النحل ٤١: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن جزییات آیه)
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۳۹: خط ۳۹:
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link248 | آيات ۴۱ - ۶۴،سوره نحل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link248 | آيات ۴۱ - ۶۴ سوره نحل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link249 | مقصود از حسنه در دنيا كه خداوند به مهاجرين وعده داده مجتمع صالح اسلامى است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link249 | مقصود از «حسنه» در دنيا، كه خداوند به مهاجران وعده داده؟]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link250 | علت توصيف مهاجرين به دو صفت صبر و توكل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link250 | علت توصيف مهاجران، به دو صفت «صبر» و «توكل»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link251 | مفاد آيه : ((و ما ارسلنا من قبلك الا رجالا...)) حصر رسالت در بشر عادى است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link252 | معنای كلمۀ «ذكر»، و مراد از «اهل ذکر»، در آیه شریفه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link252 | معنا و موارد استعمال كلمه : ((ذكر))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link255 | وجوهى كه مفسران در تفسير آيه: «فَاسئَلُوا أهلَ الذِّکر» گفته اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link253 | مراد از اهل ذكر در فاسئلوا اهل الذكر)) و اينكه مخاطبين اين خطاب كيانند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link256 | حجت بودن بيانات رسول خدا و عترت او «ع»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link254 | معنا و مفاد آيه : ((و انزل اليك الذكر لتبين للناس مانزل اليهم ...))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link257 | تهديد مشركان، كه از درِ مكر به خدا و پيامبرانش، گناه مى كردند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link255 | وجوهى كه مفسرين در تفسير آيه گفته اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link258 | مراد از تهدید مشرکان به «اخذ در تقلّب» و «اخذ بر تخوّف»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link256 | حجت بودن بيانات رسول الله و عترت او (ائمه ) عليهم الصلاة و السلام]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link259 | گردش سايه اشياء، نشانه خضوع و سجود موجودات در برابر خداست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link257 | انذار و تهديد مشركين كه از در مكه به خدا و پيامبرانش گناه مى كردند (مكروا السيئات )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link260 | معنای سجده جنبندگان آسمان ها و زمين، براى خدا]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link258 | مراد از ((اخذ در تقلب )) و ((اخذ بر تخوف )) كه مشركين بدان تهديد شده اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link261 | توضيحى درباره استكبار در مقابل مخلوق و در مقابل خالق]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link259 | گردش سايه اشياء نشانه خضوع و سجود موجودات در برابر خداست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link263 | وجه عدم استكبار عملى ملائكه، در برابر خداى سبحان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link260 | سجده جنبندگان آسمانها و زمين براى خدا به معناى خضوع وتذلل آنان در برابر خدا است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link265 | مقصود از جمله: «لَا تَتَّخذُوا إلَهَينِ اثنَين»، در آیه شریفه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link261 | توضيحى درباره استكبار در مقابل مخلوق و درمقابل خالق]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link266 | لازمه مالكيت مطلقه خدا اين است كه: دین، تنها و تنها برای اوست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link262 | توضيحى درباره در مقابل مخلوق و در مقابل خالق]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link267 | انسان به طور فطری، در تنگناها و شدائد، دست به دامان خداوند می شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link263 | وجه عدم استكبار عملى ملائكه در برابر خداى سبحان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link268 | توضيح اين كه: كفران نعمت، غایت و غرض شرك ورزيدن