ریشه عزز: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
(Added root proximity by QBot)
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:


__TOC__
__TOC__
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::عزز]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}
=== قاموس قرآن ===
عزّت به معنى توانائى است مقابل ذلّت. در اقرب الموارد گويد: «عَزَّهُ عَزّاً: قَوّاهُ - عَزَّالرَّجُلُ عَزّاً وَ عِزَّةً: صارَ عَزيزاً قَوى بَعْدَ ذِلَّةٍ». راغب گفته: عزّت حالتى است كه از مغلوب بودن انسان مانع مى‏شود. گويند: «اَرْضٌ عَزازٌ» زمين سخت. طبرسى نيز اصل آن را از عزاز الارض مى‏داند. از كلمات اهل لغت بدست مى‏آيد: شى‏ء كمیاب را از آن جهت عزيز و عزيز الوجود گويند كه آن در حالت توانائى قرار گرفته و رسيدن به آن سخت است. [نساء:139]، آيا عزّت و توانائى را در پيش كفّار مى‏جويند؟! عزّت همه‏اش مال خداست. [مريم:81]. ظاهراً فاعل «لِيَكُونُوا» «آلِهَةً» است يعنى: جز خدا معبودهائى گرفتند تا براى آنها عزّت و توانائى شوند! در آيه: [ص:23]. آن را غلبه معنى كرده‏اند يعنى:گفت مرا بر آن ميش كفيل كن و در سخن بر من غلبه كرد، به نظرم آن استعمال در لازم معنى است كه غلبه لازم عزّت است. راغب گويد: بعضى گفته‏اند: از من در مخاطبه و مخاصمه قوى‏تر شد. تعزيز: به معنى تقويت است مثل [يس:14]. يعنى با فرستاده سوم آنها را تقويت كرديم. ناگفته نماند: فعل عزّ لازم و متعدّى هر دو به كار رفته ولى عزّز ظاهراً فقط متعدى استعمال شده است. * [آل عمران:26]. آيه صريح است در اينكه دادن و پس گرفتن حكومت و نيز عزّت و ذلت در دست خداست، ولى چون كارهاى خدا از روى حكمت و علت است و جزافى نيست بايد علت ذلّت و عزّت را در خود شخص جستجو کرد لذا می‏بینیم قرآن پیوسته ذلت را از آن كفّار و بدكاران مى‏داند در اثر كفر و بدكارى [بقره:61]. * [بقره:206]. ظاهراً مراد از عزّت توانائى ظاهرى است چنانكه از ما قبل آيه «وَ اِذا تَوَلّى سَعى فِى الْاَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها...» استفاده مى‏شود يعنى: چون گوئى از خدا بترس توانائى و حكومتش او را به نافرمانى وا ميدارد و با اتّكاء به قدرت خويش از قبول حق امتناع مى‏كند. راغب گويد: در اينجا به طور استعاره به حميّت و اباء مذموم، عزّت گفته شده. همچنين است قول اقرب الموارد. * [ص:2]. در اين آيه مثل آيه سابق عزت به كفّار و بدكاران نسبت داده شده. ظاهراً مراد از آن در آيه امتناع و تكبّر و عزّت ادعائى است و نكره آمدن آن قرينه اين احتمال است يعنى: كفّار از قبول قرآن در امتناع و مخالف‏اند آيه [منافقون:8]. روشن مى‏كند كه عزّت واقعى مطلقاً مال خدا و رسول و مؤمنان است. * [فاطر:10]. ايضاً نساء:139 - يونس:65، عزّت همه دست خدا است و هر كس طالب عزّت باشد بايد از خدا بخواهد. عزّتهاى ظاهرى و اعتبارى دنيا نيز در دست خداست كه ميدهد و مى‏ستاند و اگر كسى به ديگرى عزّت بدهد آن هم به اذن و مشيّت خداست.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
