گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۱۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۱۳: خط ۱۱۳:
<span id='link173'><span>
<span id='link173'><span>


==احاطه ، ملك و علم مطلق خداوند بر همه چيز و همه كس ==
==احاطه و علم مطلق خداوند بر همه چيز و همه كس ==
وَ هُوَ مَعَكمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ
«'''وَ هُوَ مَعَكمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ'''»:
او هر جا كه باشيد با شما است ، براى اين كه به شما احاطه دارد، و در هيچ مكان و پوششى از او غايب نيستيد. در اينجا سوالى پيش مى آيد، و آن است كه : خداى تعالى در هر حال بر ما احاطه دارد، و درهر زمان و مكان محيط به ما است ، با اين فرض چرا تنها مساءله مكان آمده ، و چرا نفرمود: «'''و هو معكم اينما كنتم و فى اى زمان و اى حال كنتم : او با شما است هر جا و هر زمان و در هر حال كه باشيد؟'''»
 
در پاسخ مى گوييم : درست است كه احاطه خداى تعالى به ما تنها احاطه مكانى نيست ، بلكه در همه احوال و اوقات نيز به ما احاطه دارد، ليكن از آنجايى كه معروف ترين ملاك در جدايى چيزى از چيزى ديگر و غايب شدنش از آن جدايى مكانى است ، و هر كس بخواهد از كسى ديگر جدا شود، مكان خود را عوض مى كند، از اين جهت تنها معيت مكانى را ذكر كرد، و گرنه نسبت خداى تعالى به مكان ها و زمان ها و احوال يك نسبت است .
او، هر جا كه باشيد، با شما است، براى اين كه به شما احاطه دارد، و در هيچ مكان و پوششى از او غايب نيستيد. در اين جا سؤالى پيش مى آيد و آن، این است كه: خداى تعالى در هر حال بر ما احاطه دارد، و درهر زمان و مكان محيط به ما است، با اين فرض، چرا تنها مسأله مكان آمده، و چرا نفرمود: «وَ هُوَ مَعَكُم أينَمَا كُنتُم وَ فِى أىّ زَمَانٍ وَ أىّ حَالٍ كُنتُم: او با شماست، هر جا و هر زمان و در هر حال كه باشيد»؟
بعضى هم گفته اند: مراد از اين معيت ، معيت مجازى است ، كه منظور از آن احاطه علمى است .
 
وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
در پاسخ مى گوييم: درست است كه احاطۀ خداى تعالى به ما تنها احاطۀ مكانى نيست، بلكه در همه احوال و اوقات نيز به ما احاطه دارد، ليكن از آن جايى كه معروف ترين ملاك در جدايى چيزى از چيزى ديگر و غايب شدنش از آن، جدايى مكانى است، و هر كس بخواهد از كسى ديگر جدا شود، مكان خود را عوض مى كند، از اين جهت تنها معيّت مكانى را ذكر كرد، و گرنه نسبت خداى تعالى به مكان ها و زمان ها و احوال يك نسبت است.
اين آيه نظير فرع و نتيجه اى است كه بر مطالب قبل مترتب مى شود،مى فرمود: او با شما است هر جا كه باشيد، و او به هر چيزى عالم است ، چون نتيجه حاضر بودن او نزد مردم و جدا نشدنش از ايشان و عالم بودنش به هر چيز اين است كه بيناى به اعمال ايشان نيز باشد، ظاهر اعمالشان را ببيند و باطن آن را كه همان نيتها و مقاصد درونى ايشان است ، ناظر باشد.
 
لَّهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ إِلى اللَّهِ تُرْجَعُ الاُمُورُ
بعضى هم گفته اند: مراد از اين معيّت، معيّت مجازى است، كه منظور از آن، احاطۀ علمى است.
با اين كه در سه آيه قبل فرموده بود: «'''له ملك السموات و الارض '''»، در اينجا نيز آن را خاطر نشان كرد،
 
«'''وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ'''»:
 
اين آيه، نظير فرع و نتيجه اى است كه بر مطالب قبل مترتب مى شود، که مى فرمود: او با شما است، هر جا كه باشيد، و او به هر چيزى عالِم است. چون نتيجه حاضر بودن او نزد مردم و جدا نشدنش از ايشان و عالِم بودنش به هر چيز، اين است كه بيناى به اعمال ايشان نيز باشد. ظاهر اعمالشان را ببيند و باطن آن را - كه همان نيت ها و مقاصد درونى ايشان است - ناظر باشد.
 
