ریشه قدم: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
|||
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۴: | خط ۴: | ||
__TOC__ | __TOC__ | ||
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::قدم]] | |||
|?نازل شده در سال | |||
|mainlabel=- | |||
|headers=show | |||
|limit=2000 | |||
|format=jqplotchart | |||
|charttype=line | |||
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول | |||
|labelaxislabel=سال نزول | |||
|smoothlines=yes | |||
|numbersaxislabel=دفعات تکرار | |||
|distribution=yes | |||
|min=0 | |||
|datalabels=value | |||
|distributionsort=none | |||
|ticklabels=yes | |||
|colorscheme=rdbu | |||
|chartlegend=none | |||
}} | |||
=== قاموس قرآن === | |||
(بر زون فرس) پا. جمع آن اقدام است [رحمن:41]. گناهكاران با علامتشان شناخته مىشوند و از موهاى پيشانى و پاهايشان گرفتار مىگردند. راغب گفته: قدم پاى شخص و جمع آن اقدام و تقدم و تاخر به اعتبار آن است. طبرسى ذيل آيه فوق فرموده قدم عضوى است كه شخص براى راه رفته به جلو مىگذارد. بنا به تعبير طبرسى علت تسميه پا به قدم، جلو انداختن آن است براى راه رفتن و به تعبير راغب اصل در قدم پا و تقدم به معنى پيش افتادن به اعتبار آن است. [فرقان:23]. و آمديم به سوى عملى كه كرده بودند و آن را غبارى پراكنده ساختيم، اشاره به اعمال كفار است كه در آخرت چيزى به دستشان نخواهد آمد و مراد اعمال خير آنهاست از قبيل صلهرحم و پناه درمانده و غيره. در آيه ديگر اعمال آنها به خاكستر در مقابل طوفان تشبيه شده است. [ابراهيم:18]. *** تقديم: جلو انداختن. مقدم كردن. [آل عمران:182]. اين عذاب به علت اعمالى است كه دستهايتان از پيش فرستاده است (وگرنه) خدا به بندگان ستمكار نيست. اينكه همه كارهاى اعضا به دستها نسبت داده شده ظاهراً براى آن است كه بيشتر كارها با دست انجام مىپذيرد و براى تغليب چنين مصطلح شده است. [ص:60]. شما اين را بر ما پيش آورديد. [قيامة:13]. اين تعبير در سوره انفطار آيه 5 نيز آمده است. به نظر مىآيد مراد ماقدم اعمال پيش از مرگ و از «مااَخَّرَ» آثار پس از مرگ باشد يعنى: انسان در آن روز خبر داده مىشود از آنچه پيش از مرگ انجام داده واز آنچه پس از مرگ باقى گذاشته مثل [يس:12]. و شايد مراد از «ماقَدَّمَ» اعمال اول عمر و از «مااَخَّرَ» اعمال آخر عمر باشد. *** [اعراف:34]. ظاهراً استفعال در اين آيه و نظائر آن براى طلب نيست لذا مجمع آن را «لايَتَقَّدِمُونَ» معنى كرده يعنى چون اجلشان آيد نه ساعتى تاخير مىكنند و نه پيش مىافتند و به هيچ يك از اين دو كار قدرت ندارند چنانكه در آيه [حجر:24]. نيز به معنى پيش افتادگان است، مىشود گفت استفعال در اينگونه آيات به معنى انفعال است مثل «استجرالطين». راغب آن را طلب گفته و گويد: «لايُريدُونَ تَأَخُّراً وَ لاتَقَدُّماً» مجمع نيز از بعضى طلب نقل مىكند ولى هيچ يك دلچسب نيست. *** قدم گاهى به معنى منزلت و مقام است و گاهى مراد از ثبوت قدم