يوسف ٤١
کپی متن آیه |
---|
يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُکُمَا فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيَانِ |
ترجمه
يوسف ٤٠ | آیه ٤١ | يوسف ٤٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«رَبَّهُ»: مراد از (رَبّ) سرور و آقا و مالک اصطلاحی است. «یُصْلَبُ»: بر دار میشود. به دار زده میشود. «قُضِیَ الأمْرُ»: کار قطعی و حتمی و شدنی است. تعبیر همین است و بس. «تَسْتَفْتِیَانِ»: درباره آن فتوا و نظر میخواهید.
تفسیر
- آيات ۳۵ - ۴۲ سوره يوسف
- تصميم درباریان، به زندانى كردن يوسف «ع»
- تعبیر خواب يوسف «ع»، برای دو نفر از زندانیان
- پاسخ به یک سؤال در مورد نعمت بودن نبوت و رسالت
- معناى «خير»، در جملۀ: «ءَأربَابٌ مُتَفَرِّقُون خَيرٌ أم اللهُ الوَاحِدُ القَهَّار»
- وجه توصيف خداوند به «واحد» و «قهّار»، در كلام يوسف «ع»
- استدلال يوسف «ع»، بر ردّ پرستش آلهه و اثبات توحيد عبادى
- چرا دين توحيد، «دين قيّم» است؟
- تقرير ديگرى از «بیضاوی»، در آيه شریفه
- توسل به اسباب، منافاتى با اخلاص ندارد
- بحث روايتى
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيانِ «41»
اى دوستان زندانيم! امّا يكى از شما (آزاد مىشود) و به ارباب خود شراب مىنوشاند و ديگرى به دار آويخته مىشود و (آنقدر بالاى دار مىماند كه) پرندگان (با نوك خود) از سر او مىخورند. امرى كه درباره آن از من نظر خواستيد، حتمى و قطعى است.
نکته ها
«رَبِّ» به حاكم، مالك و ارباب نيز اطلاق مىشود. مثل، «ربّ الدار» يعنى صاحب خانه.
پس جملهى «فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْراً» يعنى به ارباب خود شراب مىدهد.
پیام ها
1- كرامت افراد را رعايت كنيد هر چند در خط فكرى شما نباشند. «يا صاحِبَيِ»
2- در پاسخگويى به مراجعان، بايد نوبت مراعات شود. أَمَّا أَحَدُكُما ... (تعبير اوّل براى كسى است كه زودتر خوابش را گفته است.)
3- بعضى از رؤياها اگر چه از شخص غير موحّد باشد، مىتواند تعبير مهمّى داشته باشد. «فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْراً»
4- معبّر مىتواند تعبير خواب را بگويد هر چند ناگوار باشد. ( «فَيُصْلَبُ» يعنى به دار آويخته شد)*
5- تعبير خواب يوسف پيشبينى و حدس نيست، بلكه خبر قطعى از جانب خداست. «قُضِيَ الْأَمْرُ»
تفسير نور(10جلدى)، ج4، ص: 210
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيانِ (41)
حضرت يوسف عليه السّلام تعلل نمود از تعبير، ايشان اصرار زياد نمودند، فرمود:
يا صاحِبَيِ السِّجْنِ: اى دو رفيق زندانى. أَمَّا أَحَدُكُما: اما يكى از شما كه ساقى ملك است سه روز ديگر خلاص شود. فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْراً: پس بياشامد صاحب و مالك خود را شراب چنانچه پيشتر مىبود. وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ: و اما ديگرى يعنى طباخ روز چهارم او را بيرون آورند پس به دار آويخته شود. فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ: پس بخورند مرغان شكارى از كله سر او. هر دو يا يكى از آن دو نفر بعد از اين تعبير گفتند: دروغ گفتيم و هيچ خواب نديده بوديم و براى آزمايش تو افترا كرديم، يا گفتند ما خواب يكديگر را بر خود بستيم. يوسف عليه السّلام فرمود: قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيانِ: حكم شد و ثابت گرديد در حق شما خوابى كه سؤال نموديد و آنچه من گفتم براى شما حاصل خواهد بود لا محاله و خلاف ندارد. اين آيه دليل است بر اخبار يوسف عليه السّلام به غيب بر طريق وحى نه مانند تعبير معبران.
