گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۲۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:
«'''إِن تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنىُّ عَنكُمْ وَ لا يَرْضى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ ...'''»:
«'''إِن تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنىُّ عَنكُمْ وَ لا يَرْضى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ ...'''»:


اين آيه در صدد بيان اين معنا است كه دعوت به سوى توحيد و اخلاص دين براى خداى سبحان ، از اين جهت نيست كه خداى تعالى محتاج است به اينكه مشركين رو به سوى او آورند و از عبادت غير او منصرف شوند، بلكه بدين جهت است كه خداى تعالى به سعادتمندى ايشان عنايت و لطف دارد و ايشان را به سوى سعادتشان دعوت مى كند، همانطور كه به رزقشان عنايت دارد و نعمتهاى بى شمار به ايشان افاضه مى كند، و همچنان كه به حفظشان نيز عنايت دارد، و به همين جهت ايشان را ملهم كرده كه آفات را از خود دفع كنند.
اين آيه، در صدد بيان اين معنا است كه دعوت به سوى توحيد و اخلاص دين براى خداى سبحان، از اين جهت نيست كه خداى تعالى محتاج است به اين كه مشركان، رو به سوى او آورند و از عبادت غير او منصرف شوند، بلكه بدين جهت است كه خداى تعالى، به سعادتمندى ايشان عنايت و لطف دارد و ايشان را به سوى سعادتشان دعوت مى كند. همان طور كه به رزقشان عنايت دارد و نعمت هاى بى شمار، به ايشان افاضه مى كند، و همچنان كه به حفظ شان نيز عنايت دارد، و به همين جهت، ايشان را ملهم كرده كه آفات را از خود دفع كنند.


پس در جمله ((ان تكفروا فان اللّه غنى عنكم (( خطاب به عموم مكلفين است . مى فرمايد: اگر به خدا كفر بورزيد و او را يگانه ندانيد، او به ذات خود از شما بى نياز است . از ايمان و طاعت شما بهره مند و از كفر و نافرمانى تان متضرر نمى شود، چون به طور كلى نفع و ضرر و احتياج در عالم امكان پيدا مى شود، و اما واجب ، غنى بالذات است ، و در حق او نه انتفاع تصور دارد، و نه متضرر شدن .
پس در جملۀ «إن تَكفُرُوا فَإنّ اللّهَ غَنِىٌّ عَنكُم»، خطاب به عموم مكلفين است. مى فرمايد: اگر به خدا كفر بورزيد و او را يگانه ندانيد، او به ذات خود، از شما بى نياز است. از ايمان و طاعت شما بهره مند و از كفر و نافرمانى تان متضرر نمى شود. چون به طور كلى، نفع و ضرر و احتياج در عالَم امكان پيدا مى شود، و اما واجب، غنىّ بالذات است، و در حق او، نه انتفاع تصور دارد، و نه متضرر شدن.


و جمله ((و لا يرضى لعباده الكفر(( دفع توهمى است كه ممكن است از جمله ((فان اللّه غنى عنكم (( به ذهن كسى آيد، و آن توهم اين است كه : وقتى خدا از ما بى نياز است ، نه از كفر ما متضرر مى شود و نه از ايمان ما بهره مند پس ديگر براى چه از ما مى خواهد كه ايمان آورده و شكرش به جاى آوريم ؟ جمله مورد بحث اين توهم را دفع مى كند كه هر چند خدا از شما بى نياز است ، ليكن عنايت الهيه اش اقتضا مى كند كه كفر را براى شما نپسندد؛ چون شما بندگان او هستيد (همچنان كه اقتضا مى كند كه هر يك از آفريده هايش را به كمالى كه براى آن كمال خلق شده برساند).
و جملۀ «وَ لَا يَرضَى لِعِبَادِهِ الكُفر»، دفع توهمى است كه ممكن است از جملۀ «فَإنّ اللّهَ غَنِىٌّ عَنكُم»، به ذهن كسى آيد، و آن توهم اين است كه: وقتى خدا از ما بى نياز است، نه از كفر ما متضرر مى شود، و نه از ايمان ما بهره مند. پس ديگر براى چه از ما مى خواهد كه ايمان آورده و شكرش به جاى آوريم؟


و مراد از كفرى كه خدا بر بشر نمى پسندد كفران نعمت است كه عبارت است از ترك شكر، چون جمله مقابل اين جمله كه مى فرمايد: ((و ان تشكروا يرضه لكم : و اگر شكر گزاريد شكر را برايتان مى پسندد(( قرينه بر اين معنا است . و از همين جا روشن مى شود كه چرا فرمود: ((خدا براى بندگانش كفر را نمى پسندد(( و نفرمود ((براى شما(( براى اين است كه خواست به علت حكم (راضى نبودن ) اشاره كرده باشد.
جملۀ مورد بحث، اين توهم را دفع مى كند كه هرچند خدا از شما بى نياز است، ليكن عنايت الهيّه اش، اقتضا مى كند كه كفر را براى شما نپسندد. چون شما بندگان او هستيد (همچنان كه اقتضا مى كند كه هر يك از آفريده هايش را به كمالى كه براى آن كمال خلق شده برساند).
 
و مراد از كفرى كه خدا بر بشر نمى پسندد، كفران نعمت است، كه عبارت است از ترك شكر. چون جملۀ مقابل اين جمله كه مى فرمايد: «وَ إن تَشكُرُوا يَرضَهُ لَكُم: و اگر شكر گزاريد، شكر را برايتان مى پسندد»، قرينه بر اين معنا است. و از همين جا، روشن مى شود كه چرا فرمود: «خدا، براى بندگانش كفر را نمى پسندد»، و نفرمود «براى شما»، براى اين است كه خواست به علت حكم (راضى نبودن) اشاره كرده باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۶۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۶۵ </center>
و حاصل معناى آيه اين مى شود: شما بنده و مملوك خداى سبحانيد، و غوطه ور در نعمتهاى او، رابطه مملوكيت و مالكيت و عبوديت و مولويت با كفران عبد و ناديده گرفتن نعمتهاى مولايش سازگار نيست . عبد نمى تواند ولايت مولاى خود را فراموش كند و براى خود اوليايى ديگر بگيرد. او نمى تواند به مولاى خود كه غرق در نعمتهاى اوست عصيان ورزد، آن وقت دشمن او را اطاعت كند، با اينكه آن دشمن هم بنده خداست و مهر بندگى او به پيشانى اش خورده و مالك هيچ نفع و ضررى براى خودش نيست ، تا چه رسد براى غير.
و حاصل معناى آيه اين مى شود: شما بنده و مملوك خداى سبحان ايد، و غوطه ور در نعمت هاى او. رابطۀ مملوكيت و مالكيت و عبوديت و مولويت با كفران عبد و ناديده گرفتن نعمت هاى مولايش، سازگار نيست. عبد نمى تواند ولايت مولاى خود را فراموش كند و براى خود اوليايى ديگر بگيرد. او، نمى تواند به مولاى خود كه غرق در نعمت هاى اوست، عصيان ورزد، آن وقت دشمن او را اطاعت كند، با اين كه آن دشمن هم، بندۀ خداست و مُهر بندگى او، به پيشانى اش خورده و مالك هيچ نفع و ضررى براى خودش نيست، تا چه رسد براى غير.


«'''و ان تشكروا يرضه لكم'''» - ضمير در ((يرضه (( به شكر برمى گردد كه از كلمه ((تشكروا(( استفاده مى شود، نظير آيه ((اعدلوا هو اقرب للتقوى (( كه ضمير ((هو(( در آن به عدالتى برمى گردد كه از كلمه ((اعدلوا(( استفاده مى شود.
«'''وَ إن تَشكُرُوا يَرضَهُ لَكُم'''» - ضمير در «يَرضَهُ»، به «شكر» بر مى گردد، كه از كلمه «تَشكُرُوا» استفاده مى شود. نظير آيه «إعدِلُوا هُوَ أقرَبُ لِلتّقوى»، كه ضمير «هُوَ» در آن، به عدالتى بر مى گردد كه از كلمۀ «إعدِلُوا» استفاده مى شود.


و معنايش اين است كه : اگر به مقتضاى عبوديت و اخلاص دين براى خدا، شكر خدا را بجا آورديد، خداوند همين شكر را براى شما كه بندگان او هستيد مى پسندد. و شكر خدا منطبق با ايمان به خداست ، هم چنان كه در مقابلش كفران خدا منطبق با كفر به وى است .
و معنايش اين است كه: اگر به مقتضاى عبوديت و اخلاص دين براى خدا، شكر خدا را به جا آورديد، خداوند همين شكر را براى شما كه بندگان او هستيد، مى پسندد. و شكر خدا منطبق با ايمان به خداست، هم چنان كه در مقابلش، كفران خدا، منطبق با كفر به وى است.


و از آنچه گذشت روشن گرديد كه كلمه ((عباد(( در جمله ((و لا يرضى لعباده الكفر(( عام است و شامل جميع بندگان خدا مى شود، پس اينكه بعضى از مفسرين گفته اند كه : منظور از اين كلمه اشخاص خاصى است كه در آيه ((ان عبادى ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين (( سخن از آنان رفته و آنان عبارتند از ((مخلصين (( و يا - بنا بر تفسير زمخشرى - ((معصومين ((؛ صحيح نيست .
و از آنچه گذشت، روشن گرديد كه كلمۀ «عِبَاد» در جملۀ «وَ لَا يَرضَى لِعِبَادِهِ الكُفرَ»، عام است و شامل جميع بندگان خدا مى شود. پس اين كه بعضى از مفسران گفته اند كه: منظور از اين كلمه، اشخاص خاصى است كه در آيه «إنّ عِبَادِى لَيسَ لَكَ عَلَيهِم سُلطَانٌ إلّا مَنِ اتّبَعَكَ مِنَ الغَاوِين»، سخن از آنان رفته و آنان، عبارتند از: «مُخلَصِين». و يا - بنابر تفسير زمخشرى - «معصومين»؛ صحيح نيست.


چون لازمه اين تفسير آن است كه بگوييم : خدا ايمان را براى مؤ منين و كفر را براى كفار پسنديده ، مگر معصومين كه از ايشان ايمان خواسته و از كفر حفظشان فرموده . اين تفسيرى است كه بسيار ناپسند و سياق جدا آن را رد مى كند، چون اگر معناى آيه اين باشد آن وقت آيه اشعار دارد به اينكه خدا كفر را براى كفار پسنديده در اين صورت برگشت كلام به مانند اين مى شود كه بگوييم : اگر كافر شويد خدا از شما بى نياز است ، و براى انبيائش مثلا كفر را نمى پسندد، چون ايمان را براى آنان پسنديده و اما اگر شما شكر كنيد براى شما هم همين شكر را مى پسندد، و اگر كفران كنيد همين كفران را برايتان مى پسندد.
چون لازمۀ اين تفسير، آن است كه بگوييم: خدا ايمان را براى مؤمنان و كفر را براى كفار پسنديده، مگر معصومين، كه از ايشان ايمان خواسته و از كفر حفظ شان فرموده. اين تفسيرى است كه بسيار ناپسند و سياق، جدّاً آن را رد مى كند. چون اگر معناى آيه اين باشد، آن وقت آيه إشعار دارد به اين كه خدا كفر را براى كفار پسنديده، در اين صورت، برگشت كلام به مانند اين مى شود كه بگوييم: اگر كافر شويد، خدا از شما بى نياز است، و براى انبيائش مثلا كفر را نمى پسندد. چون ايمان را براى آنان پسنديده و اما اگر شما شكر كنيد، براى شما هم همين شكر را مى پسندد، و اگر كفران كنيد، همين كفران را برايتان مى پسندد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۶۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۶۶ </center>
و اين معنا به طورى كه ملاحظه مى فرماييد بسيار سخيف و بى پايه و ساقط است ، و مخصوصا از نظر وقوعش در سياق آياتى كه بشر را به سوى خدا و شكر او دعوت مى كند.
و اين معنا به طورى كه ملاحظه مى فرماييد، بسيار سخيف و بى پايه و ساقط است. و مخصوصا، از نظر وقوعش در سياق آياتى كه بشر را به سوى خدا و شكر او، دعوت مى كند.


علاوه بر اين ، انبيا - مثلا - داخل در شكرگزارانند، و خدا شكر و ايمان را برايشان پسنديده ، و كفر را برايشان نپسنديده ، پس ديگر چه معنايى دارد كه دوباره تنها انبيا را نام ببرد و بفرمايد: ((و لا يرضى لعباده الكفر(( با اينكه قبلا يعنى در جمله ((و ان تشكروا يرضه لكم (( خشنودى خود را از انبيا در ضمن همه شكرگزاران اعلام كرده بود.
علاوه بر اين، انبيا - مثلا - داخل در شكرگزاران اند، و خدا شكر و ايمان را برايشان پسنديده، و كفر را برايشان نپسنديده. پس ديگر چه معنايى دارد كه دوباره تنها انبيا را نام ببرد و بفرمايد: «وَ لَا يَرضَى لِعِبَادِهِ الكُفرَ»، با اين كه قبلا يعنى در جملۀ «وَ إن تَشكُرُوا يَرضَهُ لَكُم»، خشنودى خود را از انبيا، در ضمن همۀ شكرگزاران اعلام كرده بود.


«'''و لا تزر وازرة وزر اخرى'''» - يعنى هيچ كس كه خود حامل وزر، و بار گناه خويش است ، بار گناه ديگرى را نمى كشد، يعنى به جرم گناهى كه ديگران كرده اند مؤ آخذه نمى گردد، يعنى كسى به جرم گناهان مؤ آخذه مى شود كه مرتكب آن شده باشد.
«'''وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةً وِزرَ أُخرَى'''» - يعنى: هيچ كس كه خود حامل وزر، و بار گناه خويش است، بار گناه ديگرى را نمى كشد. يعنى به جرم گناهى كه ديگران كرده اند، مؤاخذه نمى گردد. يعنى كسى به جرم گناهانی مؤاخذه مى شود، كه مرتكب آن شده باشد.


«'''ثم الى ربكم مرجعكم فينبئكم بما كنتم تعملون انه عليم بذات الصدور'''» - يعنى اينهايى كه درباره شكر و كفران ذكر شد، همه راجع به دنياى كسانى بود كه شكر و يا كفر مى ورزيدند، سپس شما را دوباره زنده مى كند و حقيقت اعمالتان را برايتان روشن ساخته و بر طبق آنچه كه در دلهايتان هست شما را محاسبه مى كند. و در معانى اين چند جمله در سابق مكررا بحث و گفتگو كرديم .
«'''ثُمّ إلَى رَبّكُم مَرجِعُكُم فَيُنَبّئُكُم بِمَا كُنتُم تَعمَلُونَ إنّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصّدُور'''» - يعنى: اين هايى كه درباره شكر و كفران ذكر شد، همه راجع به دنياى كسانى بود كه شكر و يا كفر مى ورزيدند، سپس شما را دوباره زنده مى كند و حقيقت اعمالتان را برايتان روشن ساخته و بر طبق آنچه كه در دل هايتان هست، شما را محاسبه مى كند. و در معانى اين چند جمله، در سابق، مكررا بحث و گفتگو كرديم.
<span id='link241'><span>
<span id='link241'><span>


۱۶٬۸۸۰

ویرایش