گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۲۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۷: خط ۳۷:


==گفتارى در معناى خشم و رضاى خدا ==
==گفتارى در معناى خشم و رضاى خدا ==
((رضا(( يكى از معانى است كه صاحبان شعور و اراده با آن توصيف مى شوند، و به عبارتى وصف صاحبان شعور و اراده است ، (هيچ وقت نمى گوييم اين سنگ از من راضى است ) و در مقابل اين صفت ، صفت خشم و سخط قرار دارد. و هر دو وصف وجودى هستند (نه چون علم و جهل كه علم وجودى و جهل عدمى است ، و به معناى عدم علم است ).
«رضا»، يكى از معانى است كه صاحبان شعور و اراده با آن توصيف مى شوند، و به عبارتى، وصف صاحبان شعور و اراده است. (هيچ وقت نمى گوييم: اين سنگ، از من راضى است). و در مقابل اين صفت، صفت «خشم» و «سخط» قرار دارد. و هر دو، وصفِ وجودى هستند، (نه چون علم و جهل، كه «علم»، وجودى و «جهل»، عدمى است، و به معناى عدم علم است).


مطلب ديگر اين كه : رضا و خشنودى همواره به اوصاف و افعال مربوط مى شود، نه به ذوات ، (مثلا مى گوييم من از اوصاف و افعال فلانى راضيم ، و نمى گوييم من از اين گل راضى هستم ). در قرآن كريم مى فرمايد: ((و لو انهم رضوا ما آتاهم اللّه و رسوله (( و نيز فرموده : ((و رضوا بالحيوة الدنيا((.
مطلب ديگر اين كه: رضا و خشنودى، همواره به اوصاف و افعال مربوط مى شود، نه به ذوات. (مثلا مى گوييم: من از اوصاف و افعال فلانى راضی ام. و نمى گوييم: من از اين گُل، راضى هستم).  
 
در قرآن كريم مى فرمايد: «وَ لَو أنّهُم رَضُوا مَا آتَاهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ». و نيز فرموده: «وَ رَضُوا بِالحَيَاةِ الدّنيَا».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۶۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۶۷ </center>
و اگر گاهى مى بينيم كه به ذوات هم مربوط مى شود، حتما عنايتى در كار هست و بالاخره برگشتش باز به همان معنى مى شود، مانند آيه ((و لن ترضى عنك اليهود و لا النصارى (( كه هر چند عدم رضايت يهود و نصارى را مربوط به شخص رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده ، ولى مى دانيم كه منظور رفتار رسول خداست ، و معنايش اين است كه : يهود و نصارى هرگز از رفتار تو راضى نمى شوند مگر آن كه چنين و چنان كنى ).
و اگر گاهى مى بينيم كه به ذوات هم مربوط مى شود، حتما عنايتى در كار هست، و بالاخره برگشتش، باز به همان معنا مى شود. مانند آيه: «وَ لَن تَرضَى عَنكَ اليَهُودُ وَ لَا النّصَارَى»، كه هرچند عدم رضايت يهود و نصارا را مربوط به شخص رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» كرده، ولى مى دانيم كه منظور رفتار رسول خداست. و معنايش اين است كه: يهود و نصارا، هرگز از رفتار تو راضى نمى شوند، مگر آن كه چنين و چنان كنى).
 
و ديگر اين كه: بايد دانست كه «رضا» عبارت از اراده نيست، هرچند كه هر عملى كه اراده متعلق بدان شود، بعد از وقوعش، رضايت هم دنبالش هست، ولى رضايت، عين اراده نيست. براى اين كه «اراده» - به طورى كه ديگران هم گفته اند - همواره به امرى مربوط مى شود كه هنوز واقع نشده، و «رضا»، همواره به چيزى تعلق مى گيرد كه واقع شده و يا وقوعش فرض شده. و راضى بودن انسان از يك عمل، عبارت از اين است كه آن عمل را با طبع خود سازگار ببيند، و از آن متنفر نباشد، و اين حالت، حالتى است قائم به شخص راضى، نه به عمل مرضىّ.
 
مطلب ديگر اين كه: «رضا»، به خاطر اين كه بعد از وقوع چيزى، بدان متعلق مى شود، در نتيجه، با وقوع و حادث شدن آن عمل حادث مى گردد. لذا ممكن نيست آن را صفتى از اوصاف قائم به ذات خدا بدانيم. چون خداى تعالى، منزّه هست از اين كه محل حوادث قرار گيرد. پس هرجا رضايت به خداى سبحان نسبت داده شده، بايد بدانيم كه «رضا»، صفت فعل او و قائم به فعل اوست. و خلاصه صفتى است كه از فعل انتزاع مى شود، مانند: رحمت، غضب، اراده و كراهت. و ما براى نمونه، چند آيه از كلام مجيدش، در اين جا ذكر مى كنيم:


و ديگر اينكه : بايد دانست كه رضا عبارت از اراده نيست ، هر چند كه هر عملى كه اراده متعلق بدان شود، بعد از وقوعش رضايت هم دنبالش ‍ هست ، ولى رضايت عين اراده نيست ، براى اينكه اراده - به طورى كه ديگران هم گفته اند - همواره به امرى مربوط مى شود كه هنوز واقع نشده ، و رضا همواره به چيزى تعلق مى گيرد كه واقع شده و يا وقوعش ‍ فرض شده . و راضى بودن انسان از يك عمل ، عبارت از اين است كه آن عمل را با طبع خود سازگار ببيند، و از آن متنفر نباشد، و اين حالت حالتى است قائم به شخص راضى نه به عمل مرضى .
«رَضِىَ اللّهُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنهُ». و آيه «وَ أن أعمَلُ صَالِحاً تَرضَاهُ». و آيه: «وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإسلَامَ دِيناً».


مطلب ديگر اينكه : رضا به خاطر اينكه بعد از وقوع چيزى بدان متعلق مى شود، در نتيجه با وقوع و حادث شدن آن عمل حادث مى گردد، لذا ممكن نيست آن را صفتى از اوصاف قائم به ذات خدا بدانيم ، چون خداى تعالى منزه هست از اينكه محل حوادث قرار گيرد. پس هر جا رضايت به خداى سبحان نسبت داده شده ، بايد بدانيم كه رضا صفت فعل او و قائم به فعل اوست ، و خلاصه صفتى است كه از فعل انتزاع مى شود مانند رحمت ، غضب ، اراده و كراهت . و ما براى نمونه چند آيه از كلام مجيدش در اين جا ذكر مى كنيم :
پس «رضايت خدا» از امرى از امورى، عبارت از اين است كه: فعل خدا با آن امر سازگار باشد. در نتيجه، از آن جا كه فعل خدا به طور كلّى دو قسم است، يكى تشريعى و يكى تكوينى، قهرا رضاى او هم، دو قسم مى شود: «رضاى تكوينى» و «رضاى تشريعى».  


«رضى اللّه عنهم و رضوا عنه (( و آيه ((و ان اعمل صالحا ترضيه و آيه و رضيت لكم الاسلام دينا((.
پس هر امر تكوينى، يعنى هر چيزى كه خدا اراده اش كرده و ايجادش نموده، مرضىّ به رضاى تكوينى خداست. به اين معنا كه فعل او (ايجادش)، ناشى از مشيّتى سازگار با آن موجود بوده.
پس رضايت خدا از امرى از امورى ، عبارت از اين است كه فعل خدا با آن امر سازگار باشد، در نتيجه از آنجا كه فعل خدا به طور كلى دو قسم است ، يكى تشريعى و يكى تكوينى ، قهرا رضاى او هم دو قسم مى شود، رضاى تكوينى و رضاى تشريعى . پس هر امر تكوينى يعنى هر چيزى كه خدا اراده اش كرده و ايجادش نموده ، مرضى به رضاى تكوينى خداست ، به اين معنا كه فعل او (ايجادش ) ناشى از مشيتى سازگار با آن موجود بوده .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۶۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۶۸ </center>
و هر امر تشريعى يعنى دستورات و تكاليف اعتقادى و عملى ، مانند ايمان آوردن و عمل صالح كردن ، مرضى خداست ، به رضاى تشريعى او. به اين معنا كه آن اعتقاد و آن عمل با تشريع خدا سازگار است .
و هر امر تشريعى، يعنى دستورات و تكاليف اعتقادى و عملى، مانند ايمان آوردن و عمل صالح كردن، مرضىّ خداست، به رضاى تشريعى او. به اين معنا كه آن اعتقاد و آن عمل با تشريع خدا سازگار است.
و اما عقايد و اعمالى كه در مقابل اين عقايد و اعمال قرار دارند، يعنى عقايد و اعمالى كه نه تنها امر بدان نفرموده ، بلكه از آن نهى نموده ، مورد رضاى او نمى تواند باشد، چون با تشريع او سازگار نيست ، مانند كفر و فسوق همچنان كه خودش فرموده : ((ان تكفروا فان اللّه غنى عنكم و لا يرضى لعباده الكفر(( و نيز فرموده : ((فان ترضوا عنهم فان اللّه لا يرضى عن القوم الفاسقين ((.
 
و اما عقايد و اعمالى كه در مقابل اين عقايد و اعمال قرار دارند، يعنى عقايد و اعمالى كه نه تنها امر بدان نفرموده، بلكه از آن نهى نموده، مورد رضاى او نمى تواند باشد، چون با تشريع او سازگار نيست. مانند: كفر و فسوق، همچنان كه خودش فرموده: «إن تَكفُرُوا فَإنّ اللّهَ غَنِىٌّ عَنكُم وَ لَا يَرضَى لِعِبَادِهِ الكُفرَ». و نيز فرموده: «فَإن تَرضَوا عَنهُم فَإنّ اللّهَ لَا يَرضَى عَنِ القَومِ الفَاسِقِين».


«'''وَ إِذَا مَس الانسانَ ضرُّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيباً إِلَيْهِ ...'''»:
«'''وَ إِذَا مَس الإنسَانَ ضُرُّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيباً إِلَيْهِ ...'''»:


كلمه ((انابه (( به معناى برگشتن است . و كلمه ((خوله (( ماضى است از باب تفعيل و از ماده ((خول ((، ((تخويل (( - به طورى كه در مجمع البيان گفته - به معناى عطيه اى بزرگ به عنوان بخشش و كرامت است .
كلمۀ «إنابه»، به معناى برگشتن است. و كلمۀ «خَوّلَهُ»، ماضى است از باب تفعيل و از مادۀ «خول»، «تَخوِيل» - به طورى كه در مجمع البيان گفته- به معناى عطيّه اى بزرگ، به عنوان بخشش و كرامت است.
<span id='link242'><span>
<span id='link242'><span>


۱۶٬۸۸۰

ویرایش