مشركان است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link264 | رد استدلال برخى به آيه : ((يخافون ربهم ...)) براىقول به اينكه ملائكه مكلف بوده خوف و رجا دارند وافضل از بشر هستند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link269 | مقصود از اين كه: مشركان، بخشى از روزى خود را نصيب «مَا لَا يَعلَمُون» قرار مى دهند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link265 | مقصود از جمله : ((لا تتخدوا الهين اثنين )) و معنايى كه از نهى از دو خدا گرفتن استفادهمى شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link270 | سبب اين كه مشركان، ملائكه را مؤنث و دختران خدا مى دانستند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link266 | لازمه مالكيت مطلقه خدا اين است كه فقط او معبود و دين دائما از او باشد (له الدين و اصبا)]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link271 | گفتگویی در معناى جمله: «وَ لَهُم مَا يَشتَهُون»، در آیه شریفه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link267 | در تنگناها و شدائد، اميد بستن به مسبب الاسباب و دست به دامان او شدن فطرى انسان است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link272 | حكايت دختركُشى مشركان و نكوهش آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link268 | توضيح اينكه كفران نعمت غات و غرض شرك ورزيدن مشركين است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link273 | ايمان نداشتن به آخرت، ريشه همه گناهان است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link269 | مقصود از اينكه مشركين بخشى از روزى خود را نصيب ((ما لا يعملون )) قرار مى دهند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link274 | منزه بودن خداى تعالى، از هر قبيح عقلى و طبعى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link270 | منشاء و سبب اينكه مشركين ملائكه را مؤ نث و دختران خدا مى دانستند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link275 | معناى جملۀ «وَ ِللّهِ المَثَلُ الأعلَى»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link271 | معناى جمله : ((و لهم ما يشتهون )) و گفتگوئى كه در مورد شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link276 | اگر خدا مردم را به ظلمشان مجازات كند، جنبنده ای بر روى زمين نمی ماند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link272 | حكايت دختر كشى مشركين و نكوهش آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link277 | بيان ضعف استدلال به اين آيه، براى قول به معصوم نبودن انبياء]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link273 | ايمان به آخرت منبع همه خيرات و بركات و ايمان نداشتن به آخرت ريشه همه گناهاناست .]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link278 | مراد از «امت ها» و «اليوم»، در آيه: «تَاللّهِ لَقَد أرسَلنَا إلَى أُمَمٍ مِن قَبلِكَ...»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link274 | منزه بودن خداى تعالى از هر قبيح عقلى و طبعى و از اتصاف به صفات ممكنات]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۲#link279 | بحث روایتی]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link275 | معناى جمله ((ولله المثل الاعلى ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۲#link280 | بيان اين كه مراد از «اهل ذكر»، اهل كتاب است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link276 | اگر خدا مردم را به ظلمشان اخذ كند دابه اى روى زمين نخواهد ماند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link277 | بيان ضعف استدلال به اين آيه براى قول به معصوم نبودن انبياء]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link278 | مراد از ((امم )) و ((اليوم )) در آيه : ((تالله لقد ارسلنا الى امم من قبلك ...))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۲#link279 | رواياتى كه در آنها اهل ذكر در جمله : ((فاسئلوااهل الذكر)) به اهل بيت عليهم السلام تفسير شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۲#link280 | بيان اينكه با توجه به سياق آيات مراد از اهل ذكراهل كتاب است و با قطع نظر از خصوص آيه مراداهل بيت عليهم السلام مى باشد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۲#link281 | چند روايت در معناى : ((فاسئلوا اهل الذكر))، ((افا من الذين مكروا))، ((له الدين واصبا)) و ((لله المثل الاعلى ))]]