عقاب الاعمال- صدوق قدس الله سره به اسناد خود روايت نموده از حضرت صادق عليه السّلام: ثلثة يعذّبون يوم القيمة: من صوّر صورة من الحيوان يعذّب حتّى ينفخ فيها و ليس بنافخ فيها، و المكذّب فى منامه يعذّب حتّى يعقد بين شعيرتين و ليس بعاقد بينهما و المستمع الى حديث قوم و هم له كارهون يصبّ فى اذنه الانك (و هو الاسرب). «1» سه نفر معذب شوند روز قيامت به عذابى: كسى
«1» ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ص 503 و 504.
جلد 6 - صفحه 225
كه صورت حيوانى سازد، امر شود روح در آن دمد و نتواند. و كسى كه خواب دروغ گويد، بايد ميان دو جو را گره زند و نتواند. و كسى كه صحبت جمعى را شنود كه كاره باشند، سرب در گوش او ريزند.
خلاصه چون سه روز برآمد، گماشتگان ملك آمدند ايشان را از زندان بيرون آورده، ساقى را رتبه سابقه داده و طباخ را به دار، و مرغان كاسه سر او را خوردند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (39) ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (40) يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيانِ (41) وَ قالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ (42)
ترجمه
اى دو يار زندان من آيا خدايان متعدده بهترند يا خداى يگانه
غالب بر همه نمىپرستيد غير از خدا مگر نامهائى را كه نام نهادهايد آنها را شما و پدرانتان نازل ننموده خدا بر آن هيچ حجتى نيست حكم مگر خداى را فرموده است كه نپرستيد مگر او را اين است دين قويم ولى بيشتر مردم نميدانند
اى دو يار من در زندان اما يكى از شما دو نفر پس بياشاماند خواجه خود را شراب و اما ديگرى پس بدار كشيده شود پس بخورند پرندگان از سر او مقدّر شد امريكه در تعبير آن پرسش مينموديد
و گفت مر آنكس را كه دانست او نجات يابنده است از آندو نفر ياد كن مرا نزد خواجه خود پس از ياد او برد شيطان ياد پروردگارش را پس درنگ كرد در زندان چند سال.
تفسير
در تعقيب دعوت بتوحيد حضرت يوسف عليه السّلام بآن دو نفر غلام زندانى فرمود اى دو يار و نديم و مجالس و مصاحب من در زندان آيا آلهه متفرقه متعدده
جلد 3 صفحه 145
مختلفه مصنوعه از سنگ و چوب و فلزات اولى و احق و اليقند براى پرستش و ستايش و آيا عبادت آنها انفع است براى عبادت كننده يا خداى يگانه قادر غالب قاهر كه كسى نتواند مانع از نفوذ اراده او شود و جواب معلوم است كه عبادت آنها نفعى ندارد و مصنوع شخص لايق براى معبوديت نيست و خير و شر و ضرر و نفع و كليه امور بدست خداى واحد قهّار است و آنها از خدائى بهرهاى ندارند جز اسم بىمسمّا كه بت پرستان براى آنها گذاردهاند كه آنها را خدا يا رب النوع ناميدهاند پس گويا عبادت نميكنند مگر همان اسماء بىمسماى جعلى خودشان را و در آيه دوم خطاب بتمام اهل زندان يا عموم بتپرستان شده و اخيرا استدلال فرموده است بر بطلان عبادت آنها باين تقريب كه عبادت بايد بدستور خدا باشد و خدا نفرموده است كه شما عبادت بت كنيد پس اگر شما پرستش ميكنيد آنها را بعنوان تقرّب بخدا آنهم جائز نيست چون مستحق پرستش او است و كسى در ملك وجود اختيار حكم فرمائى را ندارد جز او و او امر فرموده است كه عبادت نكنند بندگان جز او را و اين توحيد ذات و اخلاص در عبادت