و استقامت و صبر است مثل [نحل:94]. تا قدمى پس از ثبوتش بلغزد يعنى استقامت به تزلزل مبدل شود. [آل عمران:147]. يعنى بر ما استقامت عطا فرما [يونس:2]. مراد از قدم صدق مقام ارجمند واقعى و پاداش حقيقى است گويا مراد از «صدق» مقابل اعتبارى است يعنى آن مقام مثل مقام دنيا خيالى نيست بلكه واقعى است مثل [قمر:55]. بنابر آنكه از طبرسى درمعناى قدم نقل شد مىشود گفت قدم در آيه به معنى مقدم بودن است كه عبارت اخراى مقام و منزلت مىباشد راغب تصريح دارد كه آن در آيه اسم مصدر است. *** قديم: ديرين. مقابل تازه. [يوسف:95]. گفتند به خدا تو در اشتباه ديرين خود هستى. مرادشان از ضلال مبالغه يعقوب در حب يوسف عليهما السلام بود [يس:39]. تا مثل عرجون كهنه و خشكيده گرديد. رجوع شود به «عرجون». هر دو آيه دليل اند بر اينكه قديم آن است كه زمانى بر آن گذشته باشد نه چيزيكه اول ندارد. فيومى در مصباحگفته:«عيب قديم اى سابق زمانه...» راغب مىگويد: در قرآن و در آثارصحيحه لفظ قديم در وصف خدا نيامده است ولى متكلمين آن را در وصف خدا به كار مىبرند. على هذا:اينكه متكلمين مىگويند: خدا قديم است و از آن قصد مىكنند كه خدا اول ندارد استعمال قديم در اين معنى از اصطلاحات آنهاست و اينكه دردعا وارد شده يا قديم الاحسان شايد منظور اين است كه: خدايا احسان تو سابقه دار است و درگذشته نيز احسان كردهاى. | |||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
ما:100, ل:79, هم:71, ب:71, کم:68, ف:62, ه:60, نا:53, يدى:52, لا:48, الله:45, من:42, قول:42, اله:41, ان:38, وله:37, انن:34, اخر:33, ک:31, نفس:31, ربب:27, کفر:26, الذين:26, ثبت:25, ها:25, يوم:25, على:24, قوم:23, يا:23, صوب:22, بين:22, انس:22, سوع:22, علم:21, ى:21, اذ:21, عذب:21, ذلک:21, الى:21, اتى:21, صدق:20, امن:20, جعل:19, اذا:19, ايى:19, شىء:19, نصر:19, قد:18, جىء:18, کون:18, ا:18, حرق:18, انتم:17, سوء:17, نجو:17, حجر:17, کلل:16, امر:16, بئس:16, حيى:16, ذا:16, وقى:16, هذا:16, بعد:16, بشر:16, ضلل:16, ذوق:16, کتب:15, فى:15, رئى:15, ابد:15, قرر:15, نظر:15, عن:15, خير:15, فرعون:15, رسل:15, عمل:14, عند:14, بل:14, ليت:14, ن:14, اجل:14, الا:14, موت:14, لن:14, ثم:14, رحم:14, منى:13, لدى:13, رشد:13, زکو:13, نحن:13, ذنب:13, قرض:13, قبل:13, لما:13, تحت:13, افک:13, اثر:13, وحى:13, او:13, بنو:13, ليس:13, غدو:13, نصى:13, شمس:13, زلل:13, وعد:13, اننى:13, عرجون:13, غفر:13, شفق:13, نصو:13, حسن:13, قلب:13, مرء:13, بغى:13, نسى:13, هما:13, صبر:13, هن:13, ابو:13, اکل:13, آدم:13, عدو:12, عبد:12, تعس:12, بعثر:12, الو:12, عرجن:12, امم:12, ظلم:12, شدد:12, حرث:12, اخذ:12, جرم:12, ورث:12, عرج:12, رحب:12, ارث:12, موسى:12, قبر:12, خصم:12, سبع:12, وجد:12, قلل:12, صلو:12, لم:12, قدر:12, قرب:12, قنط:12, سفل:12, نذر:12, الک:12, لقى:12, بدل:12, لو:12, ذکر:12, حصى:12, فرغ:12, فجر:12, جنن:12, عود:12, دخل:12, سرف:11, يمن:11, بصر:11, حلف:11, ولى:11, غرر:11, عرض:11, نبء:11, لئک:11, کسب:11, کما:11, تمم:11, درک:11, زيد:11, حتى:11, سخط:11, کره:11, ملک:11, دبر:11, نزل:11, رهن:11, نن:11, کذب:11, کيف:11, حصن:11, کرم:11, هزم:11, ورد:11, نعم:11, س:11, قرآن:11, حقق:11, سوم:11, وصف:11, قمر:11, ت:10, فرح:10, ربط:10, نور:10, صدد:10, هبو:10, کنن:10, الذان:10, فعل:10, کثر:10, شطن:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == | ||
