الكهف ٨٥: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن سال نزول)
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::فَأَتْبَع|فَأَتْبَعَ‌]] [[کلمه غیر ربط::فَأَتْبَع| ]] [[شامل این ریشه::تبع‌| ]][[ریشه غیر ربط::تبع‌| ]][[شامل این ریشه::ف‌| ]][[ریشه غیر ربط::ف‌| ]][[شامل این کلمه::سَبَبا|سَبَباً]] [[کلمه غیر ربط::سَبَبا| ]] [[شامل این ریشه::سبب‌| ]][[ریشه غیر ربط::سبب‌| ]]'''}}
{{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::فَأَتْبَع|فَأَتْبَعَ‌]] [[کلمه غیر ربط::فَأَتْبَع| ]] [[شامل این ریشه::تبع‌| ]][[ریشه غیر ربط::تبع‌| ]][[شامل این ریشه::ف‌| ]][[ریشه غیر ربط::ف‌| ]][[شامل این کلمه::سَبَبا|سَبَباً]] [[کلمه غیر ربط::سَبَبا| ]] [[شامل این ریشه::سبب‌| ]][[ریشه غیر ربط::سبب‌| ]]'''}}
 
{| class="ayeh-table mw-collapsible mw-collapsed"
 
  !کپی متن آیه
|-
|فَأَتْبَعَ‌ سَبَباً
|}
'''ترجمه '''
'''ترجمه '''
<tabber>
<tabber>
خط ۱۵: خط ۱۸:
|-|صادقی تهرانی=تا وسیله‌ای (ربانی) را [:از] پی [:خود] آورد.
|-|صادقی تهرانی=تا وسیله‌ای (ربانی) را [:از] پی [:خود] آورد.
|-|معزی=پس پیروی کرد دستاویزی را
|-|معزی=پس پیروی کرد دستاویزی را
|-|</tabber><br />
|-|english=<div id="qenag">He pursued a certain course.</div>
|-|</tabber>
<div class="audiotable">
<div id="quran_sound">ترتیل: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/parhizgar/018085.mp3"></sound></div>
<div id="trans_sound">ترجمه: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/makarem/018085.mp3"></sound></div>
</div>
{{آيه | سوره = سوره الكهف | نزول = [[نازل شده در سال::7|٧ بعثت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::85|٨٥]] | قبلی = الكهف ٨٤ | بعدی = الكهف ٨٦  | کلمه = [[تعداد کلمات::2|٢]] | حرف =  }}
{{آيه | سوره = سوره الكهف | نزول = [[نازل شده در سال::7|٧ بعثت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::85|٨٥]] | قبلی = الكهف ٨٤ | بعدی = الكهف ٨٦  | کلمه = [[تعداد کلمات::2|٢]] | حرف =  }}
===معنی کلمات و عبارات===
===معنی کلمات و عبارات===
خط ۲۶: خط ۳۴:
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link333 | آيات ۸۳ -۱۰۲، سوره كهف]]
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link334 | معناى ((عين حمئة (( وبيان موقعيت جغرافيائى آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link333 | آيات ۸۳ -۱۰۲ سوره كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۰#link335 | ظالمان را عذاب مى كنيم ومؤ منان صالح العمل را جزاى حسنى است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link334 | معناى «عين حَمِئَة» و بيان موقعيت جغرافيایى آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۰#link336 | ساختن سد به وسيله ذوالقرنين]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۰#link335 | ظالمان را عذاب مى كنيم و برای مؤمنان نیکوکار، جزاى حُسنى است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۰#link337 | بكار بردن قطعه هاى آهن در ساختن سدى محكم توسط ذوالقرنين]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۰#link336 | ساختن سدّ، به وسيله ذوالقرنين]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۰#link338 | وجوهى كه در بيان مراد آيه شريفه : ((افحسب الذين كفروا ان يتخذوا عبادى من دونىاولياء...(( گفته شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۰#link338 | وجوهى كه در بيان مراد آيه شريفه: «أفَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا...» گفته شده]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۰#link339 | بحث روايتى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۰#link339 | بحث روايتى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۰#link340 | اختلافاتى كه جهاد متعدد در روايات مربوط به ذوالقرنين وجود دارد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۰#link340 | اختلافات متعدد، در روايات مربوط به ذوالقرنين]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link341 | دوروايت اميرالمؤ منين على (ع ) درباره ذوالقرنين]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link341 | دو روايت از اميرمؤمنان «ع»، درباره ذوالقرنين]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link342 | حديثى از امام صادق (ع ) درباره آفتاب وطلوع وغروب آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link342 | حديثى از امام صادق «ع»، درباره آفتاب و طلوع و غروب آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link343 | رواياتى در ذيلبرخى جملات آيات راجع به ذوالقرنين]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link343 | رواياتى در ذيل برخى آيات راجع به ذوالقرنين]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link344 | بحثى قرآنى وتاريخى پيرامون داستان ذوالقرنين در چندفصل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link344 | بحثى قرآنى و تاريخى، پيرامون داستان ذوالقرنين، در چند فصل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link345 | ۱ - داستان ذوالقرنين در قرآن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link345 | ۱ - داستان ذوالقرنين در قرآن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link346 | ۲ - داستان ذوالقرنين وسد وياجوج وماجوج از نظر تاريخ]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link346 | ۲ - داستان ذوالقرنين و سدّ و يأجوج و مأجوج، از نظر تاريخ]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link347 | ۳- ذوالقرنين كيست وسدش كجا است ؟ اقوال مختلف در اين باره]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link347 | ۳- ذوالقرنين كيست و سدّش كجاست؟ ]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۲#link348 | نظر بعضى كه ذوالقرنين را همان اسكندر مقدونى دانسته اند وردّ آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۲#link348 | ردّ نظر بعضى كه ذوالقرنين را، همان اسكندر مقدونى دانسته اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۲#link349 | نظر جمعى از مورخين كه ذوالقرنين را مردى عرب از ملوك يمن دانسته اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۲#link349 | نظر جمعى از مورخان، كه ذوالقرنين را مردى از ملوك يمن دانسته اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۲#link350 | سخن بعضى در اثبات اينكه ذوالقرنين ، كورش ، پادشاه هخامنشى ايران ، وياءجوجوماءجوج ، اقدام مغول بوده اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۲#link350 | سخن بعضى که ذوالقرنین را، كورش، پادشاه هخامنشى، و يأجوج و مأجوج را ، اقوام مغول دانسته اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۳#link351 | بحث مفسرين ومورخين پيرامون قوم ياءجوج وماءجوج وحوادث مربوط به آنها]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۳#link351 | نظر مفسران و مورخان، پيرامون قوم يأجوج و مأجوج]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۶۹#link159 | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۶۹#link159 | تفسیر آیات]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