دين قويم و منهج مستقيم ابراهيم و ساير انبياء عظام است و نبايد از آن عدول نمود ولى بيشتر مردم فكر نميكنند و نمىدانند تكليف خود را و پس از انجام مقصد و اداء وظيفه رسالت خواب آندو نفر را تعبير فرمود باين بيان كه آنشخص ساقى بمقام سابق خود ميرسد و مولى و ولى نعمت خود را شراب ميدهد و مقرّبتر از پيش ميگردد و اما آن شخص خبّاز را از زندان بيرون مىآورند و تقصير او بر پادشاه ثابت ميشود و او را بدار ميكشند و مغز سر او را پرندگان ميخورند و كسانيكه گفتهاند نانى را كه او در خواب ديده بود بر سر دارد در سه سبد يا سه سفره بوده و انگوريرا كه ديگرى ديده بود ميفشرد براى شراب سه خوشه بوده گفتهاند مدت ظهور تعبير را هم حضرت سه روز تعيين فرمود و قمى ره فرموده نانوا دروغ گفته بود خواب نديده بود لذا وقتى حضرت يوسف فرمود تو را پادشاه ميكشد و بدار ميكشد و پرندگان مغز سر تو را ميخورند او انكار كرد خواب خود را و حضرت در جوابش فرمود راست يا دروغ كار تمام شد و قضاء الهى جارى شد بر امريكه در آن استفتاء نموديد و بعضى گفتهاند هر دو دروغ گفته بودند فقط مقصودشان امتحان حضرت بود و بنظر حقير بعيد است بلكه يا هر دو راست گفته بودند نهايت
جلد 3 صفحه 146
آنكه نانوا چون ديده تعبير حضرت بر ضرر او است منكر شده براى توهين و استهزاء يا او دروغ گفته چنانچه قمى ره فرموده و براى آنكه اهانت نموده مستحق عقوبت شده چون ظاهر آنستكه حضرت تعبير خواب آن دو را فرموده و واقع شده نه آنكه اخبار فرموده از مقدّر آنها چنانچه بعضى احتمال دادهاند و لازمه اين معنى آن است كه هر دو راست گفته باشند در خواب ديدن اگر چه يكى از آندو دروغ گفته باشد در انكار كردن يا كسى دروغ گفته باشد در خواب ديدن كه خداوند منجز فرموده است تعبير خواب موقوف بصدق او را در باره او بپاداش دروغ و تجرّى و هتك حرمت او از پيغمبر خود و در مجمع فرمايش قمّى ره را نسبت بائمه عليهم السلام داده چون مسلّم است كه او از غير امام عليه السّلام نقل نميكند و چون حضرت يوسف عليه السّلام دانست نجات ساقى را يا گمان فرمود براى احتمال بدا از او خواهش كرد كه چون خدمت پادشاه برسد از او شفاعت نمايد يا عرضه دارد كه او را بظلم حبس نمودند و اين ترك اولى از او صادر شد بوسوسه شيطان كه در نظر آنحضرت جلوه داد جواز توسل بوسائل ظاهرى را براى خلاصى از مشقت و عسرت و غفلت فرمود از ياد خدا كه بايد در هر امرى باو توسل جست و از غير او چشم پوشيد و از اينكه جواز مخصوص بغير انبياء و اولياء است و مقام ايشان اجل از اين قبيل توسلات است و خداوند براى جبران اين كسر وارد بر ساحت مقدس آن حضرت مقدر فرمود هفت سال در زندان بماند چنانچه عياشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و بعضى گفتهاند مراد آنستكه بفراموشى انداخت ساقى را شيطان از ذكر يوسف عليه السّلام نزد مولاى خود و اين موجب شد كه او چند سال در زندان ماند و بنظر حقير اين معنى اگر چه صدق است يعنى فراموشى از او محقق شده ولى از اين جمله اراده نشده چون در اين صورت بايد گفته شود فانساه الشيطان ذكره عند ربه و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده خدا رحمت كند برادرم يوسف را اگر نگفته بود پيش پادشاه ذكر مرا نما هفت سال ديگر در زندان نميماند و در چند روايت از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه چون حضرت يوسف عليه السّلام براى نجات خود ملتجى بخدا نشد خدا فرموده از ياد او برد شيطان ياد پروردگارش را پس درنگ نمود در زندان چند سال و در همان وقت باو وحى شد اى يوسف كه در خواب بتو نمود سجده آفتاب و ماه و ستارگان را
