گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۷۱: خط ۱۷۱:
<span id='link26'><span>
<span id='link26'><span>


== پيامبر «ص»، اختيارى در تعويض و تبديل قرآن ندارد ==
خداى سبحان، علاوه بر اين كه پيشنهاد آنان را كه گفتند: «ائتِ بِقُرآنٍ غَيرِ هَذَا أو بَدِّلهُ»، با آوردن كلمه «بَيّنات» در ضمن جواب، به طور اجمال رد كرد - چون وقتى آيات و دلائل بيّن، استنادش به خداى سبحان روشن باشد، قهرا كشف قطعى مى كند كه آنچه از تفاصيل احكام (از آن جمله ترك اصنام و اجتناب از هر عمل ناستوده) كه به وسيله وحى در قرآن آمده، خداى تعالى، عمل به آن ها را از بندگانش مى خواهد - در جمله مورد بحث نيز، به طور تفصيل سؤال آن ها را رد كرده و به رسول گرامى اش تلقين مى كند كه در پاسخشان به چه حجتى استدلال كند، و مى فرمايد: «قُل مَا يَكُونُ لِى» - تا آخر سه آيه.
خداى سبحان علاوه بر اينكه پيشنهاد آنان را كه گفتند: «ائت بقرآن غير هذا او بدله» با آوردن كلمه «بينات» در ضمن جواب ، بطور اجمال رد كرد - چون وقتى آيات و دلائل بين ، استنادش به خداى سبحان روشن باشد قهرا كشف قطعى مى كند كه آنچه از تفاصيل احكام (از آن جمله ترك اصنام و اجتناب از هر عمل ناستوده ) كه به وسيله وحى در قرآن آمده خداى تعالى عمل به آنها را از بندگانش مى خواهد - در جمله مورد بحث نيز بطور تفصيل سوال آنها را رد كرده و به رسول گرامى اش تلقين مى كند كه در پاسخشان به چه حجتى استدلال كند، و مى فرمايد: «قل ما يكون لى» - تا آخر سه آيه.


پس اينكه فرمود: «قل ما يكون لى ان ابدله...» پاسخى است از اين درخواستشان كه گفتند: «او بدله» و معناى آن پاسخ اين است كه:  
پس اين كه فرمود: «قُل مَا يَكُونُ لِى أن أُبَدِّلَهُ...»، پاسخى است از اين درخواستشان كه گفتند: «أو بَدِّلهُ»، و معناى آن پاسخ، اين است كه:  


بگو من مالك آن نيستم و يا بگو چنين حقى ندارم - كه قرآن را از پيش خود مبدّل كنم ، براى اينكه قرآن كلام من نيست تا قسمتى از آن را با كلام ديگرى عوض كنم ، بلكه قرآن وحى الهى است كه پروردگارم ماءمور ساخته آن را پيروى كنم ، و غير آن را پيروى نكنم ، و اگر فرمان پروردگارم را مخالفت نمى كنم براى اين است كه از آن ميترسم كه اگر او را نافرمانى كنم به عذاب روزى عظيم كه همان روز قيامت است گرفتار شوم .
بگو من مالك آن نيستم و يا بگو چنين حقى ندارم - كه قرآن را از پيش خود مبدّل كنم. براى اين كه قرآن، كلام من نيست تا قسمتى از آن را با كلام ديگرى عوض كنم، بلكه قرآن، وحى الهى است كه پروردگارم مأمور ساخته آن را پيروى كنم، و غير آن را پيروى نكنم، و اگر فرمان پروردگارم را مخالفت نمى كنم، براى اين است كه از آن می ترسم كه اگر او را نافرمانى كنم، به عذاب روزى عظيم، كه همان روز قيامت است، گرفتار شوم.


پس جمله «ما يكون لى ان ابدله» نفى حق و سلب اختيار است ، و جمله : «ان اتبع الا ما يوحى الى» در مقام تعليل جمله مذكور است ، و جمله «انى اخاف ان عصيت ربى...»
پس جملۀ «مَا يَكُونُ لِى أن أُبَدِّلهُ»، نفى حق و سلب اختيار است، و جملۀ: «إن أتَّبِعُ إلّا مَا يُوحَى إلَىَّ»، در مقام تعليل جمله مذكور است، و جملۀ «إنّى أخَافُ إن عَصَيتُ رَبّى...» نيز، در مقام تعليل آن تعليل است. چون از آن تعليل بر مى آيد كه امر الهى، متعلق به اتّباع است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۳۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۳۷ </center>
نيز در مقام تعليل آن تعليل است ، چون از آن تعليل بر مى آيد كه امر الهى متعلق به اتباع است ، (و معناى اين سه جمله اين است كه:


من حق ندارم قرآن را از پيش خود تغيير دهم به علت اينكه من تابع چيزى هستم كه به من وحى مى شود و به اين علت تابعم كه امر الهى آمده كه تنها وحى را پيروى كنم و چون از عذاب روزى عظيم ميترسم آن امر را مخالفت نميكنم ).
و معناى اين سه جمله، اين است كه:


«'''انى اخاف ان عصيت ربى عذاب يوم عظيم '''» - در اين جمله نوعى محاذات (مقابله ) با صدر كلام شده ، آنجا كه ميفرمود: «'''قال الذين لا يرجون لقاءنا ائت بقرآن ...'''»، براى اينكه از اين جمله كه گويندگان اين حرف را توصيف كرده به افرادى كه ايمانى و اميدى به لقاء اللّه ندارند، فهميده مى شود كه منشاء و ريشه اينكه گفتند: «قرآنى ديگر بياور». همانا ايمان نداشتن آنان به معاد و انكار كردن آن است ، و در جمله مورد بحث با اين زير بناى غلط عقيدتى آنان مقابله شده و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به دستور پروردگارش به آنان فرموده: «انى اخاف ان عصيت ربى عذاب يوم عظيم».  
من حق ندارم قرآن را از پيش خود تغيير دهم، به علت اين كه من تابع چيزى هستم كه به من وحى مى شود و به اين علت تابعم كه امر الهى آمده، كه تنها وحى را پيروى كنم و چون از عذاب روزى عظيم می ترسم، آن امر را مخالفت نمی كنم.


در نتيجه برگشت معناى جمله مورد بحث به اين ميشود كه فرموده باشد: شما كه از من درخواست مى كنيد قرآنى ديگر بياورم علت اين درخواستتان اينست كه شما اميد لقاء خدا را نداريد، و ليكن من نه تنها اين اميد را دارم ، بلكه هيچ ترديدى در آن ندارم ، و به همين جهت اجابت خواسته شما براى من امكان ندارد، زيرا من از عذاب روز لقاء اللّه كه روز عظيمى است بيمناكم.
«'''إنّى أخَافُ إن عَصَيتُ رَبِّى عَذَابَ يَومٍ عَظِيمٍ '''» - در اين جمله، نوعى محاذات (مقابله) با صدر كلام شده، آن جا كه می فرمود: «قَالَ الَّذِينَ لَا يَرجُونَ لِقَاءَنَا ائتِ بِقُرآنٍ..». براى اين كه از اين جمله كه گويندگان اين حرف را توصيف كرده به افرادى كه ايمانى و اميدى به لقاء اللّه ندارند، فهميده مى شود كه منشأ و ريشه اين كه گفتند: «قرآنى ديگر بياور»، همانا ايمان نداشتن آنان به معاد و انكار كردن آن است، و در جمله مورد بحث، با اين زيربناى غلط عقيدتى آنان مقابله شده و رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، به دستور پروردگارش به آنان فرموده: «إنّى أخَافُ إن عَصَيتُ رَبّى عَذَابَ يَومٍ عَظِيمٍ».  


در اينجا سوالى هست و آن اينكه چرا در آغاز گفتار از روز قيامت تعبير كرد به «لقاء اللّه»، و در اين ذيل با اينكه در مقابل آن صدر است تعبير را عوض كرد و فرمود: «يوم عظيم».
در نتيجه، برگشت معناى جمله مورد بحث به اين می شود كه فرموده باشد: شما كه از من درخواست مى كنيد قرآنى ديگر بياورم، علت اين درخواستتان، اين است كه شما اميد لقاء خدا را نداريد، وليكن من نه تنها اين اميد را دارم، بلكه هيچ ترديدى در آن ندارم، و به همين جهت، اجابت خواسته شما براى من امكان ندارد. زيرا من از عذاب روز لقاء اللّ،ه كه روز عظيمى است، بيمناكم.


پاسخ اين سوال اين است كه : اولا خواسته است شنونده كافر به معاد را بهتر انذار كند (و فطرت خفته او را بر لزوم دفع ضرر محتمل بهتر و سريعتر بيدار سازد). و ثانيا در صدر كلام سخن از لقاء بود، و در اينجا سخن از عذاب است ، و نام عذاب بردن در جائى كه سخن از لقاء است مناسبت چندانى ندارد.
در اين جا، سؤالى هست و آن، اين كه: چرا در آغاز گفتار، از روز قيامت، تعبير كرد به «لقاء اللّه»، و در اين ذيل، با اين كه در مقابل آن صدر است، تعبير را عوض كرد و فرمود: «يَوم عَظِيم»؟


«'''قُل لَّوْ شاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيْكمْ وَ لا أَدْرَاكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْت فِيكمْ عُمُراً مِّن قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ'''»:
پاسخ اين سؤال، اين است كه:  


كلمه «ادريكم به» به معناى «اعلمكم اللّه به» است ، يعنى اگر خدا ميخواست نه من اين قرآن را بر شما تلاوت مى كردم و نه خداى تعالى شما را به آن آگاه مى ساخت ، و كلمه «عمر» - به ضم «عين» و «ميم» و هم به فتح «عين» و سكون «ميم» - به معناى بقاء است ، و زمانى كه در سوگند بكار رود - همچنانكه عرب ميگويد: «لعمرى - به بقايم سوگند» و «لعمرك به بقاى تو سوگند» تنها به فتح خوانده مى شود.
اولا خواسته است شنوندۀ كافر به معاد را بهتر انذار كند (و فطرت خفته او را بر لزوم دفع ضرر محتمل بهتر و سريعتر بيدار سازد).
 