}}
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۸ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۱۴

کپی متن آیه
وَ الَّذِينَ‌ هَاجَرُوا فِي‌ اللَّهِ‌ مِنْ‌ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ‌ فِي‌ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کَانُوا يَعْلَمُونَ‌

ترجمه

آنها که پس از ستم دیدن در راه خدا، هجرت کردند، در این دنیا جایگاه (و مقام) خوبی به آنها می‌دهیم؛ و پاداش آخرت، از آن هم بزرگتر است اگر می‌دانستند!

|و كسانى كه پس از ستمديدگى، به خاطر خدا مهاجرت كردند بى‌ترديد آنان را در دنيا جاى نيكويى مى‌دهيم و بى‌شك پاداش آخرت بزرگ‌تر است اگر مى‌دانستند
و كسانى كه پس از ستمديدگى، در راه خدا هجرت كرده‌اند، در اين دنيا جاى نيكويى به آنان مى‌دهيم، و اگر بدانند، قطعاً پاداش آخرت بزرگتر خواهد بود.
و آنان که در راه خدا مهاجرت کردند پس از آنکه ستمها (در وطن خود از کافران) کشیدند ما در دنیا به آنها جایگاه آسایش و نیکو می‌دهیم در صورتی که اگر بدانند اجری که در آخرت به آنها عطا خواهیم کرد بزرگتر (و بسیار بهتر و نیکوتر) است.
و آنان که پس از ستم دیدنشان برای به دست آوردن خشنودی خدا هجرت کردند، یقیناً آنان را در این دنیا در جایگاه و مکانی نیکو جای دهیم، و قطعاً پاداش آخرت بهتر و برتر است، اگر می دانستند [که دارای چه کمیّت و کیفیتی است.]
به آنان كه مورد ستم واقع شدند و در راه خدا مهاجرت كردند در اين جهان جايگاهى نيكو مى‌دهيم. و اگر بدانند اجر آخرت بزرگ‌تر است؛
و کسانی که پس از ستم دیدنشان، در راه خدا هجرت کرده‌اند، در دنیا، [در سرا و سرزمین‌] نیکویی جایشان می‌دهیم و اگر بدانند بی‌گمان پاداش اخروی بزرگتر است‌
و كسانى كه پس از آنكه ستم ديدند در [راه‌] خدا هجرت كردند، آنان را در اين جهان جايگاهى نيكو دهيم، و هر آينه مزد آن جهان بزرگتر است، اگر مى‌دانستند
کسانی که برای خدا (به مدینه) هجرت کردند، پس از آن که (در مکّه) مورد ظلم و ستم قرار گرفتند، در این دنیا جایگاه و پایگاه خوبی بدانان می‌دهیم، و پاداش اخروی (ایشان از پاداش دنیوی آنان) بزرگتر است اگر بدانند.
و کسانی که پس از ستمدیدگی‌شان در (راه) خدا هجرت کردند، همواره در این دنیا جای نیکویی به آنان می‌دهیم، و اگر می‌دانسته‌اند پاداش آخرت بس بزرگ‌تر است؛
و آنان که هجرت کردند در راه خدا پس از آنکه ستم شدند البته جایشان دهیم در دنیا جایگاهی نکو و هر آینه پاداش آخرت است بزرگتر اگر باشند که بدانند

Those who emigrate for Allah’s sake after being persecuted, We will settle them in a good place in this world; but the reward of the Hereafter is greater, if they only knew.
ترتیل:
ترجمه:
النحل ٤٠ آیه ٤١ النحل ٤٢
سوره : سوره النحل
نزول : ٢ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢٠
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«فِی اللهِ»: به خاطر خدا و برای رضایت او. «لَنُبَوِّئَنَّهُمْ»: ایشان را حتماً اسکان می‌دهیم. بی‌گمان برای ایشان تهیّه می‌بینیم. «حَسَنَةً»: نیک و زیبا. صفت موصوف محذوفی است و مراد شهر مدینه است و تقدیر چنین می‌شود: داراً حَسَنَةً. مَبَاءَةً حَسَنَةً. مَعیشَةً حَسَنَةً.و ... نصب آن به خاطر ظرف بوده است، و یا این که مفعول دوم (لَنُبَوِّئَنَّهُمْ) است اگر به معنی (لَنُعْطِیَنَّهُمْ) گرفته شود. «لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»: اگر مخالفان مؤمنان می‌دانستند. یا اگر مؤمنان می‌دانستند؛ که در این صورت مراد دیدن به جای شنیدن است، والاّ مهاجران می‌دانستند که پاداش آن جهان از پاداش این جهان بهتر و والاتر است و به همین خاطر ترک خانه و کاشانه کرده‌اند و در راه نجات دین و ایمان کوشیده‌اند.


نزول

«شیخ طوسى» گویند: این آیه درباره عمار و صهیب و امثال آن‌ها نازل شده، هنگامى که آنها را در مکه به عذاب و شکنجه انداخته بودند.[۱]

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ «41»

وكسانى‌كه پس از آنكه ستم ديدند در راه خدا هجرت كردند، بدون شك ما در همين دنيا جايگاه نيكوئى به آنان خواهيم داد و اگر مى‌دانستند البتّه پاداش آخرت بزرگتر خواهد بود.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (41)

چون حق تعالى بيان فرمود انكار كفار را نسبت به بعث و قيامت و تمادى آنان در جهل و ضلالت؛ در چنين حالى اقدام نمايند بر ايذاء و اذيت مؤمنين در اين هنگام لازم آيد بر آنها مهاجرت، لذا حكم هجرت را بيان مى‌فرمايد:

وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي اللَّهِ‌: و آن كسانى كه هجرت كردند در راه خدا از مكه به مدينه پيش از فتح مكه، لذا فرمود (لا هجرة بعد الفتح) و اين هجرت شرعى است و فرمايش (لا هجرة بعد ثلاث) هجرت لغوى باشد، يعنى نشايد كه مسلمانان از يكديگر جدا و رها شوند بيش از سه روز، پس اين اسم از اسماء مخصوصه است مانند صلاة و حج و صوم و غير آن. مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا: بعد از آنكه ظلم كردند ايشان را مشركين و حقشان را گرفتند و شكنجه نمودند به آنان و ايشان شش نفر بودند: بلال، صهيب، عمار، خباب، عابس، جبير. (ابو جنده).