وله:100, اله:96, الله:89, ل:83, حکم:76, هو:65, من:61, انن:58, ه:54, هم:47, ک:44, ب:37, ف:37, ما:36, قول:32, کم:32, فى:31, رحم:30, امن:29, على:29, ها:28, علم:27, ارض:27, سمو:27, ربب:27, رسل:27, ان:24, الذين:24, لا:24, الذى:24, کون:22, نزل:21, نا:21, شىء:21, قوم:21, اذ:21, ى:20, الى:20, الا:19, کتب:19, قوى:19, خلق:19, غفر:19, ذلک:19, يا:18, کفر:18, کذب:18, ايى:18, انت:18, اخذ:18, ملک:17, قدر:17, قد:16, جعل:16, رود:16, کثر:15, مثل:15, ا:15, وعد:15, ذلل:15, نقم:15, عزز:15, عند:15, حمد:15, جمع:15, اهل:15, عن:15, بين:14, نفس:14, صرط:14, شهد:14, لو:14, ذو:14, نصر:14, عمل:14, رئى:14, حقق:14, انا:14, وزر:14, نن:13, دخل:13, هما:13, ظلم:13, اتى:13, سوء:13, غيب:13, اخر:13, نذر:13, ن:13, هن:13, دعو:13, علو:13, انس:13, حسب:13, نفر:13, مرء:13, طلق:13, مول:13, قبل:13, يوم:13, عذب:12, وقى:12, وهب:12, کبر:12, ذى:12, وکل:12, حسن:12, ضرب:12, قمر:12, عرف:12, تلو:12, بعد:12, ابراهيم:12, سبح:12, ام:12, قدس:12, اثم:12, هل:12, نوح:12, س:12, سلم:12, کلا:12, لما:12, لقى:12, خرج:12, لکن:12, نبء:12, رهط:12, هدى:12, عصى:12, وصف:12, عصو:12, موسى:12, مدن:12, ذکر:12, جهد:12, توب:12, کلل:12, نظر:12, ذا:12, جىء:12, صبح:12, عبد:12, م:12, بعث:12, غير:12, جنن:12, وحد:12, حتى:12, ابو:12, بغى:12, شرک:12, شدد:12, بل:12, دون:12, سکن:12, برز:11, طعم:11, ثقل:11, اوى:11, قلب:11, نفق:11, عظم:11, قطع:11, ولى:11, هذا:11, عنت:11, فرعون:11, اون:11, کرم:11, جبر:11, تلک:11, وجد:11, شقق:11, همن:11, بصر:11, ح:11, مسس:11, صحب:11, ائى:11, فضل:11, جرم:11, ظهر:11, مکن:11, هلک:11, ندو:11, ذنب:11, ذرر:11, عاد:11, شجر:11, زيد:11, ثمود:11, فتو:11, صلح:11, ذوق:11, کلم:11, حبب:11, حلل:11, الک:11, خفف:11, غشو:11, سبل:11, دين:11, مرر:11, نکح:11, اين:11, رغب:11, زقم:11, شمس:11, حلم:11, فسد:11, غشى:11, حرث:11, ايکه:11, لوط:11, عرض:11, وقت:11, غوى:11, متع:11, ثلث:11, خير:11, وسم:11, حفظ:11, طرف:11, بطل:11, نشر:11, ندى:11, بدل:11, سبع:11, فتى:11, حصحص:11, صفو:11, صيح:11, جرى:11, درج:11, غنم:11, عدد:11, شکر:11, حمم:11, ثنى:11, جدد:11, مسک:11, سئل:11, او:11, موت:11, خزن:11, وفى:11, خطب:11, نسو:11, کفل:11, نبو:11, انتم:11, مدينه:11, ملل:11, صعد:11, قرى:11, لحق:11, حين:11, خلف:11, ليس:11, خطء:11, قسط:11, هى:11, نزع:11, يدى:11, فعل:11, زکو:11, امم:11, حزن:11, مهد:11, حيى:11, برء:11, نعس:11, دنو:11, الف:11, نحن:11, حرص:11, کفف:11, اسحاق:11, رزق:11, دلل:11, شيخ:11, صيد:11, ضرر:11, طبق:11, عمد:11, ثم:10, يى:10, بشر:10, قهر:10, سعى:10, جهنم:10, اولاء:10, امو:10, اجل:10, عقب:10, سوف:10, نجم:10, يعقوب:10, قتل:10, اذن:10, طيب:10, لئک:10, نعم:10, بحر:10, عود:10, قرر:10, غلب:10, قرء:10, کيف:10, اذا:10, حبل:10, سمع:10, بدء:10, رجع:10, سنو:10, نور:10, بئس:10, فوز:10, قضى:10, ليل:10, هجر:10, جند:10, صلو:10, عرج:10, ضلل:10, اسلام:10, قرآن:10, خفى:10, قرن:10, حور:10, دور:10, صعق:10, زوج:10, حجج:10, نعج:10, بلو:10, زين:10, خزى:10, رجل:10, نکل:10, رجم:10, رفع:10, شغف:10, احد:10, بضع:10, خلد:10, نفد:10, اول:10, کسب:10, لطف:10
</qcloud>
== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==
{|class="wikitable sortable"
{|class="wikitable sortable"
خط ۱۱: خط ۴۲:
|الْعَزِيزُ || ۴۶  
|الْعَزِيزُ || ۴۶  
|-
|-
|الْعِزَّةُ || ۳  
|الْعِزَّةُ || ۳  
|-
|-
|عَزِيزٌ || ۲۳  
|عَزِيزٌ || ۲۳  
|-
|-
|تُعِزُّ || ۱  
|تُعِزُّ || ۱  
|-
|-
|الْعَزِيزِ || ۱۸  
|الْعَزِيزِ || ۱۸  
خط ۲۱: خط ۵۲:
|عَزِيزاً || ۷  
|عَزِيزاً || ۷  
|-
|-
|الْعِزَّةَ || ۴  
|الْعِزَّةَ || ۴  
|-
|-
|أَعِزَّةٍ || ۱  
|أَعِزَّةٍ || ۱  
|-
|-
|بِعَزِيزٍ || ۴  
|بِعَزِيزٍ || ۴  
|-
|-
|أَعَزُّ || ۲  
|أَعَزُّ || ۲  
|-
|-
|عِزّاً || ۱  
|عِزّاً || ۱  
|-
|-
|بِعِزَّةِ || ۱  
|بِعِزَّةِ || ۱  
|-
|-
|أَعِزَّةَ || ۱  
|أَعِزَّةَ || ۱  
|-
|-
|فَعَزَّزْنَا || ۱  
|فَعَزَّزْنَا || ۱  
|-
|-
|الْعِزَّةِ || ۱  
|الْعِزَّةِ || ۱  
|-
|-
|عِزَّةٍ || ۱  
|عِزَّةٍ || ۱  
|-
|-
|عَزَّنِي‌ || ۱  
|عَزَّنِي‌ || ۱  
|-
|-
|فَبِعِزَّتِکَ‌ || ۱  
|فَبِعِزَّتِکَ‌ || ۱  
|-
|-
|عَزِيزٍ || ۱  
|عَزِيزٍ || ۱  
|-
|-
|الْأَعَزُّ || ۱  
|الْأَعَزُّ || ۱  
|}
|}



نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۹

تکرار در قرآن: ۱۱۹(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

