گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۳۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۳۸: خط ۱۳۸:
==بحثى ديگر، در ادامه بحث سابق==
==بحثى ديگر، در ادامه بحث سابق==


در اين بحث ، تعليم قرآن كريم را بطور اجمال و كلى به قياس با تعاليم «ويدا» و «اوستا» و تورات و انجيل يعنى كتاب بودائيان و مجوسيان و يهوديان و نصارا مى سنجيم و اين بحث ، بحثى است تحليلى و شريف.
در اين بحث، تعليم قرآن كريم را به طور اجمال و كلى، به قياس با تعاليم «ويدا» و «اوستا» و تورات و انجيل، يعنى كتاب بودائيان و مجوسيان و يهوديان و نصارا مى سنجيم و اين بحث، بحثى است تحليلى و شريف.
<span id='link291'><span>
<span id='link291'><span>


'''*  ۱ - تناسخ در نظر وثنى مذهبان:'''
'''*  ۱ - تناسخ در نظر وثنى مذهبان:'''


يكى از اصول اوليه اى كه كيش برهميه و امثال آن از قبيل بودائيه و صابئيه دارند اعتقاد به تناسخ است ، و تناسخ اين است كه بگوييم عالم محكوم به كون و فساد دائمى است ، پس اين عالم مشهود كه حس ما آن را احساس مى كند و همچنين اجزايى كه در آن هست از عالم ديگرى مثل خود و سابق بر خود تكون يافته و همچنين آن عالم سابق بر اين عالم نيز از عالمى قبل از خود متولد شده و پديد آمده و همچنين تا بى نهايت هر عالمى از عالم سابق بر خود متولد شده است ، و اين عالم به زودى فاسد مى شود همانطور كه مى بينيم تك تك اجزاى آن فاسد مى شود.  
يكى از اصول اوليه اى كه كيش برهميه و امثال آن، از قبيل بودائيه و صابئيه دارند، اعتقاد به «تناسخ» است. و «تناسخ»، اين است كه بگوييم: عالَم، محكوم به كون و فساد دائمى است. پس اين عالَم مشهود، كه حس ما آن را احساس مى كند و همچنين اجزايى كه در آن هست، از عالَم ديگرى مثل خود و سابق بر خود تكون يافته و همچنين آن عالَم سابق، بر اين عالَم نيز، از عالَمى قبل از خود متولد شده و پديد آمده و همچنين تا بى نهايت، هر عالَمى از عالَم سابق بر خود متولد شده است، و اين عالَم، به زودى فاسد مى شود، همان طور كه مى بينيم تك تك اجزاى آن فاسد مى شود.  


پس از فساد عالم ما نيز عالمى ديگر پديد مى آيد و انسان در همه اين عوالم زندگى مى كند اما زندگيش در اين عالم مطابق و هم سنخ اعمالى است كه در عالم قبلى انجام داده ، اگر در عالم قبلى اعمالى صالح انجام داده و در اثر تكرار اعمال خير ملكه اى خوب براى خود كسب كرده باشد هنگام مرگ جانش از بدنش بيرون مى آيد و به كالبد بدنى ديگر مى رود و در آن بدن زندگى خوش را از سر مى گيرد و اين زندگى خوش ، پاداش اعمال صالحى است كه در عالم قبلى انجام داده بود.
پس از فساد عالَم ما نيز، عالمى ديگر پديد مى آيد و انسان، در همه اين عوالم، زندگى مى كند، اما زندگی اش در اين عالَم، مطابق و هم سنخ اعمالى است كه در عالَم قبلى انجام داده. اگر در عالَم قبلى، اعمالى صالح انجام داده و در اثر تكرار اعمال خير، ملكه اى خوب براى خود كسب كرده باشد، هنگام مرگ جانش از بدنش بيرون مى آيد و به كالبد بدنى ديگر مى رود و در آن بدن، زندگى خوش را از سر مى گيرد و اين زندگى خوش، پاداش اعمال صالحى است كه در عالَم قبلى انجام داده بود.


