محمد ١٩
کپی متن آیه |
---|
فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلٰهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْوَاکُمْ |
ترجمه
محمد ١٨ | آیه ١٩ | محمد ٢٠ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«إسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ»: (نگا: غافر / ). «مُتَقَلَّبَ»: جایگاه گشت و گذار و مسیر حرکت. جنبش و حرکت. رفت و آمد. سیر و سیاحت. حال به حال شدن. این واژه میتواند اسم مکان، و یا مصدر میمی باشد. «مَثْوی»: جایگاه. اقامت گزیدن (نگا: یوسف / و ). «مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْوَاکُمْ»: جا و مکان، ظاهر و آشکار، درون و بیرون، راز و نجوا، نیت و اندیشه، رفت و آمد، سفر و حضر، کردار و رفتار، و بالاخره همه حرکات و سکنات شما.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۱۶ - ۳۳ سوره محمّد
- اثر متفاوت استماع قرآن بر دل كفار و در مؤمنان هدايت يافته
- مقصود از اين كه فرمود: «علامت هاى قيامت آمده است»
- معناى اين كه: خدا، «مُتقلّب» و «مثواى» شما را مى داند
- معناى آيه: «طَاعَةٌ وَ قَولٌ مَعرُوف...»
- مقصود از كسانى كه مرتدين به آن ها وعدۀ اطاعت مى دادند
- منافقان بيماردل، از سيما و طرز گفتارشان، شناخته مى شوند
- بحث روايتى
- در زمان پيامبر«ص»، دشمنى با على«ع»، نشانۀ نفاق بوده است
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْواكُمْ «19»
پس بدان كه هيچ معبودى جز اللّه نيست و براى گناه خود و براى مردان و زنان با ايمان استغفار كن و خداوند، رفت و آمد و آرميدن شما را مىداند (و به تمام حالات شما آگاه است).
نکته ها
«متقلب»، مصدر ميمى به معناى انقلاب و انتقال و جابجايى و «مثوى» نيز مصدر ميمى به معناى محل استقرار و آرامش است.
در آيه 55 سوره غافر نيز همين جمله «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ» آمده است كه با توجّه به اينكه همه انبيا معصوم و به دور از گناه مىباشند، اين استغفار و طلب بخشش، براى يكى از اين چند امر است:
«1». تفسير نورالثقلين.
«2». تفسير برهان.
جلد 9 - صفحه 83
الف) استغفار يك عبادت است، گرچه گناهى در كار نباشد.
ب) استغفار از ترك اولى، يعنى كارهايى كه گناه نبوده، ولى بهتر بود كه شخصى همچون پيامبر انجام نمىداد.
ج) براى آنكه استغفار از گناه، براى مردم يك سنّت و روش شود.
د) استغفار، سبب علوّ درجات پيامبر مىشود.
ه) مراد، استغفار براى گناهانى است كه مردم نسبت به پيامبر مرتكب شدهاند.
و) استغفار هميشه از تقصير نيست، بلكه گاهى از قصور است. بنده وقتى عزّت و عظمت خداوند و حقارت و ذلّت خود را مىبيند، استغفار و طلب بخشش مىكند. «1»
بعضى از مفسّران گفتهاند كه «ذنب» هميشه به معناى عصيان و گناه نيست، بلكه به معناى «ذَنَب فعل» و تبعات افعال و رفتار نيز مىباشد. بنا بر اين معنا، «ذنبِ» پيامبر، همان تبعات دعوت پيامبر به سوى خداوند است كه رسيدن بدى و شر از جانب مخالفان است، مانند هتك حرمت، قتل و آزار و اذيّت. هرچه دعوت الهى سنگينتر باشد، ذنب و تبعات آن نيز مشكلتر خواهد بود و استغفار بيشترى را مىطلبد و استغفار از آن به اين معنا است كه از خداى متعال بخواهيم ما را از شرّ مخالفان حفظ كند. «2»
در قرآن، از پيامبران ديگر همچون حضرت داود، موسى و ابراهيم عليهم السلام نيز استغفار نقل شده است.
استغفار بزرگان براى عموم مردم نيز بارها در قرآن مطرح شده است، نظير استغفار حضرت ابراهيم براى پدر و مادر و مؤمنان «3» و حتّى عمويش «4» و استغفار حضرت يعقوب براى فرزندانش، «5» استغفار حضرت موسى براى برادرش «6» و استغفار فرشتگان براى مردم «7» و در اين آيه استغفار پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله براى مؤمنان و مؤمنات كه اين خود نوعى شفاعت است.
«1». تفاسير مجمعالبيان، كبير فخررازى و الميزان.
«2». تفسير فرقان.
«3». ابراهيم، 41.
«4». شعراء، 86.
«5». يوسف، 98.
«6». اعراف، 151.
«7». شورى، 5 و غافر، 7.
جلد 9 - صفحه 84
پیام ها
1- اكنون كه ديدى مؤمنان را پاداش و كافران را كيفر مىدهيم، پس بدان كه همهكاره خداست. «فَاعْلَمْ»
2- ايمان و توحيد بايد آگاهانه باشد. «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» (تقليد در اصول عقائد جايز نيست.)
3- در نظام الهى، اولياى خداوند واسطههاى دريافت لطف و مغفرت الهى براى مردم هستند. با اينكه خداوند قادر است بدون دعاى پيامبر مردم را ببخشد، امّا به آن حضرت فرمان دعا و استغفار مىدهد. اسْتَغْفِرْ ... لِلْمُؤْمِنِينَ
4- رهبر بايد نسبت به مردم دلسوز باشد. اسْتَغْفِرْ ... لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ
5- زنان و مردان، هر دو مشمول دعاى پيامبرند و ملاك دعاى پيامبر، مؤمن بودن است نه جنسيّت. «لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ»
6- تنها به استغفار پيامبر تكيه نكنيد، بلكه خودتان نيز خدا را حاضر و از گناه در محضر او حيا كنيد. «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْواكُمْ»
7- اصلاح خود بايد قبل از اصلاح ديگران باشد. وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ ...
8- همهى مردم حتّى رسولان الهى نيازمند لطف خداوند هستند. وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ ... (عظمت ويژگى خالق، ضعف و كوچكى مخلوق و درخواست چشمپوشى از كوتاهىها)
9- خداوند، خواهان عفو و بخشش مردم است و لذا به پيامبرش فرمان مىدهد تا براى مردم استغفار كند و واسطه شود. وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ ...
10- احاطه علمى خداوند بر تمام حالات انسان، سبب نگرانى از عقوبت لغزشها و موجب روى آوردن به استغفار مىشود. اسْتَغْفِرْ ... اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْواكُمْ
11- علم خداوند محدوديّت ندارد و هيچ چيز از ديد او دور نمىماند. (حركت يا سكون ما براى خدا فرقى ندارد.) «يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْواكُمْ»
تفسير نور(10جلدى)، ج9، ص: 85
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْواكُمْ «19»
و چون سعادت مؤمنان و شقاوت مشركان و منافقان معلوم شد، فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ: پس بدان يعنى ثابت قدم باش به آنكه نيست خدائى قابل ستايش و پرستش مگر ذات يگانه خدائى كه مستجمع تمام صفات كماليه و منزه از كليه نقايص است. بعضى گفتهاند چون عالمى را گويند (اعلم) مراد آنكه ياد كن آنچه دانستهاى. نزد بعضى اين كلام اخبار است به موت حضرت و مراد آنكه بدان اى پيغمبر، زندهاى كه هرگز موت نپذيرد خدائى است كه احدىّ الذات و واحدىّ الصفات است. نزد بعضى حضرت به جهت اذيت قوم تنگدل بود، حق تعالى امر فرمود كه هيچكس نيست كه كاشف غم و اذيت و دافع همّ و محنت باشد مگر خداى يگانه، وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ: و طلب آمرزش نما براى گناهان خود با وجود كمال عصمت تو، تا آن سبب شكست نفس تو و باعث تأسى امت به تو باشد. وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ: و استغفار نما براى مردان مؤمن و زنان مؤمنه تا حق تعالى از خطاياى آنها درگذرد و به رحمت واسعه عفو فرمايد.
تنبيه: در آيه شريفه چند مطلب است:
مطلب 1- آنكه به برهان ثابت گرديده كه حضرت پيغمبر، معصوم از جميع گناهان و خطا و سهو و نسيان از اول عمر تا آخر مىباشد، بنابراين آيه به يكى از وجوه تفسير مىشود:
جلد 12 - صفحه 118
1- شيخ طوسى رحمه الله در تبيان فرموده: (استغفر) در اين مقام به معنى (استعصم) است، پس معنى آنكه طلب عصمت نما تا خدا ترا از گناهان نگاهدارد «1».
2- مراد استغفار انقطاع پيغمبر باشد از ما سوى به حضرت احديت، يعنى از غير منقطع و بالكليه متوجه درگاه ما شو.
