گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۱۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۲: خط ۵۲:
<span id='link110'><span>
<span id='link110'><span>
==مقصود از نور خدا، همان نور ايمان و معرفت است، كه به مؤمنان اختصاص دارد ==
==مقصود از نور خدا، همان نور ايمان و معرفت است، كه به مؤمنان اختصاص دارد ==
«'''مثل نوره'''» - اين آيه شريفه ، نور خدا را توصيف مى كند، و اگر كلمه «نور» را اضافه به ضمير خدا كرده ، و فرموده «نور او» - با در نظر گرفتن اينكه اضافه مذكور، لاميه است و معنايش «نورى كه مال اوست» مى باشد - خود دليل بر اين است كه مراد وصف آن نور كه خود خداست نيست ، بلكه مراد و صف آن نورى است كه خدا آن را افاضه مى كند، البته باز مراد از آن ، نور عامى كه افاضه اش كرده ، و به وسيله آن هر چيزى ظهور يافته و عبارت است از وجودى كه هرچيزى به آن وصف مى گردد نيست به دليل اينكه بعد از تتميم مثل فوق،
«'''مَثَلُ نُورِهِ'''» - اين آيه شريفه، نور خدا را توصيف مى كند، و اگر كلمه «نور» را به ضمير خدا اضافه كرده و فرموده «نور او» - با در نظر گرفتن اين كه اضافه مذكور، لاميه است و معنايش «نورى كه مال اوست» مى باشد - خود، دليل بر اين است كه مراد وصف آن نور كه خود خداست، نيست، بلكه مراد وصف آن نورى است كه خدا آن را افاضه مى كند.
 
البته باز مراد از آن، نور عامى كه افاضه اش كرده، و به وسيله آن، هر چيزى ظهور يافته و عبارت است از وجودى كه هر چيزى به آن وصف مى گردد، نيست. به دليل اين كه بعد از تتميم مثل فوق، فرموده:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۷۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۷۱ </center>
فرموده: «خدا هر كه را بخواهد به سوى نور خود هدايت مى كند». و اگر مقصود «وجود» بود كه همه موجودات به آن رسيده اند، ديگر به موجود خاصى اختصاص نداشت ، بلكه مراد از آن نور، نورى است خاص كه خداى تعالى آن را تنها به مؤ منين اختصاص داده و آن به طورى كه از كلام استفاده مى شود حقيقت ايمان است .
«خدا هر كه را بخواهد، به سوى نور خود هدايت مى كند».  
 
و اگر مقصود «وجود» بود كه همه موجودات به آن رسيده اند، ديگر به موجود خاصى اختصاص نداشت، بلكه مراد از آن نور، نورى است خاص، كه خداى تعالى، آن را تنها به مؤمنان اختصاص داده و آن، به طورى كه از كلام استفاده مى شود، حقيقت ايمان است.
 
همچنان كه در ساير موارد قرآن كريم مى بينيم خداى سبحان، اين نور خاص را به خود نسبت داده. مثلا فرموده: «يُرِيدُونَ لِيُطفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأفوَاهِهِم وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ». و نيز فرموده: «أوَ مَن كَانَ مَيتاً فَأحيَينَاهُ وَ جَعَلنَا لَهُ نُوراً يَمشِى بِهِ فِى النَّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِى الظُّلُمَاتِ لَيسَ بِخَارِجٍ مِنهَا».
 
و نيز فرموده: «يُؤتِكُم كِفلَينِ مِن رَحمَتِهِ وَ يَجعَل لَكُم نُوراً تَمشُونَ بِهِ». و نيز فرموده: «أفَمَن شَرَحَ اللّهُ صَدرَهُ لِلإسلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِن رَبِّهِ»، و اين «نور»، همان نور ايمان و معرفت است، كه گفتيم خداوند به مؤمنان اختصاص داده، تا در راه به سوى پروردگارشان از آن استفاده كنند.


