۱۷٬۲۰۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
و بودا از | و بودا از خانواده اى شاهنشاهى بوده كه به خاندان «سوذودانا» معروف بوده اند، كه از دنيا و شهوات آن كناره گيرى نموده، و در جوانى از مردم عزلت مى گزيده است و سال هايى از عمر خود را در بعضى از جنگل هاى وحشتناك به تزهد و رياضت كشيدن گذرانده، تا آن جا كه دلش به نور معرفت روشن شده است. آنگاه از جنگل خارج شده، به ميان مردم آمده و به طورى كه گفته اند، در آن هنگام، سى و شش سال از عمر او مى گذشته و در بين مردم به دعوت پرداخته و آنان را به تخلص از رنج و بدبختى، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۰ </center> | ||
و رستگارى به راحتى كبرى و حياتى آسمانى و ابدى و سرمدى دعوت مى كرده و آنان را نصيحت مى نموده و به تمسك به ذيل شريعت خود تشويق مى كرده است و اصول | و رستگارى به راحتى كبرى و حياتى آسمانى و ابدى و سرمدى دعوت مى كرده و آنان را نصيحت مى نموده و به تمسك به ذيل شريعت خود تشويق مى كرده است. و اصول شريعتش، عبارت بوده از: تخلق به اخلاق كريمه و رها كردن شهوات و اجتناب از رذائل. | ||
و بودا ( | و بودا (به طورى كه نقل شده)، بر خلاف برهمى ها كه خود را تافته اى جدا بافته مى دانستند و به طور كلى مردم را در تشرف به سعادت دينى متفاوت و زنان و كودكان را به كلّى محروم از اين سعادت مى دانستند، همواره درباره خود و معايب و وساوس درونی اش صحبت مى كرده، و هيچ بزرگى و تكبرى براى خود قائل نبوده، و رسما مى گفته: | ||
من نيز، مانند همه شما گرفتار تسويلات و وساوس نفسانى هستم. و نيز مى گفته: در عالَم، به جز يك شريعت، شريعت ديگرى نيست، و گويا منظورش اين بوده كه همه شرايع در اين سخن اتفاق دارند كه: مجرمان، بايد به شدت عقوبت شوند و صالحان، به ثواب عظيم برخوردار گردند، ولى شريعت من هيچ سخنى از عقوبت نداشته و براى عموم مردم نعمت است و در آن شريعت، همانند آسمان، جايى است براى مردان و زنان و كودكان و دختران و اغنياء و فقراء. چيزى كه هست، توانگران به زحمت مى توانند اين راه را بپيمايند. | |||
تعليم بودا، به طورى كه از عقايد بودائيان بر مى آيد، بر اين اساس است كه طبيعت، تهى و توخالى بوده و چيزى، جز وهمى حيله گر نيست و عدم در همه جا و در هر زمان وجود دارد و مملو از غش است، و همين عدم است كه همه ديوارها و موانع بين اصناف مردم و جنسيات و احوال دنيوى آنان را بر مى دارد و نه تنها مردم را برادر يكديگر مى سازد، بلكه حتى كرم ها را نيز، برادر بودائيان مى سازد. | |||
اين بود قواعد اصولى كيش | «بودائيان» معتقدند به اين كه: آخرين عبارتى كه «سقيامونى»، به آن تكلم كرده، اين بوده: «هر موجود مركب فانى است». و در نظر بودائيان، هدف نهايى و آخرين مرحله كمال، عبارت است از: نجات نفس از هر بيمارى و غرور. | ||
و نيز معتقدند به اين كه: دوره «تناسخ»، كه البته نقطه اى نهايى كه بدان منتهى شود، ندارد، در يك صورت از وسط پاره مى شود و قطع مى گردد و آن، وقتى است كه نفس از تولد جديد امتناع بورزد، كه در اين صورت، تصميم مى گيرد خود را حتى از ميل به هستى پاك كند. | |||
اين بود قواعد اصولى كيش بودا، كه به طور صريح، در قديمى ترين تعليماتش كه در «الاريانى ستيانس» درج شده، آمده است و عبارت است از: چهار قاعده مهم كه به خود سقيامونى نسبت داده شده و گفته اند وى، اين چهار قاعده را در اولين موعظه اش كه در جنگلى معروف به «جنگل غزال»، در نزديكى هاى بنارس ايراد كرده بود، خاطرنشان ساخته است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۱ </center> | ||