فَأَتْبَعَ سَبَباً «85»
پس او در پى سبب رفت (وسفر خود را آغاز كرد).
===نکته ها===
در دعايى كه حضرت على عليه السلام تعليم آن جوان بلخى داد، (دعاى مشلول) مى‌خوانيم: «يا من نصر ذى القرنين على ملوك الجبابرة» اى خدايى كه ذوالقرنين را بر پادشاهان ستمگر
جلد 5 - صفحه 218
پيروز كردى. و در حديثى آن حضرت، ذوالقرنين را كسى مى‌داند كه نشانه‌ى پادشاهى و نبوّت داشته و به همه چيز، آگاهى داشته تا حقّ را از باطل بشناسد و خداوند شهرها و دلها را تسليم او گرداند. «1»
ذوالقرنين و سليمان، دو مؤمن بودند كه حاكم زمين شدند و بخت النصر و نمرود دو كافر كه حاكم زمين شدند. «2»
قدرتى را كه خداوند به اولياى خويش مى‌دهد، (همچون حضرت سليمان و يوسف و برخى مؤمنان) براى استفاده در راه خداست. قرآن درباره بندگان خوب خدا مى‌فرمايد: الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ ... «3» آنان كسانى هستند كه اگر تمكّن و قدرت به آنان دهيم به اقامه‌ى نماز و پرداخت زكات و احياى امربه‌معروف و نهى‌از منكر مى‌پردازند. واز كسانى كه از قدرت خود در مسير ناحق استفاده كنند، انتقاد كرده و مى‌فرمايد: «كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ» «4» چه بسيار كسانى را كه پيش از شما هلاك كرديم، زيرا از قدرت وحكومت خود سوءاستفاده مى‌كردند.
===پیام ها===
1- خداوند بر همه‌ى هستى واسباب طبيعى، حاكم است و به هر كس بخواهد مكنت و قدرت مى‌دهد. «مَكَّنَّا لَهُ» ولى بهره‌ورى صحيح، در سايه‌ى حسن نيّت و حسن تدبير انسان است. «فَأَتْبَعَ سَبَباً»
2- گاهى خداوند همه گونه امكانات را در اختيار بعضى قرار مى‌هد. مَكَّنَّا لَهُ‌ ...
آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ سَبَباً 3- نظام طبيعى، نظام سبب و مسبّب است و هر چيزى سببى دارد كه بايد آن را شناخت ودر پى آن رفت. «مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ سَبَباً فَأَتْبَعَ سَبَباً» بندگان خاص خدا نيز بايد به وسيله‌ى اسباب و امكانات طبيعى، اهداف حقّ را دنبال كنند.
----
«1». تفسيرنورالثقلين.
«2». تفسير نورالثقلين.
«3». حج، 41.
«4». انعام، 6.
جلد 5 - صفحه 219
4- مهم‌تر از داشتن امكانات و قدرت، خوب استفاده كردن است. آتَيْناهُ‌ ... سَبَباً فَأَتْبَعَ سَبَباً
5- ذوالقرنين علاوه بر داشتن امكانات، از دانش بكارگيرى اسباب نيز برخوردار بود. «فَأَتْبَعَ سَبَباً»
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
فَأَتْبَعَ سَبَباً (85)
فَأَتْبَعَ سَبَباً: پس پيروى كرد راهى را كه او را به مقصود رساند و سير نمود.
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً (83) إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ سَبَباً (84) فَأَتْبَعَ سَبَباً (85) حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً (86) قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلى‌ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكْراً (87)
وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى‌ وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا يُسْراً (88)
ترجمه‌
و مى‌پرسند تو را از ذو القرنين بگو بزودى بخوانم بر شما از او حكايتى‌
همانا ما تمكّن داديم او را در زمين و داديم او را از هر چيزى وسيله‌اى‌
پس توسل جست بوسيله‌اى‌
تا وقتى كه رسيد بجاى غروب نمودن آفتاب يافت آنرا كه غروب ميكند در چشمه لاى دارى و يافت نزد آن گروهى را گفتيم اى ذو القرنين يا عذاب ميكنى ايشانرا و يا آنكه ميگيرى در آنها راه نيكوئى را
گفت امّا آنكه ستم نمود پس زود باشد كه عذاب كنيم او را پس بر گردانده شود بسوى پروردگارش و عذاب كند او را عذاب سخت بى‌مانندى‌
و امّا آنكه ايمان آورد و بجا آورد كار شايسته را پس از براى او است بپاداش، خوبى و زود باشد كه بفرمائيم او را از فرمانمان چيز آسانى.
تفسير
- در قرب الاسناد از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه جمعى از يهود خواستند خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برسند بامير المؤمنين عليه السّلام عرضه داشتند و اجازه‌
----
جلد 3 صفحه 447
گرفتند و شرفياب شدند حضرت فرمود شما از من سؤال ميكنيد يا من بگويم گفتند شما بفرمائيد فرمود آمديد بپرسيد از ذو القرنين گفتند بلى فرمود پسرى از اهل روم بود پس پادشاه شد و در مشرق و مغرب عالم سير نمود و سدّ را بنا كرد آنها هم تصديق نمودند و قمّى ره فرموده كه چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قصّه حضرت موسى و خضر عليه السّلام را بپايان رسانيد از او پرسيدند آنكس كه از مشرق تا مغرب را گردش كرد كه بود و حكايتش چه بود پس اين آيات نازل شد و عيّاشى ره از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند از آنحضرت از ذو القرنين فرمود بنده صالحى بود و نامش عيّاش بود اختيار فرمود او را خدا و مبعوث كرد بر جمعى از جماعت پيشينيان در ناحيه مغرب بعد از طوفان نوح پس ضربتى بسمت راست سرش زدند و مرد و بعد از صد سال خداوند او را زنده كرد و مبعوث فرمود او را بر جمعى از جماعت پيشينيان در ناحيه مشرق پس تكذيب نمودند او را و ضربتى بسمت چپ سرش زدند و مرد و بعد از صد سال خداوند او را زنده كرد و عوض آندو ضربت كه بدو طرف سرش رسيده بود خداوند دو شاخ ميان تهى در جاى آندو ضربت باو عطا فرمود كه قوّت سلطنت و علامت نبوّت او در آن دو بود پس او را بآسمان دنيا برد و تمام روى زمين و پستيها و بلنديها و راههاى آنرا براى او آشكار كرد و از مشرق تا مغرب عالم را ديد و از هر چيزى باو داد و بسبب آن حقّ و باطل را شناخت و مؤيّد فرمود او را بآن دو شاخ كه بوسيله آن كشف مينمود از آسمان و در آن بود ظلمات و رعد و برق و صاعقه براى هلاكت دشمنان و متمرّدان او پس او را بزمين فرود آورد و باو وحى فرمود كه مغرب و مشرق عالم را بگرد كه من زمين را براى تو بهم پيچيدم و مردم را ذليل تو كردم و ترس تو را در دلها انداختم و او اطاعت كرد و مشرق و مغرب عالم را مسخّر نمود و اين است معناى قول خداوند انّا مكّنّا له فى الارض تا آخر آيه و گفته‌اند او اوّل كسى بود كه بملاحظه مستور شدن دو شاخش عمامه بسر گذارد و تصوّر نشود كه شاخ عيب است و بايد پيغمبر از عيب مبرّى باشد چون ممكن است در دو جانب سرش ارتفاع مختصرى بوده كه از آن تعبير بشاخ شده چون دو جانب سر را هم قرن ميگويند بعلاوه نبوّت او هم مسلّم نيست بلكه در چند روايت معتبره از ائمه اطهار تصريح شده كه پيغمبر نبوده و شايد آنكه در بعضى از روايات ذكرى از نبوّت‌
----
جلد 3 صفحه 448
