الأعراف ١٧٦: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۴:۱۲


ترجمه

و اگر می‌خواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا می‌بردیم؛ (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست؛ پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستی گرایید، و از هوای نفس پیروی کرد! مثل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز، و زبانش را برون می‌آورد، و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را می‌کند؛ (گویی چنان تشنه دنیاپرستی است که هرگز سیراب نمی‌شود! (این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ این داستانها را (برای آنها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند)!

و اگر مى‌خواستيم [مقام‌] وى را با اين آيات بالا مى‌برديم، ولى او به زمين دل بست و از هواى نفس خويش پيروى كرد. پس حكايت وى، حكايت سگ است كه اگر بر آن بتازى، زبان برآورد و اگر رهايش كنى باز هم زبان برآورد. اين حكايت قومى است كه آيات ما را تكذيب كردند
و اگر مى‌خواستيم، قدر او را به وسيله آن [آيات‌] بالا مى‌برديم، اما او به زمين [=دنيا] گراييد و از هواى نَفْس خود پيروى كرد. از اين رو داستانش چون داستان سگ است [كه‌] اگر بر آن حمله‌ور شوى زبان از كام برآورد، و اگر آن را رها كنى [باز هم‌] زبان از كام برآورد. اين، مَثَل آن گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند. پس اين داستان را [براى آنان‌] حكايت كن، شايد كه آنان بينديشند.
و اگر می‌خواستیم به آن آیات او را رفعت مقام می‌بخشیدیم، لیکن او به زمین (تن) فروماند و پیرو هوای نفس گردید، و در این صورت مثل و حکایت حال او به سگی ماند که اگر بر او حمله کنی و یا او را به حال خود واگذاری به عوعو زبان کشد. این است مثل مردمی که آیات ما را بعد از علم به آن تکذیب کردند. پس این حکایت بگو، باشد که به فکر آیند.
و اگر می خواستیم [درجات و مقاماتش را] به وسیله آن آیات بالا می بردیم، ولی او به امور ناچیز مادی و لذت هایِ زودگذرِ دنیایی تمایل پیدا کرد واز هوای نفسش پیروی نمود؛ پس داستانش چون داستان سگ است [که] اگر به او هجوم بری، زبان از کام بیرون می آورد، واگر به حال خودش واگذاری [باز هم] زبان از کام بیرون می آورد. این داستان گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ پس این داستان را [برای مردم] حکایت کن، شاید [نسبت به امور خویش] بیندیشند.
اگر خواسته بوديم به سبب آن علم كه به او داده بوديم رفعتش مى‌بخشيديم، ولى او در زمين بماند و از پى هواى خويش رفت. مثَل او چون مثَل آن سگ است كه اگر به او حمله كنى زبان از دهان بيرون آرد و اگر رهايش كنى بازهم زبان از دهان بيرون آرد. مثَل آنان كه آيات را دروغ انگاشتند نيز چنين است. قصه را بگوى، شايد به انديشه فرو روند.
و اگر می‌خواستیم قدر او را به خاطر آن [علمش به آیات‌] بلند می‌داشتیم، ولی او به دنیا [و پستی‌] گرایید و از هوای نفس خویش پیروی کرد، آری داستان او همچون داستان سگ است که اگر بر او حمله آوری، زبان از دهان بیرون می‌آورد و اگر هم او را [به حال خود] واگذاری باز زبان از دهان بیرون می‌آورد، این داستان دروغ‌انگاران آیات ماست، پس برایشان این پند و داستان را بخوان باشد که اندیشه کنند
و اگر مى‌خواستيم هر آينه او را بدانها- آن آيتها- [به جايگاهى بلند] بر مى‌داشتيم، و ليكن او به زمين- دنيا و مال و جاه آن- چسبيد و كام و خواهش دل خود را پيروى كرد. پس داستان او چون داستان سگ است، اگر بر او بتازى زبان از دهان بيرون آرد يا واگذاريش باز زبان از دهان آويخته دارد. اين است داستان گروهى كه آيات ما را دروغ انگاشتند پس اين سرگذشت را [بر آنان‌] بازگو، شايد بينديشند.
امّا ما اگر می‌خواستیم مقام او را با این آیات بالا می‌بردیم و (دانشش را مایه‌ی سعادتش می‌نمودیم. امّا اجبار برخلاف سنّت ما است و لذا او را به حال خود رها ساختیم) لیکن او به زمین آویخت (و به پستی گرائید و به سوی آسمان هدایت بالا نرفت) و از هوا و هوس خویش پیروی کرد. مَثل او بسان مَثل سگ است که اگر بر او بتازی، زبان از دهان بیرون می‌آورد و اگر هم آن را به حال خود واگذاری، زبان از دهان بیرون می‌آورد. این داستان گروهی است که آیات ما را تکذیب می‌دارند. (چنین افرادی بر اثر آرزوپرستی و دنیاپرستی، دائماً در پی مال‌اندوزی روان و نالانند و از ترس زوال نعمت و هراس از مرگ بیقرار و بی‌آرامند). پس داستان را بازگو کن بلکه بیندیشند (و از کفر و ضلال برگردند).
و اگر بخواهیم (قدر) او را به وسیله‌ی آنها بالا می‌بریم‌؛ اما او به زمین (و زمینه‌ای) گرایید و از هوای نفس خود پیروی کرد. پس داستانش چون داستان سگ است (که) اگر بر آن حمله‌ور شوی به له‌له زبان از کام بر آرد و اگر رهایش کنی (باز هم) زبان از کام به له‌له بر آرد. این نمایه‌ی آن گروهی است که با آیات ما (همان‌ها و ما را) تکذیب کردند. پس این داستان‌ها را (برایشان) برخوان، شاید آنان بیندیشند.
و اگر می‌خواستیم هر آینه بالا می‌بردیمش بدانها لیکن او بسوی زمین گرائید و پیروی کرد هوس خود را پس مثَل او مانند سگ است که اگر آهنگش کنی زبان از کام درآرد و اگر بگذاریش زبان از کام درآرد (فروهلد) این است مثَل گروهی که تکذیب نمودند آیتهای ما را پس بخوان داستانها را شاید اندیشه کنند