عزّت به معنى توانائى است مقابل ذلّت. در اقرب الموارد گويد: «عَزَّهُ عَزّاً: قَوّاهُ - عَزَّالرَّجُلُ عَزّاً وَ عِزَّةً: صارَ عَزيزاً قَوى بَعْدَ ذِلَّةٍ». راغب گفته: عزّت حالتى است كه از مغلوب بودن انسان مانع مى‏شود. گويند: «اَرْضٌ عَزازٌ» زمين سخت. طبرسى نيز اصل آن را از عزاز الارض مى‏داند. از كلمات اهل لغت بدست مى‏آيد: شى‏ء كمیاب را از آن جهت عزيز و عزيز الوجود گويند كه آن در حالت توانائى قرار گرفته و رسيدن به آن سخت است. [نساء:139]، آيا عزّت و توانائى را در پيش كفّار مى‏جويند؟! عزّت همه‏اش مال خداست. [مريم:81]. ظاهراً فاعل «لِيَكُونُوا» «آلِهَةً» است يعنى: جز خدا معبودهائى گرفتند تا براى آنها عزّت و توانائى شوند! در آيه: [ص:23]. آن را غلبه معنى كرده‏اند يعنى:گفت مرا بر آن ميش كفيل كن و در سخن بر من غلبه كرد، به نظرم آن استعمال در لازم معنى است كه غلبه لازم عزّت است. راغب گويد: بعضى گفته‏اند: از من در مخاطبه و مخاصمه قوى‏تر شد. تعزيز: به معنى تقويت است مثل [يس:14]. يعنى با فرستاده سوم آنها را تقويت كرديم. ناگفته نماند: فعل عزّ لازم و متعدّى هر دو به كار رفته ولى عزّز ظاهراً فقط متعدى استعمال شده است. * [آل عمران:26]. آيه صريح است در اينكه دادن و پس گرفتن حكومت و نيز عزّت و ذلت در دست خداست، ولى چون كارهاى خدا از روى حكمت و علت است و جزافى نيست بايد علت ذلّت و عزّت را در خود شخص جستجو کرد لذا می‏بینیم قرآن پیوسته ذلت را از آن كفّار و بدكاران مى‏داند در اثر كفر و بدكارى [بقره:61]. * [بقره:206]. ظاهراً مراد از عزّت توانائى ظاهرى است چنانكه از ما قبل آيه «وَ اِذا تَوَلّى سَعى فِى الْاَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها...» استفاده مى‏شود يعنى: چون گوئى از خدا بترس توانائى و حكومتش او را به نافرمانى وا ميدارد و با اتّكاء به قدرت خويش از قبول حق امتناع مى‏كند. راغب گويد: در اينجا به طور استعاره به حميّت و اباء مذموم، عزّت گفته شده. همچنين است قول اقرب الموارد. * [ص:2]. در اين آيه مثل آيه سابق عزت به كفّار و بدكاران نسبت داده شده. ظاهراً مراد از آن در آيه امتناع و تكبّر و عزّت ادعائى است و نكره آمدن آن قرينه اين احتمال است يعنى: كفّار از قبول قرآن در امتناع و مخالف‏اند آيه [منافقون:8]. روشن مى‏كند كه عزّت واقعى مطلقاً مال خدا و رسول و مؤمنان است. * [فاطر:10]. ايضاً نساء:139 - يونس:65، عزّت همه دست خدا است و هر كس طالب عزّت باشد بايد از خدا بخواهد. عزّتهاى ظاهرى و اعتبارى دنيا نيز در دست خداست كه ميدهد و مى‏ستاند و اگر كسى به ديگرى عزّت بدهد آن هم به اذن و مشيّت خداست.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
الْعَزِيزُ ۴۶
الْعِزَّةُ ۳
عَزِيزٌ ۲۳
تُعِزُّ ۱
الْعَزِيزِ ۱۸
عَزِيزاً ۷
الْعِزَّةَ ۴
أَعِزَّةٍ ۱
بِعَزِيزٍ ۴
أَعَزُّ ۲
عِزّاً ۱
بِعِزَّةِ ۱
أَعِزَّةَ ۱
فَعَزَّزْنَا ۱
الْعِزَّةِ ۱
عِزَّةٍ ۱
عَزَّنِي‌ ۱
فَبِعِزَّتِکَ‌ ۱
عَزِيزٍ ۱
الْأَعَزُّ ۱

ریشه‌های مرتبط