گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۱۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۹۶: خط ۱۹۶:


==مراد از سجدۀ گياه و درخت براى خداوند==
==مراد از سجدۀ گياه و درخت براى خداوند==
و اما اين كه فرمود: گياه و درخت براى خدا سجده مى كنند، منظور ازسجده خضوع و انقياد اين دو موجود است ، براى امر خدا، كه به امر او از زمين سر بر مى آورند، و به امر او نشو و نما مى كنند، آن هم - به قول بعضى ها - در چهار چوبى نشو و نما مى كنند كه خدا برايشان مقدر كرده ، و از اين دقيق اين كه نجم و شجر رگ و ريشه خود را براى جذب مواد عنصرى زمين و تغذى با آن در جوف زمين مى دوانند، و همين خود سجده آنها است ، براى اين كه با اين عمل خود خدا را سجده مى كنند، و با سقوط در زمين اظهار حاجت به همان مبديى مى نمايند كه حاجتشان را بر مى آورد، و او در حقيقت خدايى است كه تربيتشان مى كند.
و اما اين كه فرمود: گياه و درخت براى خدا سجده مى كنند، منظور از این سجده، خضوع و انقياد اين دو موجود است براى امر خدا، كه به امر او از زمين سر بر مى آورند، و به امر او نشو و نما مى كنند. آن هم - به قول بعضى ها - در چهارچوبى نشو و نما مى كنند كه خدا برايشان مقدر كرده، و از اين دقيق تر، اين كه «نجم» و «شجر»، رگ و ريشه خود را براى جذب مواد عنصرى زمين و تغذى با آن در جوف زمين مى دوانند، و همين خود سجدۀ آن هاست. براى اين كه با اين عمل خود، خدا را سجده مى كنند، و با سقوط در زمين اظهار حاجت به همان مبدئى مى نمايند كه حاجتشان را بر مى آورد، و او در حقيقت خدايى است كه تربيتشان مى كند.
و اما اعراب اين كلمات ، يعنى «'''و النجم و الشجر يسجدان '''» با در نظر داشتن اين كه اين آيه عطف است بر آيه «'''الشمس و القمر بحسبان '''» اعرابش نيز مانند اعراب آن است (يعنى نجم مبتدا، و شجر عطف بر آن ، و يسجدان خبر مبتدا است ) و تقدير كلام «'''و النجم و الشجر يسجدان له '''» مى باشد، يعنى گياه و درخت براى او سجده مى كنند.
 
در كشاف در خصوص ارتباط اين دو آيه با كلمه «'''الرحمن '''» سوالى پيش كشيده ، مى گويد: اگر بپرسى چطور اين دو جمله با الرحمان متصل مى شود، آنگاه در پاسخ مى گويد: از آنجايى كه اين جملات اتصال معنوى با كلمه «'''الرحمان '''» داشتند، بى نياز بودند از اين كه اتصالى لفظى هم داشته باشند،
و اما اعراب اين كلمات، يعنى «وَ النَّجمُ وَ الشّجَرُ يَسجُدَان»، با در نظر داشتن اين كه اين آيه عطف است بر آيه «الشّمسُ وَ القَمَرُ بِحُسبَان»، اعرابش نيز مانند اعراب آن است. (يعنى «نجم»، مبتدا و «شجر»، عطف بر آن، و «يَسجُدَان»، خبر مبتدا است). و تقدير كلام «وَ النّجمُ وَ الشّجَرُ يَسجُدَان لَهُ» مى باشد. يعنى: گياه و درخت براى او سجده مى كنند.
 