الأعراف ١٧٥ آیه ١٧٦ الأعراف ١٧٧
سوره : سوره الأعراف
نزول :
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٣٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«أَخْلَدَ إِلَی الأرْضِ»: به دنیا چسبید و بدان گرائید. به پستی گرائید. «یَلْهَثْ»: زبان بیرون می‌آورد. «تَحْمِل»: حمله کنی. بتازی. «ذلِکَ»: آن. اشاره به وصف سگ یا اشاره به وضع شخصی است که از دلائل توحید و آیات کتاب آسمانی آگاه باشد و به ترک آنها گوید و به دنبال آرزوی نفسانی و وساوس شیطانی رود.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر

نکات آیه

۱- آیات و معارف ارائه شده به بلعم باعورا مى توانست وى را به مقامى والا در پیشگاه خدا برساند. (و لو شئنا لرفعنه بها) «با» در «بها» باى استعانت است و ضمیر آن به «آیاتنا» برمى گردد. بنابراین جمله «لرفعناه بها» حاکى از آن است که آیات الهى وسیله اى مناسب براى رفعت درجات بلعم باعورا بود.

۲- بلعم باعورا عالمى دنیاگرا و پیرو هوا و هوس خویش بود. (و لکنه أخلد إلى الأرض و اتبع هوه) «اخلاد»، مصدر «أخلد»، هنگامى که به «إلى» متعدى شود، به معناى تمایل پیدا کردن و اعتماد داشتن است. کلمه «الأرض» چون در مقابل رفعت و منزلت معنوى و تقرب به خدا قرار گرفته، مراد از آن امور پست و حقیر مادى و دنیوى است. بنابراین «أخلد إلى الأرض» یعنى او به امور پست مادى و لذتهاى دنیوى تمایل پیدا کرد و به آنها دل خوش نمود.

