گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۴۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(۷ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۲۵: خط ۱۲۵:
آنگاه به تو وحى كرديم كه آئين معتدل ابراهيم را كه از مشركان نبود، پيروى كن. (۱۲۳)
آنگاه به تو وحى كرديم كه آئين معتدل ابراهيم را كه از مشركان نبود، پيروى كن. (۱۲۳)


شنبه گرفتن براى كسانى كه در مورد آن اختلاف كرده بودند مقرر گشت، پروردگارت روز قيامت، در باره مطالبى كه در آن اختلاف مى كردند، ميانشان داورى مى كند. (۱۲۴)
(بزرگداشت) شنبه، براى كسانى كه در مورد آن اختلاف كرده بودند، مقرر گشت، پروردگارت روز قيامت، در باره مطالبى كه در آن اختلاف مى كردند، ميانشان داورى مى كند. (۱۲۴)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۲۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۲۱ </center>
با فرزانگى و پند دادن نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با مخالفان به طريقى كه نيكوتر است، مجادله كن، كه پروردگارت كسى را كه از راه او گمراه شده، بهتر شناسد و هم او، هدايت يافتگان را بهتر شناسد. (۱۲۵)
با فرزانگى و پند دادن نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با مخالفان به طريقى كه نيكوتر است، مجادله كن، كه پروردگارت كسى را كه از راه او گمراه شده، بهتر شناسد و هم او، هدايت يافتگان را بهتر شناسد. (۱۲۵)
خط ۱۴۶: خط ۱۴۶:
<span id='link358'><span>
<span id='link358'><span>


==مثلى متضمن هشدار نسبت به كفران نعمت و زنهار از عذاب مترتب بر آن ==
==مَثَلى بیانگر هشدار خداوند، نسبت به كفران نعمت ها و پیامدهای آن ==


«'''وَ ضرَب اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَت ءَامِنَةً مُّطمَئنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً ...'''»:
«'''وَ ضرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَت آمِنَةً مُّطمَئنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً...'''»:
كلمه «'''رغد'''» به معناى عيش فراخ و گوارا و پاكيزه است . و اين مثلى است كه خداى تعالى آورده قريه اى را شرح مى دهد كه تمامى مايحتاج اهلش را فراهم نموده و اين نعمتها را با فرستادن پيغمبرى برايشان تمام كرده و بحد كمال رسانده است ، آن پيغمبر ايشان را به آنچه مايه صلاح دنيا و آخرتشان است ، دعوت مى كند و آنان به نعمتهاى او كفر مى ورزند و آن فرستاده را تكذيب مى كنند خدا هم نعمتش را به نقمت و عذاب مبدل نمود، و در اين مثل هشدار و زنهار از كفران نعمتهاى خدا است بعد از آنكه ارزانى داشته ، و كفر به آيات او است بعد از آنكه نازل كرده .
 
كلمۀّ «رَغَد»، به معناى عيش فراخ و گوارا و پاكيزه است. و اين، مَثَلى است كه خداى تعالى آورده، قريه اى را شرح مى دهد كه تمامى مايحتاج اهلش را فراهم نموده و اين نعمت ها را با فرستادن پيغمبرى برايشان تمام كرده و به حدّ كمال رسانده است.
 
آن پيغمبر، ايشان را به آنچه مايه صلاح دنيا و آخرتشان است، دعوت مى كند و آنان به نعمت هاى او كفر مى ورزند و آن فرستاده را تكذيب مى كنند. خدا هم نعمتش را به نقمت و عذاب مبدّل نمود. و در اين مَثَل، هشدار و زنهار از كفران نعمت هاى خدا است، بعد از آن كه ارزانى داشته، و كفر به آيات او است، بعد از آن كه نازل كرده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۲۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۲۲ </center>
و در آن زمينه چينى شده براى حلال و حرامهايى كه بعدا ذكر مى كند، و از تشريع حكم ، يعنى تحليل و تحريم بدون اذن خدا نهى مى فرمايد، همه اينها كه گفتيم استفاده اى بود كه از سياق آيات كريمه مى شود چون هر يك از اين آيات ، نظر به آيه بعدش دارد.
و در آن زمينه چينى شده براى حلال و حرام هايى كه بعدا ذكر مى كند. و از تشريع حكم، يعنى تحليل و تحريم بدون اذن خدا نهى مى فرمايد. همه اين ها كه گفتيم، استفاده اى بود كه از سياق آيات كريمه مى شود. چون هر يك از اين آيات، نظر به آيه بعدش دارد.
 