او شده است بملاحظه آن باشد كه باو وحى ميشد چنانچه بمادر حضرت موسى وحى شد ولى آنچه مسلّم است آنستكه مرد صالح محبوب خدا و مؤيّد بتأييدات الهى بوده و بعضى او را يكى از اوصياء شمرده‌اند و در بعضى از روايات ائمه اطهار تصريح شده كه او را ذو القرنين خواندند براى همان دو ضربتى بود كه بدو طرف سرش زدند و بعضى گفته‌اند براى آن بود كه بر مشرق و مغرب عالم مسلّط شد و دو جانب آفتاب را دو قرن آن خوانند و بعضى گفته‌اند براى آن بود كه دو قرن زندگى كرد و مردم دو دوره در زمان حيات او مردند در هر حال گفته‌اند اسم او اسكندر بود و شهر اسكندريّه را در مصر او بنا نموده ولى در روايات ائمه عليهم السلام بنام عيّاش و عبد اللّه بن ضحّاك معرّفى شده است و از ابن عباس نقل شده كه او بمكّه آمد وقتى كه حضرت ابراهيم عليه السّلام در مكّه بود و چون شنيد حضرت آنجا است پياده شد و گفت در شهرى كه حضرت ابراهيم باشد سزاوار نيست من سوار باشم و بخدمت او شتافت و حضرت باو سلام كرد و او با حضرت دست بگردن شد و معانقه نمود و اين سنّت از او باقى مانده و براى اين احتراميكه او از حضرت ابراهيم كرد خداوند ابر را در فرمان او قرار داد و اين مسخّر بودن ابر براى او در روايات ائمه اطهار هم ذكر شده است چنانچه در خرائج از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه خداوند ابر را مسخّر او نمود و اسباب پيشرفت كار را براى او آماده فرمود و نور را براى او منبسط كرد و شب و روز براى او يكسان بود و در خواب ديد كه نزديك بآفتاب شد تا حدّى كه دو قرن شرقى و غربى او را بدست گرفت و بيدار شد و براى قومش نقل نمود و آنها او را براى اين ذو القرنين ناميدند پس دعوتشان نمود بخدا و آنها اجابت كردند و بنابر آنچه تا كنون بيان شد معلوم ميشود مراد از تمكّنى كه خدا فرموده باو دادم در زمين همان سلطنت عالمگير او است كه در بعضى روايات بآن تصريح شده و فرموده‌اند چهار نفر بودند كه تمام روى زمين را متصرّف شدند دو مؤمن و دو كافر امّا دو مؤمن حضرت سليمان بود و جناب ذو القرنين و امّا دو كافر نمرود بود و بخت النّصر و مراد از آنكه فرموده داديم باو از هر چيزى سببى همان آماده نمودن وسائل و اسباب پيشرفت كار و اراده او است يعنى باو داديم از هر چيزيكه مراد و مقصود او بود وسيله و سبب پيشرفتى از علم و قدرت و شوكت و سطوت و عزّت و ثروت و آلت و
----
جلد 3 صفحه 449
اسباب كار از هر باب و قمّى ره از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه سبب بمعناى دليل است يعنى از هر قبيل و هر نوع راهنمائى باو داديم پس پيروى و متابعت و اتّخاذ نمود براى نيل بمقصود خود كه وصول بمغرب بود از ميان آن وسائل و اسباب وسيله و سببى را فاتّبع بهمزه وصل و تشديد تاء از باب افتعال نيز قرائت نموده‌اند تا وقتى كه رسيد بمنتهاى آبادى زمين از جانب مغرب كه ساحل درياى محيط باشد و اخيرا معروف باقيانوس اطلس شده بنظرش آمد كه آفتاب غروب ميكند در چشمه‌اى كه بواسطه داشتن گل سياه رنگش تار شده چون در مدّ نظرش جز آب متراكم نبود و در چنين موردى هر كس نظر كند بقرص آفتاب در حال غروب اين تصوّر برايش حاصل ميشود و در نظرش اينمعنى جلوه ميكند ولى حقيقت ندارد لذا خدا فرمود يافت آفتابرا چنين و نفرمود بود آفتاب چنين و اداء مطلب باين تعبير براى تأكيد رسيدن او بمنتهاى اراضى غرب است چون اگر بخواهند اينمعنى را ممثّل و مصوّر نمايند بغير اين تقريب و بيان ممكن نيست و بعضى بجاى حمئة حامية قرائت نموده‌اند كه بمعناى گرم است آنهم شايد بملاحظه مجرّد تصوّرى است كه براى مشاهده كننده حاصل ميشود از رفتن آفتاب در آب كه گمان ميكند آن آب براى مجاورت با آفتاب گرم است و يافت ذو القرنين در نزد آن چشمه آب جماعتى را كه كافر بودند و خطاب از جانب رب الارباب باو شد كه آنها را دو قسمت نمايد يك قسمت كه اصرار بر كفر و ضلالت دارند بكشد و يك قسمت كه قابل ارشاد و هدايتند ارشاد و هدايت فرمايد و طريقه عفو و اغماض و نيكى و احسانرا براى خود در باره آنها اتّخاذ نمايد ذو القرنين هم اطاعت نمود و عرضه داشت ما ايمان را بآنها عرضه ميداريم اگر قبول ننمودند و براى اصرار بر كفر بخودشان ستم كردند بعد از اين آنها را ميكشيم و بعذاب دنيويشان ميرسانيم پس در قيامت كه بپيشگاه الهى حاضر شوند خداوند آنها را معذّب بعذاب شديدى خواهد فرمود كه مثل و مانند نداشته باشد و آن بنقل قمّى ره از امام صادق عليه السّلام آتش جهنّم است و اگر قبول كردند و ايمان آوردند و كار خوب كردند خوب بآنها جزا داده شود و بنابراين كلمه جزاء حال يا تميز است براى الحسنى كه مبتداء موخر است و بعضى جزاء الحسنى برفع جزاء بدون تنوين قرائت نموده‌اند و بنابراين‌
----
جلد 3 صفحه 450
جزاء اضافه بحسنى شده و مراد آنستكه جزاء كارهاى خوب آنها داده خواهد شد و بعد از اين هم بآنها او امرى ميكنيم كه اطاعتش آسان و ميسور باشد در هر حال معلوم است كه آنها دو دسته بودند و ذو القرنين موظف بود در باره هر دسته‌اى بوظيفه مخصوصى عمل نمايد نه آنكه از ابتدا مخيّر بود در آنكه همه آنها را بكشد يا با آنها خوش رفتارى نمايد كه بعضى تصوّر نموده‌اند و تعجّب از مفسّر معاصر است كه ضمير در عندها را بآفتاب رجوع داده و استدلال نموده است بر آنكه آفتاب حقيقى نبوده بلكه تصوّرى بوده بآنكه نزد آفتاب حقيقى نميشود قومى زندگى كنند با آنكه كلمه عين نزديك بضمير است و شمس دور و با وجود اقرب ارجاع ضمير به ابعد نميشود و معنى واضح است رحمة اللّه عليه ..
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
إِنّا مَكَّنّا لَه‌ُ فِي‌ الأَرض‌ِ وَ آتَيناه‌ُ مِن‌ كُل‌ِّ شَي‌ءٍ سَبَباً (84) فَأَتبَع‌َ سَبَباً (85)
محققا ‌ما بسط و توسعه‌ داديم‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌او‌ ‌در‌ صفحه‌ زمين‌ و باو داديم‌ ‌از‌ ‌هر‌ چيزي‌ سبب‌ رسيدن‌ و نائل‌ شدن‌ بآن‌ إِنّا مَكَّنّا لَه‌ُ فِي‌ الأَرض‌ِ ‌در‌ خبر ‌است‌ ‌از‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌که‌ خداوند ابر ‌را‌ مسخّر كرد ‌بر‌ ‌او‌ بهر نقطه‌ زمين‌ ‌که‌ اراده‌ داشت‌ ‌بر‌ ابر سوار ميشد بآنجا نزول‌ ميكرد و مالك‌ ميشد و استيلاء پيدا ميكرد و بمصالح‌ ‌آن‌ اقدام‌ و قيام‌ مينمود و نوري‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌او‌ قرار داده‌ ‌بود‌ ‌که‌ شب‌ و روز ‌بر‌ ‌او‌ مساوي‌ ‌بود‌ وَ آتَيناه‌ُ مِن‌ كُل‌ِّ شَي‌ءٍ سَبَباً تمام‌ اسباب‌ وصول‌ بمقاصد ‌او‌ ‌را‌ ‌براي‌ ‌او‌ فراهم‌ فرموديم‌ و باو عطا كرديم‌ بكمال‌ سهولت‌ نائل‌ بمقاصد ‌خود‌ ميشد بدون‌ زحمت‌ و مرارت‌ ‌از‌ امور كشوري‌ و لشكري‌ فَأَتبَع‌َ سَبَباً.
‌پس‌ ‌او‌ متابعت‌ ميكرد ‌آن‌ اسباب‌ ‌را‌ بنظر ميآمد ‌که‌ مراد ‌اينکه‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌هر‌ امري‌ ‌را‌ اراده‌ ميكرد سبب‌ ‌آن‌ ‌را‌ متابعت‌ ميكرد ‌آن‌ سببي‌ ‌که‌ خداوند باو عنايت‌ فرموده‌ ‌بود‌ ‌از‌ همان‌ سبب‌ و طريق‌ وارد ميشد لكن‌ بعضي‌ چنين‌ تفسير كردند فَأَتبَع‌َ سَبَباً ‌يعني‌ ‌در‌ ميانه‌ اسباب‌ يك‌ سبب‌ ‌را‌ اختيار ميكرد و ‌آن‌ سير ‌در‌ روي‌ زمين‌ ‌بود‌.
395
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
(آیه 85)- «او هم از این وسائل استفاده کرد» (فَأَتْبَعَ سَبَباً).
}}
|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>