همچنان كه در ساير موارد قرآن كريم مى بينيم خداى سبحان اين نور خاص را به خود نسبت داده ، مثلا فرموده: «يريدون ليطفوا نور اللّه بافواههم و اللّه متم نوره» و نيز فرموده: «او من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى النّاس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها» و نيز فرموده: «يوتكم كفلين من رحمتة و يجعل لكم نورا تمشون» به و نيز فرموده: «افمن شرح اللّه صدره للاسلام فهو على نور من ربه» و اين نور همان نور ايمان و معرفت است كه گفتيم خداوند به مؤمنين اختصاص داده تا در راه به سوى پروردگارشان از آن استفاده كنند.
و مراد از آن قرآن نيست، همچنان كه بعضى پنداشته اند براى اين كه آيه، در مقام توصيف عموم مؤمنان است كه قبل از نزول قرآن، چه وضعى داشتند و بعد از آن، چه وضعى به خود گرفتند.  


و مراد از آن قرآن نيست ، همچنان كه بعضى پنداشته اند براى اينكه آيه ، در مقام توصيف عموم مؤمنين است كه قبل از نزول قرآن چه وضعى داشتند و بعد از آن چه وضعى به خود گرفتند، علاوه بر اين در چند جاى قرآن صريحا اين نور را وصف مؤمنين خوانده از آن جمله فرموده: «لهم اجرهم و نورهم» و نيز فرموده «يقولون ربّنا اتمم لنا نورنا» و معنا ندارد كه قرآن وصف مؤمنين باشد، و اگر به اعتبار معارفى كه قرآن براى آنان كشف مى كند در نظر گرفته شود، بازبه همان معنايى كه ما گفتيم بر مى گردد.
علاوه بر اين، در چند جاى قرآن صريحا اين نور را وصف مؤمنان خوانده. از آن جمله فرموده: «لَهُم أجرُهُم وَ نُورُهُم». و نيز فرموده: «يَقُولُونَ رَبَّنَا أتمِم لَنَا نُورَنَا»، و معنا ندارد كه قرآن وصف مؤمنان باشد، و اگر به اعتبار معارفى كه قرآن براى آنان كشف مى كند، در نظر گرفته شود. باز به همان معنايى كه ما گفتيم، بر مى گردد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۱۷۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۱۷۲ </center>
تمثيل نور خدا به نور چراغ، براى بيان تابش نور ايمان و معرفت در قلوب مؤمنين
==تمثيل نور خدا به نور چراغ، براى بيان تابش نور ايمان و معرفت در قلوب مؤمنان==


«'''كمشكوه فيها مصباح المصباح فى زجاجة '''» - آنچه تشبيه به مشكات شده ، به مشكات و همه خصوصياتى كه در آيه براى آن آمده تشبيه شده، نه تنها به كلمه مشكات، يعنى «فيها مصباح المصباح فى زجاجة ...» همه در اين تشبيه دخالت دارند، چون اگر تنها به مشكات تشبيه شده باشد معنا فاسد مى شود، و اين در تمثيلات قرآن نظاير زيادى دارد.
«'''كَمِشكَوةٍ فِيهَا مِصبَاحٌ المِصبَاحُ فِى زُجَاجَةٍ '''» - آنچه تشبيه به «مشكات» شده، به مشكات و همه خصوصياتى كه در آيه براى آن آمده، تشبيه شده، نه تنها به كلمۀ «مشكات»، يعنى «فِيهَا مِصبَاحٌ المِصبَاحُ فِى زُجَاجَة...»، همه در اين تشبيه دخالت دارند. چون اگر تنها به «مشكات» تشبيه شده باشد معنا فاسد مى شود، و اين در تمثيلات قرآن، نظاير زيادى دارد.


«'''الزجاجة كانها كوكب درى '''» - تشبيه «زجاجة» به «كوكب درى» به خاطر شدت و بسيارى لمعان نور مصباح و تابش آن است ، معمولا وقتى شيشه را روى چراغ بگذارند بهتر مى سوزد، و ديگر با وزش باد نوسان و اضطراب پيدا نمى كند و در نتيجه مانند كوكب درى مى درخشد و درخشش آن ثابت است.
«'''الزُّجَاجَةٌ كَأنَّهَا كَوكَبٌ دُرِّىٌ '''» - تشبيه «زُجَاجة» به «كَوكَب دُرّى»، به خاطر شدت و بسيارى لمعان نور مصباح و تابش آن است. معمولا وقتى شيشه را روى چراغ بگذارند، بهتر مى سوزد، و ديگر با وزش باد، نوسان و اضطراب پيدا نمى كند و در نتيجه مانند كوكب درى مى درخشد و درخشش آن ثابت است.