و بعضى گفته اند: آيه مذكور، مَثَلى كلّى نيست، بلكه حكايت حال خصوص مكه است كه خدا اهلش را مدت هفت سال، به قحطى و گرسنگى مبتلا كرد. چون بعد از آن كه خدا نعمت را برايشان فراخ فرموده بود، كفران نمودند و بعد از آن كه پيامبرى برايشان فرستاده بود، تكذيبش كردند و به نفرين رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، قافله هايشان مورد غارت و حمله قرار مى گرفت و به غضب خدا دچار مى شد.
 
اين قول را، صاحب مجمع البيان، به ابن عباس و مجاهد و قتاده نسبت داده است.


و بعضى گفته اند: آيه مذكور مثلى كلى نيست بلكه حكايت حال خصوص مكه است كه خدا اهلش را مدت هفت سال به قحطى و گرسنگى مبتلا كرد، چون بعد از آنكه خدا نعمت را برايشان فراخ فرموده بود كفران نمودند و بعد از آنكه پيامبرى برايشان فرستاده بود تكذيبش ‍ كردند و به نفرين رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) قافله هايشان مورد غارت و حمله قرار مى گرفت و به غضب خدا دچار مى شد. اين قول را صاحب مجمع البيان به ابن عباس و مجاهد و قتاده نسبت داده است .
وليكن اشكالى در آن هست و آن، اين است كه هر چند آيه شريفه، قابل تطبيق با مضمون اين روايات است، وليكن از سياق آيات بر مى آيد كه مَثَلى عمومى باشد به عنوان مقدمه و زمينه چينى براى آن كه گفتيم آورده شده باشد.


و ليكن اشكالى در آن هست و آن اين است كه هر چند آيه شريفه قابل تطبيق با مضمون اين روايات است ، و ليكن از سياق آيات بر مى آيد كه مثلى عمومى باشد به عنوان مقدمه و زمينه چينى براى آنكه گفتيم آورده شده باشد.
پس اين كه فرمود: «ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً قَريَةً كَانَت آمِنَةً مُطمَئِنَّةً يَأتِيهَا رِزقُهَا رَغَداً»، سه صفت براى قريه مورد مَثَل ذكر مى كند كه متعاقب هم اند.  


پس اينكه فرمود: «'''ضرب الله مثلا قرية كانت آمنة مطمئنة ياتيها رزقها رغدا'''» سه صفت براى قريه مورد مثل ذكر مى كند كه متعاقب همند، چيزى كه هست وسطى آنها كه مساله اطمينان باشد به منزله رابطه ميان دو صفت ديگر است ، چون هر قريهاى كه تصور شود وقتى امنيت داشت و از هجوم اشرار و غارتگران و خونريزيها و اسير رفتن زن و بچه شان و چپاول رفتن اموالشان و همچنين از هجوم حوادث طبيعى از قبيل زلزله و سيل و امثال آن ايمن شد مردمش اطمينان و آرامش پيدا مى كنند و ديگر مجبور نمى شوند كه جلاى وطن نموده متفرق شوند.
چيزى كه هست، وسطى آن ها كه مسأله اطمينان باشد، به منزله رابطه ميان دو صفت ديگر است. چون هر قريه اى كه تصور شود، وقتى امنيت داشت و از هجوم اشرار و غارتگران و خونريزی ها و اسير رفتن زن و بچه شان و چپاول رفتن اموالشان و همچنين از هجوم حوادث طبيعى، از قبيل زلزله و سيل و امثال آن ايمن شد، مردمش اطمينان و آرامش پيدا مى كنند و ديگر مجبور نمى شوند كه جلاى وطن نموده، متفرق شوند.


و از كمال اطمينان ، صفت سوم پديد مى آيد، و آن اين است كه رزق آن قريه فراوان و ارزان مى شود، چون از همه قراء و شهرستانهاى اطراف آذوقه بدانجا حمل مى شود، ديگر مردمش مجبور نمى شوند زحمت سفر و غربت را تحمل نموده براى طلب رزق و جلب آن بسوى قريه خود بيابانها و درياها را زير پا بگذارند و مشقت هاى طاقت فرسايى تحمل كنند.
و از كمال اطمينان، صفت سوم پديد مى آيد، و آن، اين است كه:


پس اتصاف قريه به اين سه صفت كه عبارت است از: امن و اطمينان و سرازير شدن رزق بدانجا از هر طرف ، تمامى نعمتهاى مادى و صورى را براى اهل آن جمع كرده است و بزودى خداى سبحان نعمتهاى معنوى را در آيه بعدى كه مى فرمايد: «'''و لقد جاءهم رسول منهم '''» بر آن نعمتها اضافه مى فرمايد، پس اين قريه قريه اى است كه نعمتهاى مادى و معنوى آن تام و كامل بوده است .
رزق آن قريه، فراوان و ارزان مى شود. چون از همه قراء و شهرستان هاى اطراف، آذوقه بدان جا حمل مى شود. ديگر مردمش مجبور نمى شوند زحمت سفر و غربت را تحمل نموده، براى طلب رزق و جلب آن به سوى قريه خود، بيابان ها و درياها را زير پا بگذارند و مشقت هاى طاقت فرسايى تحمل كنند.
 