خط ۷۳: خط ۲۱۵:
[[رده:امکانات ذوالقرنین]][[رده:امکانات مادى ذوالقرنین]][[رده:علم ذوالقرنین]][[رده:فضایل ذوالقرنین]][[رده:قصه ذوالقرنین]][[رده:مسافرت ذوالقرنین به مشرق]][[رده:مسافرت ذوالقرنین به مغرب]]
[[رده:امکانات ذوالقرنین]][[رده:امکانات مادى ذوالقرنین]][[رده:علم ذوالقرنین]][[رده:فضایل ذوالقرنین]][[رده:قصه ذوالقرنین]][[رده:مسافرت ذوالقرنین به مشرق]][[رده:مسافرت ذوالقرنین به مغرب]]
[[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره الكهف ]]
[[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره الكهف ]]
{{#seo:
|title=آیه 85 سوره كهف
|title_mode=replace
|keywords=آیه 85 سوره كهف,كهف 85,فَأَتْبَعَ‌ سَبَباً,امکانات ذوالقرنین,امکانات مادى ذوالقرنین,علم ذوالقرنین,فضایل ذوالقرنین,قصه ذوالقرنین,مسافرت ذوالقرنین به مشرق,مسافرت ذوالقرنین به مغرب,آیات قرآن سوره الكهف
|description=فَأَتْبَعَ‌ سَبَباً
|image=Wiki_Logo.png
|image_alt=الکتاب
|site_name=الکتاب
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۰۴

