گمنام

تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۱۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۶۹: خط ۶۹:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۹۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۹۷ </center>
<span id='link126'><span>
<span id='link126'><span>
==آيات ديگرى كه دلالت دارد بر عموميت تدبير خداوند و نفى هر مدبر ديگرى مى كند ==
==آيات ديگر، دالّ بر عموميت تدبير خداوند و نفى هر مدبر ديگر ==
نظير آيه (( ۳(( سوره (( يونس (( در افاده اين معنا يعنى در دلالت بر عموميت تدبير خداوند و نفى هر مدبر ديگرى غير او آيه چهارم از سوره (( سجده (( است كه مى فرمايد: (( ثم استوى على العرش ما لكم من دونه من ولى و لا شفيع افلا تتذكرون (( همچنانكه نظير آن در افاده اينكه عرش مقامى است كه تمامى تدابير عمومى عالم از آنجا منشاء گرفته و اوامر تكوينى خدا از آنجا صادر مى شود، آيه شانزدهم از سوره (( بروج (( است كه مى فرمايد (( ذو العرش المجيد فعال لما يريد(( .
نظير آيه «۳» سوره «يونس» در افاده اين معنا، يعنى در دلالت بر عموميت تدبير خداوند و نفى هر مدبر ديگرى غير او، آيه چهارم از سوره «سجده» است كه مى فرمايد: «ثم استوى على العرش ما لكم من دونه من ولىّ و لا شفيع أفلا تتذكرون». همچنان كه نظير آن در افاده اين كه «عرش»، مقامى است كه تمامى تدابير عمومى عالَم از آن جا منشأ گرفته و اوامر تكوينى خدا از آن جا صادر مى شود، آيه شانزدهم از سوره «بروج» است كه مى فرمايد: «ذو العرش المجيد فعال لما يريد».


آيه (( و ترى الملائكه حافين من حول العرش يسبحون بحمد ربهم و قضى بينهم بالحق (( نيز اشاره به اين معنا دارد، چون محل كار ملائكه را كه واسطه ها و حاملين اوامر او و به كارزنان تدابير او هستند اطراف عرش دانسته است.  
آيه «و ترى الملائكة حافين من حول العرش يسبحون بحمد ربهم و قضى بينهم بالحق» نيز، به اين معنا اشاره دارد. چون محل كار ملائكه را - كه واسطه ها و حاملان اوامر او و به كارزنان تدابير او هستند - اطراف عرش دانسته است.  


و همچنين آيه (( الذين يحملون العرش و من حوله يسبحون بحمد ربهم و يومنون به و يستغفرون للذين آمنوا(( است كه علاوه بر اينكه مانند آيه قبلى احتفاف ملائكه را به عرش ذكر مى كند نكته ديگرى را نيز افاده مى نمايد، و آن اين است كه كسانى هم هستند كه عرش پروردگار را حمل مى كنند، و معلوم است كه اين اشخاص كسانى بايد باشند كه چنين مقامى رفيع و موجود عظيمى كه مركز جميع تدابير الهى و مصدر آن است قائم به وجود آنان باشد.
و همچنين آيه: «الذين يحملون العرش و من حوله يسبحون بحمد ربهم و يؤمنون به و يستغفرون للذين آمنوا» است، كه علاوه بر اين كه مانند آيه قبلى، احتفاف ملائكه را به عرش ذكر مى كند، نكته ديگرى را نيز افاده مى نمايد و آن، اين است كه: كسانى هم هستند كه عرش پروردگار را حمل مى كنند. و معلوم است كه اين اشخاص، كسانى بايد باشند كه چنين مقامى رفيع و موجود عظيمى كه مركز جميع تدابير الهى و مصدر آن است، قائم به وجود آنان باشد.


