گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۵۷: خط ۵۷:
پس معناى آيه چنين شد كه: هيچ انسانى هيچ چيزى را به ملكيت واقعى مالك نيست، تا اثر آن ملكيت كه يا خير است يا شر، يا نفع است يا ضرر، عايدش شود، مگر آن عملى را كه كرده و جدّ و جهدى كه نموده، تنها آن را دارا است. و اما آنچه ديگران كرده اند، اثر خير يا شرش، عايد انسان نمى شود.
پس معناى آيه چنين شد كه: هيچ انسانى هيچ چيزى را به ملكيت واقعى مالك نيست، تا اثر آن ملكيت كه يا خير است يا شر، يا نفع است يا ضرر، عايدش شود، مگر آن عملى را كه كرده و جدّ و جهدى كه نموده، تنها آن را دارا است. و اما آنچه ديگران كرده اند، اثر خير يا شرش، عايد انسان نمى شود.


اين كه در بالا گفتيم : «'''و هرگز به طبع خود از انسان جدا نمى شود'''» براى اين بود كه مساءله شفاعت را استثناء كرده باشيم ، هر چند كه شفاعت هم باز اثر اعمال خود آدمى است ، چون شفاعت از آن گنهكاران اين امت است كه با سعى جميل خود در حظيره ايمان به خدا و آياتش وارد شده اند و اگر مومن نمى شدند مشمول شفاعت نمى گشتند. و همچنين بهره مندى انسان بعد از مردنش از استغفار مؤ منين و اعمال صالح و خيراتى كه برايش مى فرستند آن نيز مربوط به سعى جميل خود آدمى است ، كه در زندگى داخل در زمره مؤ منين شد، و سياهى لشكر آنان گرديد، و ايمانشان را تاءييد كرد، و اثرش اين شد كه هر چه عمل خير كردند، او نيز به قدر دخالتش سهيم گرديد.
اين كه در بالا گفتيم: «و هرگز به طبع خود از انسان جدا نمى شود»، براى اين بود كه مسأله «شفاعت» را استثنا كرده باشيم، هرچند كه شفاعت هم، باز اثرِ اعمال خود آدمى است. چون شفاعت از آنِ گنهكاران اين امت است كه با سعى جميل خود، در حظيرۀ ايمان به خدا و آياتش وارد شده اند، و اگر مؤمن نمى شدند، مشمول شفاعت نمى گشتند. و همچنين بهره مندى انسان بعد از مُردنش از استغفار مؤمنان و اعمال صالح و خيراتى كه برايش مى فرستند، آن نيز مربوط به سعى جميل خودِ آدمى است، كه در زندگى داخل در زمرۀ مؤمنان شد، و سياهى لشكر آنان گرديد، و ايمانشان را تأييد كرد، و اثرش اين شد كه هرچه عمل خير كردند، او نيز به قدر دخالتش سهيم گرديد.
و همچنين كسانى كه در زندگى سنت حسنه اى باب مى كنند و مى روند. و مادامى كه در روى زمين اشخاص به آن سنت عمل مى كنند او نيز شريك است ، كه فرمودند: «'''من سن سنه حسنه فله ثوابها و ثواب من عمل بهاو من سن سنة سيئه كان له وزرها وزر من عمل بها الى يوم القيامه '''».
 
براى اين كه بر حسب فرض شخص باب كننده از همين جهت كه سنتى را باب كرده در عمل ديگران سهيم است ،
و همچنين، كسانى كه در زندگى سنّت حسنه اى باب مى كنند و مى روند، و مادامى كه در روى زمين اشخاص به آن سنت عمل مى كنند، او نيز شريك است، كه فرمودند: «مَن سَنَّ سُنّةً حَسَنَةً فَلَهُ ثَوَابُهَا وَ ثَوَابُ مَن عَمِلَ بِهَا، وَ مَن سَنّ سُنّةً سَيِّئَةً، كَانَ لَهُ وِزرَهَا وَ وِزرَ مَن عَمِلَ بِهَا إلَى يَومِ القِيَامَة».
 
