گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۹۴: خط ۹۴:


==مراد از اين كه فرمود: «خدا است كه می خنداند و می گرياند»==
==مراد از اين كه فرمود: «خدا است كه می خنداند و می گرياند»==
پس معناى جمله اين است كه خداى تعالى تنها كسى است كه خنده را در شخص خندان و گريه را در شخص گريان ايجاد كرده ، و كسى در آن شريك خدا نيست . و اين منافات ندارد با اين كه ما خنده و گريه را به خود انسان ها نسبت مى دهيم ، براى اين كه نسبت خنده و گريه و هر كار ديگر به اينكه قائم به انسان است ولى نسبت دادن آن به خداى تعالى به خاطر اين است كه خدا آن را ايجاد كرده ، و بين اين دو نسبت فرق بسيار است .
پس معناى جمله اين است كه: خداى تعالى، تنها كسى است كه خنده را در شخص خندان و گريه را در شخص گريان ايجاد كرده، و كسى در آن شريك خدا نيست. و اين، منافات ندارد با اين كه ما خنده و گريه را به خود انسان ها نسبت مى دهيم، براى اين كه نسبت خنده و گريه و هر كار ديگر به انسان، به خالطر این است كه قائم به انسان است، ولى نسبت دادن آن به خداى تعالى، به خاطر اين است كه خدا آن را ايجاد كرده، و بين اين دو نسبت فرق بسيار است.
و باز منافاتى نيست بين اراده الهى به خنده و گريه انسان ، با اراده خود انسان به خنديدن و گريستن ، و اراده الهى باعث نمى شود كه اراده خود انسان باطل شود و شخص خندان مجبور به خنده باشد، براى اين كه اراده الهى به مطلق خنده تعلق نگرفته ، كه به هر صورت كه بوده باشد صورت بگيرد، بلكه تعلق گرفته است به خنده ارادى و به اختيار، خنده اى كه از اراده انسان و اختيارش سر مى زند، نه هر خنده و لو به اجبار، پس اراده خود انسان سبب خنديدن او است سببى كه در طول سببيت اراده خداى سبحان است ، نه در عرض آن ، تا تزاحم و منافاتى پيش آيد، و يا هر دو دخالت داشته باشند و اشكال شود كه دو سبب چگونه يك مسبب را ايجاد كنند، و در نتيجه ناگزير شويم براى رفع اشكال بگوييم : افعال اختيارى انسان هم مخلوق خداست ، و خود انسان در آن دخالتى ندارد، همچنان كه جبرى مذهبان گفته اند، و يا به عكس بگوييم : مخلوق خود انسان است ، و خداى تعالى در آنها هيچ دخالتى ندارد كه معتزلى مذهبان آن را مى گويند.
 
از آنچه گذشت فساد گفته هاى بعضى از مفسرين روشن مى شود گفته اند:
و باز، منافاتى نيست بين ارادۀ الهى به خنده و گريه انسان، با ارادۀ خود انسان به خنديدن و گريستن، و ارادۀ الهى باعث نمى شود كه ارادۀ خود انسان باطل شود و شخص خندان مجبور به خنده باشد. براى اين كه اراده الهى به مطلق خنده تعلق نگرفته، كه به هر صورت كه بوده باشد، صورت بگيرد، بلكه تعلق گرفته است به خندۀ ارادى و به اختيار. خنده اى كه از اراده انسان و اختيارش سر مى زند، نه هر خنده و لو به اجبار.
 
پس ارادۀ خودِ انسان سبب خنديدن او است، سببى كه در طول سببيّت اراده خداى سبحان است، نه در عرض آن، تا تزاحم و منافاتى پيش آيد، و يا هر دو دخالت داشته باشند و اشكال شود كه دو سبب، چگونه يك مسبب را ايجاد كنند، و در نتيجه ناگزير شويم براى رفع اشكال بگوييم: افعال اختيارى انسان هم مخلوق خداست، و خود انسان در آن دخالتى ندارد، همچنان كه جبرى مذهبان گفته اند. و يا به عكس بگوييم: مخلوق خود انسان است، و خداى تعالى، در آن ها هيچ دخالتى ندارد، كه معتزلى مذهبان آن را مى گويند.
 