در كشاف، در خصوص ارتباط اين دو آيه با كلمۀ «الرّحمان» سؤالى پيش كشيده، مى گويد: اگر بپرسى چطور اين دو جمله با «الرّحمَان» متصل مى شود، آنگاه در پاسخ مى گويد: از آن جايى كه اين جملات اتصال معنوى با كلمۀ «الرّحمَان» داشتند، بى نياز بودند از اين كه اتصالى لفظى هم داشته باشند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۶۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۶۱ </center>
لذا در ظاهر لفظ نفرمود: «'''الشمس و القمر بحسبانه و النجم و الشجر يسجدان له '''»، چون همه مى دانستند. حسبان ، حسبان خداست و سجده هم براى او است نه براى غير او.
لذا در ظاهر لفظ نفرمود: «الشّمسُ وَ القَمَرُ بِحُسبَانِهِ وَ النّجمُ وَ الشّجَرُ يَسجُدَان لَهُ»، چون همه مى دانستند. حسبان، حسبان خداست و سجده هم براى او است، نه براى غير او.
آنگاه سوالى ديگر پيش مى كشد كه : چرا جملات مذكور با حرف عطف نيامد؟ و نفرمود: «'''الرحمن علم القران و خلق الانسان و علمه البيان و الشمس و القمر يسجدان '''»؟ و حاصل پاسخى كه مى دهد اين است كه : در جمله هاى اول كه بدون واو عاطفه آورده خواسته است حساب انگشت شمارى را پيش گرفته باشد، تا هر يك از جمله ها مستقل در توبيخ كسانى باشدمنكر نعمت هاى رحمان و خود رحمانند، مثل اين كه شما خواننده وقتى مى خواهى شخص ناسپاسى را سرزنش كنى انگشتان خود را يكى يكى تا كرده مى گويى : آخر فلانى تو را كه مردى فقير و تهى دست بودى بى نياز كرد (اين يكى )، و تو را كه مردى خوار و خفيف بودى عزت و آبرو داد (اين هم يكى ) و تو را كه مردى بيكس و كار بودى صاحب كس و كار و فاميل و فرزندت كرد (اين هم يكى ) و با تو رفتارى كرد كه احدى با احدى نمى كند، آن وقت چگونه احسان او را انكار مى كنى ؟
 
در آيات اول اين روش را پيش گرفت ، و سپس كلام را بعد از آن توبيخ دوباره به روش اولش برگرداند، تا آنچه كه به خاطر تناسب و تقارب وصلش واجب است وصل كرده باشد، و به اين منظور واو عاطفه را بر سر جمله «'''و النجم و الشجر يسجدان '''» و جمله «'''و السماء رفعها...'''» در آورد.
آنگاه سؤالى ديگر پيش مى كشد كه: چرا جملات مذكور با حرف عطف نيامد و نفرمود: «الرّحمَانُ عَلّمَ القُرآنَ وَ خَلَقَ الإنسَانَ وَ عَلّمَهُ البَيَانَ وَ الشّمسُ وَ القَمَرُ يَسجُدَان»؟
 
و حاصل پاسخى كه مى دهد، اين است كه: در جمله هاى اول - كه بدون واو عاطفه آورده - خواسته است حساب انگشت شمارى را پيش گرفته باشد، تا هر يك از جمله ها مستقل در توبيخ كسانى باشد که منكر نعمت هاى رحمان و خود رحمان اند. مثل اين كه شما خواننده وقتى مى خواهى شخص ناسپاسى را سرزنش كنى، انگشتان خود را يكى يكى تا كرده، مى گويى: آخر فلانى تو را كه مردى فقير و تهیدست بودى، بى نياز كرد. (اين يكى)، و تو را كه مردى خوار و خفيف بودى، عزّت و آبرو داد. (اين هم يكى)، و تو را كه مردى بيكس و كار بودى، صاحب كس و كار و فاميل و فرزندت كرد. (اين هم يكى)، و با تو رفتارى كرد كه احدى با احدى نمى كند، آن وقت چگونه احسان او را انكار مى كنى؟
 
در آيات اول اين روش را پيش گرفت، و سپس كلام را بعد از آن توبيخ، دوباره به روش اولش برگرداند، تا آنچه كه به خاطر تناسب و تقارب وصلش واجب است، وصل كرده باشد، و به اين منظور «واو» عاطفه را بر سرِ جملۀ «وَ النّجمُ وَ الشّجَرُ يَسجُدَان»، و جملۀ «وَ السّمَاءَ رَفَعَهَا...» در آورد.
<span id='link112'><span>
<span id='link112'><span>


۱۶٬۸۸۰

ویرایش