۱۷٬۰۱۰
ویرایش
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
==توضيحى در مورد ارسال پیامبران به زبان قوم خود == | ==توضيحى در مورد ارسال پیامبران به زبان قوم خود == | ||
پس مقصود از ارسال | پس مقصود از ارسال رُسُل به زبان قوم خود، اين است كه رسولانى كه فرستاده ايم هر يك از اهل همان زبانى بوده كه مأمور به ارشاد اهل آن شده اند. حال چه اين كه خودش از اهل همان محل و از نژاد همان مردم باشد، و يا آن كه مانند لوط از اهالى سرزمين ديگر باشد، ولى با زبان قومش با ايشان سخن بگويد، همچنان كه قرآن كريم، از يك طرف، او را در ميان قوم لوط غريب خوانده و فرموده: «إنِّى مُهَاجِرٌ إلَى رَبِّى»، و از طرفى ديگر، همان مردم بيگانه را قوم لوط خوانده و مكرر فرموده: «وَ قَومُ لُوطٍ». | ||
حال اين | حال اين سؤال مطرح مى گردد كه: آيا پيغمبرانى كه به بيش از يك امت مبعوث شده اند، يعنى پيغمبران اولواالعزمى كه بر همگى اقوام بشرى مبعوث مى شدند، چه وضعى داشته اند؟ آيا همه آنان، زبان همه اهل عالَم را مى دانسته اند و با اهل هر ملتى به زبان ايشان سخن مى گفته اند، يا نه؟ | ||
در پاسخ بايد گفت داستان هاى زير دلالت مى كنند بر اين كه اين | در پاسخ بايد گفت: داستان هاى زير دلالت مى كنند بر اين كه اين ها، اقوامى كه اهل زبان خود نبوده اند را نيز دعوت مى كردند. | ||
بنابراين، معناى | مثلا ابراهيم خليل، با اين كه خود، «سريانى» زبان بود، عرب حجاز را به عمل حج دعوت نمود، و موسى با اين كه «عبرى» بود، فرعون و قوم او را كه «قبطى» بودند، به ايمان به خدا دعوت فرمود، و پيغمبر بزرگوار اسلام هم، يهود عبرى زبان و نصاراى رومى زبان و غير ايشان را دعوت فرمود، و هر كه از ايشان كه ايمان مى آورد، ايمانش را مى پذيرفت. | ||
همچنين دعوت نوح، كه از قرآن كريم، عموميت دعوت او استفاده مى شود، و همچنين ديگران. | |||
بنابراين، معناى جملۀ «وَ مَا أرسَلنَا مِن رَسُولٍ إلّا بِلِسَانِ قَومِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُم» (و خدا داناتر است)، اين است كه: خداى تعالى، مسأله ارسال رُسُل و دعوت دينى را بر اساس معجزه و يك امر غيرعادى بنا نگذاشته، و چيزى هم از قدرت و اختيارات خود را در اين باره به انبياى خود واگذار ننموده است، بلكه ايشان را فرستاده تا به زبان عادى، كه با همان زبان در ميان خود گفتگو مى كنند و مقاصد خود را به ديگران مى فهمانند، با قوم خود صحبت كنند و مقاصد وحى را نيز به ايشان برسانند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۰ </center> | ||
پس انبياء، غير از | پس انبياء، غير از بيان، وظيفه ديگرى ندارند. و اما مسأله هدايت و ضلالت افراد، ربطى به انبياء «عليهم السلام» و غير ايشان نداشته، بلكه فقط كار خود خداى تعالى است. | ||
بنابراين مى توان گفت: آيه شريفه، به منزله بيان و ايضاح آيه «كِتَابٌ أنزَلنَاهُ إلَيكَ لِتُخرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إلَى النُّورِ بِإذنِ رَبِّهِم» بوده و به آن چنين معنى مى دهد كه: | |||
ما به تو كتاب داديم تا مردم را از ظلمت ها به سوى نور بكشانى. يعنى همين قدر برایشان بيان كنى كه خدا چه چيز نازل كرده و بس (تنها همين را برسانى، كافى است). در اين صورت معناى اين آيه و آيه اى كه مى فرمايد: «وَ أنزَلنَا إلَيكَ الذِّكرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إلَيهِم»، يكى خواهد بود. | |||
<span id='link16'><span> | <span id='link16'><span> | ||
==هدايت و ضلالت مربوط به پيامبران نبوده بلكه مشيت خداوند است == | ==هدايت و ضلالت مربوط به پيامبران نبوده بلكه مشيت خداوند است == | ||
«'''فيضل الله من يشاء و يهدى من يشاء'''» - اين جمله اشاره به همان مطلبى است كه قبلا گفتيم كه مساله هدايت و ضلالت، تنها به دست خدا است، و هيچ يك از آن دو بدون مشيت خداى سبحان، تحقق نمى پذيرد، چيزى كه هست اين است كه خداى تعالى به ما خبر داده كه مشيتش گزاف و نامنظم نبوده، بلكه داراى نظمى ثابت است و آن اين كه هر كه پيروى حق نموده و با آن عناد نورزد، خداوند هدايتش مى كند، و هر كه او را انكار نموده و از هواى خود پيروى كند خداوند گمراهش مى كند، پس گمراه كردن خدا، از باب مجازات و كيفر، و بعد از كارهاى خلافى است كه آدمى به اختيار خود انجام داده باشد، نه ابتدائى و بى حساب. | «'''فيضل الله من يشاء و يهدى من يشاء'''» - اين جمله اشاره به همان مطلبى است كه قبلا گفتيم كه مساله هدايت و ضلالت، تنها به دست خدا است، و هيچ يك از آن دو بدون مشيت خداى سبحان، تحقق نمى پذيرد، چيزى كه هست اين است كه خداى تعالى به ما خبر داده كه مشيتش گزاف و نامنظم نبوده، بلكه داراى نظمى ثابت است و آن اين كه هر كه پيروى حق نموده و با آن عناد نورزد، خداوند هدايتش مى كند، و هر كه او را انكار نموده و از هواى خود پيروى كند خداوند گمراهش مى كند، پس گمراه كردن خدا، از باب مجازات و كيفر، و بعد از كارهاى خلافى است كه آدمى به اختيار خود انجام داده باشد، نه ابتدائى و بى حساب. |
ویرایش