تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۴۰: تفاوت میان نسخهها
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
|||
(۱۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۴: | خط ۴: | ||
و نيز در الدر | و نيز در الدر المنثور، در ذيل آيه: «الَّذِينَ يَلمِزُونَ المُطَّوِّعِينَ...» آمده كه بخارى، مسلم، ابن منذر، ابن ابى حاتم، ابوالشيخ، ابن مردويه و ابونعيم - در كتاب معرفت - از ابن مسعود روايت كرده اند كه گفت: | ||
بعد از | بعد از آن كه آيه صدقه نازل شد، با دوش خود زكات را تحويل مى داديم تا آن كه مردى صدقه بسيارى آورد. منافقان گفتند: ببين چه خودنمایى مى كند، و ابوعقيل، نيم من صدقه بياورد، گفتند: آخر، خدا چه احتياجى به اين زكات ناچيز دارد. | ||
به دنبال اين حرف ها، آيه: «الَّذِينَ يَلمِزُونَ المُطَّوِّعِينَ مِنَ المُؤمِنِينَ فِى الصَّدَقَاتِ وَ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ إلّا جُهدَهُم...» نازل گرديد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۷۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۷۸ </center> | ||
مؤلف : روايات وارده در | مؤلف: روايات وارده در شأن نزول اين آيات، بسيار است و از همه آن ها قابل قبول تر، همين هایى بود كه ما نقل كرديم. و قريب به آن مضامين، روايات ديگرى هست و ظاهر همه اين ها، اين است كه آيه مورد بحث، مستقل از آيات قبل است، و مطلبى را از نو شروع كرده. | ||
==رواياتى در مورد آمرزيده نشدن منافقان== | ==رواياتى در مورد آمرزيده نشدن منافقان== | ||
و در | و در الدرّ المنثور است كه ابن جرير و ابن ابى حاتم، از عروه نقل كرده اند كه گفت: | ||
عبدالله بن اُبَى، به همفكران خود چنين گفت: اگر شماها به محمّد كمك مالى نرسانيد، از دورش پراكنده مى شوند. و نيز او گفته بود: «لَنُخرِجَنَّ الأعَزُّ مِنهَا الأذَلّ»، و خداى تعالى در باره اش چنين نازل كرد: | |||
«اِستَغفِر لَهُم أو لَا تَستَغفِر لَهُم إن تَستَغفِر لَهُم سَبعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغفِرَ اللهُ لَهُم». و رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فرمود: من بيش از هفتاد بار استغفار مى كنم، شايد خدا از جرمشان در گذرد. ليكن خداى تعالى، اين آيه را فرستاد: «سَوَاءٌ عَلَيهِم اَستَغفَرتَ لَهُم أو لَم تَستَغفِر لَهُم لَن يَغفِرَ اللهُ لَهُم». | |||
و در همان كتاب است كه ابن ابى | و در همان كتاب است كه ابن ابى شيبه، ابن جرير و ابن منذر، از مجاهد نقل كرده اند كه گفت: | ||
وقتى آيه «إن تَستَغفِر لَهُم سَبعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغفِرَ اللهُ لَهُم» نازل شد، رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فرمود: «من بيش از هفتاد بار استغفار» مى كنم. پس آيه «لَن يَغفِرَ اللهُ لَهُم» در سوره «منافقون» نازل گرديد. | |||
من چنين مى فهمم گويا در امر | و نيز در همان كتاب آمده كه ابن جرير، از ابن عباس روايت كرده كه گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، بعد از اين كه اين آيه نازل شد، فرمود: | ||
من چنين مى فهمم گويا در امر منافقان اختيارى دارم، به خدا قسم بيشتر از هفتاد بار براى آنان استغفار مى كنم، باشد كه خدا ايشان را بيامرزد، ليكن خداى تعالى از شدت غضبش بر منافقان، آيه فرستاد كه: «چه براى ايشان استغفار كنى و چه استغفار نكنى، هرگز خدا ايشان را نمى آمرزد؛ زيرا خدا مردم فاسق را هدايت نمى كند». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۷۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۷۹ </center> | ||
مؤلف : هيچ ترديدى نيست در | مؤلف: هيچ ترديدى نيست در اين كه اين آيات، در اواخر زندگى رسول خدا «صلى الله عليه و آله» نازل شده، و به طور قطع، همه آيات مكّى و بيشتر آيات و سوره هاى مدنى، قبل از اين آيات نازل شده. و اين مطلب براى هر كس در قرآن دقتى كند، از واضحات است كه از نظر قرآن، هيچ اميدى به نجات كفار و منافقان بدتر از كفار نيست، مگر آن كه قبل از مرگ، از كفر و نفاق خود توبه كنند. | ||
و آيات | و آيات بسيارى، هم مكّى و هم مدنى، تصريح قطعى به اين مطلب نموده اند، آن وقت چطور ممكن است رسول خدا «صلى الله عليه و آله» تا آن روز اين معنا را از قرآن نفهميده باشد و چگونه ممكن است از وعده حتمى عذاب كه خدا به كفار و منافقان مى دهد، اطمينان پيدا نكند و به احتمال اين كه شايد عدد هفتاد دخالتى داشته باشد، حاضر شود بيش از هفتاد بار استغفار كند؟! | ||
و يا چطور مى شود رسول خدا «صلى الله عليه و آله» متوجه نباشد به اين كه ترديد در آيه، صرفا براى افاده لغويت است، نه براى خصوصيتى كه ممكن است در عدد هفتاد باشد، تا ايشان به طمع اين كه شايد هفتاد به بالا آن خصوصيت را نداشته باشد، بفرمايد: من بيشتر استغفار می كنم، شايد مستجاب شود؟! | |||
علاوه، مگر آيه سوره «منافقون» كه نازل شد و ديگر اميد رسول خدا «صلى الله عليه و آله» قطع گرديد، چه بيان و چه كلمۀ اضافه اى داشت كه آيه مورد بحث نداشت، كه آن آيه، آن جناب را مأيوس نكرد و اين آيه با آن بيان زائدش مأيوسش نمود؟ و حال آن كه بيان هر دو، يكى است و خدا در هر دو، نفى ابدى مغفرت را چنين تعليل كرد كه: «چون ايشان فاسق اند، و خداوند قوم فاسق را هدايت نمى كند». | |||
و | پس خلاصه كلام اين كه: اين گونه روايات و اشباه و نظائر آن ها، از جعلياتى است كه بايد آن ها را به ديوار كوبيد. | ||
آنگاه شروع كردم خاطرات ايام او را | و در الدرّ المنثور آمده كه احمد، بخارى، ترمذى، نسائى، ابن ابى حاتم، نحاس، ابن حبان، ابن مردويه و ابونعيم - در كتاب الحليه - از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: | ||
من از عُمَر شنيدم كه مى گفت: وقتى عبدالله بن اُبَى از دنيا رفت، از رسول خدا درخواست شد كه بر او نماز گزارد. حضرت تشريف برد و بر او نماز گزارد. همين كه ايستاد، من گفتم : آيا بر جنازه دشمن خدا، عبدالله بن اُبَى نماز مى خوانى، كه فلان و فلان مى گفت و فلان حرف ها را می زد؟! | |||
آنگاه شروع كردم خاطرات ايام او را برشمردن، و رسول خدا «صلى الله عليه و آله» تبسم می كرد، تا آن جا كه از حد گذراندم، فرمود: | |||
اى عُمَر! كنار برو كه مرا اختيار داده اند. زيرا به من فرموده اند: چه براى ايشان استغفار كنى و چه استغفار نكنى، يكسان است، اگر هفتاد بار برايشان استغفار كنى، خدا ايشان را نمى آمرزد. پس اگر مى دانستم در صورتى كه بيش از هفتاد بار برايش استغفار كنيم، خدا او را مى آمرزد، بيش از هفتاد بار استغفار مى كردم. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۸۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۸۰ </center> | ||
آنگاه رسول خدا بر جنازه اش نماز خواند و او را تشييع كرد و كنار قبر او | آنگاه رسول خدا بر جنازه اش نماز خواند و او را تشييع كرد و كنار قبر او ايستاد، تا از دفنش فارغ شدند. من از جسارت و جرأت خودم بر رسول خدا «صلى الله عليه و آله» تعجب كردم، با اين كه خدا و رسول داناترند. به خدا سوگند جز اندك زمانى نگذشت كه اين دو آيه نازل شد: «وَ لَا تُصَلِّ عَلَى أحَدٍ مِنهُم مَاتَ أبَداً وَ لَا تَقُم عَلَى قَبرِهِ»، كه بعد از نزول آن، رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، دیگر بر هيچ منافقى نماز نخواند، تا آن كه خداى تعالى، او را قبض روح كرد. | ||
مؤلف : | مؤلف: اين كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» در اين روايت فرمود: «اگر مى دانستم در صورتى كه بيش از هفتاد بار برايش...» صريح است در اين كه آن جناب مأيوس بوده است از اين كه مغفرت الهى شامل حال عبدالله بن اُبَى شود و اين، خود شاهد است بر اين كه منظور از جملۀ «مرا اختيار داده اند؛ زيرا به من فرموده اند چه براى ايشان استغفار كنى و چه نكنى...»، اين است كه: خداى تعالى، مسأله را به طور ترديد آورده و آن جناب را صريحا از استغفار نهى نكرده است. نه اين كه به طور حقيقت مخيرش كرده باشد بين استغفار و عدم استغفار، تا نتيجه اش آن شود كه اگر آن جناب استغفار كند، مغفرت حاصل گردد يا حصول آن اميد رود. | ||