«'''لَّهُ مُلْك السّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ إِلى اللَّهِ تُرْجَعُ الاُمُورُ'''»:
 
با اين كه در سه آيه قبل فرموده بود: «لَهُ مُلكُ السّماواتِ وَ الأرض»، در اين جا نيز آن را خاطر نشان كرد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۵۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۵۷ </center>
و اين تكرار براى اين بود كه بهتر بفهماند مساءله بازگشت به خدا مبتنى بر عموميت ملك او است ، بار اول تنها مى خواست مالكيت خدا را افاده كند، و در نوبت دوم خواست اين ابتناء را بفهماند، همچنان كه در آيه اى ديگر مى بينيم مساءله معاد را با مالكيت خداى تعالى با هم آورده ، مى فرمايد: «'''يوم هم بارزون لا يخفى على اللّه منهم شى ء لمن الملك اليوم لله الواحد القهار'''».
و اين تكرار براى اين بود كه بهتر بفهماند مسأله بازگشت به خدا مبتنى بر عموميت ملك اوست. بار اول تنها مى خواست مالكيت خدا را افاده كند، و در نوبت دوم خواست اين ابتناء را بفهماند، همچنان كه در آيه اى ديگر مى بينيم مسأله معاد را با مالكيت خداى تعالى با هم آورده، مى فرمايد: «يَومَ هُم بَارِزُونَ لَا يَخفَى عَلَى اللّه مِنهُم شَئٌ لِمَنِ المُلكُ اليَومَ لله الوَاحِدِ القَهّار».
در جمله «'''و الى اللّه ترجع الامور'''» كلمه «'''امور'''» جمع است ، و چون الف و لام بر سر دارد و به اصطلاح ادبى جمع محلى به الف و لام است ، افاده عموميت مى كند، همان طوردر جمله «'''الا الى اللّه تصير الامور'''» نيز چنين است ، در نتيجه هيچ چيز نيست مگر آنكه به سوى خدا برمى گردد، و هيچ كس نمى تواند او را از برگشتن سوى خداى تعالى باز بدارد، و هيچ عاملى كه آن چيز را به سوى خدا برمى گرداند به جز اختصاص ملك به خدا نيست . ساده تر بگويم : تنها عاملى كه امور را به سوى خدا بر مى گرداند،است كه ملك عالم مختص به او است ، پس ‍ امر و فرمان و حكمرانى هم تنها از آن او است .
 
در اين جمله و همچنين در جمله «'''و اللّه بما تعملون بصير'''» كه قبلا بود با اين ممكن بود بفرمايد: «'''و اليه ترجع الامور'''» و «'''و هو بما تعملون بصير لفظ اللّه '''» را ذكر كرد، و شايد وجه آن اين بوده باشد كه اين دو جمله مانند يك مثل معروف دلنشين شود، و دلها را براى تاثر از ياد روز قيامت و پاداشهاى بزرگى كه در قيامت به انفاق كنندگان در راه خدا مى دهند، و در آيات بعد ذكرش مى آيد آماده تر سازد.
در جملۀ «وَ إلَى اللّه تُرجَعُ الأمُور»، كلمه «امور» جمع است، و چون الف و لام بر سر دارد و به اصطلاح ادبى جمع مُحلّى به الف و لام است، افادۀ عموميت مى كند، همان طور که در جمله «ألَا إلَى اللّه تَصِيرُ الأمُور» نيز چنين است. در نتيجه، هيچ چيز نيست مگر آن كه به سوى خدا بر مى گردد، و هيچ كس نمى تواند او را از برگشتن به سوى خداى تعالى باز بدارد، و هيچ عاملى كه آن چيز را به سوى خدا بر مى گرداند، به جز اختصاص ملك به خدا نيست.  
يُولِجُ الَّيْلَ فى النهَارِ وَ يُولِجُ النهَارَ فى الَّيْلِ وَ هُوَ عَلِيمُ بِذَاتِ الصدُورِ
 