جلد 3 صفحه 147
عرض كرد پروردگارا تو، فرمود كه تو را محبوب نزد پدر كرد عرض كرد الهى تو فرمود كه قافله را متوجه بچاه نمود براى نجات تو عرض كرد پروردگارا تو فرمود كه تعليم فرمود دعاء فرج را بتو در قعر چاه عرض كرد تو تعليم فرمودى فرمود كه تو را از مكر آن زن خلاص كرد عرض كر تو اى پروردگار من فرمود كه آن كودك را براى گواهى بر برائت ساحت تو بزبان آورد عرض كرد پروردگارا تو فرمود كه تو را از مكر زن عزيز و ساير زنان مصر نجات داد عرض كرد پروردگارا تو فرمود كه تعبير خواب را بتو الهام فرمود عرض كرد پروردگارا تو فرمود پس چگونه متوسل بغير من شدى و از من نخواستى نجات خود را از زندان و اميدوار شدى به بندهاى از بندگان من كه تو را نزد مخلوقى از مخلوقات كه در قبضه قدرت من است ياد آورى كند حال هفت سال براى اين گناهت در زندان بمان كه بندهاى را نزد بندهاى فرستادى و در بعضى از اين روايات بعضى از سؤال و جوابها ذكر نشده و در يكى از آنها اضافه شده كه بعد از هر سؤالى حضرت صيحهاى زد و صورت خود را بزمين نهاد و عرض كرد پروردگارا تو و در روايتى است كه بعدا عرض كرد بحق پدرانم بر تو مرا از اين زندان نجات ده و جواب رسيد كه پدرانت حقى بر من ندارند اگر آدم را ميگوئى من او را بيد قدرت خود آفريدم و از روح خود در او دميدم و در بهشتم جاى دادم و باو امر نمودم نزديك يكى از درختان بهشت نرو و او نافرمانى كرد و توبه نمود من از تقصيرش گذشتم و اگر نوح را ميگوئى من او را مبعوث نمودم برسالت بر بندگانم و آنها اطاعت او را ننمودند و او نفرين كرد در باره آنها و من مستجاب نمودم و همه را غرق كردم جز او و كسانيرا كه با او در كشتى بودند و اگر ابراهيم را ميگوئى من او را خليل خود قرار دادم و آتش را براى او بر دو سلام نمودم و اگر يعقوب را ميگوئى من باو دوازده پسر دادم و يكى از پسرهايش را از نظر او غائب كردم و او دائما گريه كرد تا نابينا شد و سر راه نشست و شكايت مرا بمخلوق من نمود پس چه حقى پدران تو بر من دارند و باو تعليم شد كه بگويد اسئلك بمنّك العظيم و احسانك القديم و او گفت و پادشاه خواب ديد و فرج او در آن بود و بچند طريق از آن حضرت نقل شده كه چون مدت مقرر تمام شد و خداوند اذن داد باو در دعاى فرج روى خود را بزمين نهاد و عرض كرد اللهم ان كان ذنوبى قدا خلقت
جلد 3 صفحه 148
وجهى عندك فأنّى اتوجّه اليك بوجوه آبائى الصالحين ابرهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب و خداوند باو فرج داد و چون از امام سؤال نمودند كه ما هم اين دعا را بخوانيم، فرمود شما باين نحو بخوانيد اللهم ان كانت ذنوبى قد اخلقت وجهى عندك فانّى أتوجّه اليك بنبيّك نبى الرحمة محمّد و على و فاطمه و الحسن و الحسين و الائمه عليهم السلام ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يا صاحِبَيِ السِّجنِ أَمّا أَحَدُكُما فَيَسقِي رَبَّهُ خَمراً وَ أَمَّا الآخَرُ فَيُصلَبُ فَتَأكُلُ الطَّيرُ مِن رَأسِهِ قُضِيَ الأَمرُ الَّذِي فِيهِ تَستَفتِيانِ (41)