و از | و از اين جا فهميده می شود كه: استغفار رسول خدا «صلى الله عليه و آله» براى عبدالله ابن اُبَى و نماز خواندنش بر جنازه او و ايستادنش بر قبر او، به فرضى كه چيزى از اين مطالب ثابت باشد، براى طلب آمرزش و دعاى جدّى نبوده، همچنان كه در روايت قمى و رواياتى ديگر، گفتارى در اين باب مى آيد. | ||
و در همان | و در همان كتاب، از ابن ابى حاتم، از شعبى روايت آمده كه عُمَر بن خطّاب گفت: | ||
من در اسلام گرفتار لغزشى شدم كه در همه عمرم به مثل آن گرفتار نشدم و آن، اين بود كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» خواست بر جنازه عبدالله بن اُبَى نماز گزارد، من جامه اش را كشيدم، پس از آن گفتم: به خدا سوگند كه خدا به تو چنين دستورى نداده است، مگر نفرموده است: «اِستَغفِر لَهُم أو لَا تَستَغفِر لَهُم إن تَستَغفِر لَهُم سَبعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغفِرَ اللهُ لَهُم». | |||
رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فرمود: پروردگارم مرا مخيّر كرده و فرموده: «چه برايشان استغفار كنى و چه نكنى»، آنگاه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» كنار قبر نشست. مردم به پسرش مى گفتند: اى حباب! چنين كن، اى حباب! چنان كن. رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فرمود: حباب، نام شيطان است، نام تو عبدالله است. | |||
رسول خدا | و در تفسير قمى، در ذيل آيه: «استَغفِر لَهُم أو لَا تَستَغفِر لَهُم...» گفته است: | ||
اين آيه، بعد از مراجعت رسول خدا «صلى الله عليه و آله» به مدينه نازل شد، و در آن ايام، عبدالله ابن اُبَى مريض بود. پسرش عبدالله بن عبدالله، مردى با ايمان بود، نزد رسول خدا «صلى الله عليه و آله» رفت و در حالى كه پدرش جان مى داد، عرض كرد: يا رسول الله! پدر و مادرم به قربانت، شما به عيادت پدر من نيامدى و اين در اجتماع مايه سرافكندگى ما است. | |||
رسول خدا «صلى الله عليه و آله» به خانه عبدالله بن اُبَى در آمد، در حالى كه منافقان، همه دور بسترش جمع بودند. عبدالله بن عبدالله عرض كرد: يا رسول الله! جهت پدرم استغفار كن. آن جناب هم استغفار كرد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۸۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۸۱ </center> | ||
عُمَر گفت: مگر خدا تو را نهى نكرده از اين كه براى كسى از منافقان صلوات بفرستى، يا استغفار كنى؟ رسول خدا «صلى الله عليه و آله» اعتنایى به او نكرد. بار ديگر، عُمَر تكرار كرد. | |||
حضرت فرمود: واى بر تو! آخر اختيار اين امور را به من داده اند و من نيز چنين مصلحت ديدم. خداى تعالى فرموده: «چه براى ايشان استغفار كنى و چه نكنى، حتى اگر هفتاد بار هم استغفار كنى، ايشان را نمى آمرزد». | |||
بعد از آن كه عبدالله به درك واصل شد، پسرش نزد رسول خدا «صلى الله عليه و آله» آمد و عرض كرد: پدر و مادرم فدايت يا رسول الله! اگر صلاح بدانيد تشريف بياوريد بر جنازه پدرم نماز بخوانيد. | |||
رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، كنار قبر او ايستاد تا بر او نماز بخواند. عُمَر گفت: يا رسول الله! مگر خدا تو را نهى نكرده از اين كه بر احدى از منافقان نماز بخوانى، و مگر نفرموده كه ابدا بر قبر احدى از ايشان نايست؟ | |||
حضرت فرمود: واى بر تو! هيچ فهميدى كه من چه | حضرت فرمود: واى بر تو! هيچ فهميدى كه من چه گفتم؟ من گفتم خدايا! قبرش را پر از آتش بگردان و جوفش را سرشار آتش كن، او را به آتش دوزخت برسان. و رسول خدا «صلى الله عليه و آله» مجبور شد حرفى بزند كه نمی خواست افشاء شود. | ||
مؤلف : در باره | مؤلف: در باره روايات، تتمه اى باقى است كه - إن شاء الله - در ذيل آيات بعدى، به آن ها خواهيم رسيد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۸۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۸۲ </center> | ||
<span id='link261'><span> | <span id='link261'><span> | ||
==آيات ۸۱ - ۹۶ سوره توبه == | ==آيات ۸۱ - ۹۶ سوره توبه == | ||
فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلَاف | فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلَاف رَسُولِ اللَّهِ وَ كَرِهُوا أَن يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالهِِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فى سبِيلِ اللَّهِ وَ قَالُوا لا تَنفِرُوا فى الحَْرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشدُّ حَرًّا لَّوْ كانُوا يَفْقَهُونَ(۸۱) | ||
فَلْيَضحَكُوا قَلِيلاً وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً جَزَاءَ بِمَا كانُوا يَكْسِبُونَ(۸۲) | فَلْيَضحَكُوا قَلِيلاً وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً جَزَاءَ بِمَا كانُوا يَكْسِبُونَ(۸۲) | ||
خط ۶۴: | خط ۸۴: | ||
فَإِن رَّجَعَك اللَّهُ إِلى طائفَةٍ مِّنهُمْ فَاستَئْذَنُوك لِلْخُرُوج فَقُل لَّن تخْرُجُوا مَعِىَ أَبَداً وَ لَن تُقَاتِلُوا مَعِىَ عَدُواًّ إِنَّكمْ رَضِيتُم بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الخَْالِفِينَ(۸۳) | فَإِن رَّجَعَك اللَّهُ إِلى طائفَةٍ مِّنهُمْ فَاستَئْذَنُوك لِلْخُرُوج فَقُل لَّن تخْرُجُوا مَعِىَ أَبَداً وَ لَن تُقَاتِلُوا مَعِىَ عَدُواًّ إِنَّكمْ رَضِيتُم بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الخَْالِفِينَ(۸۳) | ||
وَ لا تُصلِّ عَلى أَحَدٍ مِّنهُم مَّات أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى قَبرِهِ | وَ لا تُصلِّ عَلى أَحَدٍ مِّنهُم مَّات أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى قَبرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَاتُوا وَ هُمْ فَاسِقُونَ(۸۴) | ||
وَ لا تُعْجِبْك أَمْوَالهُُمْ وَ أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُعَذِّبهُم بهَا فى الدُّنْيَا وَ تَزْهَقَ أَنفُسهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ(۸۵) | وَ لا تُعْجِبْك أَمْوَالهُُمْ وَ أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُعَذِّبهُم بهَا فى الدُّنْيَا وَ تَزْهَقَ أَنفُسهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ(۸۵) | ||
وَ إِذَا أُنزِلَت | وَ إِذَا أُنزِلَت سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ استَئْذَنَك أُولُوا الطوْلِ مِنْهُمْ وَ قَالُوا ذَرْنَا نَكُن مَّعَ الْقَاعِدِينَ(۸۶) | ||
رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ(۸۷) | |||
لَكِنِ | لَكِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالهِِمْ وَ أَنفُسِهِمْ وَ أُولَئك لهَُمُ الْخَيرَات وَ أُولَئك هُمُ الْمُفْلِحُونَ(۸۸) | ||
أَعَدَّ اللَّهُ لهَُمْ جَنَّاتٍ | أَعَدَّ اللَّهُ لهَُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتهَا الاَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِك الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(۸۹) | ||
وَ جَاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الاَعْرَابِ لِيُؤْذَنَ لهَُمْ وَ قَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَ | وَ جَاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الاَعْرَابِ لِيُؤْذَنَ لهَُمْ وَ قَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ سيُصِيبُ الَّذِينَ كفَرُوا مِنهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(۹۰) | ||
لَّيْس عَلى | لَّيْس عَلى الضُّعَفَاءِ وَ لا عَلى الْمَرْضى وَ لا عَلى الَّذِينَ لا يجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصحُوا للَّهِ وَ رَسُولِهِ مَا عَلى الْمُحْسِنِينَ مِن سبِيلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(۹۱) | ||