و ثانيا در صدر كلام سخن از «لقاء» بود، و در اين جا، سخن از «عذاب» است، و نام عذاب بردن در جای ى كه سخن از لقاء است، مناسبت چندانى ندارد.
 
«'''قُل لَّوْ شاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَ لا أَدْرَاكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِن قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ'''»:
 
كلمۀ «أدرَيكُم بِهِ»، به معناى «أعلَمُكُمُ اللّهُ بِهِ» است. يعنى اگر خدا می خواست، نه من اين قرآن را بر شما تلاوت مى كردم و نه خداى تعالى، شما را به آن آگاه مى ساخت.
 
و كلمۀ «عُمُر» - به ضم «عين» و «ميم»، و هم به فتح «عين» و سكون «ميم» - به معناى بقاء است، و زمانى كه در سوگند به كار رود - همچنان كه عرب می گويد: «لَعَمرِى: به بقايم سوگند»، و «لَعَمركَ: به بقاى تو سوگند»، تنها به فتح خوانده مى شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۳۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۳۸ </center>
و اين آيه شريفه متضمن ردّ اولين شقّ از درخواست مشركين است كه گفتند: «ائت بقرآن غير هذا...»، و معناى آيه مورد بحث بطورى كه سياق هم بر آن معنا كمك مى كند اين است:  
و اين آيه شريفه، متضمن ردّ اولين شقّ از درخواست مشركان است كه گفتند: «ائتِ بِقُرآنٍ غَيرِ هَذَا...»، و معناى آيه مورد بحث، به طورى كه سياق هم بر آن معنا كمك مى كند، اين است:  
 
آوردن قرآن به دست من نيست، اختيار آن، به مشيّت خداست. چون من رسولى بيش نيستم، و اگر خداى تعالى می خواست قرآنى ديگر نازل كند و اين قرآن را نمی خواست، نه نوبت به آن می رسيد كه من اين قرآن را بر شما تلاوت كنم، و نه خداى تعالى، شما را به فرستادن اين قرآن آگاه مى كرد.


آوردن قرآن به دست من نيست ، اختيار آن به مشيّت خدا است ، چون من رسولى بيش نيستم ، و اگر خداى تعالى ميخواست قرآنى ديگر نازل كند و اين قرآن را نميخواست ، نه نوبت به آن ميرسيد كه من اين قرآن را بر شما تلاوت كنم ، و نه خداى تعالى شما را به فرستادن اين قرآن آگاه مى كرد، به شهادت اينكه من قبل از نزول اين قرآن سالها در بين شما زندگى كردم و با شما معاشرت و شما با من معاشرت داشتيد، من با شما و شما با من خلط و آميزش داشتيم و همه شاهديد كه در آن سالهاى دراز خود من از اينكه قرآنى بسويم وحى خواهد شد خبر نداشتم ، و اگر اختيار نازل كردن قرآن به دست من بود از همان اوائل زندگى آن را مى آوردم ، و از اوائل زندگيم آثار و نشانه هائى از كار امروزم براى شما ظاهر مى شد.  
به شهادت اين كه من قبل از نزول اين قرآن، سال ها در بين شما زندگى كردم و با شما معاشرت و شما با من معاشرت داشتيد. من با شما و شما با من خلط و آميزش داشتيم و همه شاهديد كه در آن سال هاى دراز، خود من از اين كه قرآنى به سويم وحى خواهد شد، خبر نداشتم، و اگر اختيار نازل كردن قرآن به دست من بود، از همان اوائل زندگى آن را مى آوردم، و از اوائل زندگيم، آثار و نشانه هایى از كار امروزم براى شما ظاهر مى شد.  


پس معلوم است كه در امر قرآن هيچ چيزى به من واگذار نشده ، امر قرآن فقط و فقط به دست خداى تعالى و قدرت و مشيت او است ، و مشيّتش تعلق گرفته به اينكه اين قرآن را نازل كند، نه غير اين را، پس چرا تعقل نميكنيد؟
پس معلوم است كه در امر قرآن، هيچ چيزى به من واگذار نشده. امر قرآن، فقط و فقط به دست خداى تعالى و قدرت و مشيت اوست، و مشيّتش تعلق گرفته به اين كه اين قرآن را نازل كند، نه غير اين را. پس چرا تعقل نمی كنيد؟
<span id='link27'><span>
<span id='link27'><span>


۱۶٬۹۰۷

ویرایش