و اين حقايق چهارگانه عبارتند از معرفى | و اين حقايق چهارگانه عبارتند از: معرفى «الم»، معرفى ريشه آن، لا شئ كردن و از بين بردن الم، و راهى كه آدمى را موفق به از بين بردن آن مى كند. | ||
در معرفى «الم» گفته است: «الم»، عبارت است از ولادت و سن و مرض و مرگ و برخورد با ناملايمات و جدا شدن از محبوب ها و عجز از رسيدن به مقاصد، و اسباب «الم»، عبارت است از شهوات نفسانى و جسمى و هواهاى درونى. | |||
و حقيقت سوم عبارت است از لا | و حقيقت سوم عبارت است از: لا شئ كردن همه اين سبب ها. و حقيقت چهارم عبارت است از: لا شئ كردن الم، كه درباره حقيقت چهارم گفته است: اين طريقه هشت قسم است: ۱ - نظر صحيح. ۲ - حس صحيح. ۳ - نطق صحيح. ۴ - فعل صحيح. ۵ - مركز صحيح. ۶ - جدّ و كوشش صحيح. ۷ - ذكر صحيح. ۸ - تأمل و تفكر صحيح، كه اين هشت طريقه از نظر بودائيان عبارت است از: ايمان، و در حفاری هايى كه در بسيارى از بناهاى باستانى آنان شده، و همچنين در چند كتاب از كتب مدونه آنان نيز، آمده (نوشته اند) كه: ايمان عبارت است از اين هشت چيز. | ||
و اما دستور العمل و ادب | و اما دستور العمل و ادب «بودا»، هرچه هست، برگشتش به سه چيز است: ۱ - اجتناب از هر چيز پست و زشت. ۲ - عمل كردن و انجام دادن هر كار نيك. ۳ - تهذيب عقل. | ||
و آنچه ما از تعاليم | و آنچه ما از تعاليم «بودا» در اين جا آورديم، آن تعاليمى است كه مذاهب مختلف بودایى همه در آن اتفاق دارند و هيچ اختلافى در آن نيست، و اما غير اين ها، يعنى كيفيت عبادت و قربانى كردن كهونت و فلسفه و اسرارى كه براى امورى ذكر كرده اند، مسايلى است كه در طول زمان و مرور ايام به كيش «بودا» اضافه كرده اند، كه سخنانى عجيب و آرایى غريب در آن ديده مى شود. آرایى در مورد خلقت عالم و سخنانى در مورد نظم عالم و چيزهايى ديگر. | ||
از جمله | از جمله حرف هاى عجيبى كه زده اند، اين است كه: «بودا»، به هيچ وجه از ناحيه خدا حرف نمى زده و اين، نه بدان جهت بوده كه مبدأ هستى را قبول نداشته، و يا از آن رويگردان بوده، بلكه از اين جهت بوده كه او همه تلاش خود را صرف مجهز كردن مردم به زهد و ترك زندگى دنيوى و نفرت دادن از اين خانه غرور و نيرنگ مى كرده. | ||
<span id='link288'><span> | <span id='link288'><span> | ||
'''* ۸ - وثنيّت عرب: ''' | |||
۸ - وثنيّت عرب : وثنى هاى | |||
وثنى هاى عرب، اولين طايفه اى هستند كه اسلام لبه تيز مبارزات خود را متوجه آنان نموده و به دين توحيد دعوتشان كرده و در عهد جاهليت، قسمت عمده مردم عرب بدوى بودند و شهرنشين ها، امثال مردم يمن نيز، در عين داشتن تمدن شهرى، مع ذلك طبع صحرانشينى خود را حفظ كرده بودند و علاوه بر رسوم موروثى از نياكان، رسومى هم از | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۲ </center> | ||
همسايگان نيرومندشان چون ايران و روم و مصر و حبشه و هند در آنان حكم مى | همسايگان نيرومندشان چون ايران و روم و مصر و حبشه و هند در آنان حكم مى كرد، كه يك دسته از آن رسوم و آداب، رسوم و آداب دينى بود. | ||
و نياكان قديم | و نياكان قديم عرب، يعنى آن ها كه عرب خالص بودند و قوم «عاد»، «ارم» و «ثمود» از آن جمله بودند، همه دين وثنيّت داشتند. به دليل اين كه خداى تعالى، در كتاب مجيدش، در ضمن سرگذشت قوم هود و صالح و اصحاب مدين و اهل سبا، و داستان سليمان و خبرى كه هدهد از آن سرزمين برايش آورد، داشتن اين مسلك را به اين اقوام نسبت داده و اين اعتقاد را از آنان حكايت كرده است. | ||