وَ لا عَلى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْك لِتَحْمِلَهُمْ قُلْت لا أَجِدُ مَا | وَ لا عَلى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْك لِتَحْمِلَهُمْ قُلْت لا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوا وَّ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْع حَزَناً أَلا يجِدُوا مَا يُنفِقُونَ(۹۲) | ||
إِنَّمَا | إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلى الَّذِينَ يَستَئْذِنُونَك وَ هُمْ أَغْنِيَاءُ رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَ طبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبهِمْ فَهُمْ لا يَعْلَمُونَ(۹۳) | ||
يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيهِمْ قُل لا تَعْتَذِرُوا لَن نُّؤْمِنَ | يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيهِمْ قُل لا تَعْتَذِرُوا لَن نُّؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ وَ سيرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عَالِمِ الْغَيْبِ وَ الشهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(۹۴) | ||
سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَيهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاءَ بِمَا كانُوا يَكْسِبُونَ(۹۵) | |||
يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِترْضوْا عَنهُمْ فَإِن تَرْضَوْا عَنهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ(۹۶) | |||
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | <center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | ||
بجاماندگان پس از حركت رسول خدا «صلى الله عليه و آله» از تخلف كردن خود شادمان شدند، و كراهت داشتند كه با مال ها و جان هاى خويش در راه خدا جهاد كنند و گفتند در اين گرما بيرون مرويد، بگو گرماى آتش جهنم سخت تر است، اگر مى فهميدند. (۸۱) | |||
بايد به كيفر اعمالى كه | بايد به كيفر اعمالى كه می كردند، كم بخندند و زياد بگريند. (۸۲) | ||
(حال متوجه باش ) اگر خداوند تو را به سوى | (حال متوجه باش) اگر خداوند تو را به سوى دست هاى از آنان باز گردانيد، و براى بيرون شدن از تو اجازه خواستند، بگو هرگز با من بيرون نخواهيد آمد و هرگز با من با دشمنى، كارزار نخواهيد كرد، چون شما نخستين بار به تقاعد رضايت داديد، پس با واماندگان بنشينيد. (۸۳) | ||
هيچ وقت بر احدى از آنان كه مُرده، نماز مگذار و بر قبرش مايست، زيرا ايشان به خدا و رسولش كافر شدند و با حالت فسق مُردند. (۸۴ ) | |||
و اموال و اولاد ايشان تو را خيره نسازد، چرا كه خدا مى خواهد | و اموال و اولاد ايشان تو را خيره نسازد، چرا كه خدا مى خواهد به وسيله آن در دنيا عذابشان كند، و در حال كفر جانشان به در آيد. (۸۵) | ||
و چون | و چون سوره اى نازل شود كه به خدا ايمان بياوريد و با رسولش به جهاد برويد، توانگران ايشان از تو اجازه مى خواهند و مى گويند بگذار با واماندگان باشيم. (۸۶) | ||
راضى شده اند كه قرين زنان و | راضى شده اند كه قرين زنان و زمينگيران باشند، و خدا بر دل هايشان مُهر زده و در نتيجه نمى فهمند. (۸۷) | ||
ولى پيغمبر و كسانى كه با او ايمان | ولى پيغمبر و كسانى كه با او ايمان آوردند، با مال ها و جان هاى خود جهاد كردند، و خيرات همه خاص ايشان است، و ايشان، آرى، هم ايشانند رستگاران. (۸۸) | ||
خداوند براى آنان | خداوند براى آنان بهشت ها آماده كرده كه از چشم انداز آن، جوی ها روان است و جاودانه در آنند و اين است كاميابى بزرگ. (۸۹) | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۸۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۸۴ </center> | ||
عذرجويان از باديه نشينان، آمدند تا به ايشان اجازه ماندن داده شود، و آنان كه به خدا و رسولش دروغ گفته، باز نشستند، به زودى به آن كسان كه از ايشان كافر شدند، عذابى دردناك خواهد رسيد. (۹۰) | |||
بر ضعيفان و بر بيماران و بر كسانى كه چيزى براى خرج كردن | بر ضعيفان و بر بيماران و بر كسانى كه چيزى براى خرج كردن ندارند، در صورتى كه براى خدا و رسولش خيرخواهى كنند، تكليفى نيست. (آرى) نيكوكاران، مورد ملامت و عذاب كسى قرار نمى گيرند، و خدا آمرزنده مهربان است. (۹۱) | ||
و (همچنين ) بر كسانى كه چون پيش تو آمدند تا مركبشان | و (همچنين) بر كسانى كه چون پيش تو آمدند تا مركبشان دهى، (و تو) گفتى چيزى ندارم كه شما را بر آن سوار كنم، (و ايشان) با ديدگانى پر از اشك برگشتند، كه چرا چيزى براى خرج كردن نمى يابند. (۹۲) | ||
تنها ( | تنها (مؤاخذه و ملامت و عقاب) بر كسانى است كه با اين كه مكنت دارند، از تو اجازه ماندن مى خواهند، و بدين تن در مى دهند كه با زنان و زمينگيران باشند، و خدا بر دل هايشان مُهر نهاده، در نتيجه نمى دانند. (۹۳) | ||
(و)چون | (و) چون باز گرديد، نزد شما عذر آورند، بگو عذر مياوريد كه ما هرگز شما را تصديق نمى كنيم، خدا ما را از اخبار شما خبردار كرد، و به زودى خدا عمل شما را مى بيند، و رسول او نيز، آنگاه به سوى داناى غيب و شهادت باز مى گرديد، پس شما را به آنچه مى كرديد، خبر مى دهد. (۹۴) | ||
به زودى | به زودى همين كه به سوى ايشان باز گرديد، برايتان به خدا سوگند مى خورند تا از ايشان صرف نظر كنيد، و شما از ايشان صرف نظر كنيد كه ايشان پليدند، و جايشان به كيفر آنچه مى كردند، جهنم است. (۹۵) | ||
برايتان سوگند مى خورند تا شما از ايشان راضى شويد، و به فرضى كه شما از ايشان راضى | برايتان سوگند مى خورند تا شما از ايشان راضى شويد، و به فرضى كه شما از ايشان راضى شويد، خدا از مردم عصيانگر فاسق راضى نمى شود. (۹۶) | ||
<span id='link262'><span> | <span id='link262'><span> | ||
==تهدید كسانى كه از رفتن به جنگ سرباز زدند، به عذاب آخرت == | ==تهدید كسانى كه از رفتن به جنگ سرباز زدند، به عذاب آخرت == | ||
اين | اين آيات، قابل ارتباط و اتصال به آيات قبل هست، چون همان غرضى را كه آن آيات دنبال مى كرد، اين آيات دنبال مى كند. | ||
«'''فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ | «'''فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلَاف رَسُولِ اللَّهِ ...'''»: | ||
فرح و | فرح و سرور، مقابل غم و اندوه است، و اين دو حالت نفسانى و وجدانى است، كه يكى لذت بخش و ديگرى ناراحت كننده است. و كلمۀ «مُخَلَّفُون»، اسم مفعول از ماده «خلف» است، كه به معناى باقى گذاردن براى بعد از رفتن است، و كلمۀ «مَقعَد»، از ماده «قعود»، مصدر «قَعَدَ، يَقعُدُ» مى باشد، و كنايه است از نرفتن به جهاد. | ||
كلمۀ «خِلَاف»، مانند «مخالفت»، مصدر «خَالَفَ، يُخَالِفُ» است، و به طورى كه بعضی ها گفته اند، گاهى به معناى «بعد» مى آيد، و بعيد نيست كه در آيه: «إذاً لَا يَلبَثُونَ خِلَافَكَ إلّا قَلِيلاً: در اين صورت نمى پايند بعد تو مگر اندكى» به اين معنا باشد. و با اين كه از نظر سياق كلام جا داشت بفرمايد: «خِلَافَكَ: به منظور مخالفت تو»، اگر فرمود «خِلَافَ رَسُولِ الله: به منظور مخالفت رسول خدا»، براى اين بود كه دلالت كند بر اين كه منافقان از مخالفت امر خدا خوشحال مى شدند، با رسول خدا «صلى الله عليه و آله» لجبازى نداشتند؛ چون رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، جز پيغام آوردن، كار ديگرى نداشت. | |||
معناى آيه اين است : | معناى آيه اين است: منافقان كه تو آنان را بعد از رفتنت به جاى گذاشتى، خوشحال شدند كه با تو بيرون نيامدند و تو را مخالفت كردند، و يا بعد از تو بيرون نيامدند، و كراهت داشتند از اين كه با مال و جان هاى خود در راه خدا جهاد كنند. | ||
و | و جملۀ «وَ قَالُوا لَا تَنفِرُوا فِى الحَرّ»، نقل خطاب منافقان است به ديگران كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» را يارى نكنند، و زحمات آن جناب را در حركت دادن مردم به سوى جهاد خنثى سازند. و لذا خداى تعالى، به آن جناب دستور مى دهد كه چنين جوابشان دهد: «نارُ جَهَنَّم أشَدُّ حَرّاً». يعنى اگر فرار از حرارت و تقاعد ورزيدن، شما را از گرما نجات مى داد، بارى، از حرارتى شديدتر از آن، يعنى حرارت دوزخ نجات نمى دهد. | ||