{|class="wikitable sortable" | {|class="wikitable sortable" | ||
خط ۹: | خط ۴۰: | ||
!style="background-color:#cfcfcf;" align="center" |کلمه!!تعداد تکرار در قرآن | !style="background-color:#cfcfcf;" align="center" |کلمه!!تعداد تکرار در قرآن | ||
|- | |- | ||
| | |قَدَّمَتْ || ۱۴ | ||
|- | |- | ||
| | |تُقَدِّمُوا || ۴ | ||
|- | |- | ||
| | |قَدِّمُوا || ۱ | ||
|- | |- | ||
|أَقْدَامَنَا || ۲ | |أَقْدَامَنَا || ۲ | ||
خط ۲۵: | خط ۵۶: | ||
|يَقْدُمُ || ۱ | |يَقْدُمُ || ۱ | ||
|- | |- | ||
| | |قَدَّمْتُمْ || ۱ | ||
|- | |- | ||
|الْقَدِيمِ || ۲ | |الْقَدِيمِ || ۲ | ||
خط ۳۹: | خط ۷۰: | ||
|تَسْتَقْدِمُونَ || ۱ | |تَسْتَقْدِمُونَ || ۱ | ||
|- | |- | ||
| | |قَدَّمُوا || ۱ | ||
|- | |- | ||
| | |قَدَّمْتُمُوهُ || ۱ | ||
|- | |- | ||
| | |قَدَّمَ || ۲ | ||
|- | |- | ||
|أَقْدَامِنَا || ۱ | |أَقْدَامِنَا || ۱ | ||
خط ۵۱: | خط ۸۲: | ||
|أَقْدَامَکُمْ || ۱ | |أَقْدَامَکُمْ || ۱ | ||
|- | |- | ||
| | |تَقَدَّمَ || ۱ | ||
|- | |- | ||
| | |قَدَّمْتُ || ۲ | ||
|- | |- | ||
|الْأَقْدَامِ || ۱ | |الْأَقْدَامِ || ۱ | ||
|- | |- | ||
| | |فَقَدِّمُوا || ۱ | ||
|- | |- | ||
| | |يَتَقَدَّمَ || ۱ | ||
|} | |} | ||
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۴
تکرار در قرآن: ۴۸(بار)
قاموس قرآن
(بر زون فرس) پا. جمع آن اقدام است [رحمن:41]. گناهكاران با علامتشان شناخته مىشوند و از موهاى پيشانى و پاهايشان گرفتار مىگردند. راغب گفته: قدم پاى شخص و جمع آن اقدام و تقدم و تاخر به اعتبار آن است. طبرسى ذيل آيه فوق فرموده قدم عضوى است كه شخص براى راه رفته به جلو مىگذارد. بنا به تعبير طبرسى علت تسميه پا به قدم، جلو انداختن آن است براى راه رفتن و به تعبير راغب اصل در قدم پا و تقدم به معنى پيش افتادن به اعتبار آن است. [فرقان:23]. و آمديم به سوى عملى كه كرده بودند و آن را غبارى پراكنده ساختيم، اشاره به اعمال كفار است كه در آخرت چيزى به دستشان نخواهد آمد و مراد اعمال خير آنهاست از قبيل صلهرحم و پناه درمانده و غيره. در آيه ديگر اعمال آنها به خاكستر در مقابل طوفان تشبيه شده است. [ابراهيم:18]. *** تقديم: جلو انداختن. مقدم كردن. [آل عمران:182]. اين عذاب به علت اعمالى است كه دستهايتان از پيش فرستاده است (وگرنه) خدا به بندگان ستمكار نيست. اينكه همه كارهاى اعضا به دستها نسبت داده شده ظاهراً براى آن است كه بيشتر كارها با دست انجام مىپذيرد و براى تغليب چنين مصطلح شده