وضع نياكان عرب بدين منوال | وضع نياكان عرب بدين منوال بود، تا آن كه ابراهيم «عليه السلام»، فرزندش اسماعيل و همسرش هاجر را به سرزمين مكه آورد، كه سرزمينى خشك و بدون آب و علف بود، و تنها قبيلۀ «جُرهُم» در آن زندگى مى كردند. ابراهيم «عليه السلام»، آن دو را در آن سرزمين گذاشت، و اسماعيل در آن جا رشد كرد و به تدريج شهر مكه ساخته شد. | ||
آنگاه ابراهيم «عليه السلام»، كعبه بيت الحرام را در آن جا بنا نهاد و مردم را به دين حنيف خود، كه همان دين اسلام بود، دعوت نمود و مردم حجاز و اطراف آن، دين آن جناب را پذيرفتند. و ابراهيم «عليه السلام»، حج خانه خدا و مراسم آن را براى آنان تشريع نمود، كه آيه شريفه زيرف به همه اين مطالب دلالت داشته و فرمان خداى تعالى، به ابراهيم را اين طور حكايت مى كند: «وَ أذِّن فِى النَّاسِ بِالحَجِّ يَأتُوكَ رِجَالاً وَ عَلَى كُلّ ضَامِرٍ يَأتِينَ مِن كُلّ فَجٍّ عَمِيقٍ». | |||
پس از گذشت ايام، بعضى از اعراب در اثر معاشرتشان با يهوديانى كه در ناحيه اى از حجاز ساكن بودند، به دين يهود گرايش پيدا نموده و كيش نصرانيت نيز، در بعضى از نواحى جزيره رخنه يافت و همچنين كيش مجوسيت، در ناحيه اى ديگر، براى خود جا باز كرد. | |||
زمانى كه | بعد از اين حوادث، وقايعى در مكه، بين دودمان اسماعيل و قوم «جُرهُم» اتفاق افتاد و سرانجام دودمان اسماعيل، قوم «جُرهُم» را از مكه بيرون كرد و «عمرو بن لحى»، بر شهر مكه و اطراف آن مستولى گرديد. | ||
زمانى كه «عمرو بن لحى» به مرض سختى مبتلا شد، به او گفتند: در «بلقاء»، از سرزمين شام، آبگرمى هست كه اگر در آن استحمام كنى، بهبودى مى يابى. عمرو به شام رفت و در ناحيه «بلقاء»، در آن آبگرم استحمام كرد و بهبودى يافت، و در آن سرزمين به مردمى برخورد كه بت مى پرستيدند. از آنان پرسيد كه: | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۳ </center> | ||
اين چه مراسمى | اين چه مراسمى است؟ گفتند: اين بت ها، ارباب ما هستند كه ما آن ها را به شكل هياكل علوى و به شكل افرادى از بشر ساخته ايم، تا از آن ها يارى بخواهيم و آن ها ما را يارى كنند و در هنگام خشكسالى از آن ها باران بخواهيم و براى ما باران بفرستند. | ||
«عمرو بن لحى»، از اين سخن خوشش آمد و از آن مردم خواست تا بتى از بت هايشان را به وى بدهند. | |||
آن ها نيز، بتى به نام «هُبَل» به وى دادند. عمرو، «هُبَل» را به مكه آورد و بر بام كعبه نهاد. بت «أساف» و بت «نائله»، كه به گفته شهرستانى، در كتاب «ملل و نحل»، به شكل زن و شوهرى بودند، و بنا به گفته ديگران، به شكل دو جوان بودند، نيز با او بود. | |||
عمرو، مردم را دعوت كرد به اين كه بت ها را بپرستند و اين پيشنهاد را در بين قوم خود ترويج كرد و قوم او، كه همان دودمان اسماعيل بودند، پس از آن كه سال ها بر دين توحيد بودند و مردم دنيا آنان را پيروان دين حنيف مى شناختند - چون پيروان ملت ابراهيم «عليه السلام» بودند - به كيش بت پرستى برگشتند. در حقيقت معناى «حنفيت» را از دست داده و فقط اسم آن برايشان باقى ماند و «حنفاء»، اسم شد براى بت پرستان عرب. | |||
و يكى از عواملى كه باعث شد كيش وثنيّت را زود بپذيرند و آنان را به كيش وثنيت نزديك سازد اين بوده كه مردم حجاز چه يهود و چه نصارا و چه مجوس و چه بت پرستش ، احترام بسيارى براى كعبه قائل بودند و اين شدت احترام به حدى رسيده بود كه وقتى مى خواستند از اين سرزمين خارج شوند و به نقطه اى سفر كنند، سنگى از سنگهاى حرم را به عنوان تبرك و محفوظ بودن از خطر با خود مى بردند و هر جا كه منزل مى كردند آن سنگ را زمين گذاشته دورش طواف مى كردند تا هم به اين وسيله سفر خود را مبارك سازند و هم محبّت خود نسبت به كعبه