کپی متن آیه
فَأَتْبَعَ‌ سَبَباً

ترجمه

او از این اسباب، (پیروی و استفاده) کرد...

|پس وسيله‌اى را پى گرفت
تا راهى را دنبال كرد.
او هم رشته‌ای را پی گرفت.
پس [با توسل به وسیله،] راهی را [برای سفر به غرب] دنبال کرد.
او نيز راه را پى گرفت.
و او سررشته [کار خود] را دنبال گرفت‌
او هم وسيله‌اى را پى گرفت
او هم سبب را پیگیری کرد (و از وسائل خداداد استفاده نمود).
تا وسیله‌ای (ربانی) را [:از] پی [:خود] آورد.
پس پیروی کرد دستاویزی را

He pursued a certain course.
ترتیل:
ترجمه:
الكهف ٨٤ آیه ٨٥ الكهف ٨٦
سوره : سوره الكهف
نزول : ٧ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«أَتْبَعَ»: پیجوئی و پیروی کرد.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَأَتْبَعَ سَبَباً «85»

پس او در پى سبب رفت (وسفر خود را آغاز كرد).

نکته ها

در دعايى كه حضرت على عليه السلام تعليم آن جوان بلخى داد، (دعاى مشلول) مى‌خوانيم: «يا من نصر ذى القرنين على ملوك الجبابرة» اى خدايى كه ذوالقرنين را بر پادشاهان ستمگر

جلد 5 - صفحه 218

پيروز كردى. و در حديثى آن حضرت، ذوالقرنين را كسى مى‌داند كه نشانه‌ى پادشاهى و نبوّت داشته و به همه چيز، آگاهى داشته تا حقّ را از باطل بشناسد و خداوند شهرها و دلها را تسليم او گرداند. «1»

ذوالقرنين و سليمان، دو مؤمن بودند كه حاكم زمين شدند و بخت النصر و نمرود دو كافر كه حاكم زمين شدند. «2»

قدرتى را كه خداوند به اولياى خويش مى‌دهد، (همچون حضرت سليمان و يوسف و برخى مؤمنان) براى استفاده در راه خداست. قرآن درباره بندگان خوب خدا مى‌فرمايد: الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ ... «3» آنان كسانى هستند كه اگر تمكّن و قدرت به آنان دهيم به اقامه‌ى نماز و پرداخت زكات و احياى امربه‌معروف و نهى‌از منكر مى‌پردازند. واز كسانى كه از قدرت خود در مسير ناحق استفاده كنند، انتقاد كرده و مى‌فرمايد: «كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ» «4» چه بسيار كسانى را كه پيش از شما هلاك كرديم، زيرا از قدرت وحكومت خود سوءاستفاده مى‌كردند.