اي دو هم ورود من در زندان اما يكي از شما نجات پيدا ميكند و ساقي شراب ملك ميشود و اما ديگري بدار ميرود و پرندگان مغز سر او را ميخورند گذشت و ثابت و محقق شد و تغيير پذير نيست آنچه را که از من استفتاء ميكرديد يا صاحِبَيِ السِّجنِ تنبيه- اينکه دو نفر که با يوسف در سجن رفتند مشرك بودند چنانچه در آيات قبل صراحت دارد و مكرر حضرت يوسف بآنها اطلاق صاحب كرده پس عامه عميي چه ميگويند در فضيلت ابي بكر که اعظم دليل آنها اطلاق صاحب شده إِذ يَقُولُ لِصاحِبِهِ برائه آيه 40، بناء علي هذا اگر بگوئيم ابي بكر مشرك بوده باطنا و منافق بوده ظاهرا مانعي ندارد که مقابل قبرش ميايستند و ميگويند (السّلام عليك يا صاحب رسول اللّه) در مقابل اينکه سلام ميگوييم (لعنة للّه عليك يا صاحب رسول اللّه).
أَمّا أَحَدُكُما مراد آن ساقي است که گفتند خواب ديده بود که سه خوشه انگور ميفشرد که سه روز در حبس ميماني و روز چهارم بيرون ميآورند تو را و ميروي ساقي ملك ميشوي فَيَسقِي رَبَّهُ خَمراً و اطلاق رب بر ملك بواسطه آنكه مالك او بوده مثل ربّ الدار و ربّ الصنيعة.
وَ أَمَّا الآخَرُ آن صاحب طعام باشد فَيُصلَبُ فَتَأكُلُ الطَّيرُ مِن رَأسِهِ پس از سه روز در حبس روز چهارم بالاي دار است چون اينکه را شنيد گفت دروغ گفتم همچه خوابي نديده بودم ملعبه ميكردم حضرت يوسف عليه السّلام فرمود قُضِيَ الأَمرُ الَّذِي فِيهِ تَستَفتِيانِ که اينکه خبر ظاهرا از جهت وحي بوده که اينكه گفتم تغيير پذير نيست.
201
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 41)- سپس رو به سوی دو رفیق زندانی کرد و چنین گفت: «ای دوستان زندانی من! اما یکی از شما (آزاد میشود، و) ساقی شراب برای صاحب خود خواهد شد» (یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُکُما فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْراً).
«اما نفر دیگر به دار آویخته میشود و (آنقدر میماند که) پرندگان آسمان از سر او میخورند»! (وَ أَمَّا الْآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْ رَأْسِهِ).
سپس برای تأکید گفتار خود اضافه کرد: «این امری را که شما در باره آن از من سؤال کردید و استفتاء نمودید حتمی و قطعی است» (قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیانِ).
اشاره به این که این یک تعبیر خواب ساده نیست، بلکه از یک خبر غیبی که به تعلیم الهی یافتهام مایه میگیرد، بنابراین جای تردید و گفتگو ندارد.
نکات آیه
۱- یوسف(ع) ،پس از ارشاد هم بندان خویش به توحید و یکتاپرستى ، به تعبیر رؤیاهاى آنان پرداخت. (یصحبى السجن أما أحدکما فیسقى ربه خمرًا)
۲- یوسف(ع) ، رؤیاى «آب گرفتن از انگور براى تهیه شراب» را به رهایى صاحب رؤیا و ساقى ارباب خویش شدن تعبیر کرد. (أما أحدکما فیسقى ربه خمرًا) «سَقْى» (مصدر یسقى) به معناى نوشانیدن و یا اعطاى نوشیدنى است. بنابراین «أما أحدکما فیسقى ...» ; یعنى: یکى از شما به مالک و ارباب خود شراب خواهد نوشاند و ساقى او خواهد شد.
