گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۶۰: خط ۶۰:
مانند آيه: «وَ ضَلَّ عَنهُم مَا كَانُوا يَفتَرُونَ». و آيه: «وَ ضَلَّ عَنهُم مَا كَانُوا يَدعُونَ مِن قَبلُ». و آیه: «وَ يَومَ نُحشُرُهُم جَمِيعاً ثُمّ نَقُولُ لِلّذِينَ أشرَكوُا مَكَانَكُم أنتُم وَ شُرَكَاؤُكُم فَزَيّلنَا بَينَهُم وَ قَالَ شُرَكَاؤُهُم مَا كُنتُم إيّانَا تَعبُدُونَ»، و آياتى ديگر - دقت فرماييد.  
مانند آيه: «وَ ضَلَّ عَنهُم مَا كَانُوا يَفتَرُونَ». و آيه: «وَ ضَلَّ عَنهُم مَا كَانُوا يَدعُونَ مِن قَبلُ». و آیه: «وَ يَومَ نُحشُرُهُم جَمِيعاً ثُمّ نَقُولُ لِلّذِينَ أشرَكوُا مَكَانَكُم أنتُم وَ شُرَكَاؤُكُم فَزَيّلنَا بَينَهُم وَ قَالَ شُرَكَاؤُهُم مَا كُنتُم إيّانَا تَعبُدُونَ»، و آياتى ديگر - دقت فرماييد.  


بعضى از مفسران گفته اند: ((معناى آيه اين است كه : خدايان دروغى كه در دنيا پرستش مى شدند در قيامت به خداى تعالى مى گويند: ما از اعمال مشركين به درگاهت بيزارى مى جوييم ، چون كه آنان ما را نمى پرستيدند، بلكه هواهاى خود را، و يا شياطين را مى پرستيدند((، و ليكن اين تفسير از سخافت و زشتى خالى نيست (براى اينكه قبل از جمله مورد بحث اقرار كردند كه ما آنان را گمراه كرديم )
بعضى از مفسران گفته اند: «معناى آيه اين است كه: خدايان دروغى كه در دنيا پرستش مى شدند، در قيامت به خداى تعالى مى گويند: ما از اعمال مشركان به درگاهت بيزارى مى جوييم. چون كه آنان ما را نمى پرستيدند، بلكه هواهاى خود را، و يا شياطين را مى پرستيدند»، وليكن اين تفسير، از سخافت و زشتى خالى نيست. (براى اين كه قبل از جمله مورد بحث، اقرار كردند كه ما آنان را گمراه كرديم).


و چون هر يك از دو جمله ((تبرانا اليك (( و ((ما كانوا ايانا تعبدون (( معناى جمله ((اغويناهم كما غوينا(( را مى دهد لذا واو عاطفه بر سر آنها نيامد
و چون هر يك از دو جمله «تَبَرّأنَا إلَيكَ» و «مَا كَانُوا إيّانَا تَعبُدُون»، معناى جملۀ «أغوَينَاهُم كَمَا غَوَينَا» را مى دهد. لذا «واو» عاطفه بر سرِ آن ها نيامد.


«'''وَ قِيلَ ادْعُوا شرَكاءَكمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَستَجِيبُوا لهَُمْ وَ رَأَوُا الْعَذَاب لَوْ أَنَّهُمْ كانُوا يهْتَدُونَ'''»:
«'''وَ قِيلَ ادْعُوا شرَكائَكمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَستَجِيبُوا لهَُمْ وَ رَأَوُا الْعَذَاب لَوْ أَنَّهُمْ كانُوا يهْتَدُونَ'''»:


مراد از كلمه ((شركائهم - شركاى ايشان (( آلهه اى است كه به خيال آنان شركاى خدا بودند، و لذا ((شركاء(( را به خود آنان اضافه كرد، و نسبت داد (شركاءشان )، و از اينكه فرمود: ((به ايشان گفته مى شود بخوانيد شركاى خود را((، منظور از خواندن آنها اين است كه : بيايند و پرستندگان خود را يارى نموده و عذاب را از ايشان دفع كنند، و به همين جهت جمله ((و راوا العذاب - و ديدند عذاب را((، را بعد از جمله ((فلم يستجيبوا لهم - پس خدايان ، دعاى پرستندگان را اجابت نكردند(( آورد
مراد از كلمۀ «شُرَكَائَهُم: شركاى ايشان»، آلهه اى است كه به خيال آنان، شركاى خدا بودند. و لذا «شُرَكاء» را به خود آنان اضافه كرد، و نسبت داد (شركاءشان). و از اين كه فرمود: «به ايشان گفته مى شود بخوانيد شركاى خود را»، منظور از خواندن آن ها، اين است كه: بيايند و پرستندگان خود را يارى نموده و عذاب را از ايشان دفع كنند. و به همين جهت، جملۀ «وَ رَأوُا العَذَابَ: و ديدند عذاب را»، را بعد از جملۀ «فَلَم يَستَجِيبُوا لَهُم: پس خدايان، دعاى پرستندگان را اجابت نكردند» آورد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۹۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۹۴ </center>
«'''(لو انهم كانوا يهتدون«'''» - بعضى از مفسرين گفته اند: جواب ((لو(( در اينجا حذف شده ، يعنى نفرمود كه : اگر در پى هدايت بودند چه مى شد زيرا خود كلام بر آن دلالت دارد، و تقدير كلام اين است كه : آنان اگر راه به جايى مى بردند، و هدايت را مى پذيرفتند، هر آينه عذاب را مى ديدند، يعنى در دنيا به عذاب قيامت و حقانيت آن معتقد مى شدند، ممكن هم هست كلمه ((لو(( در اينجا به معناى آرزو باشد، و معناى آيه اين باشد كه : اى كاش راه به جايى مى بردند، و هدايت را مى پذيرفتند
«'''لَو أنّهُم كَانُوا يَهتَدُونَ'''» - بعضى از مفسران گفته اند: جواب «لَو» در اين جا حذف شده. يعنى نفرمود كه: اگر در پى هدايت بودند، چه مى شد. زيرا خود كلام بر آن دلالت دارد، و تقدير كلام، اين است كه: آنان اگر راه به جايى مى بردند، و هدايت را مى پذيرفتند، هر آينه عذاب را مى ديدند. يعنى در دنيا به عذاب قيامت و حقانيت آن معتقد مى شدند.
 
ممكن هم هست كلمۀ «لَو» در اين جا، به معناى آرزو باشد، و معناى آيه، اين باشد كه: اى كاش راه به جايى مى بردند، و هدايت را مى پذيرفتند.


«'''وَ يَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ مَا ذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسلِينَ'''»:
«'''وَ يَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ مَا ذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسلِينَ'''»:


اين آيه عطف است بر چند آيه سابق ، كه مى فرمود: ((و يوم يناديهم ...((،
اين آيه، عطف است بر چند آيه سابق، كه مى فرمود: «وَ يَومَ يُنَادِيِهم...». چيزى كه هست، در آيه سابق نخست پرسش شده اند از شركايى كه براى خدا قائل شده بودند، و به ايشان دستور داده شده كه آن ها را به يارى خود بطلبيد. و در آيه مورد بحث، پرسش شده اند از اين كه چه پاسخى به دعوت رسولان، كه از ناحيه خدا به سويشان آمدند، دادند.
چيزى كه هست در آيه سابق نخست پرسش شده اند از شركايى كه براى خدا قائل شده بودند، و به ايشان دستور داده شده كه آنها را به يارى خود بطلبيد، و در آيه مورد بحث پرسش شده اند از اينكه چه پاسخى به دعوت رسولان ، كه از ناحيه خدا به سويشان آمدند، دادند


و معناى آيه اين است كه : در پاسخ آن كسى كه خداى تعالى به سوى شما فرستاد، و شما را به سوى ايمان و عمل صالح دعوت كرد چه گفتيد؟  
و معناى آيه، اين است كه: در پاسخ آن كسى كه خداى تعالى به سوى شما فرستاد، و شما را به سوى ايمان و عمل صالح دعوت كرد، چه گفتيد؟  


«'''فَعَمِيَت عَلَيهِمُ الاَنبَاءُ يَوْمَئذٍ فَهُمْ لا يَتَساءَلُونَ'''»:
«'''فَعَمِيَت عَلَيهِمُ الاَنبَاءُ يَوْمَئذٍ فَهُمْ لا يَتَساءَلُونَ'''»:


معناى اينكه كورى به اخبار نسبت داده شده ((فعميت عليهم الانباء(( نه به خود مشركين
كلمۀ «عَمِيَت»، ماضى از «عَمى» است، كه به معناى كورى است، و در اين جا معناى كورى مقصود نيست، بلكه استعاره از اين است كه انسان در موقعيتى قرار گرفته كه به خبرى راه نمى يابد، و مقتضاى ظاهر، اين بود كه «عمى» و «بى خبرى» را به خود آنان نسبت دهد، ولى مى بينيم كه به عكس تعبير كرده، و فرموده: «فَعَمِيَت عَلَيهِمُ الأنبَاءُ: خبرها بر آنان كور شد»، و اين به خاطر آن است كه بفهماند كفار در آن روز، از همه طرف مأخوذ مى شوند، و راه نجات از همه طرف به رويشان بسته مى شود، و دستشان از تمامى اسباب بريده و كوتاه مى گردد.


كلمه ((عميت (( ماضى از ((عمى (( است كه به معناى كورى است ، و در اينجا معناى كورى مقصود نيست ، بلكه استعاره از اين است كه انسان در موقعيتى قرار گرفته كه به خبرى راه نمى يابد و مقتضاى ظاهر اين بود كه عمى و بى خبرى رابه خود آنان نسبت دهد، ولى مى بينيم كه به عكس تعبير كرده ، و فرموده : ((فعميت عليهم الانباء - خبرها بر آنان كور شد(( و اين به خاطر آن است كه بفهماند كفار در آن روز از همه طرف ماءخوذ مى شوند، و راه نجات از همه طرف به رويشان بسته مى شود، و دستشان از تمامى اسباب بريده و كوتاه مى گردد،
همچنان كه در سوره «بقره»، آيه ۱۶۶ فرموده: «وَ تَقَطَّعَت بِهِمُ الأسبَاب».


همچنان كه در سوره بقره ، آيه ۱۶۶ فرموده : ((و تقطعت بهم الاسباب ((، توضيح اينكه : وقتى تمامى اسباب براى آنان از تاثير ساقط شد، ديگر در آن روز اخبار راهى به سوى آنان ندارد، و ايشان هم راهى به خارج از وجود خود ندارند، تا چيزى را دست آويز نموده ، به آن اعتذار بجويند، و به اين وسيله خود را از عذاب نجات دهند
توضيح اين كه: وقتى تمامى اسباب براى آنان از تأثير ساقط شد، ديگر در آن روز، اخبار، راهى به سوى آنان ندارد، و ايشان هم، راهى به خارج از وجود خود ندارند، تا چيزى را دستاويز نموده، به آن اعتذار بجويند، و به اين وسيله خود را از عذاب نجات دهند.


«'''فهم لا يتساءلون'''» - اين جمله تفريع است بر ((كور بودن اخبار((، از قبيل تفريع بعض افراد عام بر عام است (مثل اينكه بعد از گفتن اين جمله كه دانشمندان محترمند، بگويى پس بوعلى سينا هم محترم است )، در اينجا نيز بعد از گفتن اينكه كفار به طور كلى از چهار ديوارى وجود خود راهى به خارج از خود ندارند، فرمود پس بين خودشان نيز سوال و جوابى رد و بدل نمى شود، تا از راه گفتگو و مشورت بهانه و عذرى پيدا كنند، و آن را عذر نافرمانى خود، يعنى تكذيب رسولان ، و رد دعوت ايشان قرار دهند
«'''فَهُم لَا يَتَسَائَلُون'''» - اين جمله، تفريع است بر «كور بودن اخبار»، از قبيل تفريع بعض افراد عام بر عام است. (مثل اين كه بعد از گفتن اين جمله كه دانشمندان محترم اند، بگويى پس بوعلى سينا هم محترم است). در اين جا نيز، بعد از گفتن اين كه كفار به طور كلى از چهارديوارى وجود خود راهى به خارج از خود ندارند، فرمود: پس بين خودشان نيز سؤال و جوابى رد و بدل نمى شود، تا از راه گفتگو و مشورت، بهانه و عذرى پيدا كنند، و آن را عذر نافرمانى خود، يعنى تكذيب رسولان، و ردّ دعوت ايشان قرار دهند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۹۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۹۵ </center>
صدر و ذيل آيه مورد بحث به وجوه بسيارى ديگر تفسير شده ، كه چون در ايراد آنها فايده اى نديديم ، مسكوت گذاشتنش را بهتر ديديم
صدر و ذيل آيه مورد بحث، به وجوه بسيارى ديگر تفسير شده، كه چون در ايراد آن ها فايده اى نديديم، مسكوت گذاشتنش را بهتر ديديم.
 
«'''فَأَمَّا مَن تَاب وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسى أَن يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ'''»:


«'''فَأَمَّا مَن تَاب وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسى أَن يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ'''»:
حرف «فاء» بر سرِ اين آيه، اين معنا را افاده مى كند كه تاكنون آنچه گفتيم، درباره كسى بود كه كفر بورزد، و به سوى خداى سبحان رجوع هم نكند. پس بنابراين كسى كه رجوع كند و ايمان بياورد، و عمل صالح انجام دهد، اميد آن هست كه از رستگاران باشد.


حرف ((فاء(( بر سر اين آيه اين معنا را افاده مى كند كه تاكنون آنچه گفتيم درباره كسى بود كه كفر بورزد، و به سوى خداى سبحان رجوع هم نكند، پس بنابراين كسى كه رجوع كند و ايمان بياورد، و عمل صالح انجام دهد، اميد آن هست كه از رستگاران باشد،
و كلمۀ «عسى»، به طورى كه گفته شده، در اين جا به معناى لغوى كلمۀ «اميد» نيست، بلكه معناى تحقيق و حتميت را مى رساند. و خداى تعالى خواسته است، طبق رسم و عادت بزرگان بشر، سخن بگويد. چون عادت مردان بزرگ، اين است كه كارى را كه مى خواهند انجام دهند، مى گويند: اميد است انجام دهم.


و كلمه : ((عسى (( به طورى كه گفته شده در اينجا به معناى لغوى كلمه (اميد) نيست ، بلكه معناى تحقيق و حتميت را مى رساند، و خداى تعالى خواسته است ، طبق رسم و عادت بزرگان بشر سخن بگويد، چون عادت مردان بزرگ اين است كه كارى را كه مى خواهند انجام دهند مى گويند، اميد است انجام دهم ، ممكن هم هست همان معناى لغوى يعنى اميدوارى منظور باشد، و خداى تعالى از طرف خود توبه كاران اظهار اميد كرده باشد، كه در اين صورت معناى جمله اين مى شود كه : آنهايى كه توبه كرده و ايمان آورده ، و عمل صالح كردند، در انتظار رستگارى باشند
ممكن هم هست همان معناى لغوى، يعنى اميدوارى منظور باشد، و خداى تعالى، از طرف خود توبه كاران اظهار اميد كرده باشد، كه در اين صورت، معناى جمله اين مى شود كه: آن هايى كه توبه كرده و ايمان آورده، و عمل صالح كردند، در انتظار رستگارى باشند.
<span id='link53'><span>
<span id='link53'><span>


۱۶٬۳۳۸

ویرایش