هود ٣١: تفاوت میان نسخهها
(←تفسیر) |
(←تفسیر) |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۵#link208 | دلايل مشرکان، در ردّ دعوت حضرت نوح«ع»]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۵#link208 | دلايل مشرکان، در ردّ دعوت حضرت نوح«ع»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۵#link211 | پاسخ حضرت نوح «ع»، به استدلال كفار]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۵#link211 | پاسخ حضرت نوح «ع»، به استدلال كفار]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۵#link213 | نفى اجبار و اكراه در پذیرش دين، در شريعت «ع»]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۵#link213 | نفى اجبار و اكراه در پذیرش دين، در شريعت نوح «ع»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۶#link216 | پندارهاى جاهلانه عوام الناس، درباره انبياء «ع»]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۶#link216 | پندارهاى جاهلانه عوام الناس، درباره انبياء «ع»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۶#link218 | گفتار فلسفی و قرآنی، پبرامون قدرت انبیاء و اولیاء]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۶#link218 | گفتار فلسفی و قرآنی، پبرامون قدرت انبیاء و اولیاء]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۹ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۹
کپی متن آیه |
---|
وَ لاَ أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَ لاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لاَ أَقُولُ إِنِّي مَلَکٌ وَ لاَ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُکُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ |
ترجمه
هود ٣٠ | آیه ٣١ | هود ٣٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«وَ لآ أَعْلَمُ الْغَیْبَ»: عطف بر (عِندِی خَزآئِنُ اللهِ) است و تکرار (لا) برای تأکید نفی است. «تَزْدَرِی»: حقیر میبینند. خوار و پست میبینند. از باب افتعال و از ماده (زری) است. «خَیْراً»: خوبی. نیکی. مراد خوشبختی دنیا و آخرت است که در برابر داشتن ایمان به مؤمنان وعده داده شده است (نگا: یونس / و ، زمر / ، نور / ).
تفسیر
- آيات ۲۵ - ۳۵ سوره هود
- انگيزه بت پرستى قوم نوح «ع» و محاجّه آن جناب، با آنان در سطح فهمشان
- خروج از اسلام، خروج از نظام آفرينش است و عذاب و هلاكت در پى دارد
- دلايل مشرکان، در ردّ دعوت حضرت نوح«ع»
- پاسخ حضرت نوح «ع»، به استدلال كفار
- نفى اجبار و اكراه در پذیرش دين، در شريعت نوح «ع»
- پندارهاى جاهلانه عوام الناس، درباره انبياء «ع»
- گفتار فلسفی و قرآنی، پبرامون قدرت انبیاء و اولیاء
- ملاك فضيلت، پاكى نفس و صفاى باطن است، نه امتيازات ظاهرى
- جواب نوح «ع» به کافران: آوردن عذاب، به دست خداست
- وجوه گفته شده ديگر، در معناى جملۀ «إن كَانَ اللّهُ يُرِيدُ أن يُغوِيَكُم»
- مشابهت احتجاجات نوح «ع» و پيامبر اسلام «ص»، با مشركان زمان خود
- بحث روايتى: (روایاتی ذیل آیات گذشته)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ «31»
(نوح گفت:) من به شما نمىگويم كه گنجينههاى الهى نزد من است و نه (مىگويم كه از پيش خود) غيب مىدانم و نمىگويم كه من فرشتهام و نمىگويم آن كسانى كه در پيشِ چشمِ شما خوارند، خداوند هرگز به آنان خيرى نخواهد رساند، (بلكه) خداوند به آنچه در دل آنهاست آگاهتر است.
(اگر چيزى جز اين بگويم،) قطعاً از ستمكاران خواهم بود.