«'''يوقد من شحرة مباركة زيتونة ، لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضى ء، و لو لم تمسسه نار'''» - اين آيه خبر بعد از خبر است براى مصباح ، يعنى مصباح مى سوزد در حالى كه اشتعال خود را از درخت مبارك زيتونى گرفته كه نه غربى است و نه شرقى. يعنى اشتعالش از روغن است كه از درخت زيتون گرفته مى شود.  
«'''يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيتُونَةٍ لَا شَرقِيَّةٍ وَ لَا غَربِيّةٍ يَكَادُ زَيتُهَا يُضِئُ وَ لَو لَم تَمسَسهُ نَارٌ'''» - اين آيه، خبر بعد از خبر است براى مصباح. يعنى مصباح مى سوزد، در حالى كه اشتعال خود را از درخت مبارك زيتونى گرفته كه نه غربى است و نه شرقى. يعنى اشتعالش از روغن است كه از درخت زيتون گرفته مى شود.  


و مقصود از اين كه فرمود آن درخت نه شرقى است و نه غربى اين است كه نه در جانب مشرق روييده و نه در جانب مغرب ، تا در نتيجه سايه آن در جانب مخالف بيفتد، و ميوه اش به خوبى نرسد و روغنش صاف و زلال نشود، بلكه در وسط قرار دارد و ميوه اش به خوبى مى رسد و روغنش زلال مى شود.
و مقصود از اين كه فرمود: «آن درخت، نه شرقى است و نه غربى»، اين است كه نه در جانب مشرق روييده و نه در جانب مغرب، تا در نتيجه، سايه آن در جانب مخالف بيفتد، و ميوه اش به خوبى نرسد و روغنش صاف و زلال نشود، بلكه در وسط قرار دارد و ميوه اش به خوبى مى رسد و روغنش زلال مى شود.


دليل بر اين معنا، جمله «يكاد زيتها يضى ء، و لو لم تمسسه نار» است، چون ظاهر سياق اين است كه مراد از آن ، صفا و زلالى روغن و كمال استعداد آن براى اشتعال است و اين صفاى روغن از درختى حاصل مى شود كه داراى آن دو صفت نه شرقى و نه غربى باشد.  
دليل بر اين معنا، جملۀ «يَكَادُ زَيتُهَا يُضِئُ وَ لَو لَم تَمسَسهُ نَارٌ» است. چون ظاهر سياق اين است كه مراد از آن، صفا و زلالى روغن و كمال استعداد آن براى اشتعال است و اين صفاى روغن از درختى حاصل مى شود كه داراى آن دو صفت نه شرقى و نه غربى باشد.  


و اما گفتار بعضى از مفسرين كه گفته اند: مراد از جمله «لا شرقيه و لا غربية» اين است كه درخت مذكور درخت دنيايى نيست تا در مشرق و يا در مغرب برويد بلكه درخت بهشتى است و همچنين گفتار بعضى ديگر كه گفته اند: مراد اين است كه اين درخت از درختان مشرق معمور و مغرب معمور دنيا نيست ، بلكه از درختان شام است در ميان مشرق و مغرب قرار دارد كه زيت آن بهترين زيت است ، قابل قبول نيست ، چون از سياق فهميده نمى شود.
و اما گفتار بعضى از مفسران كه گفته اند: مراد از جملۀ «لَا شَرقِيَّةٍ وَ لَا غَربِيَّةٍ»، اين است كه درخت مذكور درخت دنيايى نيست تا در مشرق و يا در مغرب برويد، بلكه درخت بهشتى است و همچنين گفتار بعضى ديگر كه گفته اند: مراد اين است كه اين درخت، از درختان مشرق معمور و مغرب معمور دنيا نيست، بلكه از درختان شام است در ميان مشرق و مغرب قرار دارد، كه زيت آن، بهترين زيت است، قابل قبول نيست. چون از سياق فهميده نمى شود.