از آنچه گذشت، فساد گفته هاى بعضى از مفسران روشن مى شود که گفته اند:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۷۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۷۹ </center>
معناى آيه اين است كه : خداى تعالى قوه خنده و گريه را در انسان خلق كرده . و يا بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه خداوند منشاء خنده و گريه يعنى مسرت و اندوه را آفريده . و يا بعضى گفته اند: معناى آيه اين كه : خداوند زمين را با روياندن گياهان خندانده و آسمان را با باريدن گريانده .
معناى آيه اين است كه: خداى تعالى، قوۀ خنده و گريه را در انسان خلق كرده. و يا بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه: خداوند منشأ خنده و گريه، يعنى مسرت و اندوه را آفريده. و يا بعضى گفته اند: معناى آيه اين كه: خداوند زمين را با روياندن گياهان، خندانده و آسمان را با باريدن گريانده.
و يا بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه : اهل بهشت را خندانده و اهل دوزخ را گريانده .
و يا بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه: اهل بهشت را خندانده و اهل دوزخ را گريانده.
<span id='link54'><span>
<span id='link54'><span>


وَ أَنَّهُ هُوَ أَمَات وَ أَحْيَا
«'''وَ أَنَّهُ هُوَ أَمَات وَ أَحْيَا'''»:


گفتار در اين آيه كه موت و حيات را به خداى سبحان نسبت داده ، با اين كه ارتباطى هم با اسباب طبيعى و غير طبيعى مانند ملائكه دارند، نظير همان گفتارى است كه درباره خنده و گريه گذرانديم ، و همچنين عين اين بحث در آيات بعدى هم جريان پيدا مى كند.
گفتار در اين آيه كه «موت» و «حيات» را به خداى سبحان نسبت داده، با اين كه ارتباطى هم با اسباب طبيعى و غيرطبيعى مانند ملائكه دارند، نظير همان گفتارى است كه درباره خنده و گريه گذرانديم، و همچنين عين اين بحث، در آيات بعدى هم جريان پيدا مى كند.


وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَينِ الذَّكَرَ وَ الاُنثى مِن نُّطفَةٍ إِذَا تُمْنى
«'''وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَينِ الذَّكَرَ وَ الاُنثى * مِن نُّطفَةٍ إِذَا تُمْنى'''»:


كلمه «'''نطفه '''» به معناى آبى است در مرد و زن كه مبداء پيدايش فرزند است ، و وقتى مى گوييم : «'''امنى الرجل '''» معنايش اين است كه فلان مرد منى خود را ريخت .
كلمه «نطفه»، به معناى آبى است در مرد و زن كه مبدأ پيدايش فرزند است. و وقتى مى گوييم: «أمنَى الرَّجُل»، معنايش اين است كه فلان مرد، منى خود را ريخت.
بعضى گفته اند: معناى «'''تمنى '''» اين است كه : «'''مقدر شده باشد'''». و جمله «'''الذكر و الانثى '''» بيان كلمه «'''زوجين '''» است .
بعضى هم گفته اند: اين كه در آيه مورد بحث مانند آيه قبلى نفرمود: «'''وانه هو'''» براى اين بود كه در مساءله خلقت زوجين ، كسى تصور نمى كند منسوب غير خداى تعالى باشد.


وَ أَنَّ عَلَيْهِ النَّشأَةَ الاُخْرَى
بعضى گفته اند: معناى «تُمنَى» اين است كه: «مقدّر شده باشد». و جملۀ «الذَّكَرَ وَ الأُنثَى»، بيان كلمه «زَوجَين» است.


