۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
«وَ إن مِن شَئٍ إلّا يُسَبّحُ بِحَمدِهِ وَلكِن لَا تَفقَهُونَ تَسبِيحَهُم». چون اگر منظور از تسبيح، تسبيح مجازى بود، ديگر جا نداشت بفرمايد: شما تسبيح آن ها را نمى فهميد، زيرا تسبيح مجازى اين است كه: موجودى با هستى خود، دلالت كند بر وجود خالق و صانعش و اين دلالتش حجتى باشد عليه منكران صانع، و يا اين است كه هر موجودى با زبان حال تسبيح و حمد خدا بگويد، و اين دو نوع دلالت را همه كس مى فهمد، و نمى بايست بفرمايد: «وليكن شما تسبيح آن ها را نمى فهميد». | «وَ إن مِن شَئٍ إلّا يُسَبّحُ بِحَمدِهِ وَلكِن لَا تَفقَهُونَ تَسبِيحَهُم». چون اگر منظور از تسبيح، تسبيح مجازى بود، ديگر جا نداشت بفرمايد: شما تسبيح آن ها را نمى فهميد، زيرا تسبيح مجازى اين است كه: موجودى با هستى خود، دلالت كند بر وجود خالق و صانعش و اين دلالتش حجتى باشد عليه منكران صانع، و يا اين است كه هر موجودى با زبان حال تسبيح و حمد خدا بگويد، و اين دو نوع دلالت را همه كس مى فهمد، و نمى بايست بفرمايد: «وليكن شما تسبيح آن ها را نمى فهميد». | ||
پس تسبيح تمامى موجوداتى كه در آسمان ها و زمين | پس تسبيح تمامى موجوداتى كه در آسمان ها و زمين هست، تسبيح با زبان، و تنزيه به حقيقت معناى كلمه است، هرچند كه ما زبان آن ها را نفهميم. نفهميدن ما دليل بر اين نيست مثلا جمادات زبان ندارند. قرآن كريم تصريح دارد بر اين كه تمامى موجودات زبان دارند و فرموده: «قَالُوا أنطَقَنَا اللّهُ الّذِى أنطَقَ كُلّ شَئ». | ||
«''' | |||
لَهُ مُلْك | «'''وَ هُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ '''» - يعنى خداى سبحان داراى مقامى منيع است، به طورى تمامى قدرت ها را در هم مى شكند، و هيچ قدرتى نيست كه او را شكست دهد. و حكيم است، يعنى فعل او متقن و محكم است. آن قدر محكم است که هيچ عارضه اى فعل او را فاسد نمى كند، (و چون افعال ما در معرض فساد و تباهى نيست). و نيز آن قدر متقن است كه جاى هيچ اعتراض كردنى در آن نيست. | ||
از | |||
«'''لَهُ مُلْك السّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ يُحْىِ وَ يُمِيتُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ'''»: | |||
از آن جايى كه در ابتداى آيه، خبر مقدم بر مبتدا ذكر شده و حق كلام این بود که بفرمايد: «مُلكُ السّماواتِ وَ الأرض لَهُ: مُلك آسمان ها و زمين از آنِ خداست»، ولى چنين نفرمود، بلكه فرمود: «از آنِ خداست مُلك آسمان ها و زمين»، و اين عبارت انحصار را مى رساند. در نتيجه مى فهماند كه: مالك آسمان ها و زمين، تنها خداست. او به تنهايى است كه هر حكمى بخواهد در عالَم مى راند، براى اين كه پديد آورندۀ همه اوست. پس آنچه در آسمان ها و زمين هست، قيام و وجود آثار وجودش به خداست. پس هيچ حكمى نيست، مگر اين كه حاكم در آن خداست، و هيچ مُلك و سلطنتى نيست، مگر آن كه صاحبش او است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۵۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۵۳ </center> | ||
«''' | «'''يُحيِى وَ يُمِيتَ '''» - اين دو جمله اشاره است به دو نام از نام هاى خداى تعالى. یعنی زنده كننده و ميراننده (مُحيِى و مُمِيت)، و اگر خود اسم را نياورد، و به جاى آن فعل مضارع آورد، براى اين بود كه اشاره كرده باشد به شمول و عموميت آن نسبت به هر احياء و هر اماته، تا در نتيجه شامل ايجاد ملائكه هم بشود. چون حيات ملائكه مسبوق به مرگ نيست، و نيز زنده كردن جنين در شكم مادرش، و زنده كردن مُردگان در روز قيامت، و پديد آوردن جمادات مُرده كه قبلا زنده نبودند، تا ميراندن درباره آن ها صادق باشد، و ميراندن انسان در دنيا، و براى بار دوم در برزخ كه آيه شريفه «رَبّنَا أمّتَنَا اثنَتَينِ وَ أحيَيتَنَا اثنَتَينِ»، به آن اشاره دارد. علاوه بر اين، در تعبير به مضارع، دلالت بر استمرار نيز هست. | ||