پس اتصاف «قريه» به اين سه صفت، كه عبارت است از: امن و اطمينان و سرازير شدن رزق بدان جا از هر طرف، تمامى نعمت هاى مادى و صورى را براى اهل آن جمع كرده است و به زودى خداى سبحان، نعمت هاى معنوى را در آيه بعدى كه مى فرمايد: «وَ لَقَد جَاءَهُم رَسُولٌ مِنهُم»، بر آن نعمت ها اضافه مى فرمايد.
 
پس اين «قريه»، قريه اى است كه نعمت هاى مادى و معنوى آن، تامّ و كامل بوده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۲۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۲۳ </center>
در جمله «'''فكفرت بانعم الله فاذاقها الله لباس الجوع و الخوف '''» تعبير «'''انعم الله '''» كه جمع قلت نعمت است ، براى اشاره به اصناف سه گانه نعمت ، يعنى امنيت و اطمينان و آمدن رزق است و كلمه «'''اذاقة : چشاندن '''» استعاره براى رساندن كمى از عذاب است ، و چشاندن گرسنگى و ترس مشعر بر اين است كه آن خدائى كه اين دو را مى چشاند قادر است بر دو چندان كردن و زياد كردن آن به حدى كه نتوان اندازه اى برايش تصور كرد، و چگونه قادر نباشد، و حال آنكه او خدايى است كه تمامى قدرتها به دست او است .
در جملۀ «فَكَفَرَت بِأنعُمِ الله فَأذَاقَهَا اللهُ لِبَاسَ الجُوعِ وَ الخَوف»، تعبير «أنعُمِ الله» - كه جمع قلّت نعمت است - براى اشاره به اصناف سه گانه نعمت، يعنى امنيت و اطمينان و آمدن رزق است.  


آنگاه لباس را به گرسنگى و ترس اضافه نموده فرمود: خدا چشانيد به آن قريه لباس ترس و گرسنگى را. و اين تعبير دلالت دارد بر احاطه همانطور كه لباس بر بدن احاطه دارد، و اشعار دارد بر اينكه اين مقدار اندك از گرسنگى و ترس كه خدا به آنان چشانيد از هر سو بر ايشان احاطه يافت و راه چاره را به رويشان بست ، پس چه حالى خواهند داشت در وقتى كه خدا بيش از اين ، آن را به ايشان بچشاند، زيرا خداى سبحان در قهر و غضبش نامتناهى است ، همچنانكه ايشان در ذلت و خوارى نامتناهی اند.
و كلمۀ «أذَاقَة: چشاندن»، استعاره براى رساندن كمى از عذاب است، و چشاندن گرسنگى و ترس، مُشعر بر اين است كه آن خدایى كه اين دو را مى چشاند، قادر است بر دو چندان كردن و زياد كردن آن، به حدّى كه نتوان اندازه اى برايش تصور كرد. و چگونه قادر نباشد، و حال آن كه او، خدايى است كه تمامى قدرت ها به دست اوست.


سپس در آخر، آيه را با جمله «'''بما كانوا يصنعون '''» ختم فرمود، تا دلالت كند بر اينكه سنتى كه خدا در مجازات شكر و كفر دارد همچنان پاى بر جا و مجرى است .
آنگاه «لباس» را به گرسنگى و ترس اضافه نموده، فرمود: «خدا چشانيد به آن قريه، لباس ترس و گرسنگى را».  


بنابر اين معناى آيه اين است كه خداى متعال مثلى زده است ، و آن مثل قريه اى است كه اهلش از هر شرى كه جان و عرض و مالشان را تهديد كند در امنيت بودند، و براى روزى ، حاجت به پيمودن كوه و دشتى نداشتند، رزق پاك و بسيارى از هر سو بطرف ايشان سرازير بود، اهل اين قريه به اين نعمتهاى الهى كفران كردند، و شكر آن را بجا نياوردند، خدا هم به اندكى از نقمت و عذاب خود گرفتارشان كرد، و آن نقمت اندك ، گرسنگى و ترس بود كه چون لباس بر آنان احاطه كرد، و اين در قبال كفرانى بود كه بطور استمرار به نعمتهاى خدا مى ورزيدند.
و اين تعبير، دلالت دارد بر احاطه، همان طور كه لباس بر بدن احاطه دارد. و إشعار دارد بر اين كه اين مقدار اندك از گرسنگى و ترس كه خدا به آنان چشانيد، از هر سو بر ايشان احاطه يافت و راه چاره را به رويشان بست. پس چه حالى خواهند داشت در وقتى كه خدا بيش از اين، آن را به ايشان بچشاند. زيرا خداى سبحان، در قهر و غضبش نامتناهى است، همچنان كه ايشان در ذلت و خوارى نامتناهی اند.