قريش ايشان را عذاب مى‌كردند براى اينكه از اسلام برگردند، آيه شريفه در باره ايشان نازل شد كه كسانى كه مفارقت كردند وطن و اهل خود را به جهت حفظ دين و پيروى پيغمبرشان براى طلب رضاى الهى بعد از شكنجه معاندين.

لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً: هرآينه البته البته به خدا قسم نازل كنيم و فرود

جلد 7 - صفحه 206

آوريم ايشان را در دنيا جايگاه نيكو و آن مدينه طيبه باشد. يا آنكه در دنيا به ايشان احسان كنيم و يكفرد احسان نزول به مدينه طيبه است. وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ: و هرآينه ثواب آخرت مهمتر و بهتر باشد از آنچه عطا فرموديم ايشان را در دنيا. لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ‌: اگر بدانند كفار كه خداى تعالى جمع فرموده براى جماعت مؤمنين خير دارين را، هرآينه پيروى كنند ايشان را در دين، و ايمان آرند.

تنبيه: اين مقدمه ثابت شده كه فرامين سبحانى به قاعده اشتراك در تكليف شامل است تمام مكلفين را تا قيامت، بنابراين هجرت معهود گرچه اختصاص دارد به مهاجرين از مكه به مدينه، لكن چون مناط اين هجرت براى حفظ ديانت بوده، لذا در هر عصرى لازم باشد بر مؤمنين هجرت از اهل بدعت و ضلالت و كفر و معصيت، به جهت حفظ ناموس ديانت، و تحت اين آيه شريفه مندرج خواهند بود.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (41) الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلى‌ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (42) وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (43) بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (44)

ترجمه‌

- و آنانكه هجرت نمودند در راه خدا بعد از آنكه ستم كرده شدند هر آينه جاى ميدهيم البته ايشانرا در دنيا جاى خوب و هر آينه مزد آخرت بزرگتر است اگر باشند كه بدانند

آنانكه صبر كردند و بر پروردگارشان توكل ميكنند

و نفرستاديم پيش از تو مگر مردانى را كه وحى مينموديم بسوى ايشان پس بپرسيد از اهل دانش اگر دانا نباشيد

بدليلها و كتابها و فرستاديم بسوى تو قرآن را تا بيان كنى براى مردم آنچه را فرستاده شد بسوى آنها و باشد كه آنها تفكر نمايند.

تفسير

- كسانيكه براى رضاى خدا و در راه دين او از مكه معظمه بمدينه طيبه مهاجرت نمودند با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يا بعد از آنحضرت كه هر يك را گفته‌اند بعد از آنكه از كفّار قريش بآنها ظلم و ستم بسيار رسيد خداوند جاى داد ايشانرا در جاى خوب و اجر آخرت آنها بمراتب زيادتر و بزرگتر است از مقام و منزل خوبى كه خداوند بايشان در دنيا داد اگر كفار ميدانستند ثواب اخروى آنها را كه بيشتر موجب كدورتشان شود يا اگر خودشان ميدانستند مقامات رفيعه خودشان را در آخرت كه بيشتر موجب مسرّتشان گردد و در مجمع از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه قرائت فرمود لنثوّبنّهم بثاء يعنى هر آينه پاداش ميدهيم بآنها در دنيا خوبى را كه عزّت و عظمت و فتح و ظفر بر دشمنان باشد چون صبر نمودند بر مفارقت از وطن و مجاهده با دشمن و تفويض كردند امر خود را بخالق ذو المنن و گفته‌اند كفار به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميگفتند خدا برتر و بالاتر است از آنكه بشرى مانند ما را رسالت خود منصوب فرمايد و نزد ما بفرستد اگر خداوند ميخواست رسولى براى‌