نکته ها
علم غيب، به طور مطلق و نسبت به هر چيز و در هر شرايطى مخصوص خداوند است، «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ» «1» امّا به اذن و ارادهى الهى گاهى براى اولياى خدا دريچههايى از غيب گشوده مىشود، «تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ» «2» لذا پيامبران الهى، از علم غيب برخوردارند. چنانكه در آيهى 26 سورهى جنّ مىفرمايد: «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ»
نه فقط علم غيب، بلكه قدرت انجام كارهاى خارق العاده نيز مخصوص خداست، امّا خداوند به هر كس كه بخواهد و به هر مقدار كه مصلحت بداند عطا مىكند. با آنكه مرگ و حيات بدست اوست، «أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا» «3»، لكن حضرت عيسى عليه السلام نيز با اذن او مردگان را زنده مىكند، «أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ» «4» با آنكه خداوند جانها را مىگيرد، «اللَّهِ
«1». انعام، 59.
«2». هود، 49.
«3». نجم، 44.
«4». آلعمران، 49.
جلد 4 - صفحه 50
يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ» «1» لكن فرشتگان نيز با اذن او جان مردم را مىگيرند، «يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ» «2» با آنكه تنها او خالق است، «اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ» «3»، لكن حضرت عيسى نيز با اذن الهى خلق مىكرد. «وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي» «4»
پیام ها
1- انبيا ادّعاى توخالى ندارند، كارشان دعوت و هدفشان ارشاد است، آنهم در چارچوب بندگى خداوند. وَ لا أَقُولُ لَكُمْ ...
2- شرط نبوّت، علم غيب و در دست داشتن گنجينههاى هستى نيست. وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ ...
3- هدف انبيا ارشاد معنوى است، نه تقسيم خزائن مادّى. وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ ...
4- هر نعمتى كه به ما مىرسد، سرچشمه و خزينهاى دارد. ( «خَزائِنُ» جمع است و اشاره به سرچشمهى همهى نعمتهاست)
5- نسبت به اولياى خداوند غلوّ نكنيم. وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا ... وَ لا ...
6- اشراف قوم نوح، ظاهربين بودند. تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ ...
7- در قضاوت نسبت به ديگران، به ظاهر آنها نگاه نكنيم. تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ ...
8- الطاف خداوند نصيب مؤمنان گمنام و ضعيف خواهد شد و كارى به خيال و وهم ما ندارد. «تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِي أَنْفُسِهِمْ»
9- ملاك لطف خداوند، لياقت باطنى ومعنوى انسان است. «اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِي أَنْفُسِهِمْ»
10- طرد ونالايق پنداشتن محرومان به خاطر فقر، ظلم است. «إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ» 11- ادّعاهاى پوچ و توخالى و سوء استفاده از عناوين و مناصب دروغين، ظلم است. «إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ»
«1». زمر، 42.
«2». سجده، 11.
«3». رعد، 16.
«4». مائده، 110.
تفسير نور(10جلدى)، ج4، ص: 51
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ (31)
وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ: و نمىگويم شما را كه نزد من است خزانههاى خداى تعالى، يعنى من ترفعى و بلندى مرتبه زائد بر قدر نفس خود قائل نيستم تا ادعا كنم كه نزد من است مقدورات الهى، بجا آورم هر چه
«1» تفسير مجمع البيان ج 3 ص 156.
«2» مصدر سابق.
جلد 6 - صفحه 57
خواهم، و عطا كنم هر كه را خواهم، و منع نمايم هر كه را خواهم. «1» يا آنكه كليد خزائن رزق سبحانى به دست من نيست. وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ: و نمىگويم مىدانم غيب را تا دلالت كنم شما را بر منافع و مضار شما. يا نمىدانم غيب را تا از بواطن مردمان خبر دهم، بلكه نظر من بر ظاهر است؛ هر كه قائل شود به وحدانيت خدا و نبوت من، حكم ايمان بر او مىنمايم. يا نمىگويم عالم به مغيبات هستم تا بر وجه استبعاد تكذيب من كنيد. «2» دفع وهم: توهم نشود به آنكه پيغمبر چرا غيب را نداند، زيرا اولا آنچه را كه خدا خواهد بدانند مىدانند، و ايشان هم نخواهند مگر خواست الهى را. و ثانيا اگر بخواهند بدانند هرآينه مىدانند. و ثالثا ممكن است مراد علمى باشد كه مختص ذات احديت الهى باشد كه لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ.
وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ: و نمىگويم بتحقيق من ملك هستم تا شما گوئيد نيستى تو مگر بشرى مثل ما. يا آنكه نمىگويم روحانى هستم غير مخلوق از پدر و مادر، بلكه من بشرى مثل شما و خداى تعالى مرا اختصاص داد به رسالت. «3» وَ لا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ: و نمىگويم مر آنان را كه خوار و حقير مىشمارد چشمهاى شما و به جهت فقر آنها را اراذل گوئيد. لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً: هرگز عطا نفرمايد ايشان را خداى تعالى خير و ثوابى را در آينده بر اعمال ايشان، بلكه البته مرحمت فرمايد هر خيرى را در دنيا از توفيق، و هر خيرى را در آخرت از مثوبات اگر در واقع و باطن ايمان دارند، و اگر كفر و نفاق را مخفى دارند آنچه مستحق باشند پاداش يابند.
اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِي أَنْفُسِهِمْ: خداى متعال داناتر است به آنچه در نفسهاى ايشان است از صدق و اخلاص. و اگر من به سبب اقرار آنها، حكم به اسلامشان نكنم در ظاهر، إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ: بدرستى كه من آن هنگام
«1» مصدر سابق.
«2» همان مصدر.
«3» همان مصدر.
جلد 6 - صفحه 58
هر آينه از ستمكاران باشم بر خود، چه انبيا را حكم بر ظاهر است؛ چنانچه مردم اظهار اسلام كنند، با آنها معامله اسلامى نمايند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ يا قَوْمِ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مالاً إِنْ أَجرِيَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ لكِنِّي أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ «29» وَ يا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (30) وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ (31)
ترجمه
و اى قوم من نميطلبم از شما بر آن مالى را نيست مزد من مگر بر خدا و نيستم من راننده آنان كه گرويدند همانا ايشان ملاقات كنندگانند پروردگار خودشان را ولى من ميبينم شما را گروهى كه نميدانيد
و اى قوم من كيست كه يارى كند مرا از خدا اگر برانم ايشانرا آيا پس متذكّر نميشويد
و نميگويم مر شما را كه نزد من است خزانههاى خدا و نميدانم غيب را و نميگويم همانا من فرشتهام و نميگويم مر آنانرا كه به خوارى مينگرد در ايشان چشمهاى شما هرگز نميدهد ايشانرا خدا خيرى خدا داناتر است بآنچه در نفسهاى ايشان است همانا من آنگاه باشم از ستمكاران.
تفسير
حضرت نوح عليه السّلام پس از بيان كراهت قوم از قبول دعوت در ذيل آيه سابقه بآنها فرمود اگر تصوّر ميكنيد من در مقابل تبليغ احكام مالى بعنوان اجر رسالت از شما مطالبه خواهم نمود باين سبب كراهت از قبول دعوت من داريد اين گمان باطلى است اجر من ثواب آخرت است كه خداوند عطا خواهد فرمود و اگر توقّع داريد من اهل ايمان را چون در نظر شما مردمان پستى هستند از دور خود متفرق نمايم و آنها را طرد كنم و برانم تا شما ايمان بياوريد چون از مجالست و مرافقت با فقراء استكبار ميكنيد و استنكاف داريد چنانچه گفتهاند كه تقاضاشان اين بوده بدانيد كه من به چنين امرى اقدام نميكنم چون روز قيامت كه آنها در پيشگاه عدل الهى حاضر ميشوند ممكن است از من شكايت كنند كه پيغمبر تو ما را از محضر خود دور و اغنياء را بخود نزديك نمود و اين خواهش شما بنظر من تقاضاى بيجا و جاهلانهاى است بعلاوه اگر من مرتكب اين امر شدم و خداوند خواست انتقام آنها را از من بكشد كدام يك از شما ميتوانيد مانع از نفوذ اراده الهيّه نسبت بمن شويد آيا شما تصوّر نميكنيد عظمت و قدرت الهى را كه فوق آن متصوّر نيست تا تصديق كنيد كه كسى نميتواند مانع از نفوذ اراده او شود و اين شرط ناروائى است كه شما براى ايمانتان قرار داديد چنانچه گفتهاند تذكّر در جائى گفته ميشود كه معنى در نفس موجود باشد نهايت آنكه غفلت از آن حاصل شده باشد بخلاف تفكّر كه بايد معنى بفكر حاصل شود و اينجا محتاج بتفكّر نيست و اينكه گفتيد فضيلتى براى من نيست