و كسى كه در زندگى اخلاد به زمين كند يعنى صرفا دل به ماديات ببندد و هوا و هوس خود را پيروى كند همينكه مى ميرد جانش به بدنى بدبخت حلول مى كند و در عالم بعدى با انواع عذابها و ناملايمات دست و پنجه نرم مى كند مگر آنكه «'''برهم '''» را شناخته و با او متحد شده باشد كه در اين صورت از شر ولادت دوم و عذابهايى كه گفتيم در آن هست نجات مى يابد و ذاتى ازلى و ابدى مى شود كه خود عين بها و ارزش و سرور و زندگى و قدرت و علم است و فنا و بطلان در آن راه ندارد.
و كسى كه در زندگى، إخلاد به زمين كند، يعنى صرفا دل به ماديات ببندد و هوا و هوس خود را پيروى كند، همين كه مى ميرد، جانش به بدنى بدبخت حلول مى كند و در عالَم بعدى، با انواع عذاب ها و ناملايمات دست و پنجه نرم مى كند، مگر آن كه «برهم» را شناخته و با او متحد شده باشد كه در اين صورت، از شرّ ولادت دوم و عذاب هايى كه گفتيم در آن هست، نجات مى يابد و ذاتى ازلى و ابدى مى شود، كه خود عين بها و ارزش و سرور و زندگى و قدرت و علم است و فنا و بطلان در آن راه ندارد.


به همين جهت يك واجب دينى بر هر انسان اين است كه هر چه زودتر با «'''برهم '''» كه
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۳۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۳۰ </center>
همان اللّه مبداء همه موجودات است آشنا شود و به وى ايمان آورد و با قربانى دادن و عبادت كردن به او تقرب بجويد و نفس را با اخلاق كريمه و اعمال صالحه بيارايد كه اگر انسانى نفس خود را از ماديات و دنيا پرهيز دهد و متخلق به اخلاق كريمه گردد و نفس را با تكرار اعمال نيك و كسب ملكات نيك بيارايد و با شناختن خود، «'''برهم '''» را بشناسد خودش برهمن مى شود و با برهم متحد مى گردد و اين خود سعادت كبرى و حيات خالص است وگرنه حد اقل به برهم ايمان بياورد و عمل صالح كند تا در حيات و عالم بعدى كه آخرت او است زندگى سعيد و پاكيزه اى داشته باشد.
به همين جهت يك واجب دينى بر هر انسان اين است كه هرچه زودتر با «برهم» كه همان «اللّه» مبدأ همه موجودات است، آشنا شود و به وى ايمان آورد، و با قربانى دادن و عبادت كردن به او تقرب بجويد، و نفس را با اخلاق كريمه و اعمال صالحه بيارايد، كه اگر انسانى نفس خود را از ماديات و دنيا پرهيز دهد و متخلق به اخلاق كريمه گردد و نفس را با تكرار اعمال نيك و كسب ملكات نيك بيارايد و با شناختن خود، «برهم» را بشناسد، خودش برهمن مى شود و با «برهم» متحد مى گردد و اين خود، سعادت كبرا و حيات خالص است، و گرنه حدّاقل به «برهم» ايمان بياورد و عمل صالح كند، تا در حيات و عالَم بعدى، كه آخرت اوست، زندگى سعيد و پاكيزه اى داشته باشد.


ليكن برهم از آنجا كه ذاتى است مطلقه و محيط به كل جهان و هيچ چيزى به او احاطه ندارد لذا بلند مرتبه تر و اجل از اين است كه انسان او را بشناسد مگر به نوعى توصيف به نفى نقايص ، يعنى گفتن اينكه او جاهل و عاجز و... نيست - و نمى تواند بگويد او عالم و قادر و... هست - انسان يا از اين راه مى تواند او را بشناسد و يا از راه عبادت و قربانى دادن.  
ليكن «برهم» از آن جا كه ذاتى است مطلقه و محيط به كلّ جهان و هيچ چيزى به او احاطه ندارد، لذا بلند مرتبه تر و اجلّ از اين است كه انسان او را بشناسد، مگر به نوعى توصيف به نفى نقايص. يعنى گفتن اين كه او جاهل و عاجز و... نيست - و نمى تواند بگويد او عالِم و قادر و... هست - انسان يا از اين راه مى تواند او را بشناسد و يا از راه عبادت و قربانى دادن.  