«'''وَ لَقَدْ جَاءَهُمْ رَسولٌ مِّنهُمْ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَاب وَ هُمْ ظلِمُونَ'''»:
سپس در آخر، آيه را با جملۀ «بِمَا كَانُوا يَصنَعُون» ختم فرمود، تا دلالت كند بر اين كه سنتى كه خدا در مجازات شكر و كفر دارد، همچنان پاى بر جا و مجرى است.


اين آيه نعمت معنوى اهل قريه را خاطر نشان مى سازد، كه خدا بر نعمتهاى ماديشان اضافه كرد، و در اين نعمت معنوى صلاح معاش و معادشان بود، چون از كفران به نعمتهاى خدا زنهارشان مى داد، و آثار شوم و شقاوت بار آن را برايشان شرح مى داد، ليكن رسول خود را تكذيب كردند، با اينكه از خودشان بود و او را كاملا مى شناختند و مى دانستند كه او به امر الهى دعوتشان مى كند و به راه رشاد و سعادت جدى ايشان را مى خواند، ولى با اين حال ظلم كردند، و لذا عذاب الهى ايشان را بخاطر ظلمشان بگرفت .
بنابراين، معناى آيه، اين است كه:
 
خداى متعال مَثَلى زده است و آن مَثَل، قريه اى است كه اهلش، از هر شرّى كه جان و عرض و مالشان را تهديد كند، در امنيت بودند، و براى روزى، حاجت به پيمودن كوه و دشتى نداشتند. رزق پاك و بسيارى از هر سو، به طرف ايشان سرازير بود. اهل اين قريه، به اين نعمت هاى الهى كفران كردند، و شكر آن را بجا نياوردند. خدا هم به اندكى از نقمت و عذاب خود گرفتارشان كرد، و آن نقمت اندك، گرسنگى و ترس بود كه چون لباس بر آنان احاطه كرد. و اين، در قبال كفرانى بود كه به طور استمرار به نعمت هاى خدا مى ورزيدند.
 
«'''وَ لَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنهُمْ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَاب وَ هُمْ ظالِمُونَ'''»:
 
اين آيه، نعمت معنوى اهل قريه را خاطرنشان مى سازد كه: خدا بر نعمت هاى مادی شان اضافه كرد. و در اين نعمت معنوى، صلاح معاش و معادشان بود. چون از كفران به نعمت هاى خدا زنهارشان مى داد، و آثار شوم و شقاوت بار آن را برايشان شرح مى داد.
 
ليكن رسول خود را تكذيب كردند، با اين كه از خودشان بود و او را كاملا مى شناختند و مى دانستند كه او، به امر الهى دعوتشان مى كند و به راه رشاد و سعادت جدى ايشان را مى خواند. ولى با اين حال ظلم كردند، و لذا عذاب الهى ايشان را به خاطر ظلمشان بگرفت.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۲۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۲۴ </center>
و با اين بيانى كه براى آيه كرديم نكته قيدهايى كه در آيه شريفه اخذ شده روشن مى گردد.
و با اين بيانى كه براى آيه كرديم، نكته قيدهايى كه در آيه شريفه اخذ شده، روشن مى گردد.


«'''فَكلُوا مِمَّا رَزَقَكمُ اللَّهُ حَلَلاً طيِّباً ...'''»:
«'''فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكمُ اللَّهُ حَلَالاً طيِّباً ...'''»:


اين جمله تفريع بر معنايى است كه از مثل قبلى به دست مى آيد و تقدير آن چنين است : «'''وقتى حال اين چنين است كه در كفران رزق فراوان ، عذاب و در تكذيب دعوت انبياء، مجازات است پس از آنچه خدا روزيتان كرده بخوريد در حالى كه حلال و طيب باشد، يعنى شما ممنوع از آن نيستيد، بدون دلواپسى بخوريد ولى شكر خدا را بجاى آوريد، اگر او را مى پرستيد.
اين جمله، تفريع بر معنايى است كه از مَثَل قبلى به دست مى آيد و تقدير آن، چنين است:  
 
«وقتى حال اين چنين است كه در كفران رزق فراوان، عذاب و در تكذيب دعوت انبياء، مجازات است، پس از آنچه خدا روزی تان كرده، بخوريد، در حالى كه حلال و طيّب باشد. يعنى شما ممنوع از آن نيستيد، بدون دلواپسى بخوريد، ولى شكر خدا را بجاى آوريد، اگر او را مى پرستيد.