آرى، فرار از اين حرارت آسان، شما را دچار آن حرارت شديد مى سازد. آنگاه با جملۀ «لَو كَانُوا يَفقَهُونَ»، كه با كلمۀ «لَو»، كه براى تمنّى و آرزو مى باشد، ابتداء شده، نوميدى از تعقل و فهم ايشان را می رساند. | |||
«'''فَلْيَضحَكُوا قَلِيلاً وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً جَزَاءَ بِمَا كانُوا يَكْسِبُونَ'''»: | «'''فَلْيَضحَكُوا قَلِيلاً وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً جَزَاءَ بِمَا كانُوا يَكْسِبُونَ'''»: | ||
«فاء» تفريع كه بر سرِ اين جمله آمده، مى رساند كه مضمون اين جمله، فرع تخلف ايشان از جهاد به اموال و جان ها و خوشنودى به ترك اين فريضه الهى و فطرى است، كه انسان در زندگی اش، جز به انجام آن به سعادت نمی رسد. | |||
و | و جملۀ «جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكسِبُونَ»، با در نظر داشتن اين كه حرف «باء» براى مقابله و يا سببيت است، دلالت دارد بر اين كه منظور از كم خنديدن، همان خوشحالى ناپايدار دنيوى است، كه از ناحيه ترك جهاد و امثال آن به ايشان دست داده، و منظور از گريه زياد، گريه در آخرت و در عذاب دوزخ است، كه حرارتش شديدتر است. زيرا آن چيزى كه خنده و گريه متفرع بر آن شده، همان مضمونى است كه در آيه قبلى بود، و آن، خوشنودى از تخلف و دورى از حرارت هوا و گرفتار شدن به حرارت دوزخ است. | ||
پس | پس معناى آيه، اين است كه: با در نظر داشتن آنچه كردند و كسب نمودند، لازم است در دنيا كمتر خنده و خوشحالى كنند و در آخرت بسيار بگريند و اندوهناك شوند. پس اين كه امر كرد و فرمود: «بايد كم بخندند و زياد بگريند»، براى افاده همين معنا است كه آثار اعمال ايشان موجب اين شد كه كم بخندند و بسيار گريه كنند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۸۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۸۶ </center> | ||
ممكن است بعضى اين دو | ممكن است بعضى اين دو امر، يعنى «فَليَضحَكُوا» و «وَليَبكُوا» را حمل كنند بر امر مولوى و بگويند: اين دو امر، دو تكليف از تكاليف شرعى را نتيجه مى دهد، وليكن اين حمل، با جملۀ «جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكسِبُون» سازگار نيست. | ||
و ممكن هم هست منظور از امر به كم خنديدن و بسيار | و ممكن هم هست منظور از امر به كم خنديدن و بسيار گريستن، خنديدن و گريستن در دنيا، به عنوان كيفر اعمال گذشته شان باشد. زيرا آن كارهایى كه كردند، دو اثر به جاى گذاشت: يكى راحتى و خوشحالى در چند روز مختصرى كه از رسول خدا «صلى الله عليه و آله» تخلف كرده بودند. و يكى ذلت و خوارى در نزد خدا و رسول و همه مؤمنان در مابقى عمر و زندگی شان در دنيا و حرارت آتش دوزخ در قيامت و بعد از مرگ. | ||
«'''فَإِن رَّجَعَك اللَّهُ إِلى طائفَةٍ مِّنهُمْ فَاستَئْذَنُوك لِلْخُرُوج ...'''»: | «'''فَإِن رَّجَعَك اللَّهُ إِلى طائفَةٍ مِّنهُمْ فَاستَئْذَنُوك لِلْخُرُوج ...'''»: | ||
مقصود از «قعود» در بار | مقصود از «قعود» در بار اول، تخلفى است كه در اولين بارى كه لازم شد بيرون شوند مرتكب شده، و از بيرون شدن براى جهاد سر پيچيدند، و بعيد نيست آن اولين بار، جنگ تبوك بوده، و سياق آيه هم، همين را می رساند. | ||
و مقصود از | و مقصود از «خالفين»، آن افرادى هستند كه طبعا از امر جهاد متخلف اند، و بايد هم باشند، مانند زنان و كودكان و بيماران و كسانى كه در اعضاى خود نقصى دارند. و بعضی ها گفته اند: مقصود از «خالفين»، متخلفانى هستند كه بدون هيچ عذرى تخلف ورزيده اند. بعضى ديگر گفته اند: «خالفين» عبارتند از اهل فساد، و بقيه الفاظ آيه روشن است. | ||
«''' | «''' فَإن رَجَعَكَ اللهُ إلَى طَائِفَةٍ مِنهُم... '''» - اين جمله دلالت دارد بر اين كه اين آيه و آن آياتى كه قبل و بعد از آن قرار دارند و داراى سياق متصلى هستند، همه در سفر تبوك و قبل از مراجعت رسول خدا «صلى الله عليه و آله» به مدينه نازل شده است. | ||
<span id='link263'><span> | <span id='link263'><span> | ||
اين آيه نهى مى كند رسول خدا | ==نهى از نمازگزاردن بر جنازه منافقان و ايستادن در كنار گور آنان == | ||
«'''وَ لا تُصلِّ عَلى أَحَدٍ مِّنهُم مَّات أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى قَبرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَاتُوا وَ هُمْ فَاسِقُونَ'''»: | |||
اين آيه نهى مى كند رسول خدا «صلى الله عليه و آله» را از اين كه نماز ميت بخواند بر كسى كه منافق بوده، و از اين كه كنار قبر منافقى بايستد، و اين نهى را تعليل كرده است به اين كه چون كفر ورزيدند و فاسق شدند و بر همين فسق خود مُردند، و اين تعليل، تنها در اين آيه نيامده، بلكه در هر جا كه از لغويت استغفار گفتگو به ميان آمده، همين تعليل ذكر شده است، مانند آيه «۸۰» از همين سوره، و آيه ششم از سوره «منافقون» كه مى فرمايد: «سَوَاءٌ عَلَيهِم أستَغفَرتَ لَهُم أم لَم تَستَغفِر لَهُم لَن يَغفِرَ اللهُ لَهُم إنَّ اللهَ لَا يَهدِى القَومَ الفَاسِقِينَ». | |||
و از همه اين موارد كه ذكر | و از همه اين موارد كه ذكر شد، بر مى آيد كسى كه به خاطر احاطه و استيلاى كفر در دلش، فاقد ايمان به خدا گشته، ديگر راهى به سوى نجات ندارد. و نيز بر مى آيد كه استغفار جهت منافقان و همچنين نماز خواندن بر جنازه هاى ايشان و ايستادن كنار قبور ايشان و طلب مغفرت كردن، لغو و بى نتيجه است. | ||
و در اين | و در اين آيه، اشاره است به اين كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» بر جنازه مؤمنان نماز مى خوانده و در كنار قبور ايشان مى ايستاده و طلب مغفرت و دعا مى كرده است. | ||
«'''وَ لا تُعْجِبْك أَمْوَالهُُمْ وَ أَوْلَادُهُمْ ...'''»: | «'''وَ لا تُعْجِبْك أَمْوَالهُُمْ وَ أَوْلَادُهُمْ ...'''»: | ||
قبلا در تفسير آيه «۵۵» همين | قبلا در تفسير آيه «۵۵» همين سوره، مطالبى مربوط به اين آيه گذشت، بدان جا مراجعه شود. | ||
«'''وَ إِذَا أُنزِلَت | «'''وَ إِذَا أُنزِلَت سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ... فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ'''»: | ||
كلمۀ «طَول» به معناى قدرت و نعمت است، و كلمۀ «خَوَالِف»ريال جمع «خالف»، و به معناى خالفين است، كه گذشت، و مابقى كلمات آيه روشن است. | |||
<span id='link264'><span> | <span id='link264'><span> | ||
==پاداش جهاد مؤمنان با مال و جان خود، در حمایت از رسول خدا «ص» == | |||
«'''لَكِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالهِِمْ وَ أَنفُسِهِمْ'''»: | |||
به دليل اين كه | بعد از آن كه منافقان را در دو آيه قبلى مذمت نمود به اين كه رضايت دادند به تقاعد از جنگ و ماندن در شهر با افراد معذور، و در نتيجه خدا بر دل هايشان مُهر نهاد، اينك در اين آيه، رسول خدا «صلى الله عليه و آله» و مؤمنان با او را، استدراك و استثناء مى نمايد، و مقصود از مؤمنان، مؤمنان حقيقى هستند كه خداوند دل هايشان را از لوث نفاق پاك ساخته است. | ||
به دليل اين كه «مؤمنان» را در مقابل «منافقان» قرار داده تا مدحشان كند، و به جهاد با جان و مال بستايد. پس در نتيجه مؤمنان كسانى خواهند بود كه نسبت به تقاعد و ماندن در خانه و شهر رضا ندادند، و خدا هم بر دل هايشان مُهر ننهاد، بلكه بر خلاف منافقان، به سعادت زندگى نائل گشته، و به نور الهى راه زندگی شان روشن گرديد، همچنان كه فرموده: «أوَ مَن كَانَ مَيتاً فَأحيَينَاهُ وَ جَعَلنَا لَهُ نُوراً يَمشِى بِهِ فِى النَّاس». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۸۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۸۸ </center> | ||