۳- یوسف(ع) ، رؤیاى حمل نان و خوردن پرندگان از آن را ، به دار کشیده شدن صاحب رؤیا و خوردن پرندگان از سر او تفسیر کرد. (و أما الأخر فیصلب فتأکل الطیر من رأسه) «صلب» (مصدر یصلب) یعنى ، کشتن به طریق بستن به چوبه دار
۴- به دار کشیدن مجرمان و رها کردن آنان تا طعمه پرندگان گشتن ، کیفرى مرسوم در مصر باستان (و أما الأخر فیصلب فتأکل الطیر من رأسه)
۵- یوسف(ع) ، آزادى یکى از دو هم بند خویش و به دار کشیده شدن دیگرى را ، سرنوشتى حتمى و غیر قابل تغییر دانسته و آن را به ایشان گوشزد کرد. (قضى الأمر الذى فیه تستفتیان) «افتاء» بیان کردن حکم است و «استفتاء» (مصدر تستفتیان) به معناى درخواست بیان حکم مى باشد. مراد از «الأمر» تأویل رؤیا (حادثه اى که رؤیا جلوه گر آن است) مى باشد. بنابراین «قضى الأمر ...» ; یعنى: آن حادثه اى که رؤیاى شما بیانگر آن بود و شما درباره آن پرسش کردید، حتمى و غیر قابل تغییر است.
۶- برخى از رخدادها ، از پیش تعیین شده و غیر قابل تغییر و تحول است. (قضى الأمر الذى فیه تستفتیان)
۷- هم بندان زندانى یوسف(ع) ، با اصرار و تقاضاى مکرر از او خواستند رؤیاهایشان را تعبیر کند و تأویل آنها را بیان دارد. (قضى الأمر الذى فیه تستفتیان) آوردن فعل مضارع «تستفتیان» (پرسش مى کنید) به جاى فعل ماضى «استفتیا» (پرسش کردید) دلالت بر استمرار دارد و گویاى اصرار و تقاضاى مکرر هم بندان یوسف(ع) است.
۸- رؤیا ، مى تواند صورت و نمودى از حوادث و دریچه اى براى آگاهى به آینده باشد. (فیسقى ربه خمرًا ... فیصلب فتأکل الطیر من رأسه)
۹- اطلاع یوسف(ع) از آینده و آگاهى او به غیب (قضى الأمر الذى فیه تستفتیان) مفاد «قضى الأمر ...» تأویل و تفسیر رؤیاى هم بندان یوسف نیست ; بلکه بیان حقیقتى است که آن حضرت در حاشیه تأویل رؤیا بیان داشت و این نشان دهنده آن است که آن حضرت علاوه بر تعبیر رؤیا ، به امورى از آینده نیز آگاه بود.
موضوعات مرتبط
- تاریخ: جبر تاریخ ۶
- توحید: تبلیغ توحید عبادى ۱
- رؤیا: تعبیر رؤیاى آب انگور ۲; تعبیررؤیا ى حمل نان ۳; تعبیر رؤیاى خوردن پرندگان ۳; رؤیا و حوادث آینده ۸; رؤیاى صادق ۸; نقش رؤیا ۸
- علم: زمینه علم به آینده ۸
- قضاوقدر: ۶
- مجازات: تاریخ مجازات ۴
- مصر باستان: تصلیب در مصر باستان ۴; مجازات در مصر باستان ۴
- یوسف(ع): پیشگویى یوسف(ع) ۹; تبلیغ یوسف(ع) ۱; تصلیب همبند یوسف(ع) ۵; تعبیر رؤیاى همبندان یوسف(ع) ۱، ۷; خواسته هاى همبندان یوسف(ع) ۷; دانش تعبیر رؤیاى یوسف(ع) ۱، ۲، ۳، ۵; علم غیب یوسف(ع) ۹; فرجام همبندان یوسف(ع) ۵; فضایل یوسف(ع) ۹; قصه یوسف(ع) ۱، ۲، ۳، ۵، ۷; نجات همبند یوسف(ع) ۵; هدایت همبندان یوسف(ع) ۱; یوسف(ع) و همبندان ۵
منابع