و حرم را اظهار كرده باشند. | و يكى از عواملى كه باعث شد كيش وثنيّت را زود بپذيرند و آنان را به كيش وثنيت نزديك سازد اين بوده كه مردم حجاز چه يهود و چه نصارا و چه مجوس و چه بت پرستش ، احترام بسيارى براى كعبه قائل بودند و اين شدت احترام به حدى رسيده بود كه وقتى مى خواستند از اين سرزمين خارج شوند و به نقطه اى سفر كنند، سنگى از سنگهاى حرم را به عنوان تبرك و محفوظ بودن از خطر با خود مى بردند و هر جا كه منزل مى كردند آن سنگ را زمين گذاشته دورش طواف مى كردند تا هم به اين وسيله سفر خود را مبارك سازند و هم محبّت خود نسبت به كعبه و حرم را اظهار كرده باشند. | ||
خط ۶۷: | خط ۷۸: | ||
<span id='link289'><span> | <span id='link289'><span> | ||
'''* ۹- دفاع اسلام از توحيد و نبردش با وثنيّت:''' | |||
۹ - دفاع اسلام از توحيد و نبردش با وثنيّت : دعوت الهى چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام همواره با وثنيّت در جنگ بوده و در برابر آن ايستاده و مردم را به سوى دين توحيد خوانده است ، همچنانكه خداى تعالى در قرآن كريم در ضمن سرگذشت دعوت انبياء و رسولانى چون نوح و هود و صالح و ابراهيم و شعيب و موسى (عليه السلام ) اين معنا را آورده و در ضمن سرگذشت عيسى و لوط و يونس (عليه السلام) به آن اشاره فرموده است. | |||
دعوت الهى چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام همواره با وثنيّت در جنگ بوده و در برابر آن ايستاده و مردم را به سوى دين توحيد خوانده است ، همچنانكه خداى تعالى در قرآن كريم در ضمن سرگذشت دعوت انبياء و رسولانى چون نوح و هود و صالح و ابراهيم و شعيب و موسى (عليه السلام ) اين معنا را آورده و در ضمن سرگذشت عيسى و لوط و يونس (عليه السلام) به آن اشاره فرموده است. | |||
و در آيه شريفه زير مطلب را بطور اجمال آورده مى فرمايد: «'''و ما ارسلنا من قبلك من رسول الا نوحى اليه انه لا اله الا انا فاعبدون '''». | و در آيه شريفه زير مطلب را بطور اجمال آورده مى فرمايد: «'''و ما ارسلنا من قبلك من رسول الا نوحى اليه انه لا اله الا انا فاعبدون '''». | ||
خط ۹۰: | خط ۱۰۲: | ||
و نيز روايت وارد شده كه عبادت كردن خدا به طمع بهشت ، عبادت اجيران است و عبادت كردن از ترس عذاب خدا، عبادت بردگان زير دست است ، و حق عبادت آن است كه آدمى خداى تعالى را به خاطر اينكه دوستش مى دارد عبادت كند و اين عبادت ، عبادت بندگان گرامى و بزرگوار است و اين مقامى است مكنون كه جز پاكان كسى به آن دسترسى ندارد و در سابق در بحث هايى كه گذشت رواياتى چند در اين باب نقل شد. | و نيز روايت وارد شده كه عبادت كردن خدا به طمع بهشت ، عبادت اجيران است و عبادت كردن از ترس عذاب خدا، عبادت بردگان زير دست است ، و حق عبادت آن است كه آدمى خداى تعالى را به خاطر اينكه دوستش مى دارد عبادت كند و اين عبادت ، عبادت بندگان گرامى و بزرگوار است و اين مقامى است مكنون كه جز پاكان كسى به آن دسترسى ندارد و در سابق در بحث هايى كه گذشت رواياتى چند در اين باب نقل شد. | ||
<span id='link290'><span> | <span id='link290'><span> | ||
۱۰ - بناى سيره رسول خدا | '''* ۱۰ - بناى سيره رسول خدا «ص»، بر توحيد و نفى شركاء:''' | ||
خداى تعالى در آيه زير برنامه اى را كه به رسول گراميش دستور داده تا آن را سيره خود در مجتمع بشرى قرار دهد بطور اجمال بيان كرده و مى فرمايد: | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۸ </center> | ||
«قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم ان لا نعبد الا اللّه و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون اللّه فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون» و نيز در آيه زير به رخنه يافتن عقايد وثنيّت در دين حنيف آنان اشاره نموده مى فرمايد: «قل يا اهل الكتاب لا تغلوا فى دينكم غير الحق و لا تتبعوا اهواء قوم قد ضلوا من قبل و اضلوا كثيرا و ضلوا عن سواء السبيل» و نيز در مقام مذمت اهل كتاب فرموده: «اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون اللّه و المسيح بن مريم و ما امروا الا ليعبدوا الها واحدا لا اله الا هو سبحانه عما يشركون». | «قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم ان لا نعبد الا اللّه و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون اللّه فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون» و نيز در آيه زير به رخنه يافتن عقايد وثنيّت در دين حنيف آنان اشاره نموده مى فرمايد: «قل يا اهل الكتاب لا تغلوا فى دينكم غير الحق و لا تتبعوا اهواء قوم قد ضلوا من قبل و اضلوا كثيرا و ضلوا عن سواء السبيل» و نيز در مقام مذمت اهل كتاب فرموده: «اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون اللّه و المسيح بن مريم و ما امروا الا ليعبدوا الها واحدا لا اله الا هو سبحانه عما يشركون». | ||
خط ۱۰۳: | خط ۱۱۷: | ||
نه در نوشيدنيها، نه در پوشيدنيها و كيفيت آن ، نه در نشستن و جاى آن ، نه در راه رفتن و نه در هيچ چيز ديگر كه ما جوامع و كليات سيره آن جناب را در جلد ششم اين كتاب آورديم. | نه در نوشيدنيها، نه در پوشيدنيها و كيفيت آن ، نه در نشستن و جاى آن ، نه در راه رفتن و نه در هيچ چيز ديگر كه ما جوامع و كليات سيره آن جناب را در جلد ششم اين كتاب آورديم. | ||
==بحثى ديگر، در ادامه بحث سابق== | |||
در اين بحث ، تعليم قرآن كريم را بطور اجمال و كلى به قياس با تعاليم «ويدا» و «اوستا» و تورات و انجيل يعنى كتاب بودائيان و مجوسيان و يهوديان و نصارا مى سنجيم و اين بحث ، بحثى است تحليلى و شريف. | در اين بحث ، تعليم قرآن كريم را بطور اجمال و كلى به قياس با تعاليم «ويدا» و «اوستا» و تورات و انجيل يعنى كتاب بودائيان و مجوسيان و يهوديان و نصارا مى سنجيم و اين بحث ، بحثى است تحليلى و شريف. | ||
<span id='link291'><span> | <span id='link291'><span> | ||
'''* ۱ - تناسخ در نظر وثنى مذهبان:''' | |||
يكى از اصول اوليه اى كه كيش برهميه و امثال آن از قبيل بودائيه و صابئيه دارند اعتقاد به تناسخ است ، و تناسخ اين است كه بگوييم عالم محكوم به كون و فساد دائمى است ، پس اين عالم مشهود كه حس ما آن را احساس مى كند و همچنين اجزايى كه در آن هست از عالم ديگرى مثل خود و سابق بر خود تكون يافته و همچنين آن عالم سابق بر اين عالم نيز از عالمى قبل از خود متولد شده و پديد آمده و همچنين تا بى نهايت هر عالمى از عالم سابق بر خود متولد شده است ، و اين عالم به زودى فاسد مى شود همانطور كه مى بينيم تك تك اجزاى آن فاسد مى شود. | يكى از اصول اوليه اى كه كيش برهميه و امثال آن از قبيل بودائيه و صابئيه دارند اعتقاد به تناسخ است ، و تناسخ اين است كه بگوييم عالم محكوم به كون و فساد دائمى است ، پس اين عالم مشهود كه حس ما آن را احساس مى كند و همچنين اجزايى كه در آن هست از عالم ديگرى مثل خود و سابق بر خود تكون يافته و همچنين آن عالم سابق بر اين عالم نيز از عالمى قبل از خود متولد شده و پديد آمده و همچنين تا بى نهايت هر عالمى از عالم سابق بر خود متولد شده است ، و اين عالم به زودى فاسد مى شود همانطور كه مى بينيم تك تك اجزاى آن فاسد مى شود. | ||
ویرایش