و لذا گفتار را با | و لذا گفتار را با جملۀ «وَ اُولَئِكَ لَهُمُ الخَيَراتُ وَ اُولَئِكَ هُمُ المُفلِحُون» دنبال كرد، و فهمانيد كه مؤمنان، همۀ خيرات را دارند. | ||
آرى، كلمۀ «الخيرات»، جمعى است كه «الف» و «لام» بر سرش در آمده، و مى گويند جمع داراى «الف» و «لام»، افادۀ عموم می كند. پس كلمه مذكور، معنايش «تمام خيرات» است و همين طور هم هست. زيرا مردان با ايمان، هم زندگى پاك را دارا هستند و هم نور هدايت را و هم درجه رفيعه شهادت و هر چيزى را كه با آن به سوى خدا تقرب بجويند. پس مؤمنان، رستگار و دارندگان سعادت اند. | |||
«'''أَعَدَّ اللَّهُ لهَُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى ...'''»: | |||
كلمۀ «اعداد»، به معناى فراهم آوردن و تهيه ديدن است، و اگر اين طور تعبير كرد و نفرمود «خدا وعده بهشت هایى به ايشان داده كه...»، براى اين است كه خاتمه امر ايشان معلوم نبود. يعنى معلوم نبود كه همه مؤمنان در آخر و سرانجام با ايمان از دنيا مى روند، يا نه. لذا متناسب نبود بفرمايد: «خداوند وعده فلان و فلان داده»، زيرا وعده امرى است حتمى و واجب الوفا، به خلاف تهيه ديدن كه منافات ندارد كه خداوند تهيه ببيند، ولى مؤمنان بر آن صفاى ايمان و صلاح اعمال باقى نمانند، و خداوند هم تخلف نكرده باشد. | |||
آرى، نه اصول قرآنى می سازد و نه فطرت سليم راضى مى شود به اين كه خداى تعالى، به خود نسبت دهد كه يكى از بندگان را به خاطر عمل صالحى كه كرده است، بر دلش مُهر مغفرت و جنت بزند، و آنگاه يكباره رهايش كند تا هرچه مى خواهد، بكند. | |||
و لذا مى بينيم خداى سبحان، هر جا وعده اى داده، آن را به عنوانى از عناوين عمومى، از قبيل «ايمان» و «عمل صالح» معلق و مشروط نموده، تا وجود و عدمش، دائر مدار وجود و عدم آن شرط باشد. | |||
و هيچ سابقه ندارد كه در جایى از كلام خود، وعده اى را به اشخاص و به خاطر خود آنان داده باشد، نه به خاطر اين كه مصداق عنوانى عمومى هستند. | |||
و لذا | آرى، در قرآن كريم، چنين سابقه اى نيست و هيچ وقت اين طور وعده اى نداده است. چون اين طور وعده دادن و افرادى را ايمن از عذاب ساختن، با تكليف سازگار نيست. و لذا خداى تعالى، همه جا وعده هاى خود را روى صاحبان عنوان مى برد، نه روى اشخاص. | ||
مثلا مى فرمايد: «وَعَدَ اللهُ المُؤمِنِينَ وَ المُؤمِنَاتِ جَنَّاتٍ: خدا بهشت ها را به مردان و زنان با ايمان وعده داده است». و نيز مى فرمايد: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله وَ الَّذِينَ مَعَهُ أشِدَّاءُ عَلَى الكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَينَهُم... وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنهُم مَغفِرَةً وَ أجراً عَظِيماً». | |||
نسخهٔ کنونی تا ۱۰ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۳۴
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
و نيز در الدر المنثور، در ذيل آيه: «الَّذِينَ يَلمِزُونَ المُطَّوِّعِينَ...» آمده كه بخارى، مسلم، ابن منذر، ابن ابى حاتم، ابوالشيخ، ابن مردويه و ابونعيم - در كتاب معرفت - از ابن مسعود روايت كرده اند كه گفت:
بعد از آن كه آيه صدقه نازل شد، با دوش خود زكات را تحويل مى داديم تا آن كه مردى صدقه بسيارى آورد. منافقان گفتند: ببين چه خودنمایى مى كند، و ابوعقيل، نيم من صدقه بياورد، گفتند: آخر، خدا چه احتياجى به اين زكات ناچيز دارد.
به دنبال اين حرف ها، آيه: «الَّذِينَ يَلمِزُونَ المُطَّوِّعِينَ مِنَ المُؤمِنِينَ فِى الصَّدَقَاتِ وَ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ إلّا جُهدَهُم...» نازل گرديد.
مؤلف: روايات وارده در شأن نزول اين آيات، بسيار است و از همه آن ها قابل قبول تر، همين هایى بود كه ما نقل كرديم. و قريب به آن مضامين، روايات ديگرى هست و ظاهر همه اين ها، اين است كه آيه مورد بحث، مستقل از آيات قبل است، و مطلبى را از نو شروع كرده.
رواياتى در مورد آمرزيده نشدن منافقان
و در الدرّ المنثور است كه ابن جرير و ابن ابى حاتم، از عروه نقل كرده اند كه گفت:
عبدالله بن اُبَى، به همفكران خود چنين گفت: اگر شماها به محمّد كمك مالى نرسانيد، از دورش پراكنده مى شوند. و نيز او گفته بود: «لَنُخرِجَنَّ الأعَزُّ مِنهَا الأذَلّ»، و خداى تعالى در باره اش چنين نازل كرد:
«اِستَغفِر لَهُم أو لَا تَستَغفِر لَهُم إن تَستَغفِر لَهُم سَبعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغفِرَ اللهُ لَهُم». و رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فرمود: من بيش از هفتاد بار استغفار مى كنم، شايد خدا از جرمشان در گذرد. ليكن خداى تعالى، اين آيه را فرستاد: «سَوَاءٌ عَلَيهِم اَستَغفَرتَ لَهُم أو لَم تَستَغفِر لَهُم لَن يَغفِرَ اللهُ لَهُم».
و در همان كتاب است كه ابن ابى شيبه، ابن جرير و ابن منذر، از مجاهد نقل كرده اند كه گفت:
وقتى آيه «إن تَستَغفِر لَهُم سَبعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغفِرَ اللهُ لَهُم» نازل شد، رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فرمود: «من بيش از هفتاد بار استغفار» مى كنم. پس آيه «لَن يَغفِرَ اللهُ لَهُم» در سوره «منافقون» نازل گرديد.
و نيز در همان كتاب آمده كه ابن جرير، از ابن عباس روايت كرده كه گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، بعد از اين كه اين آيه نازل شد، فرمود:
من چنين مى فهمم گويا در امر منافقان اختيارى دارم، به خدا قسم بيشتر از هفتاد بار براى آنان استغفار مى كنم، باشد كه خدا ايشان را بيامرزد، ليكن خداى تعالى از شدت غضبش بر منافقان، آيه فرستاد كه: «چه براى ايشان استغفار كنى و چه استغفار نكنى، هرگز خدا ايشان را نمى آمرزد؛ زيرا خدا مردم فاسق را هدايت نمى كند».
مؤلف: هيچ ترديدى نيست در اين كه اين آيات، در اواخر زندگى رسول خدا «صلى الله عليه و آله» نازل شده، و به طور قطع، همه آيات مكّى و بيشتر آيات و سوره هاى مدنى، قبل از اين آيات نازل شده. و اين مطلب براى هر كس در قرآن دقتى كند، از واضحات است كه از نظر قرآن، هيچ اميدى به نجات كفار و منافقان بدتر از كفار نيست، مگر آن كه قبل از مرگ، از كفر و نفاق خود توبه كنند.
و آيات بسيارى، هم مكّى و هم مدنى، تصريح قطعى به اين مطلب نموده اند، آن وقت چطور ممكن است رسول خدا «صلى الله عليه و آله» تا آن روز اين معنا را از قرآن نفهميده باشد و چگونه ممكن است از وعده حتمى عذاب كه خدا به كفار و منافقان مى دهد، اطمينان پيدا نكند و به احتمال اين كه شايد عدد هفتاد دخالتى داشته باشد، حاضر شود بيش از هفتاد بار استغفار كند؟!
و يا چطور مى شود رسول خدا «صلى الله عليه و آله» متوجه نباشد به اين كه ترديد در آيه، صرفا براى افاده لغويت است، نه براى خصوصيتى كه ممكن است در عدد هفتاد باشد، تا ايشان به طمع اين كه شايد هفتاد به بالا آن خصوصيت را نداشته باشد، بفرمايد: من بيشتر استغفار می كنم، شايد مستجاب شود؟!
علاوه، مگر آيه سوره «منافقون» كه نازل شد و ديگر اميد رسول خدا «صلى الله عليه و آله» قطع گرديد، چه بيان و چه كلمۀ اضافه اى داشت كه آيه مورد بحث نداشت، كه آن آيه، آن جناب را مأيوس نكرد و اين آيه با آن بيان زائدش مأيوسش نمود؟ و حال آن كه بيان هر دو، يكى است و خدا در هر دو، نفى ابدى مغفرت را چنين تعليل كرد كه: «چون ايشان فاسق اند، و خداوند قوم فاسق را هدايت نمى كند».
پس خلاصه كلام اين كه: اين گونه روايات و اشباه و نظائر آن ها، از جعلياتى است كه بايد آن ها را به ديوار كوبيد.
و در الدرّ المنثور آمده كه احمد، بخارى، ترمذى، نسائى، ابن ابى حاتم، نحاس، ابن حبان، ابن مردويه و ابونعيم - در كتاب الحليه - از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت:
من از عُمَر شنيدم كه مى گفت: وقتى عبدالله بن اُبَى از دنيا رفت، از رسول خدا درخواست شد كه بر او نماز گزارد. حضرت تشريف برد و بر او نماز گزارد. همين كه ايستاد، من گفتم : آيا بر جنازه دشمن خدا، عبدالله بن اُبَى نماز مى خوانى، كه فلان و فلان مى گفت و فلان حرف ها را می زد؟!