۳- بلعم باعورا به خاطر دنیاگرایى و هواپرستى از نایل شدن به منزلتهاى والا و قرب الهى محروم شد. (و لو شئنا لرفعنه بها و لکنه أخلد إلى الأرض و اتبع هوه)

۴- التزام به آیات و معارف الهى مایه رسیدن به منزلتهاى والا و وسیله تقرب به درگاه خداوند است. (و لو شئنا لرفعنه بها)

۵- دنیاگرایى و پیروى از هواهاى نفسانى مانع کارسازى دانشهاى الهى است. (و لو شئنا لرفعنه بها و لکنه أخلد إلى الأرض و اتبع هوه)

۶- نیل به مقام قرب الهى، مشروط به پرهیز از دنیاگرایى و دورى از متابعت هواى نفس است. (و لو شئنا لرفعنه بها و لکنه أخلد إلى الأرض و اتبع هوه)

۷- رسیدن به منزلتهاى والاى معنوى مشروط به مشیت الهى است. (و لو شئنا لرفعنه بها)

۸- مشیت خداوند در اعطاى منزلتهاى معنوى به انسانها، منوط به پرهیزشان از دنیاگرایى و هواهاى نفسانى است. (و لو شئنا لرفعنه بها و لکنه أخلد إلى الأرض) جمله «و لکنه أخلد ... » تعلیل براى مفهوم جمله «و ل-و شئنا ... » است ; یعنى: و لو شئنا لرفعنه بها و لکنا لم نشأ ذلک لانه أخلد إلى الأرض.

۹- مشیتهاى الهى تخلف ناپذیر است. (و لو شئنا لرفعنه بها)

۱۰- انسان در عین حاکمیت مشیت خدا بر وى، در تعیین سرنوشت خویش دخیل است. (و لو شئنا لرفعنه بها و لکنه أخلد إلى الأرض) جمله «و لو شئنا ... » مى رساند که سرنوشت انسان با مشیت الهى رقم مى خورد. جمله «و لکنه ... » تعلیل براى مفهوم جمله قبل است و دلالت مى کند که مشیت الهى در تعیین سرنوشت انسان، منوط به عملکرد خود آدمى مى باشد.

۱۱- کسانى که دنیاگرا نباشند و از پیروى هواهان نفسانى پرهیز کنند، شیطان راه نفوذى در آنان نخواهد داشت. (فانسلخ منها فأتبعه الشیطن ... و لو شئنا لرفعنه بها و لکنه أخلد إلى الأرض) آیه قبل شیطان را سوق دهنده بلعم به گمراهى معرفى کرد، و آیه مورد بحث بیان مى دارد که اگر او دنیاگرا و پیرو هواى خویش نبود، به درجات رفیع مى رسید ; یعنى شیطان به تعقیب او نمى پرداخت. بنابراین تلاش شیطان براى گمراه سازى پس از تمایل آدمى به دنیا و هواى خویش است.

۱۲- دنیاخواهى و هواپرستى بلعم باعورا موجب فاصله گرفتن او از آیات الهى و تکذیب آنها شد. (فانسلخ منها ... و لکنه أخلد إلى الأرض) جمله «و لکنه أخلد ... » مى تواند بیانگر علت «فانسلخ منها» باشد. یعنى دنیاخواهى و هواپرستى بلعم باعورا باعث شد که از آیات الهى فاصله گیرد.

۱۳- عالمان دینىِ دنیاگرا و پیرو هوا و هوس، در خطر تکذیب آیات الهى و گرایش به کفر هستند. (فانسلخ منها ... و لکنه أخلد إلى الأرض)

۱۴- حالت بلعم باعورا به سبب دنیاگرایى مانند حالت سگى شد که در هر حال، چه بر او هجوم کنى و یا رهایش سازى، زبان از کام بیرون آورَد و له له زند. (فمثله کمثل الکلب إن تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث) «تحمل» از «حَمْلَة» گرفته شده و «حَمْلَة» به معناى هجوم کردن است. «مَثَل» در آیه شریفه به معناى حالت و صفت است.