براى اين كه بر حسب فرض، شخص باب كننده از همين جهت كه سنّتى را باب كرده، در عمل ديگران سهيم است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۷۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۷۶ </center>
(چون اگر او آن عمل را باب نمى كرد، ديگران هم آن را انجام نمى دادند، و يا كمتر انجام مى دادند)، همچنان كه در تفسير آيه «'''و نكتب ما قدموا و اثارهم '''» نيز گذشت ، و همچنين در تفسير آيه «'''و ليخش الذين لوتركوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم '''» و در تفسير آيه «'''ليميز الله الخبيث من الطيب '''» گفتار نافعى در اين مقام گذشت .
(چون اگر او آن عمل را باب نمى كرد، ديگران هم آن را انجام نمى دادند، و يا كمتر انجام مى دادند). همچنان كه در تفسير آيه «وَ نَكتُبُ مَا قَدَّمُوا وَ آثَارَهُم» نيز گذشت. و همچنين در تفسير آيه «وَليَخشَ الّذِينَ لَو تَرَكوُا مِن خَلفِهِم ذُرّيَةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَيهِم»، و در تفسير آيه «لِيَمِيزَ اللهُ الخَبِيثَ مِنَ الطّيِّبِ»، گفتار نافعى در اين مقام گذشت.
 
«'''وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْف يُرَى'''»:


وَ أَنَّ سعْيَهُ سوْف يُرَى
منظور از «سَعى»، آن عملى است كه در انجامش جدّ و جهدى كرده، و منظور از «رؤيت»، مشاهده است. و ظرف اين مشاهده، روز قيامت است. به دليل اين كه دنبالش، مسأله جزا را ذكر فرموده. پس آيه شريفه از نظر معنا، قريب به آيه «يَومَ تَجِدُ كُلَّ نَفسٍ مَا عَمِلَت مِن خَيرٍ مُحضَراً»، و آيه شريفه «يَومَئذٍ يَصدُرُ النّاسُ أشتَاتاً لِيُرَوا أعمَالَهُم فَمَن يَعمَل مِثقَالَ ذَرّةٍ خَيراً يَرَهُ وَ مَن يَعمَل مِثقَالَ ذَرّةٍ شَرّاً يَرَهُ» مى باشد.


منظور از «'''سعى '''»، آن عملى است كه در انجامش جد و جهدى كرده ، و منظور از «'''رؤ يت '''» مشاهده است ، و ظرف اين مشاهده روز قيامت است ، به دليل اين كه دنبالش مساءله جزا را ذكر فرموده ، پس آيه شريفه از نظر معنا قريب به آيه «'''يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا'''» و آيه شريفه «'''يومئذ يصدر الناس اشتاتا ليروا اعمالهم فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره '''» مى باشد.
و اگر جملۀ «سَوف يُرى» را به صيغه مجهول آورده، خالى از اين اشاره نيست كه: در قيامت كسانى هستند كه اعمالى به ايشان ارائه مى شود، كه خودشان آن عمل را انجام نداده اند.
و اگر جمله «'''سوف يرى '''» را به صيغه مجهول آورده ، خالى از اين اشاره نيست كه در قيامت كسانى هستند كه اعمالى به ايشان ارائه مى شود كه خودشان آن عمل را انجام نداده اند.


ثمَّ يجْزَاهُ الْجَزَاءَ الاَوْفى
«'''ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاءَ الاَوْفى'''»:


كلمه «'''وفاء'''» به معناى تمام است ، چون هر چيزى كه تمام باشد وافى به تمامى صفات مطلوبش هست ، و «'''جزاء اوفى '''» به معناى جزاى اتم است ، و ضمير در جمله «'''يجزيه '''» به سعى كه همان عمل باشد بر مى گردد، و معنايش اين كه سپس انسان عملش - يعنى به عملش - جزا داده مى شود جزايى اتم .
كلمه «وفاء»، به معناى تمام است. چون هر چيزى كه تمام باشد، وافى به تمامى صفات مطلوبش هست، و «جَزاء أوفى»، به معناى جزاى اتمّ است. و ضمير در جملۀ «يُجزَاهُ»، به سعى كه همان عمل باشد، بر مى گردد، و معنايش اين كه: سپس انسان عملش - يعنى به عملش - جزا داده مى شود، جزايى اتم.
مقصود از اينكه فرمود: «'''و ان الى ربك المنتهى '''» منتهى شدن خلقت و تدبير به خداىسبحان است


وَ أَنَّ إِلى رَبِّك الْمُنتهَى


كلمه «'''منتهى '''» مصدر ميمى و به معناى انتهاء است ، و در اين آيه مطلق آورده شده ،
«'''وَ أَنَّ إِلى رَبِّك الْمُنتهَى'''»:
 
كلمه «مُنتهى»، مصدر ميمى و به معناى انتها است، و در اين آيه مطلق آورده شده،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۷۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۷۷ </center>
در نتيجه مى فهماند مطلق انتهاء به سوى پروردگار تو است ، پس آنچه موجود كه در عالم وجود است در هستى و در آثار هستيش به خداى سبحان منتهى مى گردد، البته به خود خداوند، حال يا با وساطت چيزى و يا بدون واسطه ، و نيز هيچ تدبير و نظامى كلى يا جزيى در عالم جريان ندارد، مگر آنكه آن هم منتهى به خداى سبحان است ، چون تدبيرى كه بين موجودات عالم است چيز ديگرى جز اين نيست كه بين آنها روابطى برقرار كرده كه هر موجودى به خاطر آن روابطى كه با ساير موجودات دارد سر پا ايستاده و هستيش حفظ شده ، و معلوم است كه پديد آورنده روابط موجودات همان پديد آورنده خود موجودات است ، پس يگانه كسى به طور اطلاق منتهاى تمامى موجودات عالم است تنها و تنها خداى سبحان است همچنان كه در جاى ديگر فرموده : «'''اللّه خالق كل شى ء و هو على كل شى ء وكيل له مقاليد السموات و الارض '''» و نيز فرموده : «'''الا له الخلق و الامر'''».
در نتيجه مى فهماند مطلق انتها به سوى پروردگار تو است. پس آنچه موجود كه در عالَم وجود است، در هستى و در آثار هستی اش، به خداى سبحان منتهى مى گردد. البته به خود خداوند، حال يا با وساطت چيزى و يا بدون واسطه. و نيز هيچ تدبير و نظامى كلّى يا جزيى در عالَم جريان ندارد، مگر آن كه آن هم منتهى به خداى سبحان است. چون تدبيرى كه بين موجودات عالَم است، چيز ديگرى جز اين نيست كه بين آن ها روابطى برقرار كرده، كه هر موجودى به خاطر آن روابطى كه با ساير موجودات دارد، سرِ پا ايستاده و هستی اش حفظ شده، و معلوم است كه پديد آورندۀ روابط موجودات، همان پديد آورندۀ خود موجودات است. پس يگانه كسى که به طور اطلاق، منتهاى تمامى موجودات عالَم است، تنها و تنها خداى سبحان است. همچنان كه در جاى ديگر فرموده: «اللّهُ خَالِقَ كَلّ شَئ وَ هُوَ عَلَى كُلّ شَئٍ وَكِيل لَهُ مَقالِيدُ السّماوات وَ الأرضِ»، و نيز فرموده: «ألا لَهُ الخَلقُ وَ الأمرُ».
آيه مورد بحث از آنجايى كه منتهاى هر چيزى را به طور مطلق خدا دانسته ، و اين اطلاق شامل تمامى تدبيرها نيز مى شود ناگزير بايد گفت كه آيه شريفه شامل دو انتها در هر چيز مى شود. يكى انتها از حيث آغاز خلقت كه وقتى درباره خلقت هر چيز به عقب برگرديم به خداى تعالى منتهى مى شود و ديگرى از حيث معاد كه وقتى از طرف آينده پيش ‍ برويم خواهيم ديد تمامى موجودات دوباره به سوى او محشور مى شوند.
و از آنچه گذشت خواننده محترم خودش مى تواند به اشكال وجوهى كه در تفسير آيه آورده اند متوجه شود، مثلا يكى گفته مراد از اين آيه رجوع خلق خداى سبحان است در روز قيامت . ديگرى گفته : معنايش ‍ اين است كه آخر امر به ثواب و عقاب پروردگارت منتهى مى شود سومى گفته : منتهاى مردم به سوى حساب پروردگار تو است . و چهارمى گفته افكار بشر همه جا جولان مى كند و مى كند تا به خداى سبحان منتهى شود، آنجا ديگر از جولان باز مى ماند. ولى خواننده عزيز توجه دارد كه هر يك ازاين وجوه ، اطلاق آيه را به نحوى تقييد كرده ، با اين كه تقييد، دليل مقيد مى خواهد.


وَ أَنَّهُ هُوَ أَضحَك وَ أَبْكَى
آيه مورد بحث، از آن جايى كه منتهاى هر چيزى را به طور مطلق خدا دانسته، و اين اطلاق، شامل تمامى تدبيرها نيز مى شود، ناگزير بايد گفت كه: آيه شريفه، شامل دو انتها در هر چيز مى شود. يكى انتها از حيث آغاز خلقت كه وقتى درباره خلقت هر چيز به عقب برگرديم، به خداى تعالى منتهى مى شود. و ديگرى، از حيث معاد كه وقتى از طرف آينده پيش برويم، خواهيم ديد تمامى موجودات، دوباره به سوى او محشور مى شوند.


اين آيه و آيات بعدش تا دوازده آيه ، مواردى از منتهى شدن خلقت و تدبير به خداى سبحان را بر مى شمارد،
و از آنچه گذشت، خوانندۀ محترم خودش مى تواند به اشكال وجوهى كه در تفسير آيه آورده اند، متوجه شود. مثلا يكى گفته: مراد از اين آيه، رجوع خلق به خداى سبحان است در روز قيامت. ديگرى گفته: معنايش اين است كه آخر امر به ثواب و عقاب پروردگارت منتهى مى شود. سومى گفته: منتهاى مردم به سوى حساب پروردگار تو است. و چهارمى گفته: افكار بشر همه جا جولان مى كند و مى كند تا به خداى سبحان منتهى شود، آن جا ديگر از جولان باز مى ماند. ولى خواننده عزيز توجه دارد كه هر يك از اين وجوه، اطلاق آيه را به نحوى تقييد كرده، با اين كه تقييد، دليل مقيِّد مى خواهد.
 
«'''وَ أَنَّهُ هُوَ أَضحَك وَ أَبْكَى'''»:
 
اين آيه و آيات بعدش تا دوازده آيه، مواردى از منتهى شدن خلقت و تدبير به خداى سبحان را بر مى شمارد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۷۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۷۸ </center>
و سياق در همه اين آيات سياق انحصار است ، مى فهماند كه ربوبيت منحصر در خداى تعالى است . و براى او شريكى در ربوبيت نيست ، وانحصار منافات با وساطت اسباب طبيعى و يا غير طبيعى در آن امور ندارد. مانند واسطه بودن مسرت و اندوه درونى و اعضايى كه اين مسرت و اندوه را نشان مى دهد در تحقق خنده و گريه ، و يا واسطه شدن اسباب طبيعى و غير طبيعى متناسب در احياء و اماته ، و در خلقت نر و ماده ، و پديد آمدن غنى و فقر، و يا نابود كردن امت هاى هالك ، چون وقتى اين اسباب هم همه مسخر امر خدا باشند و هيچ استقلالى از خود نداشته و از ما فوق خود منقطع نباشند، قهرا وجود آنها و آثار وجوديشان و آنچه كه بر آنها مترتب مى شود ملك خداى تعالى خواهد بود، و كسى و چيزى شريك خدا در اين ملك نيست .
و سياق در همه اين آيات، سياق انحصار است. مى فهماند كه ربوبيّت، منحصر در خداى تعالى است، و براى او، شريكى در ربوبيّت نيست. و این انحصار، منافات با وساطت اسباب طبيعى و يا غير طبيعى در آن امور ندارد. مانند واسطه بودن مسرت و اندوه درونى و اعضايى كه اين مسرت و اندوه را نشان مى دهد، در تحقق خنده و گريه، و يا واسطه شدن اسباب طبيعى و غيرطبيعى متناسب در احياء و اماته، و در خلقت نر و ماده، و پديد آمدن غنا و فقر، و يا نابود كردن امت هاى هالك. چون وقتى اين اسباب هم همه مسخر امر خدا باشند و هيچ استقلالى از خود نداشته و از مافوق خود منقطع نباشند، قهرا وجود آن ها و آثار وجودی شان و آنچه كه بر آن ها مترتب مى شود، ملك خداى تعالى خواهد بود، و كسى و چيزى شريك خدا در اين ملك نيست.
<span id='link53'><span>
<span id='link53'><span>
==مراد از اين كه فرمود: «خدا است كه می خنداند و می گرياند»==
==مراد از اين كه فرمود: «خدا است كه می خنداند و می گرياند»==
پس معناى جمله اين است كه خداى تعالى تنها كسى است كه خنده را در شخص خندان و گريه را در شخص گريان ايجاد كرده ، و كسى در آن شريك خدا نيست . و اين منافات ندارد با اين كه ما خنده و گريه را به خود انسان ها نسبت مى دهيم ، براى اين كه نسبت خنده و گريه و هر كار ديگر به اينكه قائم به انسان است ولى نسبت دادن آن به خداى تعالى به خاطر اين است كه خدا آن را ايجاد كرده ، و بين اين دو نسبت فرق بسيار است .
پس معناى جمله اين است كه خداى تعالى تنها كسى است كه خنده را در شخص خندان و گريه را در شخص گريان ايجاد كرده ، و كسى در آن شريك خدا نيست . و اين منافات ندارد با اين كه ما خنده و گريه را به خود انسان ها نسبت مى دهيم ، براى اين كه نسبت خنده و گريه و هر كار ديگر به اينكه قائم به انسان است ولى نسبت دادن آن به خداى تعالى به خاطر اين است كه خدا آن را ايجاد كرده ، و بين اين دو نسبت فرق بسيار است .
۱۶٬۸۸۰

ویرایش