«'''نور على نور'''» - اين جمله خبر است براى مبتداى حذف شده و آن مبتدا ضميرى
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۷۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۷۳ </center>
است كه به نور زجاجة بر مى گردد، و نور زجاجة از سياق فهميده مى شودو معنايش اين است كه نور زجاجة مذكور نورى است عظيم بالاى نور عظيمى ديگر، يعنى نورى در كمال تلمع و درخشش .
«'''نُورٌ عَلَى نُورٌ'''» - اين جمله، خبر است براى مبتداى حذف شده و آن مبتدا، ضميرى است كه به «نور زجاجة» بر مى گردد، و «نور زجاجة»، از سياق فهميده مى شود و معنايش اين است كه: نور زجاجة مذكور، نورى است عظيم، بالاى نور عظيمى ديگر. يعنى نورى در كمال تلمع و درخشش.


مراد از جمله «نور على نور» در آيه شريفه
==مراد از جملۀ «نُورٌ عَلَى نُور» در آيه شريفه==


و مراد «از بودن نور بالاى نور» به طورى كه بعضى گفته اند: دو چندان بودن و شدت آن است نه تعددش. پس مراد اين نيست كه نور معين يا غير معينى است بالاى نورى ديگر نظير آن ، و نيز مراد اين نيست كه آن نور مجمع دو نور است ، بلكه مراد اين است كه آن نورى است متضاعف و دو چندان ، بدون اينكه هر يك از ديگرى متمايز باشد، و اين گونه تعبيرات در كلام شايع است.
و مراد «از بودن نور، بالاى نور»، به طورى كه بعضى گفته اند: دو چندان بودن و شدّت آن است، نه تعددش. پس مراد اين نيست كه نور معين يا غير معينى است، بالاى نورى ديگر نظير آن، و نيز مراد اين نيست كه آن نور مجمع دو نور است، بلكه مراد اين است كه آن نورى است متضاعف و دو چندان، بدون اين كه هر يك از ديگرى متمايز باشد، و اين گونه تعبيرات در كلام شايع است.


و اين معنا خالى از جودت و زيبايى نيست و هر چند كه مراد از آن را تعدد نور بدانيم باز خالى از لطف و دقت نمى باشد، چون همانطور كه نور صادر از مصباح نسبتى به مصباح دارد، هم چنين نسبتى هم به شيشه لوله دارد كه باعث درخشش آن شده ، چيزى كه هست نسبتش به مصباح بالاصاله و بالحقيقه است ، و نسبتش به زجاجة به مجاز و استعاره و در عين اينكه نور با تعدد و تغاير دو نسبت ، متعدد مى شود، در عين حال به حسب حقيقت يك نور بيش نيست و زجاجة خودش نور ندارد. پس زجاجة از نظر تعدد نسبت ، نورى دارد غير از نور چراغ ، ولى نور او قائم به نور چراغ است و از آن استمداد جسته است.
و اين معنا، خالى از جودت و زيبايى نيست و هر چند كه مراد از آن را تعدد نور بدانيم، باز خالى از لطف و دقت نمى باشد. چون همان طور كه نور صادر از مصباح، نسبتى به مصباح دارد، همچنين نسبتى هم به شيشه لوله دارد كه باعث درخشش آن شده.  


و اين اعتبار بعينه در نور خداى تعالى كه ممثل له اين مثال است جريان دارد، چون نور ايمان و معرفت در دل هاى مؤمنين نورى است عاريتى و مقتبس از نور خدا و قائم به آن و مستمد از آن است.
چيزى كه هست، نسبتش به مصباح بالاصالة و بالحقيقة است، و نسبتش به «زجاجة» به مجاز و استعاره و در عين اين كه نور با تعدد و تغاير دو نسبت، متعدد مى شود. در عين حال، به حسب حقيقت يك نور بيش نيست و زجاجة خودش نور ندارد. پس زجاجة از نظر تعدد نسبت، نورى دارد غير از نور چراغ، ولى نور او، قائم به نور چراغ است و از آن استمداد جسته است.