است. [ص:60]. شما اين را بر ما پيش آورديد. [قيامة:13]. اين تعبير در سوره انفطار آيه 5 نيز آمده است. به نظر مىآيد مراد ماقدم اعمال پيش از مرگ و از «مااَخَّرَ» آثار پس از مرگ باشد يعنى: انسان در آن روز خبر داده مىشود از آنچه پيش از مرگ انجام داده واز آنچه پس از مرگ باقى گذاشته مثل [يس:12]. و شايد مراد از «ماقَدَّمَ» اعمال اول عمر و از «مااَخَّرَ» اعمال آخر عمر باشد. *** [اعراف:34]. ظاهراً استفعال در اين آيه و نظائر آن براى طلب نيست لذا مجمع آن را «لايَتَقَّدِمُونَ» معنى كرده يعنى چون اجلشان آيد نه ساعتى تاخير مىكنند و نه پيش مىافتند و به هيچ يك از اين دو كار قدرت ندارند چنانكه در آيه [حجر:24]. نيز به معنى پيش افتادگان است، مىشود گفت استفعال در اينگونه آيات به معنى انفعال است مثل «استجرالطين». راغب آن را طلب گفته و گويد: «لايُريدُونَ تَأَخُّراً وَ لاتَقَدُّماً» مجمع نيز از بعضى طلب نقل مىكند ولى هيچ يك دلچسب نيست. *** قدم گاهى به معنى منزلت و مقام است و گاهى مراد از ثبوت قدم و استقامت و صبر است مثل [نحل:94]. تا قدمى پس از ثبوتش بلغزد يعنى استقامت به تزلزل مبدل شود. [آل عمران:147]. يعنى بر ما استقامت عطا فرما [يونس:2]. مراد از قدم صدق مقام ارجمند واقعى و پاداش حقيقى است گويا مراد از «صدق» مقابل اعتبارى است يعنى آن مقام مثل مقام دنيا خيالى نيست بلكه واقعى است مثل [قمر:55]. بنابر آنكه از طبرسى درمعناى قدم نقل شد مىشود گفت قدم در آيه به معنى مقدم بودن است كه عبارت اخراى مقام و منزلت مىباشد راغب تصريح دارد كه آن در آيه اسم مصدر است. *** قديم: ديرين. مقابل تازه. [يوسف:95]. گفتند به خدا تو در اشتباه ديرين خود هستى. مرادشان از ضلال مبالغه يعقوب در حب يوسف عليهما السلام بود [يس:39]. تا مثل عرجون كهنه و خشكيده گرديد. رجوع شود به «عرجون». هر دو آيه دليل اند بر اينكه قديم آن است كه زمانى بر آن گذشته باشد نه چيزيكه اول ندارد. فيومى در مصباحگفته:«عيب قديم اى سابق زمانه...» راغب مىگويد: در قرآن و در آثارصحيحه لفظ قديم در وصف خدا نيامده است ولى متكلمين آن را در وصف خدا به كار مىبرند. على هذا:اينكه متكلمين مىگويند: خدا قديم است و از آن قصد مىكنند كه خدا اول ندارد استعمال قديم در اين معنى از اصطلاحات آنهاست و اينكه دردعا وارد شده يا قديم الاحسان شايد منظور اين است كه: خدايا احسان تو سابقه دار است و درگذشته نيز احسان كردهاى.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
قَدَّمَتْ | ۱۴ |
تُقَدِّمُوا | ۴ |
قَدِّمُوا | ۱ |
أَقْدَامَنَا | ۲ |
يَسْتَقْدِمُونَ | ۳ |
الْأَقْدَامَ | ۱ |
قَدَمَ | ۱ |
يَقْدُمُ | ۱ |
قَدَّمْتُمْ | ۱ |
الْقَدِيمِ | ۲ |
الْمُسْتَقْدِمِينَ | ۱ |
قَدَمٌ | ۱ |
قَدِمْنَا | ۱ |
الْأَقْدَمُونَ | ۱ |
تَسْتَقْدِمُونَ | ۱ |
قَدَّمُوا | ۱ |
قَدَّمْتُمُوهُ | ۱ |
قَدَّمَ | ۲ |
أَقْدَامِنَا | ۱ |
قَدِيمٌ | ۱ |
أَقْدَامَکُمْ | ۱ |
تَقَدَّمَ | ۱ |
قَدَّمْتُ | ۲ |
الْأَقْدَامِ | ۱ |
فَقَدِّمُوا | ۱ |
يَتَقَدَّمَ | ۱ |