== نكاتى كه از آيه: «فكلوا مما رزقكم الله حلالا طيبا» استفاده مى شود==
== نكاتى كه از آيه: «فكلوا مما رزقكم الله حلالا طيبا» استفاده مى شود==
در اين بيان چند نكته به دست مى آيد:
در اين بيان، چند نكته به دست مى آيد:


اول اينكه : آيه شريفه در مقام اين است كه هر رزق طيبى را حلال كند، پس ديگر جايى براى حرف بعضى از مفسرين نمى ماند كه گفته اند: ((مراد اين است كه آنچه خدا از غنيمتها به شما روزى كرده بخوريد، و خلاصه مقصود از رزق طيب غنيمت جنگى و مقصود از جنگ هم جنگ بدر و مقصود از قريه در مثلى كه قبلا زده شد شهر مكه است ، و مقصود از رسول هم نبى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) و مقصود از عذاب هم همان كشته شدگان صناديد قريش در روز بدر است . هيچ يك از اين احتمالات از لفظ آيه استفاده نمى شود علاوه بر اين سابقا احتمال مكى بودن اين آيات را تاييد كرديم .
اول اين كه: آيه شريفه، در مقام اين است كه هر رزق طيبى را حلال كند. پس ديگر جايى براى حرف بعضى از مفسران نمى ماند كه گفته اند:  


دوم اينكه : مراد از حليت و طيب بودن اين است كه رزق طورى باشد كه طبع بشر از آن محروم نباشد، يعنى طبع آدمى آن را پاكيزه بداند و از آن خوشش آيد، و ملاك حليت شرعى هم همين است ، چون حليت شرعى ، تابع حليت فطرى است ، آرى دين خدا همه اش مطابق فطرت است و خداى سبحان انسان را مجهز به جهاز تغذيه خلق كرده ، و موجوداتى از زمين مانند حيوانات و نباتات را ملايم با قوام بشر قرار داده ، و طبع بشر بدون هيچ نفرتى مايل آنها هست ، و چنين چيزى براى او حلال است .
«مراد اين است كه آنچه خدا از غنيمت ها به شما روزى كرده، بخوريد. و خلاصه مقصود از «رزق طيّب»، غنيمت جنگى و مقصود از «جنگ» هم، جنگ بدر و مقصود از «قريه» در مَثَلى كه قبلا زده شد، شهر مكه است. و مقصود از «رسول» هم، نبى اسلام «صلى الله عليه و آله و سلم» و مقصود از «عذاب» هم، همان كشته شدگان صناديد قريش در روز بدر است».  


سوم اينكه : جمله «'''و كلوا'''» امرى است مقدمى براى جمله «'''و اشكروا نعمة الله '''» و يادآورى نعمت ، اشاره به سبب حكم است ، چون نعمت بودن هر چيزى سبب لزوم و وجوب شكر آن است.
هيچ يك از اين احتمالات از لفظ آيه استفاده نمى شود. علاوه بر اين، سابقا احتمال مكى بودن اين آيات را تأييد كرديم.
 
دوم اين كه: مراد از حليت و طيّب بودن اين است كه رزق طورى باشد كه طبع بشر از آن محروم نباشد. يعنى طبع آدمى آن را پاكيزه بداند و از آن خوشش آيد. و ملاك حليت شرعى هم، همين است. چون حليت شرعى، تابع حليت فطرى است.
 
آرى، دين خدا همه اش، مطابق فطرت است و خداى سبحان، انسان را مجهز به جهاز تغذيه خلق كرده، و موجوداتى از زمين، مانند حيوانات و نباتات را ملايم با قوام بشر قرار داده، و طبع بشر بدون هيچ نفرتى مايل آن ها هست، و چنين چيزى براى او حلال است.
 