جلد 3 صفحه 76
اگر مراد شما آنستكه خزائن ارزاق بندگان و اختيار غنى و فقر آنها از طرف خداوند بمن واگذار نشده لذا اهل ايمان را غنى مانند شما ننمودم صحيح است منهم مدّعى اين امر نيستم و علم غيب هم ندارم كه بدانم شما راست ميگوئيد آنها ايمان قلبى بمن ندارند و فقط ظاهرا قبول دعوت مرا نمودهاند و مدّعى اين مقام هم نيستم تا شما استبعاد كنيد و بگوئيد علم غيب اختصاص بخدا دارد و ملك هم نيستم كه شما توقع داشتيد پيغمبر بايد از ملائكه باشد بلكه همان بشرى هستم مانند شما كه خودتان گفتيد ولى نميتوانم نسبت بكسانيكه ديده شما بحقارت و نظر عيب جوئى و اهانت بآنها بدون تأمّل و فكر مينگرد براى فقرشان بگويم خدا خير و شرف و ثوابى بآنها عطا نفرموده و نميفرمايد اگر واقعا هم مؤمن نباشند من مأمور بظاهرم و خدا عالم بباطن آنها است و بر طبق آن با ايشان سلوك خواهد فرمود و اگر بخواهم بصرف ادّعاء شما ايمان آنها را قبول نكنم و ايشانرا طرد نمايم در باره آنها ظلم نمودهام و خداوند داد مظلوم را از ظالم ميستاند و در پيشگاه الهى مقصّر خواهم بود ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لا أَقُولُ لَكُم عِندِي خَزائِنُ اللّهِ وَ لا أَعلَمُ الغَيبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزدَرِي أَعيُنُكُم لَن يُؤتِيَهُمُ اللّهُ خَيراً اللّهُ أَعلَمُ بِما فِي أَنفُسِهِم إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظّالِمِينَ (31)
و نميگويم براي شما که نزد من خزينههاي الهي است و نه اينكه علم غيب دارم و نميگويم محققا من ملك هستم و نميگويم كساني را که در نظر شما پست و حقير هستند که ايمان آوردهاند خداوند هرگز بآنها خيري نداده خداوند داناتر است بآنچه در نفوس آنها است محققا من اگر در حق آنها بگويم هرآينه از ظالمين محسوب ميشوم.
وَ لا أَقُولُ لَكُم عِندِي خَزائِنُ اللّهِ خزائن الهي فيوضاتيست که بندهگان بقدر قابليت آنها بر وفق حكمت و مصلحت عطاء ميفرمايد و اينکه خزائن فناء و زوال و تمام شدن و حدّ و حصر ندارد چه از نعم ماديه ظاهريه از خلق و رزق و مال و منال و صحت و سلامت و امثال اينها و چه از نعم معنويه از ايمان و علم و توفيق و اخلاق حميده و الطاف الهيه چه دنيويه و چه اخرويه و جز او بدست احدي نيست حتي انبياء و ملائكه و اينکه معني توحيد افعاليست.
وَ لا أَعلَمُ الغَيبَ يعني (لا اقول اني اعلم الغيب) در بسياري از آيات علم غيب را مختص بخدا ذكر فرموده و در بعض آيات استثنايي فرموده عالِمُ الغَيبِ فَلا يُظهِرُ عَلي غَيبِهِ أَحَداً إِلّا مَنِ ارتَضي مِن رَسُولٍ جن آيه 26.
و تحقيق كلام اينست که احدي از ممكنات از ملك و جن و انس خبر و علمي بامور غيبيه ندارند مگر آنچه از جانب حق بآنها بقدر قابليت آنها افاضه شود و پس از افاضه بر آنها غيب نيست و لو بر ديگران غيب است، مثلا پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم خبر از امامت دوازده نفر و مصائب وارده بر آنها و غيبت حضرت مهدي و
جلد 11 - صفحه 43
ظهور آن سرور [عج] و وقايع وارده در آخر الزمان که ملاحم ميگويند و از قيام قيامت و مواقف آن و غير اينها داده و همچنين اخباري که در اينکه امور از ائمه عليهم السلام رسيده بلي آنچه که افاضه نشده يا بواسطه فقدان استعداد طرف يا عدم اقتضاء حكمت و مصلحت مختص باو است.
وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ اينها توهّم ميكردند که بشر چون مادي است ممكن نيست که مورد وحي الهي واقع شود و ملك چون از عالم نور و مجرد از ماده است قابليت وحي دارد و اينکه توهّم فاسد است.
اولا خداي قادر متعالي قدرت دارد بر افاضه حتي بر حيوانات و نباتات و جمادات وَ أَوحي رَبُّكَ إِلَي النَّحلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا يَعرِشُونَ ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَراتِ الايه نحل آيه 70 وَ لَقَد آتَينا داوُدَ مِنّا فَضلًا يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيرَ وَ أَلَنّا لَهُ الحَدِيدَ سبأ آيه 10 که خطاب شد بكوه و بطيور که با داود [ع] تسبيح كنيد.
و ثانيا بر فرض تسليم ممكن است خداوند بتوسط ملك وحي بفرستد چنانچه جبرئيل براي انبياء وحي ميآورد، و اگر بگويند که ملك هم نميتواند وحي ببشر برساند پس پيغمبر ملك نميتواند براي شما وحي الهي بياورد زيرا شما هم بشر هستيد وَ لا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزدَرِي أَعيُنُكُم لَن يُؤتِيَهُمُ اللّهُ خَيراً و نميگويم در حق اينکه مؤمنين که در نظر شما خار و خفيف هستند خداوند بآنها هرگز خيري نميدهد البته زود باشد که تمام دنيا پس از طوفان در تصرف اينکه مؤمنين باشد پس از هلاكت شما كفار و در آخرت هم متنعم بنعم بهشت شوند و شما در عذاب ابدي گرفتار باشيد اللّهُ أَعلَمُ بِما فِي أَنفُسِهِم خداوند بنده شناس است از باطن و ظاهر هر بنده با خبر است مؤمن و كافر و منافق و مشرك، متقي و عاصي، متخلق باخلاق حميده يا صفات خبيثه، قصد و نيّت و اراده هر كس را ميداند.
جلد 11 - صفحه 44
إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظّالِمِينَ اگر چيزي در حق آنها بگويم يا نسبت سويي بآنها بدهم يا آنها را از خود دور كنم هر آينه در حق آنها ظلم كردهام.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 31)- آخرین سخنی که نوح در پاسخ ایرادهای واهی قوم به آنها میگوید این است که اگر شما خیال میکنید و انتظار دارید من امتیازی جز از طریق وحی و اعجاز بر شما داشته باشم اشتباه است، با صراحت باید بگویم که: «من نه به شما میگویم خزائن الهی در اختیار من است» و نه هر کاری بخواهم میتوانم انجام دهم (وَ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ).
«و نه میگویم من فرشتهام» (وَ لا أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ).
این گونه ادعاهای بزرگ و دروغین مخصوص مدّعیان کاذب است، و هیچ گاه یک پیامبر راستین چنین ادّعاهایی نخواهد کرد.
در پایان آیه بار دیگر به موضوع ایمان آورندگان مستضعف پرداخته و تأکید میکند که: «من هرگز نمیتوانم در باره این افرادی که در چشم شما حقیرند بگویم:
خداوند خیر و پاداش نیکی به آنها نخواهد داد» (وَ لا أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی أَعْیُنُکُمْ لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللَّهُ خَیْراً) بلکه به عکس خیر این جهان و آن جهان مال آنهاست، هر چند دستشان از
ج2، ص340
مال و ثروت تهی است، این شما هستید که بر اثر خیالات خام، خیر را در مال و مقام یا سن و سال منحصر ساختهاید و از حقیقت و معنی بکلی بیخبرید.
و به فرض که گفته شما راست باشد و آنها اراذل و اوباش باشند «خدا از درون جان آنها و نیاتشان آگاهتر است» (اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِی أَنْفُسِهِمْ).