پس بر ما انسانها واجب است كه از طريق عبادت با اولياى او و اقوياء خلقش تقرب بجوييم تا آنها شفيعان ما نزد او شوند و آن اوليا و اقوياى خلق همان آلهه اى هستند كه به جاى خدا عبادت مى شوند - البته از راه عبادت شدن مجسمه ها و اصنامشان - و اين آلهه كه عددشان بسيار است يا از جنس ملائكه اند و يا از جنس جن و يا از ارواح مكملين براهمه ، اما پرستش شدن جن به خاطر ترس از شر آنها است و پرستش شدن ديگران به خاطر طمع و رحمت آنها و ترس از خشم آنها است كه بعضى از آن آلهه همسران خدا و بعضى پسران خدا و بعضى دختران او هستند.
پس بر ما انسان ها واجب است كه از طريق عبادت با اولياى او و اقوياء خلقش تقرب بجوييم، تا آن ها شفيعان ما نزد او شوند، و آن اوليا و اقوياى خلق، همان آلهه اى هستند كه به جاى خدا عبادت مى شوند - البته از راه عبادت شدن مجسمه ها و اصنامشان - و اين آلهه، كه عددشان بسيار است، يا از جنس ملائكه اند و يا از جنس جن و يا از ارواح مكملين براهمه. اما پرستش شدن جنّ به خاطر ترس از شرّ آن هاست و پرستش شدن ديگران، به خاطر طمع و رحمت آن ها و ترس از خشم آن هاست، كه بعضى از آن آلهه، همسران خدا و بعضى پسران خدا و بعضى دختران او هستند.


اينها كل معارف دينى برهميه و تعليماتى است كه علماى مذهب براهمه به مردم مى آموزند.
اين ها، كلّ معارف دينى «برهميه» و تعليماتى است ،كه علماى مذهب براهمه، به مردم مى آموزند.


ليكن آنچه از كتاب «'''اوپانيشاد'''» كه فصل چهارم از كتاب «'''ويدا'''» و به منزله خاتمه اى است براى آن كتاب ، به دست ميايد، چه بسا با آن كلياتى كه از عقايد براهمه گذشت مطابقت ندارد هر چند كه علماى مذهب براهمه اين عدم تطابق و توافق را تاويل و يك دانشمند متفكر وقتى رساله هاى اوپانيشاد را كه آموزنده معارف الهى است مطالعه مى كند مى بيند كه هر چند اين رسائل ، عالم الوهيت و شؤ ون مربوط به آن ، از قبيل اسماء و صفات و افعال آن يعنى آغاز خلقت ،
ليكن آنچه از كتاب «اوپانيشاد»، كه فصل چهارم از كتاب «ويدا» و به منزله خاتمه اى است براى آن كتاب، به دست می آيد، چه بسا با آن كلياتى كه از عقايد براهمه گذشت، مطابقت ندارد، هرچند كه علماى مذهب براهمه، اين عدم تطابق و توافق را تأويل، و يك دانشمند متفكر، وقتى رساله هاى اوپانيشاد را كه آموزنده معارف الهى است، مطالعه مى كند، مى بيند كه هر چند اين رسائل، عالم الوهيت و شؤون مربوط به آن، از قبيل اسماء و صفات و افعال آن، يعنى آغاز خلقت،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۳۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۳۱ </center>
و اعاده خلق ، و اصل خلقت ، و رزق ، و زنده كردن ، و ميراندن و غير اينها را توصيف مى كند طورى توصيف مى كند كه امور جسمانى و مادى آنطور توصيف مى شود مثلا عالم الوهى را به اوصافى توصيف مى كند كه مستلزم انقسام پذيرى و تكه تكه شدن و داشتن حركت و سكون و انتقال و حلول و اتحاد و بزرگ شدن و كوچك گشتن و ساير احوال جسمانيت و ماديت است ، و ليكن در چند جاى آن رساله ها تصريح شده به اينكه عالم الوهى «'''برهم '''» ذاتى است مطلقه و متعالى از اينكه حد و تعريفى آن را محدود كند، ذاتى است كه داراى اسماء حسنى و صفات عليا از قبيل : علم و قدرت و حيات مى باشد، و ذاتى است منزه از صفات نقص و عوارض ماده و جسمانيت ، ذاتى است كه مثل او چيزى نيست ، و اين مطالب آنقدر در اغلب فصول «'''اوپانيشاد'''» تكرار شده كه هر كس آن كتاب را بخواند به اين مطالب بر خواهد خورد.
و اعاده خلق، و اصل خلقت، و رزق، و زنده كردن، و ميراندن و غير اين ها را توصيف مى كند، طورى توصيف مى كند كه امور جسمانى و مادى آن طور توصيف مى شود.  