پیام ها

1- خداوند بر همه‌ى هستى واسباب طبيعى، حاكم است و به هر كس بخواهد مكنت و قدرت مى‌دهد. «مَكَّنَّا لَهُ» ولى بهره‌ورى صحيح، در سايه‌ى حسن نيّت و حسن تدبير انسان است. «فَأَتْبَعَ سَبَباً»

2- گاهى خداوند همه گونه امكانات را در اختيار بعضى قرار مى‌هد. مَكَّنَّا لَهُ‌ ...

آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ سَبَباً 3- نظام طبيعى، نظام سبب و مسبّب است و هر چيزى سببى دارد كه بايد آن را شناخت ودر پى آن رفت. «مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ سَبَباً فَأَتْبَعَ سَبَباً» بندگان خاص خدا نيز بايد به وسيله‌ى اسباب و امكانات طبيعى، اهداف حقّ را دنبال كنند.


«1». تفسيرنورالثقلين.

«2». تفسير نورالثقلين.

«3». حج، 41.

«4». انعام، 6.

جلد 5 - صفحه 219

4- مهم‌تر از داشتن امكانات و قدرت، خوب استفاده كردن است. آتَيْناهُ‌ ... سَبَباً فَأَتْبَعَ سَبَباً

5- ذوالقرنين علاوه بر داشتن امكانات، از دانش بكارگيرى اسباب نيز برخوردار بود. «فَأَتْبَعَ سَبَباً»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَأَتْبَعَ سَبَباً (85)

فَأَتْبَعَ سَبَباً: پس پيروى كرد راهى را كه او را به مقصود رساند و سير نمود.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً (83) إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ سَبَباً (84) فَأَتْبَعَ سَبَباً (85) حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً (86) قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلى‌ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكْراً (87)

وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى‌ وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا يُسْراً (88)

ترجمه‌

و مى‌پرسند تو را از ذو القرنين بگو بزودى بخوانم بر شما از او حكايتى‌

همانا ما تمكّن داديم او را در زمين و داديم او را از هر چيزى وسيله‌اى‌

پس توسل جست بوسيله‌اى‌

تا وقتى كه رسيد بجاى غروب نمودن آفتاب يافت آنرا كه غروب ميكند در چشمه لاى دارى و يافت نزد آن گروهى را گفتيم اى ذو القرنين يا عذاب ميكنى ايشانرا و يا آنكه ميگيرى در آنها راه نيكوئى را

گفت امّا آنكه ستم نمود پس زود باشد كه عذاب كنيم او را پس بر گردانده شود بسوى پروردگارش و عذاب كند او را عذاب سخت بى‌مانندى‌

و امّا آنكه ايمان آورد و بجا آورد كار شايسته را پس از براى او است بپاداش، خوبى و زود باشد كه بفرمائيم او را از فرمانمان چيز آسانى.

تفسير

- در قرب الاسناد از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه جمعى از يهود خواستند خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برسند بامير المؤمنين عليه السّلام عرضه داشتند و اجازه‌


جلد 3 صفحه 447

گرفتند و شرفياب شدند حضرت فرمود شما از من سؤال ميكنيد يا من بگويم گفتند شما بفرمائيد فرمود آمديد بپرسيد از ذو القرنين گفتند بلى فرمود پسرى از اهل روم بود پس پادشاه شد و در مشرق و مغرب عالم سير نمود و سدّ را بنا كرد آنها هم تصديق نمودند و قمّى ره فرموده كه چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قصّه حضرت موسى و خضر عليه السّلام را بپايان رسانيد از او پرسيدند آنكس كه از مشرق تا مغرب را گردش كرد كه بود و حكايتش چه بود پس اين آيات نازل شد و عيّاشى ره از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند از آنحضرت از ذو القرنين فرمود بنده صالحى بود و نامش عيّاش بود اختيار فرمود او را خدا و مبعوث كرد بر جمعى از جماعت پيشينيان در ناحيه مغرب بعد از طوفان نوح پس ضربتى بسمت راست سرش زدند و مرد و بعد از صد سال خداوند او را زنده كرد و مبعوث فرمود او را بر جمعى از جماعت پيشينيان در ناحيه مشرق پس تكذيب نمودند او را و ضربتى بسمت چپ سرش زدند و مرد و بعد از صد سال خداوند او را زنده كرد و عوض آندو ضربت كه بدو طرف سرش رسيده بود خداوند دو شاخ ميان تهى در جاى آندو ضربت باو عطا فرمود كه قوّت سلطنت و علامت نبوّت او در آن دو بود پس او را بآسمان دنيا برد و تمام روى زمين و پستيها و بلنديها و راههاى آنرا براى او آشكار كرد و از مشرق تا مغرب عالم را ديد و از هر چيزى باو داد و بسبب آن حقّ و باطل را شناخت و مؤيّد فرمود او را بآن دو شاخ كه بوسيله آن كشف مينمود از آسمان و در آن بود ظلمات و رعد و برق و صاعقه براى هلاكت دشمنان و متمرّدان او پس او را بزمين فرود آورد و باو وحى فرمود كه مغرب و مشرق عالم را بگرد كه من زمين را براى تو بهم پيچيدم و مردم را ذليل تو كردم و ترس تو را در دلها انداختم و او اطاعت كرد و مشرق و مغرب عالم را مسخّر نمود و اين است معناى قول خداوند انّا مكّنّا له فى الارض تا آخر آيه و گفته‌اند او اوّل كسى بود كه بملاحظه مستور شدن دو شاخش عمامه بسر گذارد و تصوّر نشود كه شاخ عيب است و بايد پيغمبر از عيب مبرّى باشد چون ممكن است در دو جانب سرش ارتفاع مختصرى بوده كه از آن تعبير بشاخ شده چون دو جانب سر را هم قرن ميگويند بعلاوه نبوّت او هم مسلّم نيست بلكه در چند روايت معتبره از ائمه اطهار تصريح شده كه پيغمبر نبوده و شايد آنكه در بعضى از روايات ذكرى از نبوّت‌


