گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۱۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۱۱: خط ۲۱۱:
<span id='link112'><span>
<span id='link112'><span>


==منظور از رفع سماء و وضع ميزان ==
==منظور از برافراشتن آسمان و وضع ميزان ==
وَ السمَاءَ رَفَعَهَا وَ وَضعَ الْمِيزَانَ
«'''وَ السّمَاءَ رَفَعَهَا وَ وَضعَ الْمِيزَانَ'''»:
در صورتى كه مراد از كلمه «'''سماء'''» جهت بلندى و بالا باشد معناى رفع آن عبارت مى شود از اين كه سماء را در اصل بلند و بالا آفريد، نه اين كه بعد از خلقت آن را بلند كرد و به بالا برد، و در صورتى كه مراد از آن خودبالا نباشد، بلكه اجرامى باشد كه در جهت بالا قرار دارند، آن وقت معناى رفع آن تقدير محلهاى آنها خواهد بود، و معناى جمله اين خواهد بود كه : خداى تعالى محل ستارگان را نسبت به زمين بلند قرار داد، و اين تقدير را آن روز كرد كه زمين و آسمان همه يكپارچه بود، بعدا آنها را فتق و جداى از هم كرد، همچنان كه فرمود: «'''اولم ير الذين كفروا ان السموات و الارض كانتا رتقا ففتقناهما'''» و به هر تقدير چه آن باشد و چه اين ، منظور از رفع ، رفع حسى نه معنوى .
 
در صورتى كه مراد از كلمۀ «سَمَاء»، جهت بلندى و بالا باشد، معناى «رفع آن»، عبارت مى شود از اين كه سماء را در اصل بلند و بالا آفريد، نه اين كه بعد از خلقت آن را بلند كرد و به بالا برد. و در صورتى كه مراد از آن، خود جهت بالا نباشد، بلكه اجرامى باشد كه در جهت بالا قرار دارند، آن وقت معناى «رفع آن»، تقدير محل هاى آن ها خواهد بود، و معناى جمله، اين خواهد بود كه: خداى تعالى، محل ستارگان را نسبت به زمين بلند قرار داد، و اين تقدير را آن روز كرد كه زمين و آسمان همه يكپارچه بود. بعدا آن ها را فتق و جداى از هم كرد، همچنان كه فرمود: «أوَ لَم يَرَ الّذِينَ كَفَرُوا أنّ السّمَاوَات وَ الأرض كَانَتَا رَتقاً فَفَتَقنَاهُمَا»، و به هر تقدير، چه آن باشد و چه اين، منظور از «رفع»، رفع حسى است، نه معنوى.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۶۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۶۲ </center>
و اگر منظور از رفع سماء، منازل ملائكه و مصادر امر الهى و از آن جمله وحى بوده باشد، در اين صورت مراد از رفع ، رفع معنوى خواهد بود، البته ممكن هم هست منظور از رفع را اعم از حسى و معنوى بگيريم .
و اگر منظور از «رفع سماء»، منازل ملائكه و مصادر امر الهى و از آن جمله وحى بوده باشد، در اين صورت مراد از رفع، رفع معنوى خواهد بود. البته ممكن هم هست منظور از رفع را، اعم از حسى و معنوى بگيريم.
و اما اين كه فرمود: «'''و وضع الميزان '''» مراد از ميزان همان چيزى است كه وسيله آن هر چيزى را مى سنجند و اندازه گيرى مى كنند اعم از اين كه ميزان براى عقيده باشد يا فعل و يا قول و از مصاديق آن ميزانى است كه اشياى سنگين را به وسيله آن وزن مى كنند، چيزى كه هست ميزان هر چيزى حسب خود آن چيز است ، (مثلا ميزان حرارت ، چيزى است و ميزان طول چيزى ديگر، ميزان كاه چيزى است و ميزان طلا چيزى ديگر و ميزانى كه با آن عقايد و اخلاق و گفتار و كردارها را مى سنجند چيزى ديگر است ) و در آيه مورد بحث منظور از ميزان همان معنايى است كه در آيه «'''لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط'''» منظور است .
 