و در تحت عنوان «'''شيت استر'''» در ادهياى ششم ، آيه هشتم «'''سرالاكبر'''» عين اين عبارت آمده «'''لم يولد منه شى ء و لم يتولد من شى ء و ليس له كفوا احد'''» و اين خود تصريح است به اينكه برهم احدى الذات است ، نه از چيزى متولد شده و نه چيزى از او متولد مى شود و احدى مثل و مانند او نيست.
مثلا عالم الوهى را به اوصافى توصيف مى كند كه مستلزم انقسام پذيرى و تكه تكه شدن و داشتن حركت و سكون و انتقال و حلول و اتحاد و بزرگ شدن و كوچك گشتن و ساير احوال جسمانيت و ماديت است، وليكن در چند جاى آن رساله ها تصريح شده به اين كه عالم الوهى «برهم»، ذاتى است مطلقه و متعالى از اين كه حد و تعريفى آن را محدود كند. ذاتى است كه داراى اسماء حسنى و صفات عليا از قبيل: علم و قدرت و حيات مى باشد. و ذاتى است منزّه از صفات نقص و عوارض ماده و جسمانيت. ذاتى است كه مثل او چيزى نيست، و اين مطالب، آن قدر در اغلب فصول «اوپانيشاد» تكرار شده، كه هر كس آن كتاب را بخواند، به اين مطالب بر خواهد خورد.
 
و در تحت عنوان «شيت استر»، در ادهياى ششم، آيه هشتم «سرّ الاكبر»، عين اين عبارت آمده:
 
«لَم يُولَد مِنهُ شَئٍ وَ لَم يَتَوَلَّد مِن شَئ وَ لَيسَ لَهُ كُفُواً أحَد»، و اين خود تصريح است به اين كه «برهم»، احدى الذات است. نه از چيزى متولد شده و نه چيزى از او متولد مى شود و احدى، مثل و مانند او نيست.
   
   
و در «اوپانيشاد»، ادهياى چهارم ، آيه ۱۳ مى خوانيم كه شيت استر گفته است: «آيا براى اين ذات نورانى اعمال صالح بجاى آورم و يا آن ذات روشن و ظاهر را ترك گفته ، به درگاه هر فرشته اى قربانى تقديم كنم».
و در «اوپانيشاد»، ادهياى چهارم، آيه ۱۳ مى خوانيم كه شيت استر گفته است: «آيا براى اين ذات نورانى اعمال صالح به جاى آورم و يا آن ذات روشن و ظاهر را ترك گفته، به درگاه هر فرشته اى قربانى تقديم كنم».


و اين خود صريح است در اينكه حق اين است كه غير خداى تعالى هيچ كس و هيچ چيز عبادت نشود و به درگاه غير خدا قربانى تقديم نگردد بلكه سزاوار به عبادت ، تنها او است و هيچ شريكى برايش نيست.
و اين، خود صريح است در اين كه حق اين است كه غير خداى تعالى، هيچ كس و هيچ چيز عبادت نشود و به درگاه غير خدا قربانى تقديم نگردد، بلكه سزاوار به عبادت، تنها اوست و هيچ شريكى برايش نيست.


