۱۷٬۱۱۰
ویرایش
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
<span id='link254'><span> | <span id='link254'><span> | ||
==آيا كلام از جهت كلام | ==آيا كلام از جهت كلام بودن، فعل متكم است، يا صفت او، يا هيچ كدام؟ == | ||
فصل دوم : آيا كلام بدان جهت كه كلام | '''فصل دوم:''' آيا كلام بدان جهت كه كلام است، فعلى از افعال است، يا آن كه صفتى است قائم به ذات متكلم؟ به اين معنا كه ذات متكلم فى نفسه تام است، و از كلام بى نياز است، ولى كلام از متفرعات آن است، يا آن كه قوام ذات متكلم بر تكلم است، همچنان كه قوام ذات حيوان به حيات است، و عدم انفكاك عدد چهار از زوجيت به وجهى جزو ذات چهار است؟ | ||
هيچ شكى نيست در | هيچ شكى نيست در اين كه كلام به حسب حقيقت و واقع، نه فعل متكلم است و نه صفت او است. براى اين كه: (همان طور كه قبلا هم گفتيم)، فعل متكلم صدا در آوردن است. و اما اين كه شنونده از آن صدا چه بفهمد، بسته به قرارداد در اجتماعى است كه به زبانى با هم صحبت مى كنند. | ||
(همچنان كه قرارداد فارس زبانان، اين است كه با شنيدن صدايى چون «نان»، به چيزى منتقل شوند كه عرب با شنيدن صدايى چون «خُبز» بدان منتقل مى شوند). پس آنچه كه ما كلامش مى خوانيم، حقيقتا نه فعلى است صادر از ذاتى خارجى، و نه صفتى است براى موصوفى خارجى. | |||
بله، كلام بدان جهت كه عنوانى است براى موجودى خارجى، يعنى براى صوت هاى تركيب شده، و بدان جهت كه صوت، فعل خارجى صاحب صوت است، به نوعى توسع و مجازگويى فعل او ناميده مى شود، نه به طور حقيقت. و بعد از آن كه آن را به طور مجاز فعل او دانستند، از همان نسبت مجازى كه به فاعل مى دهند، وصفى نيز براى او انتزاع نموده، او را متكلم مى خوانند. مانند نظاير تكلم از امور اعتبارى، چون خضوع، تعظيم، اهانت، خريد و فروش و امثال آن. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۴۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۴۹ </center> | ||
<span id='link255'><span> | <span id='link255'><span> | ||
==اشاره به معنايى ديگر براى كلام از جهت اينكه مكنونات ضماير را كشف مى كند == | ==اشاره به معنايى ديگر براى كلام از جهت اينكه مكنونات ضماير را كشف مى كند == | ||
فصل سوم : ممكن است كلامى كه مورد بحث است از نظر هدف و غرضى كه در آن است يعنى از نظر كشف از معانى نهفته در ضمير، و انتقال آن معانى به ضمير شنونده تجزيه تحليل شود و در نتيجه با آن تحليل، كلام كه تاكنون امرى اعتبارى بود، به امرى حقيقى و واقعى برگردد، و آن عبارت باشد از همان كشف مكنونات درونى ، كه خود امرى است واقعى نه اعتبارى ، و اين تحليل در تمامى امور اعتبارى و يا حداقل در بيشتر آنها جريان دارد، و قرآن كريم هم همين معامله را با آنها كرده ، و امثال سجود، قنوت ، طوع ، كره ، ملك ، عرش ، كرسى ، كتاب و غيره را حقايقى دانسته. | فصل سوم : ممكن است كلامى كه مورد بحث است از نظر هدف و غرضى كه در آن است يعنى از نظر كشف از معانى نهفته در ضمير، و انتقال آن معانى به ضمير شنونده تجزيه تحليل شود و در نتيجه با آن تحليل، كلام كه تاكنون امرى اعتبارى بود، به امرى حقيقى و واقعى برگردد، و آن عبارت باشد از همان كشف مكنونات درونى ، كه خود امرى است واقعى نه اعتبارى ، و اين تحليل در تمامى امور اعتبارى و يا حداقل در بيشتر آنها جريان دارد، و قرآن كريم هم همين معامله را با آنها كرده ، و امثال سجود، قنوت ، طوع ، كره ، ملك ، عرش ، كرسى ، كتاب و غيره را حقايقى دانسته. |
ویرایش