سوم اين كه: جملۀ «وَ كُلُوا»، امرى است مقدمى براى جملۀ «وَ اشكُرُوا نِعَمَةَ الله» و يادآورى نعمت، اشاره به سبب حكم است. چون نعمت بودن هر چيزى، سبب لزوم و وجوب شكر آن است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۲۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۲۵ </center>
چهارم اينكه : جمله «'''ان كنتم اياه تعبدون '''» خطاب به مؤ منين است چون تنها مؤ منين هستند كه خدا را عبادت مى كنند، و جز او را نمى پرستند، و قصر مستفاد از جمله كه از مقدم آوردن مفعول بر فعلش ‍ استفاده مى شود قصر قلب است (كه معنايش در پاورقى مجلدات ديگر اين كتاب گذشت ) و غير مؤ منين ، يعنى مشركين ، خدا را نمى پرستند، بلكه بتها و آلهه را مى پرستند بعضى از مفسرين خطاب آيه را متوجه به مشركين نموده ادعا كرده اند كه : مراد از عبادت در جمله «'''ان كنتم اياه تعبدون '''» اطاعت است ، و يا معنا اين است كه اگر اين پندار شما كه مى گوييد ما در عبادت آلهه ، عبادت خدا را منظور داريم صحيح است پس شكر خداى را بجاى آوريد، و ليكن هيچ يك از اين دو احتمال دلچسب نيست و به آيه معناى صحيحى نمى دهد، زيرا اولا - عبادت را به معناى اطاعت گرفتن قرينه مى خواهد و در آيه قرينه و شاهدى نيست ، و ثانيا - مشركين اصلا خداى را حتى در ضمن عبادت آلهه هم نمى پرستند، بلكه او را از عبادت خود منزه مى دانند، چون خدا اجل از اين است كه دست ادراكهاى بشرى به او برسد و يا توجهى بسويش منتهى گردد.
چهارم اين كه: جملۀ «إن كُنتُم إيَّاهُ تَعبُدُون،» خطاب به مؤمنان است. چون تنها مؤمنان هستند كه خدا را عبادت مى كنند، و جز او را نمى پرستند. و قصر مستفاد از جمله كه از مقدم آوردن مفعول بر فعلش ‍ استفاده مى شود، قصر قلب است (كه معنايش در پاورقى مجلدات ديگر اين كتاب گذشت). و غير مؤمنان، يعنى مشركان، خدا را نمى پرستند، بلكه بت ها و آلهه را مى پرستند.
 
بعضى از مفسران، خطاب آيه را متوجه به مشركان نموده، ادعا كرده اند كه: مراد از «عبادت» در جملۀ «إن كُنتُم إيَّاهُ تَعبُدُون»، اطاعت است. و يا معنا اين است كه: اگر اين پندار شما كه مى گوييد ما در عبادت آلهه، عبادت خدا را منظور داريم، صحيح است، پس شكر خداى را بجاى آوريد.
 
وليكن هيچ يك از اين دو احتمال دلچسب نيست و به آيه معناى صحيحى نمى دهد. زيرا اولا - عبادت را به معناى اطاعت گرفتن، قرينه مى خواهد و در آيه، قرينه و شاهدى نيست. و ثانيا - مشركان اصلا خداى را حتى در ضمن عبادت آلهه هم نمى پرستند، بلكه او را از عبادت خود منزه مى دانند. چون خدا اجل از اين است كه دست ادراك هاى بشرى به او برسد و يا توجهى به سويش منتهى گردد.
 
بنابر اين كه گفتيم خطاب در آيه به مؤمنان است، مَثَلى هم كه در آيه زده شده، براى مؤمنان خواهد بود. و نيز خطابه اى تشريعى كه در آيات قبل و بعد است، همه متوجه ايشان است.  


بنا بر اين كه گفتيم خطاب در آيه به مؤ منين است مثلى هم كه در آيه زده شده براى مؤ منين خواهد بود، و نيز خطابه اى تشريعى كه در آيات قبل و بعد است همه متوجه ايشان است . بعضى گفته اند: خطاب متوجه عموم مردم از مؤ من و كافر است . و ليكن بنا بر اين ، تطبيق آن بر آيات خالى از زحمت نيست ، هر چند كه اشكالش كمتر از آن است كه خطاب مخصوص مشركين باشد.
بعضى گفته اند: خطاب، متوجه عموم مردم، از مؤمن و كافر است. وليكن بنابر اين، تطبيق آن بر آيات خالى از زحمت نيست، هرچند كه اشكالش كمتر از آن است كه خطاب مخصوص مشركان باشد.


«'''إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَيرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضطرَّ غَيرَ بَاغٍ وَ لا عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ'''»:
«'''إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَيرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضطُرَّ غَيرَ بَاغٍ وَ لا عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ'''»:


گفتار در معناى اين آيه در سوره بقره آيه ۱۷۳ و در سوره مائده آيه ۳ و در سوره انعام آيه ۱۴۵ گذشت.
گفتار در معناى اين آيه، در سوره «بقره»، آيه ۱۷۳ و در سوره «مائده»، آيه ۳ و در سوره «انعام»، آيه ۱۴۵ گذشت.


مفاد اين آيه با چند عبارت مختلف در چهار جاى قرآن يعنى دو سوره انعام و نحل كه هر دو مكى است و يكى در اوائل بعثت نازل شده و ديگرى در اواخر توقف رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در مكه و در دو سوره بقره و مائده كه در اوائل هجرت به مدينه و اواخر آن نازل شده ايراد شده ، و اين آيه بطورى كه بعضى از مفسرين گفته اند: دلالت دارد بر انحصار محرمات در همين چهار تايعنى مردار و خون و گوشت خوك ، و آنچه براى غير خدا ذبح شود.
مفاد اين آيه، با چند عبارت مختلف، در چهار جاى قرآن، يعنى دو سوره «انعام» و «نحل»، كه هر دو مكى است و يكى در اوائل بعثت نازل شده و ديگرى در اواخر توقف رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» در مكه، و در دو سوره «بقره» و «مائده»، كه در اوائل هجرت به مدينه و اواخر آن نازل شده، ايراد شده.
 