و اگر كسى به «'''اوپانيشاد'''» مراجعه كند در بسيارى از فصول آن مى بيند كه تصريح شده به اينكه قيامتى هست و اينكه قيامت عالمى است جليل كه خلقت بدان منتهى مى شود و مى بيند كه در بيان ثواب اعمال و عقاب آنها بعد از مرگ عباراتى آورده كه هر چند قابل انطباق با مساءله تناسخ هست ، اما متعين در آن نيست بلكه با مساءله برزخ نيز قابليت انطباق دارد.
و اگر كسى به «اوپانيشاد» مراجعه كند، در بسيارى از فصول آن مى بيند كه تصريح شده به اين كه قيامتى هست، و اين كه قيامت، عالَمى است جليل، كه خلقت بدان منتهى مى شود و مى بيند كه در بيان ثواب اعمال و عقاب آن ها، بعد از مرگ عباراتى آورده، كه هر چند قابل انطباق با مسأله تناسخ هست، اما متعين در آن نيست، بلكه با مسأله برزخ نيز قابليت انطباق دارد.


و در بحث هاى ايراد شده در «'''اوپانيشاد'''» آنچه هيچ ديده نمى شود خبر از اوثان و اصنام و عبادت كردن براى آنها و تقديم قربانى به آنها است.
و در بحث هاى ايراد شده در «اوپانيشاد»، آنچه هيچ ديده نمى شود، خبر از اوثان و اصنام و عبادت كردن براى آن ها و تقديم قربانى به آن هاست.
   
   
و اينهايى كه ما از كتاب و يا به عبارت ديگر از رسائل «'''اوپانيشاد'''» نقل كرديم (كه البته آنچه نقل نكرديم بيشتر از اينها است)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۳۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۳۲ </center>
حقايقى است بس بلند و معارفى است حق كه هر انسان سليم الفطرهاى به آن اعتماد مى كند و اين مطالب - همانطور كه ملاحظه مى فرماييد - تمامى اصول وثنيّت را كه در اول بحث برشمرديم نفى مى كند.
و اين هايى كه ما از كتاب و يا به عبارت ديگر از رسائل «اوپانيشاد» نقل كرديم (كه البته آنچه نقل نكرديم، بيشتر از اين ها است)، حقايقى است بس بلند و معارفى است حق، كه هر انسان سليم الفطره اى به آن اعتماد مى كند و اين مطالب - همان طور كه ملاحظه مى فرماييد - تمامى اصول «وثنيّت» را كه در اول بحث برشمرديم، نفى مى كند.
 
و آنچه كه نظر عميق و بحث دقيق ما را بدان رهنمون مى شود، اين است كه:


و آنچه كه نظر عميق و بحث دقيق ما را بدان رهنمون مى شود اين است كه اينگونه مطالب ، حقايق عاليه اى است كه بعضى از افراد انگشت شمارى كه اهل ولايت اللّه بوده اند آن را كشف كرده و به بعضى از شاگردان خود كه صلاحيت آنان را به دست آورده بودند تعليم و خبر داده اند، چيزى كه هست اين مردان برجسته و انگشت شمار آنچه به شاگردان خود گفته اند غالبا به طريق رمز بوده و در تعليم خود مثالهايى نيز به كار برده اند.
اين گونه مطالب، حقايق عاليه اى است كه بعضى از افراد انگشت شمارى كه اهل ولايت اللّه بوده اند، آن را كشف كرده و به بعضى از شاگردان خود، كه صلاحيت آنان را به دست آورده بودند، تعليم و خبر داده اند. چيزى كه هست، اين مردان برجسته و انگشت شمار، آنچه به شاگردان خود گفته اند، غالبا به طريق رمز بوده و در تعليم خود، مثال هايى نيز به كار برده اند.




۱۶٬۲۶۹

ویرایش