آنگاه شروع كردم خاطرات ايام او را برشمردن، و رسول خدا «صلى الله عليه و آله» تبسم می كرد، تا آن جا كه از حد گذراندم، فرمود:
اى عُمَر! كنار برو كه مرا اختيار داده اند. زيرا به من فرموده اند: چه براى ايشان استغفار كنى و چه استغفار نكنى، يكسان است، اگر هفتاد بار برايشان استغفار كنى، خدا ايشان را نمى آمرزد. پس اگر مى دانستم در صورتى كه بيش از هفتاد بار برايش استغفار كنيم، خدا او را مى آمرزد، بيش از هفتاد بار استغفار مى كردم.
آنگاه رسول خدا بر جنازه اش نماز خواند و او را تشييع كرد و كنار قبر او ايستاد، تا از دفنش فارغ شدند. من از جسارت و جرأت خودم بر رسول خدا «صلى الله عليه و آله» تعجب كردم، با اين كه خدا و رسول داناترند. به خدا سوگند جز اندك زمانى نگذشت كه اين دو آيه نازل شد: «وَ لَا تُصَلِّ عَلَى أحَدٍ مِنهُم مَاتَ أبَداً وَ لَا تَقُم عَلَى قَبرِهِ»، كه بعد از نزول آن، رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، دیگر بر هيچ منافقى نماز نخواند، تا آن كه خداى تعالى، او را قبض روح كرد.
مؤلف: اين كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» در اين روايت فرمود: «اگر مى دانستم در صورتى كه بيش از هفتاد بار برايش...» صريح است در اين كه آن جناب مأيوس بوده است از اين كه مغفرت الهى شامل حال عبدالله بن اُبَى شود و اين، خود شاهد است بر اين كه منظور از جملۀ «مرا اختيار داده اند؛ زيرا به من فرموده اند چه براى ايشان استغفار كنى و چه نكنى...»، اين است كه: خداى تعالى، مسأله را به طور ترديد آورده و آن جناب را صريحا از استغفار نهى نكرده است. نه اين كه به طور حقيقت مخيرش كرده باشد بين استغفار و عدم استغفار، تا نتيجه اش آن شود كه اگر آن جناب استغفار كند، مغفرت حاصل گردد يا حصول آن اميد رود.
و از اين جا فهميده می شود كه: استغفار رسول خدا «صلى الله عليه و آله» براى عبدالله ابن اُبَى و نماز خواندنش بر جنازه او و ايستادنش بر قبر او، به فرضى كه چيزى از اين مطالب ثابت باشد، براى طلب آمرزش و دعاى جدّى نبوده، همچنان كه در روايت قمى و رواياتى ديگر، گفتارى در اين باب مى آيد.
و در همان كتاب، از ابن ابى حاتم، از شعبى روايت آمده كه عُمَر بن خطّاب گفت:
من در اسلام گرفتار لغزشى شدم كه در همه عمرم به مثل آن گرفتار نشدم و آن، اين بود كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» خواست بر جنازه عبدالله بن اُبَى نماز گزارد، من جامه اش را كشيدم، پس از آن گفتم: به خدا سوگند كه خدا به تو چنين دستورى نداده است، مگر نفرموده است: «اِستَغفِر لَهُم أو لَا تَستَغفِر لَهُم إن تَستَغفِر لَهُم سَبعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغفِرَ اللهُ لَهُم».
رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فرمود: پروردگارم مرا مخيّر كرده و فرموده: «چه برايشان استغفار كنى و چه نكنى»، آنگاه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» كنار قبر نشست. مردم به پسرش مى گفتند: اى حباب! چنين كن، اى حباب! چنان كن. رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فرمود: حباب، نام شيطان است، نام تو عبدالله است.
و در تفسير قمى، در ذيل آيه: «استَغفِر لَهُم أو لَا تَستَغفِر لَهُم...» گفته است:
اين آيه، بعد از مراجعت رسول خدا «صلى الله عليه و آله» به مدينه نازل شد، و در آن ايام، عبدالله ابن اُبَى مريض بود. پسرش عبدالله بن عبدالله، مردى با ايمان بود، نزد رسول خدا «صلى الله عليه و آله» رفت و در حالى كه پدرش جان مى داد، عرض كرد: يا رسول الله! پدر و مادرم به قربانت، شما به عيادت پدر من نيامدى و اين در اجتماع مايه سرافكندگى ما است.
رسول خدا «صلى الله عليه و آله» به خانه عبدالله بن اُبَى در آمد، در حالى كه منافقان، همه دور بسترش جمع بودند. عبدالله بن عبدالله عرض كرد: يا رسول الله! جهت پدرم استغفار كن. آن جناب هم استغفار كرد.
عُمَر گفت: مگر خدا تو را نهى نكرده از اين كه براى كسى از منافقان صلوات بفرستى، يا استغفار كنى؟ رسول خدا «صلى الله عليه و آله» اعتنایى به او نكرد. بار ديگر، عُمَر تكرار كرد.
حضرت فرمود: واى بر تو! آخر اختيار اين امور را به من داده اند و من نيز چنين مصلحت ديدم. خداى تعالى فرموده: «چه براى ايشان استغفار كنى و چه نكنى، حتى اگر هفتاد بار هم استغفار كنى، ايشان را نمى آمرزد».
بعد از آن كه عبدالله به درك واصل شد، پسرش نزد رسول خدا «صلى الله عليه و آله» آمد و عرض كرد: پدر و مادرم فدايت يا رسول الله! اگر صلاح بدانيد تشريف بياوريد بر جنازه پدرم نماز بخوانيد.
رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، كنار قبر او ايستاد تا بر او نماز بخواند. عُمَر گفت: يا رسول الله! مگر خدا تو را نهى نكرده از اين كه بر احدى از منافقان نماز بخوانى، و مگر نفرموده كه ابدا بر قبر احدى از ايشان نايست؟
حضرت فرمود: واى بر تو! هيچ فهميدى كه من چه گفتم؟ من گفتم خدايا! قبرش را پر از آتش بگردان و جوفش را سرشار آتش كن، او را به آتش دوزخت برسان. و رسول خدا «صلى الله عليه و آله» مجبور شد حرفى بزند كه نمی خواست افشاء شود.
مؤلف: در باره روايات، تتمه اى باقى است كه - إن شاء الله - در ذيل آيات بعدى، به آن ها خواهيم رسيد.
آيات ۸۱ - ۹۶ سوره توبه
فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلَاف رَسُولِ اللَّهِ وَ كَرِهُوا أَن يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالهِِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فى سبِيلِ اللَّهِ وَ قَالُوا لا تَنفِرُوا فى الحَْرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشدُّ حَرًّا لَّوْ كانُوا يَفْقَهُونَ(۸۱)
فَلْيَضحَكُوا قَلِيلاً وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً جَزَاءَ بِمَا كانُوا يَكْسِبُونَ(۸۲)
فَإِن رَّجَعَك اللَّهُ إِلى طائفَةٍ مِّنهُمْ فَاستَئْذَنُوك لِلْخُرُوج فَقُل لَّن تخْرُجُوا مَعِىَ أَبَداً وَ لَن تُقَاتِلُوا مَعِىَ عَدُواًّ إِنَّكمْ رَضِيتُم بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الخَْالِفِينَ(۸۳)
وَ لا تُصلِّ عَلى أَحَدٍ مِّنهُم مَّات أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى قَبرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَاتُوا وَ هُمْ فَاسِقُونَ(۸۴)
وَ لا تُعْجِبْك أَمْوَالهُُمْ وَ أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُعَذِّبهُم بهَا فى الدُّنْيَا وَ تَزْهَقَ أَنفُسهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ(۸۵)
وَ إِذَا أُنزِلَت سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ استَئْذَنَك أُولُوا الطوْلِ مِنْهُمْ وَ قَالُوا ذَرْنَا نَكُن مَّعَ الْقَاعِدِينَ(۸۶)
رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ(۸۷)
لَكِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالهِِمْ وَ أَنفُسِهِمْ وَ أُولَئك لهَُمُ الْخَيرَات وَ أُولَئك هُمُ الْمُفْلِحُونَ(۸۸)
أَعَدَّ اللَّهُ لهَُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتهَا الاَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِك الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(۸۹)
وَ جَاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الاَعْرَابِ لِيُؤْذَنَ لهَُمْ وَ قَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ سيُصِيبُ الَّذِينَ كفَرُوا مِنهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(۹۰)
لَّيْس عَلى الضُّعَفَاءِ وَ لا عَلى الْمَرْضى وَ لا عَلى الَّذِينَ لا يجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصحُوا للَّهِ وَ رَسُولِهِ مَا عَلى الْمُحْسِنِينَ مِن سبِيلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(۹۱)
وَ لا عَلى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْك لِتَحْمِلَهُمْ قُلْت لا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوا وَّ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْع حَزَناً أَلا يجِدُوا مَا يُنفِقُونَ(۹۲)
إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلى الَّذِينَ يَستَئْذِنُونَك وَ هُمْ أَغْنِيَاءُ رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَ طبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبهِمْ فَهُمْ لا يَعْلَمُونَ(۹۳)
يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيهِمْ قُل لا تَعْتَذِرُوا لَن نُّؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ وَ سيرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عَالِمِ الْغَيْبِ وَ الشهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(۹۴)
سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَيهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاءَ بِمَا كانُوا يَكْسِبُونَ(۹۵)
يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِترْضوْا عَنهُمْ فَإِن تَرْضَوْا عَنهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ(۹۶)
بجاماندگان پس از حركت رسول خدا «صلى الله عليه و آله» از تخلف كردن خود شادمان شدند، و كراهت داشتند كه با مال ها و جان هاى خويش در راه خدا جهاد كنند و گفتند در اين گرما بيرون مرويد، بگو گرماى آتش جهنم سخت تر است، اگر مى فهميدند. (۸۱)
بايد به كيفر اعمالى كه می كردند، كم بخندند و زياد بگريند. (۸۲)
(حال متوجه باش) اگر خداوند تو را به سوى دست هاى از آنان باز گردانيد، و براى بيرون شدن از تو اجازه خواستند، بگو هرگز با من بيرون نخواهيد آمد و هرگز با من با دشمنى، كارزار نخواهيد كرد، چون شما نخستين بار به تقاعد رضايت داديد، پس با واماندگان بنشينيد. (۸۳)
هيچ وقت بر احدى از آنان كه مُرده، نماز مگذار و بر قبرش مايست، زيرا ايشان به خدا و رسولش كافر شدند و با حالت فسق مُردند. (۸۴ )
و اموال و اولاد ايشان تو را خيره نسازد، چرا كه خدا مى خواهد به وسيله آن در دنيا عذابشان كند، و در حال كفر جانشان به در آيد. (۸۵)
و چون سوره اى نازل شود كه به خدا ايمان بياوريد و با رسولش به جهاد برويد، توانگران ايشان از تو اجازه مى خواهند و مى گويند بگذار با واماندگان باشيم. (۸۶)
راضى شده اند كه قرين زنان و زمينگيران باشند، و خدا بر دل هايشان مُهر زده و در نتيجه نمى فهمند. (۸۷)
ولى پيغمبر و كسانى كه با او ايمان آوردند، با مال ها و جان هاى خود جهاد كردند، و خيرات همه خاص ايشان است، و ايشان، آرى، هم ايشانند رستگاران. (۸۸)
خداوند براى آنان بهشت ها آماده كرده كه از چشم انداز آن، جوی ها روان است و جاودانه در آنند و اين است كاميابى بزرگ. (۸۹)
عذرجويان از باديه نشينان، آمدند تا به ايشان اجازه ماندن داده شود، و آنان كه به خدا و رسولش دروغ گفته، باز نشستند، به زودى به آن كسان كه از ايشان كافر شدند، عذابى دردناك خواهد رسيد. (۹۰)
بر ضعيفان و بر بيماران و بر كسانى كه چيزى براى خرج كردن ندارند، در صورتى كه براى خدا و رسولش خيرخواهى كنند، تكليفى نيست. (آرى) نيكوكاران، مورد ملامت و عذاب كسى قرار نمى گيرند، و خدا آمرزنده مهربان است. (۹۱)
و (همچنين) بر كسانى كه چون پيش تو آمدند تا مركبشان دهى، (و تو) گفتى چيزى ندارم كه شما را بر آن سوار كنم، (و ايشان) با ديدگانى پر از اشك برگشتند، كه چرا چيزى براى خرج كردن نمى يابند. (۹۲)
تنها (مؤاخذه و ملامت و عقاب) بر كسانى است كه با اين كه مكنت دارند، از تو اجازه ماندن مى خواهند، و بدين تن در مى دهند كه با زنان و زمينگيران باشند، و خدا بر دل هايشان مُهر نهاده، در نتيجه نمى دانند. (۹۳)
(و) چون باز گرديد، نزد شما عذر آورند، بگو عذر مياوريد كه ما هرگز شما را تصديق نمى كنيم، خدا ما را از اخبار شما خبردار كرد، و به زودى خدا عمل شما را مى بيند، و رسول او نيز، آنگاه به سوى داناى غيب و شهادت باز مى گرديد، پس شما را به آنچه مى كرديد، خبر مى دهد. (۹۴)
به زودى همين كه به سوى ايشان باز گرديد، برايتان به خدا سوگند مى خورند تا از ايشان صرف نظر كنيد، و شما از ايشان صرف نظر كنيد كه ايشان پليدند، و جايشان به كيفر آنچه مى كردند، جهنم است. (۹۵)
برايتان سوگند مى خورند تا شما از ايشان راضى شويد، و به فرضى كه شما از ايشان راضى شويد، خدا از مردم عصيانگر فاسق راضى نمى شود. (۹۶)
تهدید كسانى كه از رفتن به جنگ سرباز زدند، به عذاب آخرت
اين آيات، قابل ارتباط و اتصال به آيات قبل هست، چون همان غرضى را كه آن آيات دنبال مى كرد، اين آيات دنبال مى كند.
«فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلَاف رَسُولِ اللَّهِ ...»:
فرح و سرور، مقابل غم و اندوه است، و اين دو حالت نفسانى و وجدانى است، كه يكى لذت بخش و ديگرى ناراحت كننده است. و كلمۀ «مُخَلَّفُون»، اسم مفعول از ماده «خلف» است، كه به معناى باقى گذاردن براى بعد از رفتن است، و كلمۀ «مَقعَد»، از ماده «قعود»، مصدر «قَعَدَ، يَقعُدُ» مى باشد، و كنايه است از نرفتن به جهاد.
كلمۀ «خِلَاف»، مانند «مخالفت»، مصدر «خَالَفَ، يُخَالِفُ» است، و به طورى كه بعضی ها گفته اند، گاهى به معناى «بعد» مى آيد، و بعيد نيست كه در آيه: «إذاً لَا يَلبَثُونَ خِلَافَكَ إلّا قَلِيلاً: در اين صورت نمى پايند بعد تو مگر اندكى» به اين معنا باشد. و با اين كه از نظر سياق كلام جا داشت بفرمايد: «خِلَافَكَ: به منظور مخالفت تو»، اگر فرمود «خِلَافَ رَسُولِ الله: به منظور مخالفت رسول خدا»، براى اين بود كه دلالت كند بر اين كه منافقان از مخالفت امر خدا خوشحال مى شدند، با رسول خدا «صلى الله عليه و آله» لجبازى نداشتند؛ چون رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، جز پيغام آوردن، كار ديگرى نداشت.
معناى آيه اين است: منافقان كه تو آنان را بعد از رفتنت به جاى گذاشتى، خوشحال شدند كه با تو بيرون نيامدند و تو را مخالفت كردند، و يا بعد از تو بيرون نيامدند، و كراهت داشتند از اين كه با مال و جان هاى خود در راه خدا جهاد كنند.
و جملۀ «وَ قَالُوا لَا تَنفِرُوا فِى الحَرّ»، نقل خطاب منافقان است به ديگران كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» را يارى نكنند، و زحمات آن جناب را در حركت دادن مردم به سوى جهاد خنثى سازند. و لذا خداى تعالى، به آن جناب دستور مى دهد كه چنين جوابشان دهد: «نارُ جَهَنَّم أشَدُّ حَرّاً». يعنى اگر فرار از حرارت و تقاعد ورزيدن، شما را از گرما نجات مى داد، بارى، از حرارتى شديدتر از آن، يعنى حرارت دوزخ نجات نمى دهد.
آرى، فرار از اين حرارت آسان، شما را دچار آن حرارت شديد مى سازد. آنگاه با جملۀ «لَو كَانُوا يَفقَهُونَ»، كه با كلمۀ «لَو»، كه براى تمنّى و آرزو مى باشد، ابتداء شده، نوميدى از تعقل و فهم ايشان را می رساند.
«فَلْيَضحَكُوا قَلِيلاً وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً جَزَاءَ بِمَا كانُوا يَكْسِبُونَ»:
«فاء» تفريع كه بر سرِ اين جمله آمده، مى رساند كه مضمون اين جمله، فرع تخلف ايشان از جهاد به اموال و جان ها و خوشنودى به ترك اين فريضه الهى و فطرى است، كه انسان در زندگی اش، جز به انجام آن به سعادت نمی رسد.
و جملۀ «جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكسِبُونَ»، با در نظر داشتن اين كه حرف «باء» براى مقابله و يا سببيت است، دلالت دارد بر اين كه منظور از كم خنديدن، همان خوشحالى ناپايدار دنيوى است، كه از ناحيه ترك جهاد و امثال آن به ايشان دست داده، و منظور از گريه زياد، گريه در آخرت و در عذاب دوزخ است، كه حرارتش شديدتر است. زيرا آن چيزى كه خنده و گريه متفرع بر آن شده، همان مضمونى است كه در آيه قبلى بود، و آن، خوشنودى از تخلف و دورى از حرارت هوا و گرفتار شدن به حرارت دوزخ است.
پس معناى آيه، اين است كه: با در نظر داشتن آنچه كردند و كسب نمودند، لازم است در دنيا كمتر خنده و خوشحالى كنند و در آخرت بسيار بگريند و اندوهناك شوند. پس اين كه امر كرد و فرمود: «بايد كم بخندند و زياد بگريند»، براى افاده همين معنا است كه آثار اعمال ايشان موجب اين شد كه كم بخندند و بسيار گريه كنند.