و اين آيه، به طورى كه بعضى از مفسران گفته اند - دلالت دارد بر انحصار محرمات در همين چهار تا، يعنى: «مردار» و «خون» و «گوشت خوك»، و «آنچه براى غير خدا ذبح» شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۲۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۲۶ </center>
و ليكن با مراجعه به سنت ، به دست مى آيد كه محرمات ديگرى غير اين چهار حرام كه اصل در محرماتند نيز هست ، كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به امر پروردگارش كه فرمود: «'''ما آتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا'''» بيان نموده است ، بعضى از روايات دال بر اين معنا نيز در سابق گذشت .
وليكن با مراجعه به سنت، به دست مى آيد كه: محرمات ديگرى، غير اين چهار حرام، كه اصل در محرمات اند، نيز هست، كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، به امر پروردگارش كه فرمود: «مَا آتَيكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَيكُم عَنهُ فَانتَهُوا» بيان نموده است. بعضى از روايات دال بر اين معنا نيز، در سابق گذشت.
==نهى از بدعت در دين، و افتراء و دروغ بستن بر خدا ==
«'''وَ لا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِب هَذَا حَلَالٌ وَ هَذَا حَرَامٌ لِتَفْترُوا عَلى اللَّهِ الْكَذِب ...'''»:


«'''وَ لا تَقُولُوا لِمَا تَصِف أَلْسِنَتُكمُ الْكَذِب هَذَا حَلَلٌ وَ هَذَا حَرَامٌ لِّتَفْترُوا عَلى اللَّهِ الْكَذِب ...'''»:
لفظ «ما» در جملۀ «لِمَا تَصِفُ»، مصدريه است، و كلمۀ «كَذِب»، مفعول «تَصِفُ» است. يعنى به سبب وصف زبان هاى خود و به خاطر افتراء و دروغ بر خدا، نگویيد: «اين، حرام است و اين، حلال».
<span id='link360'><span>


لفظ «'''ما'''» در جمله «'''لما تصف '''» مصدريه است ، و كلمه «'''كذب '''» مفعول تصف است ، يعنى به سبب وصف زبانهاى خود و به خاطر افتراء و دروغ بر خدا، نگوئيد اين حرام است و اين حلال .
و اين كه در سابق گفتيم - بنابر اين كه سياق مؤيد اين است - كه خطاب هاى اين آيات، متوجه مؤمنان است، اين احتمال را تأييد مى كند كه مراد از جمله مورد بحث، نهى از بدعت در دين باشد. يعنى چيزى از حلال و حرام داخل در دين مكنيد و چيزى كه از دين نباشد و به وسيله وحى نرسيده باشد، در ميان جامعه باب مكنيد. زيرا اين، «افتراء» به خداست، هر چند كه باب كننده اش، آن را به خدا نسبت ندهد.
<span id='link360'><span>


==نهى از بدعت در دين در اين آيه ==
توضيح مطلب اين است كه:
و اينكه در سابق گفتيم - بنا بر اينكه سياق مؤ يد اين است - كه خطابه اى اين آيات ، متوجه مؤ منين است ، اين احتمال را تاييد مى كند كه مراد از جمله مورد بحث نهى از بدعت در دين باشد، يعنى چيزى از حلال و حرام داخل در دين مكنيد و چيزى كه از دين نباشد و به وسيله وحى نرسيده باشد در ميان جامعه باب مكنيد زيرا اين ، افتراء به خداست هر چند كه بابكننده اش آن را به خدا نسبت ندهد.


توضيح مطلب اين است كه دين در عرف و اصطلاح قرآن ، همان سنتى است كه در زندگى جريان دارد، چنانچه در جمله «'''يصدون عن سبيل الله و يبغونها عوجا : از راه خدا باز مى داشتند و طلب مى كردند انحراف آن را'''» و نظاير آن تكرار شده ، پس دين ، يعنى آن سنتى كه بايد در جامعه عملى شود ، بطور كلى براى خداست ، و هر كس چيزى بر آن اضافه كند در حقيقت به خدا افتراء بسته هر چند از اسناد آن به خدا سكوت كند، و يا حتى به زبان اين اسناد را انكار نمايد.
«دين» در عرف و اصطلاح قرآن، همان سنتى است كه در زندگى جريان دارد، چنانچه در جملۀ «يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللهِ وَ يَبغُونَهَا عِوَجاً: از راه خدا باز مى داشتند و طلب مى كردند انحراف آن را» و نظاير آن تكرار شده. پس «دين»، يعنى آن سنتى كه بايد در جامعه عملى شود، به طور كلّى براى خداست، و هر كس چيزى بر آن اضافه كند، در حقيقت به خدا «افتراء» بسته، هرچند از اسناد آن به خدا سكوت كند، و يا حتى به زبان اين اسناد را انكار نمايد.