جلد 3 صفحه 288

ما بفرستد از جنس ملائكه ميفرستاد كه ما او را بشناسيم و احكامش را اطاعت نمائيم و آنحضرت در جواب بيان حكمت آنكه پيغمبر بايد از جنس بشر باشد نه از جنس ملائكه براى آنها فرمود و در سوره انعام ذيل آيه و قالوا لو لا انزل عليه ملك گذشت اينجا هم خدا جواب فرموده كه نبودند پيغمبران گذشته هم مگر مردانى از جنس بشر كه وحى مينموديم ما بآنها پس اين چيز تازه‌اى نيست كه شما استبعاد نموديد و گفتيد پيغمبر بايد ملك باشد و سزاوار نيست بشرى مانند ما باشد اگر باور نداريد برويد از اهل علم و اطلاع باحوال امم سابقه مانند علماء يهود و نصارى سؤال كنيد تا حقيقت امر بر شما مكشوف شود كه ما فرستاديم مردانى را با معجزات باهرات و كتب آسمانى و نازل نموديم بتو كه پيغمبر خاتمى قرآن را كه آن هم معجز است و هم كتاب تا بيان كنى براى مردم احكاميرا كه نازل شده براى آنها از حلال و حرام و ساير معارف تا تأمل و نظر كنند در آن و بيابند حقيقت و صحت و صلاحيت آن احكام را و بنابر اين با لبيّنات و الزّبر در آيه اخيره متعلّق است بما ارسلنا در صدر آيه قبل و جمله فاسئلوا اهل الذكر معترضه ميباشد يا بايد در صدر آيه اخيره ارسلنا هم تقدير نمود و خطاب در فاسئلوا بكفّار است در صورتى كه كلام قبلا راجع بمهاجرين و اهل ايمان بوده و اينها همه خلاف ظاهر و تكلّف است و بنظر حقير خطاب باهل ايمان است و خداوند بعد از ذكر اوصاف مهاجرين و مؤمنين ميفرمايد هميشه رجال وحى و تنزيل بوده‌اند مشكلات خودتان را در احكام و معارف بآنها و كسانيكه مانند ايشان اهل علم و دانشند رجوع نمائيد و بپرسيد اگر نميدانيد و علم نداريد ببراهين قطعيه در اصول و كتب سماويّه در فروع ما قرآن را به پيغمبر خاتم نازل نموديم تا بيان كند معارف و احكام آنرا براى مردم و آنها تأمل و تفكّر كنند و مشكلاتشان حلّ شود و تكاليفشان روشن گردد و بنابراين بالبينات و الزبر متعلّق است بلا تعلمون و تكلفى نيست و معنى واضح و مطابق با روايات از ائمه اطهار است كه بطرق متعدده در كتب معتبره از قبيل كافى و عيون و بصائر و قمّى ره و عياشى ره و غيره نقل نموده‌اند و قريب بتواتر است و حاصل همه آنستكه خدا فرموده‌ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً رَسُولًا يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ‌ پس مراد از ذكر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و مراد از اهل ذكر آل اويند كه مائيم و نيز فرموده و انزلنا اليك الذّكر لتبيّن‌


جلد 3 صفحه 289

للنّاس ما نزّل اليهم پس ذكر قرآن است و ما اهل اوئيم نه يهود و نصارى كه ميگويند شما بايد از آنها سؤال كنيد اگر چنين باشد آنها شما را بدين خودشان دعوت ميكنند ما مسئوليم و خدا امر بسؤال از ما فرموده وسائل شيعيان و اهل ايمانند و بنابراين وجهى براى اقوال مفسّرين كه قبلا ذكر شد نيست و متّبع ظاهر قرآن و صريح روايات است و اللّه اعلم ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ الَّذِين‌َ هاجَرُوا فِي‌ اللّه‌ِ مِن‌ بَعدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُم‌ فِي‌ الدُّنيا حَسَنَةً وَ لَأَجرُ الآخِرَةِ أَكبَرُ لَو كانُوا يَعلَمُون‌َ (41)

و كساني‌ ‌که‌ هجرت‌ كردند ‌از‌ مكّه‌ ‌به‌ مدينه‌ ‌براي‌ تشرف‌ خدمت‌ حضرت‌ رسالت‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و اله‌ و سلّم‌ قربة ‌الي‌ اللّه‌ خالصا لوجه‌ اللّه‌ ‌بعد‌ ‌از‌ اينكه‌ بآنها ‌از‌ طرف‌ كفار و مشركين‌ ظلم‌ وارد ‌شده‌ ‌بود‌ و بسيار ظلم‌ كشيده‌ بودند جا ميدهيم‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌در‌ جايگاه‌ بسيار نيك‌ ‌در‌ دنيا و ‌هر‌ آينه‌ اجر آخرت‌ بسيار بزرگتر ‌است‌ ‌اگر‌ بودند ميدانستند.

