گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۲۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۸۳: خط ۸۳:
<span id='link255'><span>
<span id='link255'><span>


==اشاره به معنايى ديگر براى كلام از جهت اينكه مكنونات ضماير را كشف مى كند ==
==اشاره به معنايى ديگر براى كلام از جهت اين كه مكنونات ضماير را كشف مى كند ==
فصل سوم : ممكن است كلامى كه مورد بحث است از نظر هدف و غرضى كه در آن است يعنى از نظر كشف از معانى نهفته در ضمير، و انتقال آن معانى به ضمير شنونده تجزيه تحليل شود و در نتيجه با آن تحليل، كلام كه تاكنون امرى اعتبارى بود، به امرى حقيقى و واقعى برگردد، و آن عبارت باشد از همان كشف مكنونات درونى ، كه خود امرى است واقعى نه اعتبارى ، و اين تحليل در تمامى امور اعتبارى و يا حداقل در بيشتر آنها جريان دارد، و قرآن كريم هم همين معامله را با آنها كرده ، و امثال سجود، قنوت ، طوع ، كره ، ملك ، عرش ، كرسى ، كتاب و غيره را حقايقى دانسته.  
فصل سوم: ممكن است كلامى كه مورد بحث است، از نظر هدف و غرضى كه در آن است، يعنى از نظر كشف از معانى نهفته در ضمير، و انتقال آن معانى به ضمير شنونده تجزيه تحليل شود و در نتيجه با آن تحليل، كلام كه تاكنون امرى اعتبارى بود، به امرى حقيقى و واقعى برگردد، و آن عبارت باشد از همان كشف مكنونات درونى، كه خود امرى است واقعى نه اعتبارى، و اين تحليل، در تمامى امور اعتبارى و يا حداقل در بيشتر آن ها جريان دارد، و قرآن كريم هم، همين معامله را با آن ها كرده، و امثال سجود، قنوت، طوع، كره، ملك، عرش، كرسى، كتاب و غيره را حقايقى دانسته.  


و بنابراين تحليل ، حقيقت كلام عبارت مى شود از كشف ضماير، و به اين معنا هر معلولى براى علتش كلام خواهد بود، چون با هستى خودش از كمال علت خود كشف مى كند، كمالى كه اگر هستى معلول نبود، همچنان در ذات علت نهفته بود.
و بنابراين تحليل، حقيقت كلام عبارت مى شود از كشف ضماير، و به اين معنا، هر معلولى براى علتش كلام خواهد بود. چون با هستى خودش از كمال علت خود كشف مى كند. كمالى كه اگر هستى معلول نبود، همچنان در ذات علت نهفته بود.


از اين هم دقيق تر اينكه بگوييم : هر صفت ذاتى براى هر چيزى ، كلام او است ، چون از مكنون ذات او كشف و پرده بردارى مى كند، و اين همان معنايى است كه فلاسفه بر آن مى گويند كه : صفات ذات خداى تعالى ، چون علم و قدرت و حيات ، كلام خدايند، و نيز عالم سراپايش كلام او است .
از اين هم دقيق تر، اين كه بگوييم: هر صفت ذاتى براى هر چيزى، كلام او است. چون از مكنون ذات او كشف و پرده بردارى مى كند، و اين، همان معنايى است كه فلاسفه بر آن مى گويند كه: صفات ذات خداى تعالى، چون علم و قدرت و حيات، كلام خدايند، و نيز عالَم سراپايش، كلام او است.


و اين نيز روشن است كه بنابراين تحليل ، قديم بودن ، يا حادث بودن كلام ، تابع سنخ وجودش خواهد بود، علم الهى كه كلام او است به خاطر قديم بودن ذات خدا قديم است ، ولى زيدى كه ديروز نبود و امروز هست شد، به خاطر اينكه از وجود پروردگارش كشف مى كند، حادث است ، و وحى نازل بر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بدان جهت كه تفهيم الهى است ، و تفهيم حادث است ، آن نيز حادث است ، ولى بدان جهت كه در علم خدا است - و علم او را كلام او دانستيم و علم صفت ذاتى او است - پس وحى نيز قديم است ، مانند علمش به همه چيز، چه قديم و چه حادث .
و اين نيز روشن است كه بنابراين تحليل، قديم بودن، يا حادث بودن كلام، تابع سنخ وجودش خواهد بود، علم الهى كه كلام او است، به خاطر قديم بودن ذات خدا قديم است، ولى زيدى كه ديروز نبود و امروز هست، شد. به خاطر اين كه از وجود پروردگارش كشف مى كند، حادث است، و وحى نازل بر رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، بدان جهت كه تفهيم الهى است، و تفهيم حادث است، آن نيز حادث است، ولى بدان جهت كه در علم خدا است - و علم او را كلام او دانستيم و علم صفت ذاتى او است - پس وحى نيز قديم است، مانند علمش به همه چيز، چه قديم و چه حادث.
<span id='link256'><span>
<span id='link256'><span>
==بيان اينكه بحث درباره حدوث و قدم قرآن بى مورد بوده است ==
==بيان اينكه بحث درباره حدوث و قدم قرآن بى مورد بوده است ==
فصل چهارم : از فصول سه گانه گذشته اين معنا به دست آمد كه قرآن كريم را اگر بدان جهت در نظر بگيريم كه عبارت است از آياتى خواندنى ، و دلالت مى كند بر معانى ذهنى ، مانند ساير كلمات ، در اين صورت قرآن نه حادث است نه قديم ، بله به وساطت حدوث اصوات كه معنون به عنوان كلام و قرآنند حادث است .
فصل چهارم : از فصول سه گانه گذشته اين معنا به دست آمد كه قرآن كريم را اگر بدان جهت در نظر بگيريم كه عبارت است از آياتى خواندنى ، و دلالت مى كند بر معانى ذهنى ، مانند ساير كلمات ، در اين صورت قرآن نه حادث است نه قديم ، بله به وساطت حدوث اصوات كه معنون به عنوان كلام و قرآنند حادث است .
۱۷٬۰۷۲

ویرایش