من که جز ایمان و صداقت از آنها چیزی نمیبینم، و به همین دلیل وظیفه دارم آنان را بپذیرم، من مأمور به ظاهرم و بنده شناس خداست! و اگر غیر از این کاری کنم «مسلما در این صورت از ستمکاران خواهم بود» (إِنِّی إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ).
نکات آیه
۱- نوح(ع) ، نه گنجینه هاى هستى را در اختیار داشت ، نه غیب مى دانست و نه از فرشتگان بود. (لاأقول لکم عندى خزائن الله ... و لاأقول إنى ملک)
۲- اشراف و سران قوم نوح ، او را به دلیل ملک نبودن و دسترسى نداشتن به گنجینه هاى هستى و نداشتن علم غیب ، لایق مقام پیامبرى نمى دانستند. (و لا أقول لکم عندى خزائن الله ... و لا أقول إنى ملک) به نظر مى رسد جمله هاى «لا أقول لکم ...» ناظر به «ما نرى لکم علینا من فضل» باشد و لذا اشاره به انتظارات نابه جاى قوم نوح ، از مدعیان نبوت دارد.
۳- در اختیار داشتن همه نعمتهاى الهى و توان دسترسى به گنجینه هاى هستى و دانستن غیب ، از لوازم و شرایط پیامبرى نیست. (و لاأقول لکم عندى خزائن الله و لاأعلم الغیب)
۴- فرشته بودن ، از شرایط احراز مقام نبوت و پیامبرى نیست. (و لاأقول إنى ملک)
۵- بشر ، شایسته دستیابى به مقام رسالت و پیامبرى است. (و لاأقول إنى ملک)
۶- هر نعمت و موهبتى در جهان هستى ، داراى مخزن و گنجینه اى خاص است. (خزائن الله) برداشت فوق ، از جمع آوردن کلمه «خزائن» به دست آمده است.
۷- نعمتهاى هستى و گنجینه هاى آن ، به تمامى از آنِ خدا و در اختیار اوست. (خزائن الله)
۸- نعمتهاى الهى در جهان هستى ، گرانبها و ارجمند است. (خزائن الله) خزائن (جمع خِزانه) به معناى گنجینه هاست. استفاده از کلمه گنجینه براى جایگاه نعمتها و موهبتهاى هستى ، براى رساندن این معناست که: نعمتها و موهبتهاى هستى پر ارج و گرانبهاست; زیرا معمولاً اشیاى ذى قیمت را در گنجینه نگهدارى مى کنند.
۹- تهى دستان و مستضعفان جامعه ، در نظر ظاهر بین اشراف قوم نوح ، مردمى پست و حقیر (و لاأقول للذین تزدرى أعینکم لن یؤتیهم الله خیراً) إزدراء (مصدر تزدرى) به معناى حقیر شمردن و ناقص و معیوب دانستن است (لسان العرب). مفعول «تزدرى» ضمیر محذوفى است که به «الذین» برمى گردد و مراد از آن، پیروان حضرت نوح مى باشد. یعنى «الذین تزدریهم أعینکم» (آنان که چشمان شما ایشان را حقیر و ناقص و معیوب مى بیند.) اسناد «تزدرى» به «أعینکم» اشاره به ظاهربینى اشراف و سران دارد.
۱۰- سران و اشراف قوم نوح ، محرومان و مستضعفان را ، ناتوان از رسیدن به خیر و نیکى مى پنداشتند. (لاأقول للذین تزدرى أعینکم لن یؤتیهم الله خیراً) جمله «لن یؤتیهم الله خیراً» بیان اندیشه سران و اشراف قوم نوح درباره محرومان و تهى دستان جامعه است. این جمله با توجه به کلمه «لن» حکایت از آن دارد که: اشراف دستیابى محرومان را به خیر و نیکى ، نامحتمل مى دانستند.
۱۱- محروم بودن انسان از مال و منال (مادیات) ، نشانه ناشایستگى او براى دستیابى به خیرهاى معنوى و الهى نیست. (لاأقول للذین تزدرى أعینکم لن یؤتیهم الله خیراً)
۱۲- محور ارزیابى انسانها در مکتب انبیا ، جنبه باطنى و نفسانى آنهاست نه ویژگیهاى ظاهرى و مادى. (و لاأقول للذین تزدرى أعینکم ... الله أعلم بما فى أنفسهم) نوح(ع) در بیان نگرش کافران درباره انسانها، کلمه «أعینکم» رابه کار برد و در بیان بینش خود «أنفسهم» را محور قرارداد تا به این نکته اشاره کند که: انسانهاى غیر الهى در ارزش گذارى، نظر به جنبه هاى مادى و ظاهرى انسان دارند و پیامبران نظر به جان و روان انسانها دوخته اند.
۱۳- خداوند ، اعطاکننده خیر و نیکى به انسانها و رساننده آنان به مقامهاى معنوى است. (لا أقول ... لن یؤتیهم الله خیراً)
۱۴- خداوند ، آگاه به امور نفسانى و جنبه روحانى انسان (الله أعلم بما فى أنفسهم)
۱۵- ظلم و ستم سران و اشراف قوم نوح به محرومان و مستضعفان آن قوم (لاأقول للذین تزدرى أعینکم ... إنى إذًا لمن الظلمین) جمله «إنى إذًا لمن الظالمین» تعریضى است به سران و اشراف قوم نوح که شما با این پندار - که محرومان شایسته خیر نیستند - در حق آنان ستم مى کنید.
۱۶- ناشایست شمردن تهى دستان ، براى کسب خیر و مقامهاى معنوى ، گناه و پندارى است به دور از واقعیت. (لا أقول للذین تزدرى أعینکم ... إنى إذًا لمن الظلمین)
۱۷- سخن نابحق گفتن درباره مردم و نالایق شمردن آنان بدون هیچ دلیل و برهان ، ظلم به آنان است. (لا أقول ... الله أعلم بما فى أنفسهم إنى إذًا لمن الظلمین)
موضوعات مرتبط
- ارزشها: ملاک ارزشها ۱۱، ۱۲
- ارزیابى : ارزیابى در ادیان ۱۲; ملاک ارزیابى ۱۱، ۱۲
- افترا: ظلم افترا ۱۷
- امکانات مادى: نقش امکانات مادى ۱۱، ۱۲
- انبیا: بشر بودن انبیا ۴
- انسان: استعدادهاى انسان ۵
- برهان: اهمیت برهان ۱۷
- بینش: بینش غلط ۹، ۱۶
- خدا: اختصاصات خدا ۷; اختیارات خدا ۷; ارزش نعمتهاى خدا ۸; عطایاى خدا ۱۳; علم غیب خدا ۱۴; نعمتهاى خدا ۶، ۷
- خیر: منشأ خیر ۱۳
- ظالمان: ۱۵
- ظلم: موارد ظلم ۱۷
- فقرا: فقرا و خیر ۱۰، ۱۱، ۱۶; فقرا و مقامات معنوى ۱۶
- قوم نوح : اشراف قوم نوح و فقرا ۹، ۱۰; اشراف قوم نوح و نوح(ع) ۲; بینش اشراف قوم نوح ۲، ۹، ۱۰; تاریخ قوم نوح ۱۵; طبقات اجتماعى قوم نوح ۹، ۱۰، ۱۵; ظلم اشراف قوم نوح ۱۵; ظلم به فقراى قوم نوح ۱۵
- گناه: موارد گناه ۱۶
- مقامات معنوى: منشأ مقامات معنوى ۱۳
- معنویات: نشانه هاى برخوردارى از معنویات ۱۱
- ملائکه: ملائکه و نبوت ۴
- نبوت: شرایط نبوت ۳، ۴; مقام نبوت ۵; نبوت بشر ۵; نبوت و امکانات مادى ۳; نبوت و علم غیب ۳
- نعمت: خزاین نعمت ۶; مالک خزاین نعمت ۷; منشأ نعمت ۶، ۷
- نوح(ع): بشر بودن نوح(ع) ۱; محدوده اختیارات نوح(ع) ۱; محدوده علم نوح(ع) ۱
منابع