت به زيان مى‏اندازد حال آنكه عمل و رفتار و تلقين او در دنيا نيز درباره اهلش اثر دارد؟. گفته‏اند: چون زيانكاران ضلالت خود را بر اهل بيت و خوّاص خويش تحميل مى‏كنند بدين علّت آنها را نيز خاسر مى‏كنند. ولى اين كليّت ندارد. «اِنَّ الْخاسِرينَ...» جمع محلى به الف و لام مفيد كليّت است يعنى همه خاسرين چنين‏اند. احتمال نزديك به يقين آن است كه مراد از «اهليهم» اهل آخرت است كه از عمل به وجود مى‏آيد چنانكه به احتمال قوى مراد از اهل در آيه [انشقاق:9] اهل عمل است. اهلى كه از عمل انسان توليد شده، و ربطى به اهل اين دنيا ندارد.در اينصورت چون زيانكاران عمل صالح ندارند. در آخرت اهل ندارند يعنى اهل خود را خلاك كرده و از بين برده‏اند. به نظر مى‏آيد: منظور از «خسرواخسران» از بين بردن تمام رأس المال و زيان كلّى است، يعنى نه از نفوسشان سرمايه‏اى مانده و نه اهلى براى آنها به وجود آمده است. و «خسران» در آيه متعدى است در الميزان، بعد از ذكر قول اوّل احتمال فوق را نقل و پسنديده است و و در مجمع آن را به حسن كه يكى از مفسران است نسبت مى‏دهد و از ابن عباس نقل مى‏كند: براى هر كس در بهشت منزلى و اهلى هست، هر كه اطاعت خدا كرد به او داده مى‏شود و هر كه نا فرمانى نمود به آتش مى‏رود و منزل و اهلش به اهل طاعت و تحويل مى‏گردد و اين است معنى «اُولئِكَ هُمُ الْوارِثونَ» اين سخن با آيه ما نحن فيه قابل تطبيق است. * [عصر:1-3]. به نظر مى‏آيد مراد از «خسر» كم شدن معمولى و از بين رفتن عمر است و اين يك حساب طبيعى است. هر كسى با دنيل آمدن عمر و زندگانيش شروع مى‏شود و با مردن پايان مى‏يابد. گذشت زمان به تدريج از عمر آدمى مى‏كاهد. على هذا همه در نقصان و كم شدن هستند. اگر كوئى: اين حكم شامل همه است، صالح و طالع هر دو چنين اند پس چرا اهل ايمان و نيگوكاران استثنا شده‏اند؟ گوئيم: قرآن مجيد دنيا و آخرت را يك جا حساب مى‏كند و آن دو را از هم جدا نمى‏داند. در اين صورت اگر دو دانه گندم را كه يكى بريان شده و سلّول زنده‏اش مرده و يكى عادى است در زمين بكاريم هر دو مى‏پوسند و تلخ مى‏گردند ولى اوّلى فقط مى‏پوسد و چيزى از آن باقى نمى‏ماند، امّا دوّمى در حال پوسيدن و تلخ شدن جوانه مى‏زند، ريشه مى‏دواند، سر از خاك بيرون مى‏كند و به چيز ديگر كه عالى و قوى و پر بركت تبديل مى‏گردد. حساب مؤم و كافر همين است كافر فقط تباه و تمام مى‏شود به تدريج زندگانى و مهلت خود را از دست مى‏دهد ولى مؤمن در حال كم شدن به شى‏ء ديگر كه عالى و قابل بقاست تبديل مى‏گردد البته با توأم بودن حساب دنيا و آخرت. * [اسراء:82:] «خسار» مجموعاً سه بار در قرآن مجيد آمده است يكى آيه فوق و ديگرى [فاطر:39] و سوّمى آيه 1 از سوره نوح و همه به ضلالت تطبيق مى‏شود. آيه اوّل كه درباره قرآن است حاكى از آن است كه قرآن نسبت به مؤمنان رحمت و شفاى دردهاى درونى و بيرونى است ولى براى كفّار موجب فزونى ضلالت و تباهى است آنها قرآن را مى‏شوند و به آن اعتنا نمى‏كنند و حجّت بر ايشان تمام مى‏شود و آن سبب زيادت خسار است. در دنيا همه چيز از جهتى خير و به مناسبتى شرّ است همچنين است قرآن مجيد نسبت به اشخاص ستمگر شرّ مى‏باشد. * [نازعات:12] حافرة چنانكه در «حفر» گذشت به معنى خلقت اوّل است. كفّار كه آيات قيامت را مى‏شنيدند مى‏گفتند: يعنى چه بميرم، خاك شويم، باز به خلقت اوّل بر گرديم؟! اين برگشت زيانبار و بى فايده است. حالا كه اينطور است چرا مى‏ميريم؟!. «كرّة خاسرة» آن است كه كفّار عذاب را تصديق مى‏كردند و مى‏گفتند: اگر زنده شديم بد بخت خواهيم بود. ولى به نظر آنها عذاب اخروى را باور نداشتند. بلكه به ظنّ قوى مراد آن است كه در اوّل گفتيم. معنى آيه چنين مى‏شود: مى‏گويند: آيا ما پس از پوسيدن به خلقت اوّل مردود و باز گردانده خواهيم شد... اين عودت و رجعت زيانبار و بى حاصل است. * [هود:22] اخسرون اسم تفضيل است و حكايت از آن دارد كه در روز قيامت بعضى‏ها خاسر و بعضى‏ها اخسراند. مى‏شود گفت كه اهل عذاب همه اخسراند چنانكه در «احسن» گذشت ولى از قرآن مجيد پيداست كه اهل عذاب در عذاب متفاوت اند مثل [نساء:145] لذا بهتر است بگوئيم: اسم تفضيل داراى مفهوم است. * [هود:63] مرا جز بخسران انداختن و تباه كردن نمى‏افزائيد.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
الْخَاسِرُونَ‌ ۱۱
الْخَاسِرِينَ‌ ۱۳
خَاسِرِينَ‌ ۵
خَسِرَ ۷
خُسْرَاناً ۱
خَسِرُوا ۸
لَخَاسِرُونَ‌ ۳
الْأَخْسَرُونَ‌ ۲
تَخْسِيرٍ ۱
خَسَاراً ۳
بِالْأَخْسَرِينَ‌ ۱
الْأَخْسَرِينَ‌ ۱
الْخُسْرَانُ‌ ۲
الْمُخْسِرِينَ‌ ۱
يَخْسَرُ ۱
تُخْسِرُوا ۱
خُسْراً ۱
خَاسِرَةٌ ۱
يُخْسِرُونَ‌ ۱
خُسْرٍ ۱

ریشه‌های مرتبط