(توضيحا) مسلمين‌ مكه‌ ‌پس‌ ‌از‌ هجرت‌ حضرت‌ رسالت‌ بمدينه‌ بيشتر گرفتار ظلم‌ مشركين‌ شدند، بعلاوه‌ دست‌ ‌آنها‌ ‌از‌ دامن‌ حضرت‌ رسالت‌ كوتاه‌ شد و دست‌رسي‌ باحكام‌ دين‌ و وظائف‌ شرعيه‌ ‌خود‌ نداشتند كساني‌ ‌که‌ متمكن‌ ‌از‌ هجرت‌ بودند ‌از‌ منازل‌ و اموال‌ و بستگان‌ ‌خود‌ چشم‌ پوشيدند و هجرت‌ كردند بمدينه‌ و ‌اينکه‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ واجب‌ ‌بود‌ و ‌آنها‌ ‌را‌ مهاجرين‌ گفتند و ‌در‌ فقه‌ ‌هم‌ متعرض‌ هستند كساني‌ ‌که‌ ‌در‌ محلي‌ باشند ‌که‌ دست‌رس‌ باحكام‌ دين‌ نباشند واجب‌ ‌است‌ مسافرت‌ كنند بمحلي‌ ‌که‌ دست‌رس‌ ‌آنها‌ ‌باشد‌ اخذ احكام‌، مثل‌ كساني‌ ‌که‌ امروز ‌در‌ بلاد كفر ‌ يا ‌ بعض‌ بلاد ‌که‌ عالم‌ ندارند حرام‌ ‌است‌ توقف‌ ‌آنها‌ و واجبست‌ ‌با‌ فرض‌ تمكن‌ مسافرت‌ بمحلي‌ ‌که‌ دست‌ رس‌ ‌آنها‌ ‌باشد‌ اخذ احكام‌ و تكاليف‌ لازمه‌ و آيات‌ و اخبار ‌در‌ وجوب‌ ‌آن‌ بسيار داريم‌ مثل‌ ‌قوله‌ ‌تعالي‌:

الَّذِين‌َ تَوَفّاهُم‌ُ المَلائِكَةُ ظالِمِي‌ أَنفُسِهِم‌ قالُوا فِيم‌َ كُنتُم‌ قالُوا كُنّا مُستَضعَفِين‌َ فِي‌ الأَرض‌ِ قالُوا أَ لَم‌ تَكُن‌ أَرض‌ُ اللّه‌ِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها ‌الي‌ آخر الآيات‌ نساء ‌آيه‌ 99 شرحش‌ گذشت‌ لذا ميفرمايد:

وَ الَّذِين‌َ هاجَرُوا ‌از‌ مراكز ‌خود‌ بسوي‌ مدينه‌ ‌في‌ اللّه‌ جهت‌ اطاعت‌ امر الهي‌ و اخذ احكام‌ دين‌ مِن‌ بَعدِ ما ظُلِمُوا ‌از‌ اذيتها و تعديات‌ مشركين‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ لَنُبَوِّئَنَّهُم‌.

‌در‌ مدينه‌ بهترين‌ مكانها ‌في‌ الدنيا ‌در‌ همين‌ دار دنيا حسنة جايگاه‌ بسيار خوب‌ و لاجر الاخرة بهشت‌ و حور و قصور و ساير نعم‌ الهي‌ و مثوبات‌ (اكبر)

جلد 12 - صفحه 126

بلكه‌ قابل‌ مقايسه‌ نيست‌ ‌با‌ دنيا و جميع‌ ‌ما ‌فيها‌ چون‌ زائل‌ و دائر وفا نيست‌ هيچ‌ ثباتي‌ و بقايي‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌او‌ نيست‌ و آخرت‌ دار باقي‌ ‌است‌ ابد الآباد لَو كانُوا يَعلَمُون‌َ لكن‌ نوع‌ بشر آخرت‌ ‌را‌ نسيه‌ ميدانند و دنيا ‌را‌ نقد مثل‌ عمر سعد.

برگزیده تفسیر نمونه


]

اشاره

(آیه 41)

شأن نزول:

در شأن نزول این آیه و آیه بعد چنین نقل کرده‌اند که گروهی از مسلمانان مانند «بلال» و «عمار یاسر» و «صهیب» و «خبّاب» پس از اسلام آوردن در مکه سخت تحت فشار بودند، و برای تقویت اسلام و رساندن صدای خود به دیگران، پس از هجرت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به «مدینه» هجرت کردند، در این میان «صیهب» که مرد مسنّی بود به مشرکان مکه چنین پیشنهاد کرد: بیایید اموال مرا بگیرید و بگذارید به «مدینه» بروم، آنها موافقت کردند.