«'''ايلاج شب در روز'''» و «'''ايلاج روز در شب '''» به معناى اختلافى كه شب و روز در كوتاهى و بلندى دارند، و اين اختلاف در دو نيم كره شمالى و جنوبى درست به عكس همند، در فصلى كه در نيم كره شمالى شب ها بلند است ، در نيم كره جنوبى كوتاه است ، و در فصلى كه در نيم كره شمالى شب ها كوتاه و روزها بلند است ، در نيم كره جنوبى عكس آن است ، و مساءله اختلاف شب و روز را در كلام خداى تعالى چند بار ديديم .
ساده تر بگويم : تنها عاملى كه امور را به سوى خدا بر مى گرداند، این است كه ملك عالَم مختص به او است. پس ‍ امر و فرمان و حكمرانى هم، تنها از آنِ او است.
و مراد از «'''ذات الصدور'''» افكار پنهانى و نيات نهفته اى است كه در سينه ها جا گرفته و از آنجا بيرون نمى آيد؛
 
در اين جمله و همچنين در جملۀ «وَ اللّهُ بِمَا تَعمَلُونَ بَصِيرٌ» كه قبلا بود، با اين که ممكن بود بفرمايد: «وَ إلَيهِ تُرجَعُ الأمُور»، و «وَ هُوَ بِمَا تَعمَلُونَ بَصِيرٌ»، لفظ «اللّه» را ذكر كرد، و شايد وجه آن، اين بوده باشد كه اين دو جمله مانند يك مَثَل معروف، دلنشين شود و دل ها را براى تأثّر از ياد روز قيامت و پاداش هاى بزرگى كه در قيامت به انفاق كنندگان در راه خدا مى دهند، و در آيات بعد ذكرش مى آيد، آماده تر سازد.
 
«'''يُولِجُ الَّيْلَ فى النّهَارِ وَ يُولِجُ النّهَارَ فى الَّيْلِ وَ هُوَ عَلِيمُ بِذَاتِ الصُدُورِ'''»:
 
«ايلاج شب در روز» و «ايلاج روز در شب»، به معناى اختلافى است كه شب و روز در كوتاهى و بلندى دارند، و اين اختلاف در دو نيم كره شمالى و جنوبى درست به عكس هم اند. در فصلى كه در نيم كرۀ شمالى شب ها بلند است، در نيم كرۀ جنوبى كوتاه است، و در فصلى كه در نيم كرۀ شمالى، شب ها كوتاه و روزها بلند است، در نيم كرۀ جنوبى عكس آن است، و مسأله اختلاف شب و روز را در كلام خداى تعالى، چند بار ديديم.
 
و مراد از «ذات الصدور»، افكار پنهانى و نيّات نهفته اى است كه در سينه ها جا گرفته و از آن جا بيرون نمى آيد؛
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۵۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۵۸ </center>
چون اين نيات منسوب به دلها است ، و دلها هم در قفسه سينه ها قرار دارد، و اين جمله يعنى جمله «'''و هو عليم بذات الصدور'''» احاطه علم خداى تعالى به نيات درونى را بيان مى كند، همچنان كه جمله «'''و اللّه بما تعملون خبير'''» احاطه بينايى آن جناب به ظواهر اعمال آنان را بيان مى كرد.
چون اين نيات منسوب به دل ها است، و دل ها هم در قفسۀ سينه ها قرار دارد، و اين جمله، يعنى جمله «وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصّدُور»، احاطۀ علم خداى تعالى به نيات درونى را بيان مى كند، همچنان كه جملۀ «وَ اللّهُ بِمَا تَعمَلُونَ خَبِيرٌ»، احاطۀ بينايى آن جناب به ظواهر اعمال آنان را بيان مى كرد.
بحث روايتى
 