جلد 3 صفحه 448

او شده است بملاحظه آن باشد كه باو وحى ميشد چنانچه بمادر حضرت موسى وحى شد ولى آنچه مسلّم است آنستكه مرد صالح محبوب خدا و مؤيّد بتأييدات الهى بوده و بعضى او را يكى از اوصياء شمرده‌اند و در بعضى از روايات ائمه اطهار تصريح شده كه او را ذو القرنين خواندند براى همان دو ضربتى بود كه بدو طرف سرش زدند و بعضى گفته‌اند براى آن بود كه بر مشرق و مغرب عالم مسلّط شد و دو جانب آفتاب را دو قرن آن خوانند و بعضى گفته‌اند براى آن بود كه دو قرن زندگى كرد و مردم دو دوره در زمان حيات او مردند در هر حال گفته‌اند اسم او اسكندر بود و شهر اسكندريّه را در مصر او بنا نموده ولى در روايات ائمه عليهم السلام بنام عيّاش و عبد اللّه بن ضحّاك معرّفى شده است و از ابن عباس نقل شده كه او بمكّه آمد وقتى كه حضرت ابراهيم عليه السّلام در مكّه بود و چون شنيد حضرت آنجا است پياده شد و گفت در شهرى كه حضرت ابراهيم باشد سزاوار نيست من سوار باشم و بخدمت او شتافت و حضرت باو سلام كرد و او با حضرت دست بگردن شد و معانقه نمود و اين سنّت از او باقى مانده و براى اين احتراميكه او از حضرت ابراهيم كرد خداوند ابر را در فرمان او قرار داد و اين مسخّر بودن ابر براى او در روايات ائمه اطهار هم ذكر شده است چنانچه در خرائج از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه خداوند ابر را مسخّر او نمود و اسباب پيشرفت كار را براى او آماده فرمود و نور را براى او منبسط كرد و شب و روز براى او يكسان بود و در خواب ديد كه نزديك بآفتاب شد تا حدّى كه دو قرن شرقى و غربى او را بدست گرفت و بيدار شد و براى قومش نقل نمود و آنها او را براى اين ذو القرنين ناميدند پس دعوتشان نمود بخدا و آنها اجابت كردند و بنابر آنچه تا كنون بيان شد معلوم ميشود مراد از تمكّنى كه خدا فرموده باو دادم در زمين همان سلطنت عالمگير او است كه در بعضى روايات بآن تصريح شده و فرموده‌اند چهار نفر بودند كه تمام روى زمين را متصرّف شدند دو مؤمن و دو كافر امّا دو مؤمن حضرت سليمان بود و جناب ذو القرنين و امّا دو كافر نمرود بود و بخت النّصر و مراد از آنكه فرموده داديم باو از هر چيزى سببى همان آماده نمودن وسائل و اسباب پيشرفت كار و اراده او است يعنى باو داديم از هر چيزيكه مراد و مقصود او بود وسيله و سبب پيشرفتى از علم و قدرت و شوكت و سطوت و عزّت و ثروت و آلت و


جلد 3 صفحه 449

اسباب كار از هر باب و قمّى ره از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه سبب بمعناى دليل است يعنى از هر قبيل و هر نوع راهنمائى باو داديم پس پيروى و متابعت و اتّخاذ نمود براى نيل بمقصود خود كه وصول بمغرب بود از ميان آن وسائل و اسباب وسيله و سببى را فاتّبع بهمزه وصل و تشديد تاء از باب افتعال نيز قرائت نموده‌اند تا وقتى كه رسيد بمنتهاى آبادى زمين از جانب مغرب كه ساحل درياى محيط باشد و اخيرا معروف باقيانوس اطلس شده بنظرش آمد كه آفتاب غروب ميكند در چشمه‌اى كه بواسطه داشتن گل سياه رنگش تار شده چون در مدّ نظرش جز آب متراكم نبود و در چنين موردى هر كس نظر كند بقرص آفتاب در حال غروب اين تصوّر برايش حاصل ميشود و در نظرش اينمعنى جلوه ميكند ولى حقيقت ندارد لذا خدا فرمود يافت آفتابرا چنين و نفرمود بود آفتاب چنين و اداء مطلب باين تعبير براى تأكيد رسيدن او بمنتهاى اراضى غرب است چون اگر بخواهند اينمعنى را ممثّل و مصوّر نمايند بغير اين تقريب و بيان ممكن نيست و بعضى بجاى حمئة حامية قرائت نموده‌اند كه بمعناى گرم است آنهم شايد بملاحظه مجرّد تصوّرى است كه براى مشاهده كننده حاصل ميشود از رفتن آفتاب در آب كه گمان ميكند آن آب براى مجاورت با آفتاب گرم است و يافت ذو القرنين در نزد آن چشمه آب جماعتى را كه كافر بودند و خطاب از جانب رب الارباب باو شد كه آنها را دو قسمت نمايد يك قسمت كه اصرار بر كفر و ضلالت دارند بكشد و يك قسمت كه قابل ارشاد و هدايتند ارشاد و هدايت فرمايد و طريقه عفو و اغماض و نيكى و احسانرا براى خود در باره آنها اتّخاذ نمايد ذو القرنين هم اطاعت نمود و عرضه داشت ما ايمان را بآنها عرضه ميداريم اگر قبول ننمودند و براى اصرار بر كفر بخودشان ستم كردند بعد از اين آنها را ميكشيم و بعذاب دنيويشان ميرسانيم پس در قيامت كه بپيشگاه الهى حاضر شوند خداوند آنها را معذّب بعذاب شديدى خواهد فرمود كه مثل و مانند نداشته باشد و آن بنقل قمّى ره از امام صادق عليه السّلام آتش جهنّم است و اگر قبول كردند و ايمان آوردند و كار خوب كردند خوب بآنها جزا داده شود و بنابراين كلمه جزاء حال يا تميز است براى الحسنى كه مبتداء موخر است و بعضى جزاء الحسنى برفع جزاء بدون تنوين قرائت نموده‌اند و بنابراين‌