بيشتر مفسرين گفته اند كه : مراد از اين آيه نهى از حرامهائى چون خون و مردار و ذبيحه براى غير خدا است كه مشركين آن را حلال مى دانستند، و نيز نهى از تحريم حلالهايى چون «'''بحيره '''» و «'''سائبه '''» و غير آن دو است ، و ليكن همانطور كه گفتيم سياق كلام آن را نمى كند.
بيشتر مفسران گفته اند كه: مراد از اين آيه، نهى از حرام هایى چون خون و مردار و ذبيحه براى غير خدا است، كه مشركان، آن را حلال مى دانستند. و نيز نهى از تحريم حلال هايى چون «بُحَيره» و «سَائِبه» و غير آن دو است، وليكن همان طور كه گفتيم، سياق كلام آن را تأیید نمى كند.
تاييد
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۲۷ </center>
سپس خداى متعال در مقام تعليل نهى خود فرمود: «'''ان الذين يفترون على الله الكذب لا يفلحون '''» سپس به نوميدى آنان از رستگارى اشاره نموده فرمود: «'''متاع قليل و لهم عذاب اليم '''».
سپس خداى متعال در مقام تعليل نهى خود فرمود: «إنَّ الَّذِينَ يَفتَرُونَ عَلَى اللهِ الكَذِبَ لَا يُفلِحُون»، سپس به نوميدى آنان از رستگارى اشاره نموده، فرمود: «مَتَاعٌ قَلِيلٌ وَ لَهُم عَذَابٌ ألِيمٌ».


«'''وَ عَلى الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا مَا قَصصنَا عَلَيْك مِن قَبْلُ ...'''»:
«'''وَ عَلى الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا مَا قَصصنَا عَلَيْك مِن قَبْلُ ...'''»:


مراد از جمله «'''ما قصصنا عليك من قبل : آنچه برايت قبلا شرح داديم '''»- بطورى كه گفته شد - همان تحليل و تحريمى است كه خداى تعالى در سوره انعام براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بيان كرده و فرموده بود: «'''و على الذين هادوا حرمنا كل ذى ظفر ...'''» كه بطور يقين قبل از سوره نحل نازل شده بوده .
مراد از جملۀ «مَا قَصَصنَا عَلَيكَ مِن قَبلُ: آنچه برايت قبلا شرح داديم» - به طورى كه گفته شد - همان تحليل و تحريمى است كه خداى تعالى، در سوره «انعام»، براى رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» بيان كرده و فرموده بود: «وَ عَلَى الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمنَا كُلَّ ذِى ظُفُرٍ...»، كه به طور يقين، قبل از سوره «نحل» نازل شده بوده.
<span id='link361'><span>
<span id='link361'><span>
==تحريم طيبات براى بنى اسرائيل ناشى از ظلم خودشان و عقوبت خدا در برابر عصيانآنان بوده است ==
==تحريم طيبات براى بنى اسرائيل ناشى از ظلم خودشان و عقوبت خدا در برابر عصيانآنان بوده است ==
و اين آيه در حقيقت در مقام دفع اشكالى است كه ممكن است بشود، و در آن عطفى است بر مساله نسخ كه سابقا گذشته بود. گويا گوينده اى گفته است ، حال كه محرمات از خوردنيها منحصر به چهار حرام مذكور يعنى مردار و خون و گوشت خوك و ذبيحه براى غير خداست ، و از اين چهار چيز گذشته ، هر چيز ديگرى حلال است پس اين همه حرامها كه قبلا بر بنى اسرائيل حرام شده بود چيست آيا اين ظلم بر ايشان نبوده ؟
و اين آيه در حقيقت در مقام دفع اشكالى است كه ممكن است بشود، و در آن عطفى است بر مساله نسخ كه سابقا گذشته بود. گويا گوينده اى گفته است ، حال كه محرمات از خوردنيها منحصر به چهار حرام مذكور يعنى مردار و خون و گوشت خوك و ذبيحه براى غير خداست ، و از اين چهار چيز گذشته ، هر چيز ديگرى حلال است پس اين همه حرامها كه قبلا بر بنى اسرائيل حرام شده بود چيست آيا اين ظلم بر ايشان نبوده ؟
۱۴٬۴۷۳

ویرایش