۱۵- حالت درونى تکذیب کنندگان آیات الهى مانند حالت سگ تشنه اى است که همواره له له مى زند. (ذلک مثل القوم الذین کذبوا بایتنا) «ذلک» اشاره به حالتى است که جمله «فمثله ... » آن را درباره سگ بیان داشت.

۱۶- پیامبر(ص) از جانب خداوند مأمور شد تا داستان بلعم باعورا را براى تکذیب کنندگان آیات الهى گزارش کند. (فاقصص القصص) «قصّ» (مصدر «اُقصص») به معناى بیان کردن و بازگو کردن است. «قصص» به معناى خبر و داستان است و «ال» در آن عهد ذکرى و اشاره به داستان بلعم باعورا است.

۱۷- بلعم باعورا پس از ایمان به آیات الهى آنها را تکذیب کرد. (فمثله کمثل الکلب ... ذلک مثل القوم الذین کذبوا بایتنا)

۱۸- توجه به داستان بلعم باعورا برانگیزاننده آدمى به تفکر در سرنوشت شوم تکذیب کنندگان و ایجادکننده زمینه هاى هدایت در وى است. (فاقصص القصص لعلهم یتفکرون)

۱۹- واداشتن آدمى به تفکر در فرجام و سرنوشت خویش، از اهداف داستانهاى قرآن است. (فاقصص القصص لعلهم یتفکرون)

موضوعات مرتبط

  • آیات خدا: حالات مکذبان آیات خدا ۱۵ ; زمینه تکذیب آیات خدا ۱۳ ; عوامل تکذیب آیات خدا ۱۲ ; فرجام مکذبان آیات خدا ۱۸ ; مکذبان آیات خدا ۱۷ ; مکذبان آیات خدا و سگ ۱۵ ; موعظه به مکذبان آیات خدا ۱۶
  • انسان: اختیار انسان ۱۰ ; سرنوشت انسان ۱۰
  • بلعم باعورا: ارائه آیات به بلعم باعورا ۱ ; ارتداد بلعم باعورا ۱۷ ; ایمان بلعم باعورا ۱۷ ; بلعم باعورا و سگ ۱۴ ; حالات بلعم باعورا ۱۴ ; دنیاطلبى بلعم باعورا ۲، ۳، ۱۲، ۱۴ ; علم بلعم باعورا ۲ ; عوامل گمراهى بلعم باعورا ۱۲ ; قصه بلعم باعورا ۱۴، ۱۶، ۱۷، ۱۸ ; محرومیت بلعم باعورا ۳ ; هواپرستى بلعم باعورا ۲، ۳، ۱۲
  • تاریخ: عبرت از تاریخ ۱۶، ۱۸
  • تفکر: اهمیت تفکر ۱۹ ; تفکر در سرنوشت ۱۹ ; زمینه تفکر ۱۸، ۱۹
  • تقرب: شرایط تقرب ۶، ۷ ; عوامل تقرب ۴ ; موانع تقرب ۳
  • خدا: حتمیت مشیت خدا ۹ ; مشیت خدا ۷، ۸، ۱۰
  • دنیاطلبى: آثار دنیاطلبى ۳، ۵، ۱۲، ۱۴ ; اجتناب از دنیاطلبى ۶، ۸، ۱۱
  • دین: موانع تأثیر علم دین ۵ ; نقش دین ۱
  • دیندارى: آثار دیندارى ۴
  • رشد: عوامل رشد ۱
  • سگ: تشبیه به سگ ۱۴ ; سگ تشنه ۱۵
  • شیطان: و زاهدان ۱۱ ; موانع نفوذ شیطان ۱۱
  • علما: ى دنیاطلب ۲، ۱۳ ; علماى هواپرست ۱۳
  • قرآن: تشبیهات قرآن ۱۴، ۱۵ ; فلسفه قصه‌هاى قرآن ۱۹
  • کفر: زمینه کفر ۱۳
  • محمد(ص): مسؤولیت محمد(ص) ۱۶
  • هدایت: زمینه هدایت ۱۸
  • هواپرستى: آثار هواپرستى ۳، ۵، ۱۲ ; اجتناب از هواپرستى ۶، ۸، ۱۱

منابع