كلمه «'''نشاءه اخرى '''» به معناى خلقت اخرى است كه همان خلقت دوم باشد، و ظرفش آخرت است كه دار جزاء است ، و اگر فرمود پيش آوردن نشاءه عهده خداست ، براى اين بود كه قضاى حتمى الهى بود، و نيز براى اين بود كه وعده اش را داده بود، و او خلف وعده نمى كند.
بعضى هم گفته اند: اين كه در آيه مورد بحث، مانند آيه قبلى نفرمود: «وَ أنّهُ هُوَ»، براى اين بود كه در مسأله خلقت زوجين، كسى تصور نمى كند منسوب به غير خداى تعالى باشد.


وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى وَ أَقْنى
«'''وَ أَنَّ عَلَيْهِ النَّشأَةَ الاُخْرَى'''»:


يعنى و او كسى است كه غنى و «'''قنيه '''» مى دهد، و قنيه به معناى اموال ماندنى از قبيل خانه و باغ و حيوان است ، و بنابر اين ، ذكر جمله «'''اقنى '''» بعد از جمله «'''اغنى '''» از باب ذكر خاص بعد از عام است ، به خاطر نفاست و شرافتى كه در خاص است .
كلمۀ «نَشأة أُخرَى»، به معناى خلقت أُخرى است كه همان خلقت دوم باشد، و ظرفش آخرت است كه «دار جزاء» است، و اگر فرمود پيش آوردن نشأه به عهدۀ خداست، براى اين بود كه قضاى حتمى الهى بود، و نيز براى اين بود كه وعده اش را داده بود، و او خُلف وعده نمى كند.
 
«'''وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى وَ أَقْنى'''»:
 
يعنى: و او كسى است كه «غنا» و «قنيه» مى دهد، و «قنيه»، به معناى اموال ماندنى از قبيل خانه و باغ و حيوان است. و بنابراين، ذكر جملۀ «أقنَى» بعد از جملۀ «أغنى»، از باب ذكر خاص بعد از عام است، به خاطر نفاست و شرافتى كه در خاص است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۸۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۸۰ </center>
بعضى از مفسرين گفته اند: اغناء به معناى مالدار كردن ، و اقناء به معناى راضى كردن از جهت مالدارى است .
بعضى از مفسران گفته اند: «إغناء» به معناى مالدار كردن، و «إقناء» به معناى راضى كردن از جهت مالدارى است.
بعضى ديگر گفته اند: معناى آيه اين است كه : خدا است كه بى نياز و فقير مى كند.
 
بعضى ديگر گفته اند: معناى آيه اين است كه: خدا است كه بى نياز و فقير مى كند.
 
«'''وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَى'''»:


وَ أَنَّهُ هُوَ رَب الشعْرَى
گويا مراد از «شعرى»، ستارۀ شعراى يمانيّه باشد كه يكى از ستارگان ثابت و پر نورى است كه در شرق آسمان، به صورت جبارى آسمانى مى درخشد.


گويا مراد از «'''شعرى '''» ستاره شعراى يمانيه باشد كه يكى از ستارگان ثابت و پر نورى است كه در شرق آسمان به صورت جبارى آسمانى مى درخشد.
مى گويند: دو قبيلۀ خزاعه و حِميَر، اين ستاره را مى پرستيدند. و نيز، يكى از كسانى كه آن را مى پرستيده، ابوكبشه، يكى از اجداد رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بوده، كه البته جدّ مادرى آن جناب بوده، و مشركان به این مناسبت، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را پسر «ابوكبشه» مى ناميدند، چون گفتيم ابوكبشه، با پرستش «شعرى»، راه خود را از قوم خود جدا كرده بود.
مى گويند: دو قبيله خزاعه و حمير اين ستاره را مى پرستيدند، و نيز يكى از كسانى كه آن را مى پرستيده ، ابوكبشه يكى از اجداد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) بوده ، كه البته جد مادرى آن جناب بوده ، و مشركين مناسبت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را پسر ابوكبشه مى ناميدند، چون گفتيم ابوكبشه با پرستش شعرى راه خود را از قوم خود جدا كرده بود.
<span id='link55'><span>
<span id='link55'><span>


۱۴٬۵۰۸

ویرایش