«''' | |||
«'''وَ هُوَ عَلى كُلّ شَئٍ قَدِيرٌ'''» - اين جمله اشاره دارد به صفت قدرت خداى تعالى، و اين كه قدرت او مطلق است، و مقيد به چيزى دون چيزى نيست. و اگر در آخر آيه مورد بحث، اين جمله را گنجاند، براى مناسبتى بود كه با مسأله احياء و اماته داشت. چون ممكن بود كسى توهم كند كه چطور ممكن است خداى تعالى، مُرده اى را كه نه عينى از آن به جا مانده و نه اثرى، زنده كند؟ و جمله مذكور اين توهم را دفع نموده، مى فرمايد: او بر هر چيزى قادر است. | |||
هُوَ الاَوَّلُ وَ | |||
==مقصود از «اول»، «آخر»، «ظاهر» و «باطن» بودن خداى سبحان== | |||
«'''هُوَ الاَوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شىْءٍ عَلِيمٌ'''»: | |||
بعد از آنكه معلوم شد كه خداى تعالى بر هر چيزى كه فرض شود قادر است ، قهرا با احاطه قدرتش به هر چيزى از هر جهت محيط هم هست ، پس هر چيزى كه فرض شود اول باشد خدا قبل از آن چيز بوده ، پس او نسبت به تمام ماسواى خود اول است ، نه آن چيزى كه ما اولش فرض كرديم ، و همچنين هر چيزى كه ما آخرينش فرض كنيم خداى تعالى بعد از آن هم خواهد بود، چون گفتيم قدرتش احاطه به آن چيز دارد، هم به ما قبلش و هم ۰به مابعدش ، پس آخر خدا است ، نه آن چيزى كه ما آخرينش فرض كرديم ، و هر چيزى را كه ما ظاهر فرض كنيم خدا ظاهرتر از آن است به خاطر احاطه اى كه قدرتش بر آن چيز دارد، و چون احاطه دارد پس از جهت ظهور هم مافوق آن است ، پس خدا ظاهر است ، نه آن چيزى كه ما ظاهرش فرض كرديم ، و همچنين هر چيزى كه باطن فرض شود خدا به خاطر احاطه قدرتش بر آن باطن تر از آن است ، و ماوراى آن قرار دارد، چون او است كه آن چيز را باطن كرده ، پس باطن هم خداست ، نه آن چيزى كه ما باطنش فرض كرديم ، پس معلوم شد كه خدا اول و آخر و ظاهر و باطن على الاطلاق است ، و از اين صفات آنچه در غير خدا هست نسبى است نه على الاطلاق . | بعد از آنكه معلوم شد كه خداى تعالى بر هر چيزى كه فرض شود قادر است ، قهرا با احاطه قدرتش به هر چيزى از هر جهت محيط هم هست ، پس هر چيزى كه فرض شود اول باشد خدا قبل از آن چيز بوده ، پس او نسبت به تمام ماسواى خود اول است ، نه آن چيزى كه ما اولش فرض كرديم ، و همچنين هر چيزى كه ما آخرينش فرض كنيم خداى تعالى بعد از آن هم خواهد بود، چون گفتيم قدرتش احاطه به آن چيز دارد، هم به ما قبلش و هم ۰به مابعدش ، پس آخر خدا است ، نه آن چيزى كه ما آخرينش فرض كرديم ، و هر چيزى را كه ما ظاهر فرض كنيم خدا ظاهرتر از آن است به خاطر احاطه اى كه قدرتش بر آن چيز دارد، و چون احاطه دارد پس از جهت ظهور هم مافوق آن است ، پس خدا ظاهر است ، نه آن چيزى كه ما ظاهرش فرض كرديم ، و همچنين هر چيزى كه باطن فرض شود خدا به خاطر احاطه قدرتش بر آن باطن تر از آن است ، و ماوراى آن قرار دارد، چون او است كه آن چيز را باطن كرده ، پس باطن هم خداست ، نه آن چيزى كه ما باطنش فرض كرديم ، پس معلوم شد كه خدا اول و آخر و ظاهر و باطن على الاطلاق است ، و از اين صفات آنچه در غير خدا هست نسبى است نه على الاطلاق . | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۵۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۵۴ </center> |
ویرایش