۱۶٬۸۶۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
و به عبارت ديگر: آن قضايى كه در اول خلقت و ابتداى وجود گذشته، قضاى مشروط بوده، و اما در مرحله بقاء، وقتى آن مشروط مطلق و حتمى مى شود، كه پاى افعال اختيارى به ميان آيد. چون افعال اختيارى است كه مستتبع سعادت و يا شقاوت و مستلزم هدايت و يا ضلالت مى شود. | و به عبارت ديگر: آن قضايى كه در اول خلقت و ابتداى وجود گذشته، قضاى مشروط بوده، و اما در مرحله بقاء، وقتى آن مشروط مطلق و حتمى مى شود، كه پاى افعال اختيارى به ميان آيد. چون افعال اختيارى است كه مستتبع سعادت و يا شقاوت و مستلزم هدايت و يا ضلالت مى شود. | ||
<span id='link83'><span> | <span id='link83'><span> | ||
==بررسى رواياتى كه به خلقت | ==بررسى رواياتى كه به خلقت انسان ها از طبيعت هاى مختلف دلالت دارند== | ||
بعضى ديگر از روايات | بعضى ديگر از روايات به طور تفصيل دلالت دارند بر اين كه خداى سبحان خلايق را مختلف آفريده، بعضی ها، خلقت شان از گل بهشت است، و سرانجام شان نيز به سوى بهشت خواهد بود. و بعضى ها، از گل جهنم است، و بازگشت شان نيز به سوى جهنم. مانند: روايت بصائر الدرجات، از على بن الحسين «عليهما السلام» كه فرمود: | ||
خداوند | خداوند متعال، ميثاق شيعيان ما را با ما بر ولايت ما گرفت، آنان كم و زياد نمى شوند، خداوند متعال ما را از طينت عليين و شيعيان ما را از طينتى پايين تر از آن آفريد، و دشمنان ما را از طينت سجين، و شيعيان شان را از طينتى پايين تر از آن خلق فرمود. | ||
مؤلف: در اين معنا روايات بسيار زيادى هست. | |||
و در كتاب | و در كتاب محاسن، از عبدالله بن كيسان روايت شده كه گفت: خدمت حضرت صادق «عليه السلام» عرض كردم: فدايت شوم! من عبدالله بن كيسان از دوستداران شمايم. فرمود: نسب تو را شناختم و اما خودت را نه. | ||
عرض كردم: من در شام به دنيا آمده و در فارس نشو و نما كرده | عرض كردم: من در شام به دنيا آمده و در فارس نشو و نما كرده ام، و چون مردى بازرگانم، سر و كار زيادى با مردم دارم، و بسيار برايم اتفاق افتاده كه به مردى ظاهر الصلاح و خوش خلق و امين برخورده ام، و وقتى از عقايدش جستجو كرده، ديده ام كه از دشمنان شما است، و بر عكس به مردمى بداخلاق و نادرست برخورده، كه پس از تفتيش از عقايدش، برايم معلوم شده كه وى از دوستان شما است، و اين معنا براى من قابل هضم نيست. | ||
حضرت فرمود: مگر نمى دانى كه خداى | حضرت فرمود: مگر نمى دانى كه خداى تعالى، طينتى را از بهشت و طينتى را از دوزخ گرفت و در هم آميخت. سپس آن ها را از هم جدا ساخت. پس اين امانتدارى و حسن ظاهر و خوش خلقى كه از دشمنان ما مى بينى، به خاطر آن اختلاطى است كه طينت شان با طينت دوستان ما داشته، و آن كمى امانت و بدى خلق و خشونتى كه در دوستان ما مى بينى، به خاطر تماسى است كه طينت شان با طينت دشمنان ما داشته، و گرنه سرانجام دشمنان امين و خوش خلق ما، به همان اصل خودشان، و عاقبت امر دوستان خشن ما نيز، به اصل خودشان خواهد بود. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۲۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۲۳ </center> | ||
مؤلف: در اين معنا نيز روايات بسيار ديگرى هست. | |||
و در كتاب علل | و در كتاب علل الشرايع، از حبه عرنى، از على «عليه السلام» روايت شده كه فرمود: خداى تعالى، آدم را از قسمت بيرونى روى زمين آفريد و چون خاك ها و سرزمين ها مختلف اند، بعضى باير و بعضى شوره زار و بعضى پاكيزه و حاصلخيز است، از اين رو، ذريه آدم نيز بعضى نيكوكار و بعضى بدكار شدند. | ||