آيه شريفه (( و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذ ثمانيه (( مويد اين معنا است ، همچنانكه آيه (( ثم استوى على العرش يعلم ما يلج فى الارض و ما يخرج منها و ما ينزل من السماء و ما يعرج فيها و هو معكم اينما كنتم والله بما تعملون بصير(( معنايى را كه ما براى عرش كرديم تاءييد مى نمايد و از آن بر مى آيد كه صورت جميع حوادث و وقايع به نحو اجمال در نزد خدا حاضر و برايش معلوم است ،
آيه شريفه: «و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذ ثمانية»، مؤيد اين معنا است، همچنان كه آيه: «ثم استوى على العرش يعلم ما يلج فى الارض و ما يخرج منها و ما ينزل من السماء و ما يعرج فيها و هو معكم أينما كنتم والله بما تعملون بصير»، معنايى را كه ما براى عرش كرديم، تأييد مى نمايد و از آن بر مى آيد كه صورت جميع حوادث و وقايع، به نحو اجمال، در نزد خدا حاضر و برايش معلوم است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۹۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۹۸ </center>
و روى اين حساب جمله (( يعلم ما يلج ...(( به منزله تفسيرى است براى استواى بر عرش . پس عرش همانطورى كه مقام تدبير عام عالم است و جميع موجودات را در جوف خود جاى داده همچنين مقام علم نيز هست ، و چون چنين است قبل از وجود اين عالم و در حين وجود آن و پس از رجوع مخلوقات به سوى پروردگار نيز محفوظ هست ، همچنانكه آيه (( و ترى الملائكه حافين من حول العرش (( محفوظ بودن آن را حتى در قيامت ، و آيات مربوط به خلقت آسمان ها و زمين موجود بودن آن را مقارن با وجود عالم ، و آيه (( و هو الذى خلق السموات والارض فى سته ايام و كان عرشه على الماء(( موجود بودنش ‍ را قبل از خلقت اين عالم بيان مى نمايد.
و روى اين حساب، جمله «يعلم ما يلج...»، به منزله تفسيرى است براى استواى بر عرش.  


پس «عرش»، همان طورى كه مقام تدبير عام عالَم است و جميع موجودات را در جوف خود جاى داده، همچنين مقام علم نيز هست. و چون چنين است، قبل از وجود اين عالَم و در حين وجود آن و پس از رجوع مخلوقات به سوى پروردگار نيز، محفوظ هست. همچنان كه آيه «و ترى الملائكة حافين من حول العرش»، محفوظ بودن آن را حتى در قيامت، و آيات مربوط به خلقت آسمان ها و زمين، موجود بودن آن را مقارن با وجود عالَم، و آيه «و هو الذى خلق السماوات والارض فى ستة أيام و كان عرشه على الماء»، موجود بودنش  را قبل از خلقت اين عالَم بيان مى نمايد.
==دو وجه در معناى: «ادعوا ربكم تضرّعا و خفية»==
«'''ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضرُّعاً وَ خُفْيَةً ...'''»:
«'''ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضرُّعاً وَ خُفْيَةً ...'''»:


(( تضرع (( از (( ضراعت (( و به معناى اظهار ضعف و ذلت است . (( خفيه (( به معناى پنهانى و پوشيده داشتن است ، و بعيد نيست كنايه از همان تضرع بوده و غرض از ذكرش تاءكيد همان اظهار ذلت و عجز باشد، چون شخص متذلل همواره در اثر ذلت و خوارى در صدد پنهان ساختن خويش است .
«تضرع»، از «ضراعت» و به معناى اظهار ضعف و ذلت است. «خُفية»، به معناى پنهانى و پوشيده داشتن است، و بعيد نيست كنايه از همان تضرع بوده و غرض از ذكرش، تأكيد همان اظهار ذلت و عجز باشد. چون شخص متذلل، همواره در اثر ذلت و خوارى، در صدد پنهان ساختن خويش است.


دو وجه در معناى : (( ادعوا ربكم تضرّعا و خفية ((
ذكر اين دو آيه بعد از آيه «إن ربكم الله الذى خلق...»، كه توحيد ربوبيت خدا را از راه وحدت خالقيت او اثبات مى كرد، به منزله نتيجه گيرى از آن است. گويا مى فرمايد: وقتى خداى تعالى در مسأله خلقت و تدبير شريكى ندارد، پس بر هر بنده اى لازم است كه تنها او را بخواند، و او را بندگى كند، و دينى را اتخاذ نمايد كه موافق با ربوبيت انحصارى او باشد.


ذكر اين دو آيه بعد از آيه (( ان ربكم الله الذى خلق ...(( كه توحيد ربوبيت خدا را از راه وحدت خالقيت او اثبات مى كرد به منزله نتيجه گيرى از آن است ، گويا مى فرمايد: وقتى خداى تعالى در مساءله خلقت و تدبير شريكى ندارد پس بر هر بنده اى لازم است كه تنها او را بخواند، و او را بندگى كند، و دينى را اتخاذ نمايد كه موافق با ربوبيت انحصارى او باشد.
و چون در صدد نتيجه گرفتن بود، بلافاصله شروع به دعوت بشر كرد. نخست بشر را به اين عبوديت خواند، و فرمود: «ادعوا ربكم تضرعا و خفية إنه لا يحب المعتدين...»، و دستور داد تا اين عبادت را با تضرع و زارى انجام دهند، و اين تضرع و زارى هم، علنى و به صداى بلند كه منافى با ادب عبوديت است، نبوده باشد.  


و چون در صدد نتيجه گرفتن بود بلافاصله شروع به دعوت بشر كرد، نخست بشر را به اين عبوديت خواند، و فرمود: (( ادعوا ربكم تضرعا و خفيه انه لا يحب المعتدين ...(( و دستور داد تا اين عبادت را با تضرع و زارى انجام دهند و اين تضرع و زارى هم علنى و به صداى بلند كه منافى با ادب عبوديت است نبوده باشد، البته اين معنا در صورتى است كه (( واو(( براى جمع باشد، و اما اگر (( واو(( براى تنويع باشد معناى آيه چنين مى شود: بايد خداى را عبادت كنند، يا علنا و به صداى بلند و يا آهسته.  
البته اين معنا در صورتى است كه «واو»، براى جمع باشد، و اما اگر «واو»، براى تنويع باشد، معناى آيه چنين مى شود: بايد خداى را عبادت كنند، يا علنا و به صداى بلند و يا آهسته.  


ممكن هم هست منظور از تضرع را عبادت با سر و صدا دانسته و بگوييم معناى آيه اين است كه : عبادت بايد آهسته انجام شود نه با داد و فرياد، مگر اينكه از در تضرع و زارى باشد كه در آن صورت سر و صدا داشتن عيب ندارد.
ممكن هم هست منظور از تضرع را عبادت با سر و صدا دانسته و بگوييم معناى آيه اين است كه: عبادت بايد آهسته انجام شود. نه با داد و فرياد، مگر اين كه از درِ تضرع و زارى باشد، كه در آن صورت سر و صدا داشتن عيب ندارد.


اين نسبت به خداى تعالى ، و اما نسبت به يكديگر در جمله (( و لا تفسدوا فى الارض بعد اصلاحها(( دستور مى دهد به اصلاح امور مردم ، و ريشه كن ساختن ظلم از ميان آنان .
اين نسبت به خداى تعالى، و اما نسبت به يكديگر، در جمله «و لا تفسدوا فى الأرض بعد إصلاحها»، دستور مى دهد به اصلاح امور مردم، و ريشه كن ساختن ظلم از ميان آنان.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۹۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۹۹ </center>
و در مرحله دوم دستور مى دهد به اينكه عبادت شان مانند عبادت بت پرستان از يكى از دو راه خوف و طمع نباشد، بلكه در هنگام عبادت هم خوف داشته باشند و هم طمع ، چون بت پرستان بت هاى خود را يا از ترس و براى محفوظ بودن از شرشان مى پرستيدند و يا به طمع خيرات و بركات آنها در برابرشان خاضع مى شدند.  
و در مرحله دوم دستور مى دهد به اين كه: عبادت شان مانند عبادت بت پرستان، از يكى از دو راه خوف و طمع نباشد، بلكه در هنگام عبادت، هم خوف داشته باشند و هم طمع. چون بت پرستان، بت هاى خود را يا از ترس و براى محفوظ بودن از شرشان مى پرستيدند، و يا به طمع خيرات و بركات آن ها، در برابرشان خاضع مى شدند.
 
و اين رويه، به طورى كه تجربه شده است، آدمى را به ترك عبادت وادار مى سازد. چون عبادت از راه خوف، تنها و بدون اميد معمولا انسان را دچار نوميدى و وادار به ترك عبادت مى كند. همچنان كه عبادت تنها از راه اميد و بدون خوف نيز، انسان را به وقاحت و بيرون شدن از زىّ عبادت وا مى دارد. لذا فرمود: «و ادعوه خوفا و طمعا»، تا هر يك از خوف و طمع مفاسد ديگرى را جبران نموده و عبادت نيز مانند ساير كائنات، در مجراى ناموس عام جهانى، يعنى ناموس جذب و دفع قرار گيرد.
 
«'''إن رحمة الله قريب من المحسنين'''» - اعتدال در عبادت و اجتناب از فساد در روى زمين، بعد از اصلاح آن را «احسان» خوانده، و كسانى را كه به اين دستورات عمل كنند، «محسنين ناميده»، كه رحمت خدا نزديك به آنان است.


و اين رويه بطورى كه تجربه شده است آدمى را به ترك عبادت وادار مى سازد، چون عبادت از راه خوف تنها و بدون اميد معمولا انسان را دچار نوميدى و وادار به ترك عبادت مى كند، همچنانكه عبادت تنها از راه اميد و بدون خوف نيز انسان را به وقاحت و بيرون شدن از زى عبادت وا مى دارد، لذا فرمود: (( و ادعوه خوفا و طمعا(( تا هر يك از خوف و طمع مفاسد ديگرى را جبران نموده و عبادت نيز مانند ساير كائنات در مجراى ناموس عام جهانى ، يعنى ناموس جذب و دفع قرار گيرد.
در اين جا ممكن است كسى اشكال كند كه چرا نفرمود: «رحمة الله قريبه»؟ جواب داده شده كه: چون «رحمت»، مصدر است و در مصدر، مذكر و مؤنث يكسان است.  


«'''ان رحمة الله قريب من المحسنين'''» - اعتدال در عبادت و اجتناب از فساد در روى زمين بعد از اصلاح آن را احسان خوانده ، و كسانى را كه به اين دستورات عمل كنند محسنين ناميده ، كه رحمت خدا نزديك به آنان است .
بعضى در جواب اين اشكال گفته اند: در حقيقت، منظور از «رحمت»، احسان است، و چون احسان مذكر است، لفظ «قريب» را نيز مذكر آورد.  


در اينجا ممكن است كسى اشكال كند كه چرا نفرمود: (( رحمه الله قريبه (( جواب داده شده كه : چون (( رحمت (( مصدر است و در مصدر، مذكر و مؤ نث يكسان است . بعضى در جواب اين اشكال گفته اند: در حقيقت منظور از (( رحمت (( احسان است ، و چون احسان مذكر است ، لفظ (( قريب (( را نيز مذكر آورد. بعضى ديگر گفته اند: (( قريب (( بر وزن فعيل و به معناى مفعول است و در فعيل به معناى مفعول ، مذكر و مؤ نث يكسان است ، همچنانكه در آيه (( ۱۷(( سوره (( شورى (( نيز فرموده: (( لعل الساعه قريب (( .
بعضى ديگر گفته اند: «قريب» بر وزن فعيل و به معناى مفعول است و در فعيل به معناى مفعول، مذكر و مؤنث يكسان است، همچنان كه در آيه «۱۷» سوره «شورى» نيز فرموده: «لعل الساعة قريب».


«'''وَ هُوَ الَّذِى يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشرَا بَينَ يَدَى رَحْمَتِهِ ...'''»:
«'''وَ هُوَ الَّذِى يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشرَا بَينَ يَدَى رَحْمَتِهِ ...'''»:


در اين آيه ربوبيت خدا را از جهت عود بيان مى كند، همچنانكه آيه (( ان ربكم الله (( از جهت بدء بيان مى نمود.
در اين آيه، ربوبيت خدا را از جهت عود بيان مى كند، همچنان كه آيه «إن ربكم الله»، از جهت بدء بيان مى نمود.


كلمه (( بشرا(( در اصل (( بشر(( - به دو ضمه - جمع (( بشير(( است ، مانند (( نذر(( جمع (( نذير(( . و منظور از (( رحمت (( در اينجا باران است . (( و بين يدى رحمته (( به معناى (( قبل از فرود آمدن باران (( است ، و در اين تعبير استعاره تخييليه به كار رفته ، به اين معنا كه باران را به انسانى تشبيه كرده كه خانواده و دوستانش انتظار آمدنش را دارند، و جلوتر از او كسى است كه آمدن او را بشارت مى دهد.
كلمه «بشرا» در اصل، «بُشُر» - به دو ضمه - جمع «بشير» است. مانند «نذر»، جمع «نذير». و منظور از «رحمت» در اين جا، باران است.  


«'''حتى اذا اقلت سحابا ثقالا سقناه لبلد ميت ...'''» - (( اقلال (( به معناى حمل كردن ، و (( سحاب (( و (( سحابه (( به معناى ابر است ،
«و بين يدى رحمته»، به معناى «قبل از فرود آمدن باران» است. و در اين تعبير، استعاره تخييليه به كار رفته، به اين معنا كه باران را به انسانى تشبيه كرده كه خانواده و دوستانش انتظار آمدنش را دارند، و جلوتر از او كسى است كه آمدن او را بشارت مى دهد.
 
«'''حتى إذا أقلت سحابا ثقالا سقناه لبلد ميت...'''» - «إقلال»، به معناى حمل كردن، و «سحاب» و «سحابه»، به معناى ابر است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۰۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۰۰ </center>
و بين اين دو كلمه همان فرقى است كه بين (( تمر(( و (( تمره (( است . و سنگين بودن سحاب ، به اعتبار سنگينى آبى است كه حمل مى كند، و لام (( لبلد(( يا به معناى الى و معنى جمله اين است كه : ما باران را به سوى سرزمينى مرده روانه كرديم ، و يا به همان معناى خودش (براى ) است .
و بين اين دو كلمه، همان فرقى است كه بين «تمر» و «تمره» است. و سنگين بودن سحاب، به اعتبار سنگينى آبى است كه حمل مى كند، و لام «لبلد»، يا به معناى «إلى»، و معنى جمله اين است كه: ما باران را به سوى سرزمينى مرده روانه كرديم. و يا به همان معناى خودش (براى) است.


اين آيه شريفه براى مساءله معاد و زنده كردن مردگان احتجاج به زنده كردن زمين مى كند، چون به گفته دانشمندان (( حكم الامثال فيما يجوز و فى ما لا يجوز واحد(( وقتى منكرين معاد احياى زمين را در فصل بهار به چشم خود مى بينند ناگزيرند معاد را هم قبول كنند، و نمى توانند بين آن دو فرق گذاشته و بگويند احياى زمين بيدار كردن درختان و گياهان خفته است ، و اما معاد، اعاده معدوم است ، زيرا انسان مرده هم به تمام معنا معدوم نشده ، تا زنده كردنش اعاده معدوم باشد بلكه جانش زنده و محفوظ است ، تنها اجزاى بدن است كه آن هم از هم پاشيده مى شود، نه اينكه معدوم شده باشد، بلكه در روى زمين به صورت ذراتى پراكنده باقى است.  
اين آيه شريفه براى مسأله معاد و زنده كردن مُردگان، به زنده كردن زمين احتجاج مى كند. چون به گفته دانشمندان، «حكم الأمثال فيما يجوز و فیما لا يجوز واحد». وقتى منكران معاد احياى زمين را در فصل بهار به چشم خود مى بينند، ناگزيرند معاد را هم قبول كنند، و نمى توانند بين آن دو، فرق گذاشته و بگويند احياى زمين، بيدار كردن درختان و گياهان خفته است، و اما معاد، اعاده معدوم است. زيرا انسان مُرده هم، به تمام معنا معدوم نشده، تا زنده كردنش اعاده معدوم باشد، بلكه جانش زنده و محفوظ است. تنها اجزاى بدن است كه آن هم از هم پاشيده مى شود. نه اين كه معدوم شده باشد، بلكه در روى زمين به صورت ذراتى پراكنده باقى است.  


همچنانكه اجزاى بدن نبات در فصل پائيز و زمستان پوسيده و متلاشى مى شود، اما روح نباتيش در ريشه آن باقى مانده و در فصل بهار دوباره همان زندگى فعال خود را از سر مى گيرد. پس مساءله معاد و زنده كردن مردگان هيچ فرقى با زنده كردن گياهان ندارد، تنها فرقش اين است كه بعث بشر در قيامت بعث كلى ، و بعث نباتات جزئى است . توضيح و دنباله اين مطلب در محل ديگرى خواهد آمد - ان شاء الله -.
همچنان كه اجزاى بدن نبات در فصل پائيز و زمستان پوسيده و متلاشى مى شود، اما روح نباتی اش در ريشه آن باقى مانده و در فصل بهار، دوباره همان زندگى فعال خود را از سر مى گيرد.  
 
پس مسأله معاد و زنده كردن مُردگان، هيچ فرقى با زنده كردن گياهان ندارد. تنها فرقش اين است كه بعث بشر در قيامت، بعث كلى، و بعث نباتات، جزئى است. توضيح و دنباله اين مطلب، در محل ديگرى خواهد آمد - إن شاء الله.


«'''وَ الْبَلَدُ الطيِّب يخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ ...'''»:
«'''وَ الْبَلَدُ الطيِّب يخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ ...'''»:


(( نكد(( به معناى كم است ، و اين آيه صرفنظر از انضمامش به آيه قبلى ، به منزله مثال عامى است كه به همان بيانى كه در آيه : (( كما بداكم تعودون (( گذشت مى رساند كه اعمال حسنه و آثار ارزنده از گوهر پاك سرچشمه مى گيرد، و خلاف آنها از خلاف آن ، و ليكن اگر آن را به انضمام آيه قبليش يكجا در نظر بگيريم ، اين معنا را مى فهماند كه مردم گر چه در قبول فيض پروردگار اختلاف دارند، و ليكن اين اختلافشان از ناحيه خود ايشان است ، وگرنه رحمت الهيه عام و مطلق است .
«نكد»، به معناى كم است، و اين آيه صرف نظر از انضمامش به آيه قبلى، به منزله مثال عامى است كه به همان بيانى كه در آيه: «كما بدأكم تعودون» گذشت، مى رساند كه اعمال حسنه و آثار ارزنده از گوهر پاك سرچشمه مى گيرد، و خلاف آن ها از خلاف آن، وليكن اگر آن را به انضمام آيه قبلی اش، يك جا در نظر بگيريم، اين معنا را مى فهماند كه مردم گرچه در قبول فيض پروردگار اختلاف دارند، وليكن اين اختلافشان از ناحيه خود ايشان است، و گرنه رحمت الهيه عام و مطلق است.  
بحث روايتى
 
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۰۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۰۱ </center>
<span id='link128'><span>
<span id='link128'><span>
==روش تفسيرى صحابه و تابعين، سكوت در مورد معارف قرآنى از قبيل مساءله عرش و كرسى بوده است==
==روش تفسيرى صحابه و تابعين، سكوت در مورد معارف قرآنى از قبيل مساءله عرش و كرسى بوده است==
از صحابه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيده نشده كه در مثل ، مساءله عرش و كرسى و ساير حقايق قرآنى و حتى در اصول معارف مثل مساءله توحيد و ملحقات آن بحثى كرده باشند، بلكه اين طبقه از مسلمين تنها به ظواهر قرآن اكتفا نموده ، قدمى از آن فراتر نمى گذاشتند. تابعين و همچنين قدماى از مفسرين نيز همين روش را سلوك كرده اند، حتى نقل شده كه سفيان بن عيينه مى گفته : آياتى كه خداوند در آن خود را وصف فرموده ، تفسيرش همان تلاوت و سكوت بر آن است.  
از صحابه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيده نشده كه در مثل ، مساءله عرش و كرسى و ساير حقايق قرآنى و حتى در اصول معارف مثل مساءله توحيد و ملحقات آن بحثى كرده باشند، بلكه اين طبقه از مسلمين تنها به ظواهر قرآن اكتفا نموده ، قدمى از آن فراتر نمى گذاشتند. تابعين و همچنين قدماى از مفسرين نيز همين روش را سلوك كرده اند، حتى نقل شده كه سفيان بن عيينه مى گفته : آياتى كه خداوند در آن خود را وصف فرموده ، تفسيرش همان تلاوت و سكوت بر آن است.  
۱۷٬۲۲۵

ویرایش