آیه نازل شد و پیروزی او و امثال او را در این جهان و جهان دیگر بازگو کرد.

تفسیر:

پاداش مهاجران- در تعقیب آیات گذشته که از منکران قیامت و مشرکان لجوج سخن می‌گفت، این آیه از مهاجران راستین و پاکباز سخن می‌گوید، تا وضع دو گروه در مقایسه با یکدیگر روشن گردد.

نخست می‌گوید: «آنها که پس از ستم دیدن در راه خدا، هجرت کردند، در این دنیا جایگاه و مقام خوبی به آنها می‌دهیم» (وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً). چرا که آنها با نهایت اخلاص برای گسترش دعوت اسلام به تمام زندگی خویش پشت پا زدند.

این پاداش دنیای آنهاست «اما پاداش آخرت، اگر بدانند، بسیار بزرگتر است» (وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ).

نکات آیه

۱- خداوند، به مسلمانهایى که مورد ستم واقع شده و به خاطر او هجرت کردند، جایگاه و مکانى شایسته در دنیا و پاداشى بس بزرگ تر در آخرت عطا مى کند. (و الذین هاجروا فى الله من بعد ما ظلموا لنبوّئنّهم فى الدنیا حسنة و لأجر الأخرة أکبر) «فى» در «فى الله» به معناى «لام» و براى تعلیل است. بنابراین معناى عبارت «هجرت براى کسب رضاى خداوند» است.

۲- عده اى از مسلمانان صدراسلام براى رهایى از ظلم و ستم مشرکان مکه، از آن شهر هجرت کردند. (و الذین هاجروا فى الله من بعد ما ظلموا) به دلیل اینکه سوره نحل در مکه نازل شده است، احتمال دارد مراد از «الذین هاجروا» مسلمانانى باشد که از مکه هجرت کرده و به حبشه یا مدینه رفتند.

۳- مسلمانان در مکه، مورد ظلم و ستم مشرکان بودند. (و الذین هاجروا فى الله من بعد ما ظلموا)

۴- محل هجرت مسلمانان مهاجر از مکه (به مدینه یا حبشه) جایگاهى شایسته و مناسب براى آنان (و الذین هاجروا فى الله من بعد ما ظلموا لنبوّئنّهم فى الدنیا حسنة)

۵- شهر مکه، قبل از هجرت براى مسلمانان، شایسته و مناسب زندگى نبود (و الذین هاجروا فى الله من بعد ما ظلموا لنبوّئنّهم فى الدنیا حسنة)

۶- داشتن محیطى مناسب و شایسته براى زندگى، امرى مطلوب و پسندیده (لنبوّئنّهم فى الدنیا حسنة)

۷- گریز از ستم ظالمان، امرى شایسته و مورد تشویق (و الذین هاجروا فى الله من بعد ما ظلموا لنبوّئنّهم فى الدنیا حسنة)

۸- در راه خدا بودن هجرت، شرط ارزشمندى آن (هاجروا فى الله) «فى» احتمال دارد به همان معناى خودش باشد و بنابراین مراد از آن مى تواند «فى سبیل الله» باشد.

۹- هجرت از جوامع ستم پیشه، از راههاى گریز از ستم و زمینه ساز پیروزى (و الذین هاجروا فى الله من بعد ما ظلموا)

۱۰- پاداش اخروى هجرت در راه خدا، بسى برتر از پاداش دنیوى آن است. (و الذین هاجروا فى الله من بعد ما ظلموا لنبوّئنّهم فى الدنیا حسنة و لأجر الأخرة أکبر)

۱۱- پاداش اخروى هجرت در راه خدا، قابل توصیف نیست. (و الذین هاجروا فى الله ...لنبوّئنّهم فى الدنیا حسنة و لأجر الأخرة أکبر) مفضل علیه افعل تفضیل (أکبر) حذف شده است و حذف آن به منظور عمومیت دادن است. بنابراین معناى عبارت چنین مى شود: پاداش اخروى هجرت بزرگ تر از آن است که کسى بتواند آن را درک کند.

۱۲- مهاجران، از فواید دنیوى و پاداش اخروى هجرت در راه خدا بى خبرند. (و الذین هاجروا ... لأجر الأخرة أکبر لو کانوا یعلمون)

۱۳- ظالمان، از ارزش و اجرت هجرت در راه خدا بى خبرند. (من بعد ما ظلموا ... لو کانوا یعلمون) برداشت فوق بنابراین احتمال است که مرجع ضمیر «یعلمون» فاعل محذوف فعل «ظلموا» باشد.