ممكن است بعضى اين دو امر، يعنى «فَليَضحَكُوا» و «وَليَبكُوا» را حمل كنند بر امر مولوى و بگويند: اين دو امر، دو تكليف از تكاليف شرعى را نتيجه مى دهد، وليكن اين حمل، با جملۀ «جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكسِبُون» سازگار نيست.
و ممكن هم هست منظور از امر به كم خنديدن و بسيار گريستن، خنديدن و گريستن در دنيا، به عنوان كيفر اعمال گذشته شان باشد. زيرا آن كارهایى كه كردند، دو اثر به جاى گذاشت: يكى راحتى و خوشحالى در چند روز مختصرى كه از رسول خدا «صلى الله عليه و آله» تخلف كرده بودند. و يكى ذلت و خوارى در نزد خدا و رسول و همه مؤمنان در مابقى عمر و زندگی شان در دنيا و حرارت آتش دوزخ در قيامت و بعد از مرگ.
«فَإِن رَّجَعَك اللَّهُ إِلى طائفَةٍ مِّنهُمْ فَاستَئْذَنُوك لِلْخُرُوج ...»:
مقصود از «قعود» در بار اول، تخلفى است كه در اولين بارى كه لازم شد بيرون شوند مرتكب شده، و از بيرون شدن براى جهاد سر پيچيدند، و بعيد نيست آن اولين بار، جنگ تبوك بوده، و سياق آيه هم، همين را می رساند.
و مقصود از «خالفين»، آن افرادى هستند كه طبعا از امر جهاد متخلف اند، و بايد هم باشند، مانند زنان و كودكان و بيماران و كسانى كه در اعضاى خود نقصى دارند. و بعضی ها گفته اند: مقصود از «خالفين»، متخلفانى هستند كه بدون هيچ عذرى تخلف ورزيده اند. بعضى ديگر گفته اند: «خالفين» عبارتند از اهل فساد، و بقيه الفاظ آيه روشن است.
« فَإن رَجَعَكَ اللهُ إلَى طَائِفَةٍ مِنهُم... » - اين جمله دلالت دارد بر اين كه اين آيه و آن آياتى كه قبل و بعد از آن قرار دارند و داراى سياق متصلى هستند، همه در سفر تبوك و قبل از مراجعت رسول خدا «صلى الله عليه و آله» به مدينه نازل شده است.
نهى از نمازگزاردن بر جنازه منافقان و ايستادن در كنار گور آنان
«وَ لا تُصلِّ عَلى أَحَدٍ مِّنهُم مَّات أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى قَبرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَاتُوا وَ هُمْ فَاسِقُونَ»:
اين آيه نهى مى كند رسول خدا «صلى الله عليه و آله» را از اين كه نماز ميت بخواند بر كسى كه منافق بوده، و از اين كه كنار قبر منافقى بايستد، و اين نهى را تعليل كرده است به اين كه چون كفر ورزيدند و فاسق شدند و بر همين فسق خود مُردند، و اين تعليل، تنها در اين آيه نيامده، بلكه در هر جا كه از لغويت استغفار گفتگو به ميان آمده، همين تعليل ذكر شده است، مانند آيه «۸۰» از همين سوره، و آيه ششم از سوره «منافقون» كه مى فرمايد: «سَوَاءٌ عَلَيهِم أستَغفَرتَ لَهُم أم لَم تَستَغفِر لَهُم لَن يَغفِرَ اللهُ لَهُم إنَّ اللهَ لَا يَهدِى القَومَ الفَاسِقِينَ».
و از همه اين موارد كه ذكر شد، بر مى آيد كسى كه به خاطر احاطه و استيلاى كفر در دلش، فاقد ايمان به خدا گشته، ديگر راهى به سوى نجات ندارد. و نيز بر مى آيد كه استغفار جهت منافقان و همچنين نماز خواندن بر جنازه هاى ايشان و ايستادن كنار قبور ايشان و طلب مغفرت كردن، لغو و بى نتيجه است.
و در اين آيه، اشاره است به اين كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» بر جنازه مؤمنان نماز مى خوانده و در كنار قبور ايشان مى ايستاده و طلب مغفرت و دعا مى كرده است.
«وَ لا تُعْجِبْك أَمْوَالهُُمْ وَ أَوْلَادُهُمْ ...»:
قبلا در تفسير آيه «۵۵» همين سوره، مطالبى مربوط به اين آيه گذشت، بدان جا مراجعه شود.
«وَ إِذَا أُنزِلَت سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ... فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ»:
كلمۀ «طَول» به معناى قدرت و نعمت است، و كلمۀ «خَوَالِف»ريال جمع «خالف»، و به معناى خالفين است، كه گذشت، و مابقى كلمات آيه روشن است.
پاداش جهاد مؤمنان با مال و جان خود، در حمایت از رسول خدا «ص»
«لَكِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالهِِمْ وَ أَنفُسِهِمْ»:
بعد از آن كه منافقان را در دو آيه قبلى مذمت نمود به اين كه رضايت دادند به تقاعد از جنگ و ماندن در شهر با افراد معذور، و در نتيجه خدا بر دل هايشان مُهر نهاد، اينك در اين آيه، رسول خدا «صلى الله عليه و آله» و مؤمنان با او را، استدراك و استثناء مى نمايد، و مقصود از مؤمنان، مؤمنان حقيقى هستند كه خداوند دل هايشان را از لوث نفاق پاك ساخته است.
به دليل اين كه «مؤمنان» را در مقابل «منافقان» قرار داده تا مدحشان كند، و به جهاد با جان و مال بستايد. پس در نتيجه مؤمنان كسانى خواهند بود كه نسبت به تقاعد و ماندن در خانه و شهر رضا ندادند، و خدا هم بر دل هايشان مُهر ننهاد، بلكه بر خلاف منافقان، به سعادت زندگى نائل گشته، و به نور الهى راه زندگی شان روشن گرديد، همچنان كه فرموده: «أوَ مَن كَانَ مَيتاً فَأحيَينَاهُ وَ جَعَلنَا لَهُ نُوراً يَمشِى بِهِ فِى النَّاس».
و لذا گفتار را با جملۀ «وَ اُولَئِكَ لَهُمُ الخَيَراتُ وَ اُولَئِكَ هُمُ المُفلِحُون» دنبال كرد، و فهمانيد كه مؤمنان، همۀ خيرات را دارند.
آرى، كلمۀ «الخيرات»، جمعى است كه «الف» و «لام» بر سرش در آمده، و مى گويند جمع داراى «الف» و «لام»، افادۀ عموم می كند. پس كلمه مذكور، معنايش «تمام خيرات» است و همين طور هم هست. زيرا مردان با ايمان، هم زندگى پاك را دارا هستند و هم نور هدايت را و هم درجه رفيعه شهادت و هر چيزى را كه با آن به سوى خدا تقرب بجويند. پس مؤمنان، رستگار و دارندگان سعادت اند.
«أَعَدَّ اللَّهُ لهَُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى ...»:
كلمۀ «اعداد»، به معناى فراهم آوردن و تهيه ديدن است، و اگر اين طور تعبير كرد و نفرمود «خدا وعده بهشت هایى به ايشان داده كه...»، براى اين است كه خاتمه امر ايشان معلوم نبود. يعنى معلوم نبود كه همه مؤمنان در آخر و سرانجام با ايمان از دنيا مى روند، يا نه. لذا متناسب نبود بفرمايد: «خداوند وعده فلان و فلان داده»، زيرا وعده امرى است حتمى و واجب الوفا، به خلاف تهيه ديدن كه منافات ندارد كه خداوند تهيه ببيند، ولى مؤمنان بر آن صفاى ايمان و صلاح اعمال باقى نمانند، و خداوند هم تخلف نكرده باشد.
آرى، نه اصول قرآنى می سازد و نه فطرت سليم راضى مى شود به اين كه خداى تعالى، به خود نسبت دهد كه يكى از بندگان را به خاطر عمل صالحى كه كرده است، بر دلش مُهر مغفرت و جنت بزند، و آنگاه يكباره رهايش كند تا هرچه مى خواهد، بكند.
و لذا مى بينيم خداى سبحان، هر جا وعده اى داده، آن را به عنوانى از عناوين عمومى، از قبيل «ايمان» و «عمل صالح» معلق و مشروط نموده، تا وجود و عدمش، دائر مدار وجود و عدم آن شرط باشد.
و هيچ سابقه ندارد كه در جایى از كلام خود، وعده اى را به اشخاص و به خاطر خود آنان داده باشد، نه به خاطر اين كه مصداق عنوانى عمومى هستند.
آرى، در قرآن كريم، چنين سابقه اى نيست و هيچ وقت اين طور وعده اى نداده است. چون اين طور وعده دادن و افرادى را ايمن از عذاب ساختن، با تكليف سازگار نيست. و لذا خداى تعالى، همه جا وعده هاى خود را روى صاحبان عنوان مى برد، نه روى اشخاص.
مثلا مى فرمايد: «وَعَدَ اللهُ المُؤمِنِينَ وَ المُؤمِنَاتِ جَنَّاتٍ: خدا بهشت ها را به مردان و زنان با ايمان وعده داده است». و نيز مى فرمايد: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله وَ الَّذِينَ مَعَهُ أشِدَّاءُ عَلَى الكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَينَهُم... وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنهُم مَغفِرَةً وَ أجراً عَظِيماً».
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |