۱۶٬۸۸۳
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
<span id='link183'><span> | <span id='link183'><span> | ||
==بحث روايتى (پيرامون روايات قضا و قدر و | ==بحث روايتى (پيرامون روايات قضا و قدر و أمر بين الأمرين) == | ||
روايات بسيار زيادى از | روايات بسيار زيادى از ائمّه اهل بيت عليهم السلام رسيده كه فرموده اند: | ||
و در كتاب | |||
پيرمرد عرضه داشت : حال كه چنين | «'''لا جبر و لا تفويض، بل أمر بين الأمرين'''»: (نه جبر است و نه تفويض، بلكه امرى است متوسط ميان دو امر)، (تا آخر حديث). | ||
اى شيخ | |||
و در كتاب عيون، به چند طريق روايت كرده كه: چون أميرالمؤمنين على بن ابی طالب عليه السلام از صفين برگشت، پيرمردى از آنان كه با آن جناب در صفّين شركت داشت، برخاست، عرض كرد: يا أميرالمؤمنين! بفرما ببينم، آيا اين راهى كه ما رفتيم، به قضاء خدا و قَدَر او بود، يا نه؟ | |||
أميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: بله اى پيرمرد، به خدا سوگند، بر هيچ تلّى بالا نرفتيد و به هيچ زمين پستى فرود نشديد، مگر به قضایى از خدا، و قَدَرى از او. | |||
پيرمرد عرضه داشت: حال كه چنين است، زحماتى را كه تحمّل كردم، به حساب خدا مى گذارم، يا أميرالمؤمنين. حضرت فرمود: اى پيرمرد! البته اين طور هم نپندار كه منظورم از اين قضا و قدر، قضا و قدر حتمى و لازم او باشد. چون اگر چنين باشد كه هر كارى انسان انجام می دهد و يا نمی دهد، همه به قضاء حتمى خدا صورت بگيرد، آن وقت ديگر ثواب و عقاب و امر و نهى (و تشويق) و زجر، معناى صحيحى نخواهد داشت، و وعد و وعيد بى معنا خواهد شد. ديگر هيچ بدكارى را نمى توان ملامت كرد، و هيچ نيكوكارى را نمی توان ستود؛ بلكه نيكوكار سزاوارتر به ملامت می شود از بدكار، و بدكار سزاوارتر می شود به احسان از آن كس كه نيكوكار است. و اين، همان اعتقادى است كه بت پرستان، و دشمنان خداى رحمان و نيز قَدَرى ها و مجوسيان اين امّت، بدان معتقدند. | |||
اى شيخ! همين كه خدا به ما تكليف كرده، كافى است كه بدانيم: او ما را مختار می داند. و همچنين، اين كه نهى كرده، نهيش از باب زنهار دادن است، و در برابر عمل كم، ثواب زياد می دهد، و اگر نافرمانى می شود، چنان نيست كه مغلوب شده باشد، و اگر اطاعت شود، مطيع را مجبور به اطاعت كرده باشد. خدای تعالى، زمين و آسمان ها و آنچه را كه بين آن دو است، به باطل نيافريده. اين پندار كسانی است كه كفر ورزيدند، و واى به حال كسانی كه كفر ورزيدند از آتش. (تا آخر حديث ). | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵۱ </center> | ||
* مؤلّف: اين كه در پاسخ فرمود: «به قضایى از خدا و قَدَرى از او» تا آن جا كه پيرمرد گفت: «زحماتی كه تحمّل كرده ام، به حساب خدا می گذارم»، يكى از مسائلى است كه بعدها به عنوان «علم كلام» ناميده شد. | |||
<span id='link184'><span> | <span id='link184'><span> | ||
==توضيح و تحقيق در زمينه قضا و قدر و جبر و تفويض == | ==توضيح و تحقيق در زمينه قضا و قدر و جبر و تفويض == | ||
توضيح اينكه : بايد دانست كه يكى از قديمى ترين مباحثى كه در اسلام مورد نقض و ابرام قرار گرفت ، و منشاء نظريه هاى گوناگونى گرديد، مباحثى بود كه ، پيرامون كلام و نيز مسئله قضا و قدر پيش آمد، علماى كلام اين مسئله را طورى طرح كردند، كه ناگهان نتيجه اش از اينجا سر در آورد كه : اراده الهيه بتمامى اجزاء و آثار عالم تعلق گرفته ، هيچ چيز در عالم با وصف امكان موجود نميشود، بلكه اگر موجودى موجود شود، با وصف ضرورت و وجوب موجود ميشود، چون اراده الهيه به آن تعلق گرفته ، و محال است اراده او از مرادش تخلف بپذيرد و نيز هر چيزيكه موجود نميشود، و همچنان در عدم ميماند، بامتناع مانده است ، چون اراده الهيه بهست شدن آن تعلق نگرفته ، و گر نه موجود ميشد، پس آنچه هست واجب الوجود است ، و آنچه نيست ممتنع الوجود است ، و هيچيك از آندو دسته ممكن الوجود نيستند، بلكه اگر موجودند، بضرورت و وجوب موجودند، چون اراده بآن ها تعلق گرفته ، و اگر معدومند، بامتناع معدومند، چون اراده به آنها تعلق نگرفته . | توضيح اينكه : بايد دانست كه يكى از قديمى ترين مباحثى كه در اسلام مورد نقض و ابرام قرار گرفت ، و منشاء نظريه هاى گوناگونى گرديد، مباحثى بود كه ، پيرامون كلام و نيز مسئله قضا و قدر پيش آمد، علماى كلام اين مسئله را طورى طرح كردند، كه ناگهان نتيجه اش از اينجا سر در آورد كه : اراده الهيه بتمامى اجزاء و آثار عالم تعلق گرفته ، هيچ چيز در عالم با وصف امكان موجود نميشود، بلكه اگر موجودى موجود شود، با وصف ضرورت و وجوب موجود ميشود، چون اراده الهيه به آن تعلق گرفته ، و محال است اراده او از مرادش تخلف بپذيرد و نيز هر چيزيكه موجود نميشود، و همچنان در عدم ميماند، بامتناع مانده است ، چون اراده الهيه بهست شدن آن تعلق نگرفته ، و گر نه موجود ميشد، پس آنچه هست واجب الوجود است ، و آنچه نيست ممتنع الوجود است ، و هيچيك از آندو دسته ممكن الوجود نيستند، بلكه اگر موجودند، بضرورت و وجوب موجودند، چون اراده بآن ها تعلق گرفته ، و اگر معدومند، بامتناع معدومند، چون اراده به آنها تعلق نگرفته . |
ویرایش