و از ظاهر آن بر مى آيد كه منظور از آن هر چيزى است كه به وسيله آن حق از باطل و راست از دروغ و عدل از ظلم و فضيلت از رذيلت تميز داده شود، چون شاءن رسول همين است كه از ناحيه پروردگارش چنين ميزانى بياورد.
و اما اين كه فرمود: «وَ وَضَعَ المِيزَان»، مراد از ميزان همان چيزى است كه به وسيلۀ آن، هر چيزى را مى سنجند و اندازه گيرى مى كنند. اعم از اين كه ميزان براى عقيده باشد، يا فعل و يا قول. و از مصاديق آن، ميزانى است كه اشياى سنگين را به وسيلۀ آن، وزن مى كنند. چيزى كه هست، ميزان هر چيزى به حَسَب خود آن چيز است. (مثلا ميزان حرارت، چيزى است و ميزان طول چيزى ديگر، ميزان كاه چيزى است و ميزان طلا چيزى ديگر، و ميزانى كه با آن عقايد و اخلاق و گفتار و كردارها را مى سنجند، چيزى ديگر است). و در آيه مورد بحث، منظور از «ميزان»، همان معنايى است كه در آيه «لَقَد أرسَلنَا رُسُلَنَا بِالبَيّنَات وَ أنزَلنَا مَعَهُمُ الكِتَابَ وَ المِيزَانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالقِسطِ» منظور است.
بعضى گفته اند: مراد از ميزان ، عدالت است ، و معناى جمله اين است كه : خداوند عدالت را در بين شما برقرار كرد تا مساوات را ميان اشياء برقرار سازيد، و هر چيزى را در جاى خودش بكار بسته ، حق هر چيزى را به آن بدهيد.
 
بعضى ديگر گفته اند: مراد از ميزان همين ترازوى معمولى است كه وزن ها با آن معين مى كنند، ولى معناى اول وسيع تر و عمومى تر است .
و از ظاهر آن بر مى آيد كه منظور از آن، هر چيزى است كه به وسيلۀ آن، حق از باطل و راست از دروغ و عدل از ظلم و فضيلت از رذيلت تميز داده شود. چون شأن رسول همين است كه از ناحيه پروردگارش چنين ميزانى بياورد.
مراد از «'''ميزان '''» در آيه (الا تطغوا فى الميزان و...)
 
أَلا تَطغَوْا فى الْمِيزَانِ وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسطِ وَ لا تخْسِرُوا الْمِيزَانَ
بعضى گفته اند: مراد از «ميزان»، عدالت است، و معناى جمله اين است كه: خداوند عدالت را در بين شما برقرار كرد تا مساوات را ميان اشياء برقرار سازيد، و هر چيزى را در جاى خودش به كار بسته، حق هر چيزى را به آن بدهيد.
ظاهرا مراد از «'''ميزان '''» در اين آيه غير از ميزان در آيه قبلى است ، در آنجا گفتيم منظور مطلق هر چيزى است كه وسيله سنجش باشد، ولى در اين آيه منظور خصوص ترازوهاى معمولى است ، كه سنگينى ها را با آن مى سنجند، و بنابر اين اين كه فرمود: «'''الا تطغوا...'''» در حقيقت خواسته است از يك حكم كلى يعنى حكم «'''و وضع الميزان '''» حكمى جزئى بيرون بكشد
 
بعضى ديگر گفته اند: مراد از «ميزان»، همين ترازوى معمولى است كه وزن ها را با آن معين مى كنند، ولى معناى اول، وسيع تر و عمومى تر است.
 
«'''أَلّا تَطغَوْا فى الْمِيزَانِ * وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسطِ وَ لا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ'''»:
 
ظاهرا مراد از «ميزان» در اين آيه، غير از ميزان در آيه قبلى است. در آن جا گفتيم منظور مطلق هر چيزى است كه وسيلۀ سنجش باشد، ولى در اين آيه، منظور خصوص ترازوهاى معمولى است، كه سنگينى ها را با آن مى سنجند و بنابراين، اين كه فرمود: «ألّا تَطغَوا...»، در حقيقت خواسته است از يك حكم كلى، يعنى حكم «وَ وَضَعَ المِيزَان»، حكمى جزئى بيرون بكشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۶۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۶۳ </center>
و معانيش اين است كه لازمه اينكه ما با وضع ميزان حق و عدل را در بين شما تقدير كرديم ، و اين است كه در سنجش اجناس خود نيز رعايت درستى ترازو و سنجش را بكنيد.
و معنايش اين است كه: لازمۀ اين كه ما با وضع ميزان، حق و عدل را در بين شما تقدير كرديم، اين است كه در سنجش اجناس خود نيز رعايت درستى ترازو و سنجش را بكنيد.
و اما بنابر آن تفسيرى كه در جمله قبلى مى گفت : منظور از وضع ميزان همان ترازوى معمولى است ، اين آيه شريفه بيانگر همان وضع ميزان مى شود، و چنين معنا مى دهد: اين كه در آيه قبلى گفتيم خداوند ميان شما ميزان وضع كرده معنايش اين است كه شما بايد در كشيدن و سنجيدن سنگينى ها رعايت عدالت را بكنيد، و در آن طغيان روا مداريد، (كه وقتى جنسى را مى خريد با سنگى سنگين تر بكشيد، و چون مى فروشيد با سنگى سبك بفروشيد) و به هر حال چه آن معنا منظور باشد، و چه اين ، ظاهر كلمه «'''ان '''» در جمله «'''ان لا تطغوا'''» اين است كه تفسيرى باشد، و جمله «'''لا تطغوا'''» نهى از طغيان در وزن كردن است ، و جمله «'''و اقيموا الوزن بالقسط'''» امرى است كه به آن نهى عطف شده ، و كلمه «'''قسط'''» به معناى عدل است ، و جمله «'''و لا تخسروا الميزان '''» نيز نهى ديگرى كه به آن امر عطف شده ، و نهى قبلى يعنى جمله «'''لا تطغوا'''» را بيان ومى كند، و كلمه «'''اخسار'''» كه مصدر فعل «'''لا تخسروا'''» است در مورد سنجيدن به معناى كم فروختن و زياد خريدن است ، به نحوى كه باعث خسارت فروشنده يا خريدار شود.
 
بعضى از مفسرين حرف «'''لا'''» را در جمله «'''لا تطغوا'''» نافيه ، و حرف «'''ان '''» را ناصبه گرفته اند، و تقدير كلام را «'''لئلا تطغوا - براى اين كه طغيان نكنيد'''» دانسته اند. آنگاه به ايشان اشكال شده كه چگونه ممكن است جمله انشايى عطف بر جمله خبرى شود و با اين كه در اينجا خبر مى دهد از اين كه خداى تعالى چنين و چنان كرد تا شما طغيان نكنيد، چگونه ممكن است يكباره بگويد: وزن را به عدالت بپا داريد؟ در پاسخ از اين اشكال دچار زحمت و تكلف شده اند.
و اما بنابر آن تفسيرى كه در جملۀ قبلى مى گفت: منظور از «وضع ميزان»، همان ترازوى معمولى است، اين آيه شريفه بيانگر همان وضع ميزان مى شود، و چنين معنا مى دهد:  
وَ الاَرْض وَضعَهَا لِلاَنَامِ
 
كلمه «'''انام '''» به معناى كلمه «'''مردم '''» است .
اين كه در آيه قبلى گفتيم خداوند ميان شما «ميزان» وضع كرده، معنايش اين است كه شما بايد در كشيدن و سنجيدن سنگينى ها، رعايت عدالت را بكنيد و در آن طغيان روا مداريد. (كه وقتى جنسى را مى خريد، با سنگى سنگين تر بكشيد، و چون مى فروشيد، با سنگى سبك بفروشيد).
ولى بعضى گفته اند: به معناى جن و انس است .
 
و به هرحال، چه آن معنا منظور باشد و چه اين، ظاهر كلمۀ «أن» در جملۀ «أن لَا تَطغَوا» اين است كه تفسيرى باشد. و جملۀ «لا تَطغَوا»، نهى از طغيان در وزن كردن است. و جملۀ «وَ أقِيمُوا الوَزنَ بِالقِسط»، امرى است كه به آن نهى عطف شده، و كلمۀ «قسط» به معناى عدل است. و جملۀ «وَ لا تُخسِرُوا المِيزَان» نيز نهى ديگرى است كه به آن امر عطف شده، و نهى قبلى، يعنى جملۀ «لا تَطغَوا» را بيان و تأکید مى كند. و كلمۀ «إخسار» - كه مصدر فعل «لا تُخسِرُوا» است - در مورد سنجيدن به معناى كم فروختن و زياد خريدن است، به نحوى كه باعث خسارت فروشنده يا خريدار شود.
 
بعضى از مفسران، حرف «لا» را در جملۀ «لا تَطغَوا»، نافيه و حرف «أن» را ناصبه گرفته اند، و تقدير كلام را «لِئَلّا تَطغَوا - براى اين كه طغيان نكنيد» دانسته اند. آنگاه به ايشان اشكال شده كه چگونه ممكن است جمله انشايى عطف بر جمله خبرى شود و با اين كه در اين جا خبر مى دهد از اين كه خداى تعالى چنين و چنان كرد تا شما طغيان نكنيد، چگونه ممكن است يكباره بگويد: وزن را به عدالت به پا داريد؟ در پاسخ از اين اشكال دچار زحمت و تكلف شده اند.
 
«'''وَ الاَرْض وَضعَهَا لِلاَنَامِ'''»:
 
كلمۀ «أنام»، به معناى كلمۀ «مردم» است.
 
ولى بعضى گفته اند: به معناى جنّ و انس است.
 
بعضى ديگر گفته اند: به معناى هر جنبنده اى است كه روى زمين راه برود.
بعضى ديگر گفته اند: به معناى هر جنبنده اى است كه روى زمين راه برود.
و اگر از خلقت زمين تعبير كرده به وضع ، براى اين بود كه درباره آسمان تعبير كرده
 
و اگر از خلقت زمين تعبير كرده به «وضع»، براى اين بود كه درباره آسمان تعبير كرده
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۶۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۶۴ </center>
بود به رفع ، خواست تا بفهماند زمين پايين و آسمان بالا است ، چون در عرب هر افتاده و پست را وضيع مى گويند، و اين خود لطافتى در تعبير است .
بود به «رفع». خواست تا بفهماند زمين پايين و آسمان بالا است. چون در عرب هر افتاده و پست را وضيع مى گويند، و اين خود لطافتى در تعبير است.
فِيهَا فَكِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذَات الاَكْمَامِ
 
مراد از «'''فاكهة '''» ميوه هاى غير خرما است ، و كلمه «'''اكمام '''» جمع «'''كم '''» - به ضمه كاف و كسره آن و تشديد ميم - است كه منظور از آن غلاف خرما است ، كه آن را طلع نيز مى گويند، و اما آستين پيراهن و هر جامه ديگر كه آن را نيز كم مى گويند تنها به ضمه كاف و تشديد ميم تلفظ مى شود، و به كسره كاف به اين معنا نمى آيد - اينطور گفته اند.
«'''فِيهَا فَاكِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذَات الاَكْمَامِ'''»:
وَ الحَْب ذُو الْعَصفِ وَ الرَّيحَانُ
 
كلمه «'''حب - دانه '''» عطف است بر كلمه «'''فاكهة '''» و تقدير كلام «'''و فيها الحب و الريحان '''» است ، يعنى در زمين دانه و ريحان نيز هست ، و منظور از دانه هر چيزى است كه قوت و غذا از آن درست شود، مانند گندم و جو و برنج و غيره ، و كلمه «'''عصف '''» به معناى غلاف و پوسته دانه هاى مذكور است ، كه فارسى آن را سبوس گويند. البته بعضى آن را به برگ مطلق زراعت و بعضى ديگر به برگ خشك زراعت تفسير كرده اند، و كلمه «'''ريحان '''» به معناى همه گياهان معطر (چون نعناء و مرزه و ريحان فارسى و آويشن و پونه و امثال اينها) است .
مراد از «فاكهة»، ميوه هاى غير خرما است. و كلمۀ «أكمَام»، جمع «كُمّ» - به ضمۀ كاف و كسره آن و تشديد ميم - است كه منظور از آن غلاف خرما است، كه آن را «طلع» نيز مى گويند. و اما آستين پيراهن و هر جامه ديگر كه آن را نيز «كُمّ» مى گويند، تنها به ضمۀ كاف و تشديد ميم تلفظ مى شود، و به كسره كاف به اين معنا نمى آيد - اين طور گفته اند.
مخاطب در آيه : «'''فباءى الاء ربكما تكذبان '''» جن و انس است
 
فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ
«'''وَ الحَْبّ ذُو الْعَصفِ وَ الرَّيحَانُ'''»:
كلمه «'''آلاء'''» جمع الى (بر وزن شنى ) است ، كه به معناى نعمت است ، و خطاب در آيه متوجه عموم جن و انس است ، به دليل اين كه در آيات بعد كه مى فرمايد: «'''سنفرغ لكم ايّها الثّقلان '''» و «'''يا معشر الجنّ و الانس ...'''»، و «'''يرسل عليكما شواظ...'''»، صريحا خطاب را متوجه جن و انس كرده .
 
پس نبايد به گفته بعضى از مفسرين گوش داد كه گفته اند: خطاب در آيه متوجه مرد و زن از بنى آدم است . و يا بعضى ديگر گفته اند: خطاب در «'''ربكما'''» در حقيقت دو خطاب به يك طايفه است ، و دو بار انسان را خطاب كرده فرموده «'''ربّك ربّك '''» يعنى اى انسان به كدام يك از نعمت پروردگارت پروردگارت تكذيب مى كنى . مثل اين كه به دو پليس دستور دهند: «'''اضربا عنقه - بزنيد گردنش را'''» كه در حقيقت به منزله آنكه گفته باشى : «'''اضرب عنقه اضرب عنقه '''».
كلمه «حَبّ - دانه» عطف است بر كلمۀ «فاكهة»، و تقدير كلام «وَ فِيهَا الحَبُّ وَ الرّيحَانُ» است. يعنى در زمين دانه و ريحان نيز هست، و منظور از دانه هر چيزى است كه قوت و غذا از آن درست شود. مانند گندم و جو و برنج و غيره. و كلمۀ «عصف»، به معناى غلاف و پوسته دانه هاى مذكور است، كه در فارسى آن را سبوس گويند. البته بعضى آن را به برگ مطلق زراعت و بعضى ديگر به برگ خشك زراعت تفسير كرده اند. و كلمۀ «ريحان»، به معناى همۀ گياهان معطر (چون نعنا و مرزه و ريحان فارسى و آويشن و پونه و امثال اين ها) است.
 
«'''فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ'''»:
 
كلمۀ «آلاء»، جمع إلى (بر وزن شِنى) است، كه به معناى نعمت است، و خطاب در آيه متوجه، عموم جن و انس است. به دليل اين كه در آيات بعد كه مى فرمايد: «سَنَفرُغُ لَكُم أيّهَا الثّقَلَان»، و «يَا مَعشَرَ الجِنّ وَ الإنس...»، و «يُرسَلُ عَلَيكُمَا شُوَاظٌ...»، صريحا خطاب را متوجه جنّ و انس كرده.
 
پس نبايد به گفته بعضى از مفسران گوش داد كه گفته اند: خطاب در آيه، متوجه مرد و زن از بنى آدم است. و يا بعضى ديگر گفته اند: خطاب در «رَبّكُمَا» در حقيقت دو خطاب به يك طايفه است، و دو بار انسان را خطاب كرده، فرموده «رَبّكَ رَبّكَ». يعنى اى انسان! به كدام يك از نعمت پروردگارت پروردگارت تكذيب مى كنى. مثل اين كه به دو پليس دستور دهند: «إضرِبَا عُنُقَه - بزنيد گردنش را»، كه در حقيقت به منزله آن است كه گفته باشى: «إضرِب عُنُقَهُ إضرِب عُنُقَهُ».




۱۶٬۸۸۰

ویرایش