==بحث روايتى==
در الدرالمنثور است كه احمد، ابو داوود، ترمذى (وى حديث را حسن دانسته ) نسائى ، ابن مردويه ، و بيهقى (دركتاب شعب الايمان )، از عرباض بن ساريه روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) همواره قبل از خواب سوره هايى كه در آغازش مساءله تسبيح ذكر شده مى خواند و مى فرمود: در اين سوره ها آيه اى است كه از هزار آيه بهتر است .
در الدرالمنثور است كه احمد، ابو داوود، ترمذى (وى حديث را حسن دانسته ) نسائى ، ابن مردويه ، و بيهقى (دركتاب شعب الايمان )، از عرباض بن ساريه روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) همواره قبل از خواب سوره هايى كه در آغازش مساءله تسبيح ذكر شده مى خواند و مى فرمود: در اين سوره ها آيه اى است كه از هزار آيه بهتر است .
مولف : اين روايت را از ابن ضريس از يحيى بن ابى كثير نيز از آن جناب نقل كرده .
مولف : اين روايت را از ابن ضريس از يحيى بن ابى كثير نيز از آن جناب نقل كرده .
خط ۱۴۰: خط ۱۵۵:
و در توحيد خطبه اى از حسن بن على (عليهماالسلام ) نقل كرده كه در آن فرموده : «'''الحمد لله الذى لم يكن له اول معلوم ولا اخر متناه و لا قبل مدرك و لا بعد محدود فلا تدرك العقول و اوهامها و لا الفكر و خطراتها و لا الالباب و اذهانها صفته فتقول متى و لا بدى ء مما و لا ظاهر على ما و لا باطن فيما'''».
و در توحيد خطبه اى از حسن بن على (عليهماالسلام ) نقل كرده كه در آن فرموده : «'''الحمد لله الذى لم يكن له اول معلوم ولا اخر متناه و لا قبل مدرك و لا بعد محدود فلا تدرك العقول و اوهامها و لا الفكر و خطراتها و لا الالباب و اذهانها صفته فتقول متى و لا بدى ء مما و لا ظاهر على ما و لا باطن فيما'''».
<span id='link174'><span>
<span id='link174'><span>
==شرح چند روايت درباره اول و آخر و ظاهر و باطن بودن خداى تعالى ==
==شرح چند روايت درباره اول و آخر و ظاهر و باطن بودن خداى تعالى ==
مؤ لف : اين كه فرمود: اولى معلوم ندارد، (قيد معلوم احترازى نيست ، يعنى نمى خواهد بفرمايد: اول دارد، ولى براى ما معلوم نيست ، بلكه ) قيدى توضيحى است ، مى خواهد بفرمايد: اول ندارد براى اين اگر اول مى داشت تعلق علم به آن اول ممكن بود، و چون علم راهى براى پيدا كردن اول او ندارد، و بلكه آن را جايز نمى داند، لذا اول ندارد. «'''و لا آخر متناه '''» قيد متناهى نيز در اينجا مانند قيد معلوم در جمله قبل توضيحى است ، مى خواهد بفرمايد: اگر آخر مى داشت متناهى و محدود مى شد.
مؤ لف : اين كه فرمود: اولى معلوم ندارد، (قيد معلوم احترازى نيست ، يعنى نمى خواهد بفرمايد: اول دارد، ولى براى ما معلوم نيست ، بلكه ) قيدى توضيحى است ، مى خواهد بفرمايد: اول ندارد براى اين اگر اول مى داشت تعلق علم به آن اول ممكن بود، و چون علم راهى براى پيدا كردن اول او ندارد، و بلكه آن را جايز نمى داند، لذا اول ندارد. «'''و لا آخر متناه '''» قيد متناهى نيز در اينجا مانند قيد معلوم در جمله قبل توضيحى است ، مى خواهد بفرمايد: اگر آخر مى داشت متناهى و محدود مى شد.
۱۶٬۰۵۴

ویرایش