۱۴- آگاه شدن از فواید دنیوى هجرت در راه خدا و پاداش اخروى آن، مورد تمنى خداوند (و الذین هاجروا ... لو کانوا یعلمون) از جمله معناها و استعمالهاى «لو» تمنى است و برداشت فوق بر این اساس است.

۱۵- آگاهى از ثمرات دنیوى هجرت در راه خدا و پاداش اخروى آن، امرى در حد ناممکن است. (و الذین هاجروا فى الله ... و لأجر الأخرة أکبر لو کانوا یعلمون) برداشت فوق، بنابر تمنی بودن «لو» است و «لو» ی تمنى در جایى استعمال مى شود که مورد، محال و یا در حکم محال باشد.

۱۶- علم و آگاهى، وسیله تشخیص ارزشهاى برتر است. (و لأجر الأخرة أکبر لو کانوا یعلمون)

موضوعات مرتبط

  • ارزشها: ملاک ارزشها ۸; ملاک تشخیص ارزشها ۱۶
  • اسلام: تاریخ صدر اسلام ۲، ۳، ۴، ۵
  • پاداش: پاداش اخروى ۱; مراتب پاداش ۱، ۱۰; موجبات پاداش ۱
  • پیروزى: زمینه پیروزى ۹
  • حبشه: موقعیت اجتماعى حبشه در صدراسلام ۴;‌ هجرت به حبشه ۴
  • خدا: پاداشهاى خدا ۱; خواسته هاى خدا ۱۴
  • شناخت: ابزار شناخت ۱۶
  • ظالمان: جهل ظالمان ۱۳; ظالمان و ارزش هجرت ۱۳
  • ظلم: روش فرار از ظلم ۹; فرار از ظلم ۷
  • علم: آثار علم ۱۶
  • عمل: عمل پسندیده ۷
  • محیط اجتماعى: اهمیت محیط اجتماعى ۶
  • مدینه: موقعیت اجتماعى مدینه در صدراسلام ۴; هجرت به مدینه ۴
  • مسلمانان: پاداش مسلمانان مظلوم ۱; ظلم به مسلمانان صدراسلام ۳; فلسفه هجرت مسلمانان صدراسلام ۲; هجرت مسلمانان صدراسلام ۴
  • مشرکان مکه: ظلم مشرکان مکه ۲، ۳
  • مکه: تاریخ مکه ۵; موقعیت اجتماعى مکه در صدراسلام ۵
  • مهاجران: آثار اخلاص مهاجران ۱; پاداش اخروى مهاجران ۱، ۱۲; پاداش دنیوى مهاجران ۱، ۱۲; جهل مهاجران ۱۲; مقامات اخروى مهاجران ۱
  • نیت: آثار نیت ۸
  • هجرت: آثار هجرت ۹; آگاهى از پاداش اخروى هجرت ۱۴، ۱۵; آگاهى از فواید دنیوى هجرت ۱۴، ۱۵; اهمیت پاداش اخروى هجرت ۱۰، ۱۱; پاداش دنیوى هجرت ۱۰; شرایط ارزش هجرت ۸; فواید هجرت ۱۲; هجرت از جامعه ظالم ۹; هجرت از مکه ۲، ۴; هجرت در راه خدا ۱، ۸، ۱۰، ۱۱، ۱۴

منابع

  1. صاحب مجمع البیان گوید: این آیه درباره کسانى که در مکه به شکنجه و عذاب کفار مبتلا بودند مانند صهیب و عمار و بلال و خباب و دیگران نازل شده و خداوند آن‌ها را از دست کفار خلاص نموده به مدینه رسانید. گویند: صهیب به اهل مکه گفته بود من مرد بزرگى هستم و اگر با شما مى بودم به شما نفعى می‌رسانیدم و اگر بر ضد شما بودم ضررى به شما وارد نمى کردم. بنابراین اموال مرا بگیرید و مرا رها کنید. اهل مکه مال‌هاى او را دادند سپس صهیب نزد پیامبر مهاجرت کرد. ابوبکر به او گفت: اى صهیب در این معامله بهره‌برده اى و نیز روایت کنند که عمر بن الخطاب هر وقت به یکى از مهاجرین چیزى مى بخشید، مى گفت: بگیر آن را زیرا چیزى است که خدا به تو در دنیا وعده داده است و آنچه باید بعد به تو بدهد بهتر از این است سپس این آیه را تلاوت نمود.