پس تا اينجا اين مطلب به دست آمد كه «ممثل له» عبارت است از نور خدا كه به دل هاى مؤمنين تابيده و «مثل» عبارت است از نور تابيده از لوله شيشه چراغ ، چراغى كه از روغنى پاك و زلال مى سوزد، و در شيشه قرار دارد، زيرا نور چراغ كه از زجاجة (لوله شيشه اى) به بيرون مى تابد تابش آن بهتر و قويتر مى باشد، چون آن شيشه و مشكات نور را جمع آورى نموده و به كسانى كه طالب نورند منعكس مى كند.
و اين اعتبار بعينه، در نور خداى تعالى، كه ممّثلٌ لَه اين مثال است، جريان دارد. چون نور ايمان و معرفت در دل هاى مؤمنان، نورى است عاريتى و مقتبس از نور خدا و قائم به آن و مستمد از آن است.


پس آوردن قيد مشكات براى اين است كه بر اجتماع نور در شكم آن، و انعكاسش به جو خانه دلالت كند، و قيد روغن آن هم از درخت زيتونى نه شرقى و نه غربى براى اين است كه بر صفا و زلالى روغن، و جودت آن، و در نتيجه صفاى نور آن به خاطر خوش سوزيش
پس تا اين جا اين مطلب به دست آمد كه «ممّثلٌ له» عبارت است از نور خدا كه به دل هاى مؤمنان تابيده، و «مثل» عبارت است از نور تابيده از لوله شيشه چراغ، چراغى كه از روغنى پاك و زلال مى سوزد، و در شيشه قرار دارد. زيرا نور چراغ كه از زجاجة (لوله شيشه اى) به بيرون مى تابد، تابش آن بهتر و قوی تر مى باشد. چون آن شيشه و مشكات نور را جمع آورى نموده و به كسانى كه طالب نورند، منعكس مى كند.
 
پس آوردن قيد «مشكات» براى اين است كه بر اجتماع نور در شكم آن، و انعكاسش به جو خانه دلالت كند، و قيد روغن آن هم از درخت زيتونى نه شرقى و نه غربى، براى اين است كه بر صفا و زلالى روغن، و جودت آن، و در نتيجه صفاى نور آن به خاطر خوش سوزی اش دلالت كند. چون دنبالش مى فرمايد، روغنى است كه تو گويى بدون كبريت هم مى خواهد مشتعل شود، (اين قدر شدت احتراق دارد).
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۷۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۷۴ </center>
دلالت كند، چون دنبالش مى فرمايد، روغنى است كه تو گويى بدون كبريت هم مى خواهد مشتعل شود، (اينقدر شدت احتراق دارد).


و وصف «نور على نور»، براى دلالت بر دو برابرى نور، و يا به آن احتمال ديگر بر استمداد نور زجاج از نور مصباح است.
و وصف «نور على نور»، براى دلالت بر دو برابرى نور، و يا به آن احتمال ديگر بر استمداد «نور زجاج»، از «نور مصباح» است.
<span id='link113'><span>
<span id='link113'><span>
==مؤمنانى كه داراى ايمان كامل هستند از نور خدا بهره مى گيرند ==
==مؤمنانى كه داراى ايمان كامل هستند از نور خدا بهره مى گيرند ==
«'''يهدى اللّه لنوره من يشاء'''» - اين جمله اول مطلب است ، و اختصاص به مؤمنين را به نور ايمان و معرفت و محروميت كفار را از آن ، تعليل مى كند و از سياق چنين معلوم مى شود كه مراد از «من يشاء - هر كه را بخواهد»، همان مردمى هستند كه در آيه «رجال لا تلهيهم تجاره و لا بيع عن ذكر الله ...» يادشان كرده است ، و خلاصه مؤمنينى هستند كه داراى كمال ايمان باشند.
«'''يهدى اللّه لنوره من يشاء'''» - اين جمله اول مطلب است ، و اختصاص به مؤمنين را به نور ايمان و معرفت و محروميت كفار را از آن ، تعليل مى كند و از سياق چنين معلوم مى شود كه مراد از «من يشاء - هر كه را بخواهد»، همان مردمى هستند كه در آيه «رجال لا تلهيهم تجاره و لا بيع عن ذكر الله ...» يادشان كرده است ، و خلاصه مؤمنينى هستند كه داراى كمال ايمان باشند.
۱۴٬۴۶۷

ویرایش