مؤلف: مسأله خلقت انسان از طينت عليين و سجين، اشاره است به مفاد آيه: «كلا إن كتاب الفجار لفى سجين و ما ادريك ما سجين كتاب مرقوم ويل يومئذ للمكذبين... كلا إن كتاب الأبرار لفى عليين و ما أدريك ما عليون كتاب مرقوم يشهده المقربون»، و بيان اين آيات إن شاءالله در محل خود خواهد آمد. | |||
و اما روايات - بايد دانست كه روايت | و اما روايات - بايد دانست كه روايت آخرى، خالى از بيان روايت قبلی اش نيست. زيرا دلالت دارد بر اين كه ماده زمينى با اختلافى كه در اوصاف و خواص آن است، بى ارتباط به احوال انسان و اوصاف مختلفى كه از جهت صلاح و فساد دارد، نيست، و اين كه تركيب بدن انسان از ماده زمين، عينا مانند نباتات و يا هر موجود ديگرى كه از ماده زمينى تركيب مى شود، به حسب اختلافى كه در ماده زمينى آن است، مختلف مى گردد، البته صحيح است، وليكن اين ارتباط، به نحو عليت تامه نيست، بلكه به نحو اقتضاء است. | ||
پس | پس از اين كه خداى تعالى فرمود: «خلقت انسان از گِل و اصل آن گِل از بهشت و يا دوزخ بوده»، به دست مى آيد كه زمين هم، بعضى از قسمت هايش از بهشت و بعضى ديگرش از جهنم بوده، و سرانجام هم هر كدام به اصل خود بر مى گردند. | ||
براى اين كه هر كدام به تدريج به صورت انسان هايى در مى آيند كه يا راه بهشت را مى پيمايند و يا راه جهنم را، و معلوم است كه هر كدام راهى را مى روند كه مناسب با ماده اصلى خلقت شان باشد. انسانى كه ماده اصلی اش خاك بهشتى است، در طول زندگى، با تهذيب نفس و عمل صالح خود را صفا و نورانيت داده و به اصل و منشأ خود كه بهشت است، مى پيوندد. و انسانى كه ماده اصلی اش خاك جهنمى است، در طول زندگى، كدورت و ظلمت خود را بيشتر مى كند و همچنان رو به انحطاط مى گذارد، تا سرانجام به اصل اولى خود، يعنى جهنم پيوسته و آتشگيره دوزخ شود. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۲۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۲۴ </center> | ||
آيه | آيه: «الحمد لله الذى صدقنا وعده و أورثنا الأرض نتبوء من الجنة حيث نشاء»، كه حكايت سخن اهل بهشت است نيز، تا اندازه اى به اين مطلب إشعار دارد. زيرا از ظاهر آن بر مى آيد كه منظور از زمين، همين زمينى است كه بشر در آن زندگى مى كند و در آن مى ميرد و از آن برانگيخته مى شود. و منظور از «جنت» هم، همين زمين است. و نيز آيه: «يوم تبدل الأرض غير الأرض و السماوات...»، به آن اشاره دارد. | ||
<span id='link84'><span> | <span id='link84'><span> | ||
==سعادت و شقاوت آدمى ، به نحو اقتضا نه عليت ، ارتباط مستقيمى با آب وگل (مواد اصلى ) او دارد. == | ==سعادت و شقاوت آدمى ، به نحو اقتضا نه عليت ، ارتباط مستقيمى با آب وگل (مواد اصلى ) او دارد. == | ||
پس بعيد نيست كه منظور از (( طينت بهشت (( و (( طينت دوزخ (( كه در روايات است همان طينتى باشد كه بعدها از اجزاى بهشت و يا دوزخ مى شود، و خصوصا اين احتمال با توجه به بعضى از تعبيراتى از قبيل (( طينت عليين (( ، (( طينت سجين (( ، (( طينت جنت (( ، و (( طينت نار(( كه در روايات است به نظر قوى مى رسد. | پس بعيد نيست كه منظور از (( طينت بهشت (( و (( طينت دوزخ (( كه در روايات است همان طينتى باشد كه بعدها از اجزاى بهشت و يا دوزخ مى شود، و خصوصا اين احتمال با توجه به بعضى از تعبيراتى از قبيل (( طينت عليين (( ، (( طينت سجين (( ، (( طينت جنت (( ، و (( طينت نار(( كه در روايات است به نظر قوى مى رسد. |
ویرایش