جلد 3 صفحه 450

جزاء اضافه بحسنى شده و مراد آنستكه جزاء كارهاى خوب آنها داده خواهد شد و بعد از اين هم بآنها او امرى ميكنيم كه اطاعتش آسان و ميسور باشد در هر حال معلوم است كه آنها دو دسته بودند و ذو القرنين موظف بود در باره هر دسته‌اى بوظيفه مخصوصى عمل نمايد نه آنكه از ابتدا مخيّر بود در آنكه همه آنها را بكشد يا با آنها خوش رفتارى نمايد كه بعضى تصوّر نموده‌اند و تعجّب از مفسّر معاصر است كه ضمير در عندها را بآفتاب رجوع داده و استدلال نموده است بر آنكه آفتاب حقيقى نبوده بلكه تصوّرى بوده بآنكه نزد آفتاب حقيقى نميشود قومى زندگى كنند با آنكه كلمه عين نزديك بضمير است و شمس دور و با وجود اقرب ارجاع ضمير به ابعد نميشود و معنى واضح است رحمة اللّه عليه ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


إِنّا مَكَّنّا لَه‌ُ فِي‌ الأَرض‌ِ وَ آتَيناه‌ُ مِن‌ كُل‌ِّ شَي‌ءٍ سَبَباً (84) فَأَتبَع‌َ سَبَباً (85)

محققا ‌ما بسط و توسعه‌ داديم‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌او‌ ‌در‌ صفحه‌ زمين‌ و باو داديم‌ ‌از‌ ‌هر‌ چيزي‌ سبب‌ رسيدن‌ و نائل‌ شدن‌ بآن‌ إِنّا مَكَّنّا لَه‌ُ فِي‌ الأَرض‌ِ ‌در‌ خبر ‌است‌ ‌از‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌که‌ خداوند ابر ‌را‌ مسخّر كرد ‌بر‌ ‌او‌ بهر نقطه‌ زمين‌ ‌که‌ اراده‌ داشت‌ ‌بر‌ ابر سوار ميشد بآنجا نزول‌ ميكرد و مالك‌ ميشد و استيلاء پيدا ميكرد و بمصالح‌ ‌آن‌ اقدام‌ و قيام‌ مينمود و نوري‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌او‌ قرار داده‌ ‌بود‌ ‌که‌ شب‌ و روز ‌بر‌ ‌او‌ مساوي‌ ‌بود‌ وَ آتَيناه‌ُ مِن‌ كُل‌ِّ شَي‌ءٍ سَبَباً تمام‌ اسباب‌ وصول‌ بمقاصد ‌او‌ ‌را‌ ‌براي‌ ‌او‌ فراهم‌ فرموديم‌ و باو عطا كرديم‌ بكمال‌ سهولت‌ نائل‌ بمقاصد ‌خود‌ ميشد بدون‌ زحمت‌ و مرارت‌ ‌از‌ امور كشوري‌ و لشكري‌ فَأَتبَع‌َ سَبَباً.

‌پس‌ ‌او‌ متابعت‌ ميكرد ‌آن‌ اسباب‌ ‌را‌ بنظر ميآمد ‌که‌ مراد ‌اينکه‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌هر‌ امري‌ ‌را‌ اراده‌ ميكرد سبب‌ ‌آن‌ ‌را‌ متابعت‌ ميكرد ‌آن‌ سببي‌ ‌که‌ خداوند باو عنايت‌ فرموده‌ ‌بود‌ ‌از‌ همان‌ سبب‌ و طريق‌ وارد ميشد لكن‌ بعضي‌ چنين‌ تفسير كردند فَأَتبَع‌َ سَبَباً ‌يعني‌ ‌در‌ ميانه‌ اسباب‌ يك‌ سبب‌ ‌را‌ اختيار ميكرد و ‌آن‌ سير ‌در‌ روي‌ زمين‌ ‌بود‌.

395

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 85)- «او هم از این وسائل استفاده کرد» (فَأَتْبَعَ سَبَباً).

نکات آیه

۱- ذوالقرنین، از برخى از امکانات وسیع الهى خویش، براى حرکت به سمت غرب، بهره گرفت. (فأتبع سببًا . حتّى إذا بلغ مغرب الشمس)

۲- ذوالقرنین، علاوه بر امکانات مادّى از دانش به کارگیرى اسباب، نیز برخوردار بود. (فأتبع سببًا)

روایات و احادیث

۳- «سأل رجل علیّاً(ع): أرأیت ذاالقرنین کیف استطاع أن یبلغ المشرق و المغرب؟ قال: سخّر اللّه له السحاب و مدّ له فى الأسباب و بسط له النور فکان اللیل والنهار علیه سواء; مردى به على(ع) گفت: مرا خبر ده که ذوالقرنین، چگونه توانست به شرق و غرب عالم برسد؟ حضرت فرمود: خداوند، ابر را مسخّر او قرار داد و ابزار و وسائل او را افزایش داد و نور را براى او گستراند، به گونه اى که شب و روز براى او یک سان بود».[۱]

موضوعات مرتبط

  • ذوالقرنین: امکانات ذوالقرنین ۱، ۳; امکانات مادى ذوالقرنین ۲; علم ذوالقرنین ۲; فضایل ذوالقرنین ۲; قصه ذوالقرنین ۱، ۳; مسافرت ذوالقرنین به مشرق ۳; مسافرت ذوالقرنین به مغرب ۱، ۳

منابع

  1. کمال الدین صدوق، ص ۳۹۳، ح ۲، باب ۳۸; نورالثقلین، ج ۳، ص ۲۹۶، ح ۲۱۲.