3- آنكه خطاب به حضرت و مراد امت باشند و فايده خطاب آن به پيغمبر، اقتداى امت است به آن سرور، يعنى اى امت مرحومه بوسيله دلايل عقليه عالم شويد به توحيد و استغفار نمائيد براى خود و براى جميع مؤمنين و مؤمنات.
مطلب 2- استغفار براى مؤمنين و مؤمنات- نزد بعضى از علما آنكه حق تعالى پيغمبر خود را امر به استغفار امت فرموده و خلاف امر الهى از آن حضرت متصور نيست، پس طلب آمرزش امت نموده باشد و اين اكرامى است از خدا در شأن اين امت عالى همت؛ چه حضرت منان، سيد عالميان را به استغفار گناهان ايشان امر فرموده و حق تعالى از آن كريمتر است كه حبيب خود را فرمايد كه از من چيزى طلب نما و چون بطلبد به او عطا نكند؛ پس معلوم مىشود كه امت را دولت آمرزش متحقق است، اگر قدردانى نمايند و خود را از اين فيض عظمى محروم نسازند. يا خطاب متوجه به افراد امت باشد كه استغفار نما براى مؤمنين و مؤمنات.
مطلب سوم- بيان كلمه توحيد و استغفار- احاديث بسيار در اين دو كلمه شريفه وارد شده:
1- در كافى- از حضرت صادق عليه السّلام فرمود رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله. استغفار و قول لا اله الا اللّه بهترين عبادت است، فرمود خداى عزيز جبار: (فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ) «2».
«1» تفسير منهج الصّادقين چ اسلاميه، ج 8، ص 347 به نقل از تبيان.
«2» اصول كافى، ج 2، كتاب الدّعاء، باب الاستغفار، ص 505، روايت 6، چاپ چهارم 1401 بيروت.
جلد 12 - صفحه 119
2- بحار، از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله: افضل العبادة قول لا اله الا اللّه و لا حول و لا قوة الا باللّه و خير الدعاء الاستغفار ثم تلا النبىّ فاعلم انّه لا اله الّا اللّه و استغفر لذنبك. فرمود: افضل عبادت گفتن (لا اله الا اللّه و لا حول و لا قوة الا بالله) و بهترين دعا استغفار است. بعد حضرت تلاوت فرمود آيه (فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ ...) «1» 3- ثواب الاعمال از حضرت صادق عليه السّلام: قال من قال لا اله الا اللّه مخلصا دخل الجنة و اخلاصه ان يحجزه لا اله الا اللّه عما حرم اللّه عز و جل. فرمود: هر كه بگويد لا اله الا اللّه از روى اخلاص، داخل شود بهشت را. و اخلاص آن اين است كه منع نمايد او را اين كلمه شريفه از آنچه حرام فرموده خداوند عز و جل «2».
4- در خصال- ابن بابويه رحمه الله از حضرت صادق عليه السّلام: فرمود رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله: چهار صفت هر كه دارا باشد مىباشد در نور خداى اعظم: 1- هر كه باشد عصمت امر او شهادت لا اله الا اللّه و بدرستى كه من رسول خدا هستم. 2- و هر كه زمانى كه برسد او را مصيبتى گويد (انا للّه و انا اليه راجعون). 3- و هر كه هرگاه برسد او را خيرى بگويد (الحمد للّه رب العالمين). 4- و هر كه برسد او را گناهى بگويد (استغفر اللّه و اتوب اليه) «3».
تتمه: دستور تأديبى و اخلاقى را اشاره فرمايد كه در دعا و طلب آمرزش، مؤمنين و مؤمنات را داخل نمايد كه اللهم اغفر للمؤمنين و للمؤمنات؛ و استغفارى كه مكفر گناهان و منتج مغفرت است، فرع ندامت بر گناهان گذشته و عزم بر ترك در آينده باشد، و لذا حضرت رضا عليه السّلام فرمايد: المستغفر من ذنب و هو يفعله كالمستهزء بربّه. كسى كه استغفار كننده باشد با وجود اشتغال او بر گناه، مانند كسى است كه استهزا نمايد به پروردگار خود «4».
«1» بحار الانوار ج 93 ص 280 روايت 19 بنقل از محاسن.
«2» ثواب الاعمال، ص 19، چاپ مكتبة الصّدوق.
«3» خصال شيخ صدوق، ج 1 ص 222 (باب الاربعة روايت 49)
«4» بحار الانوار ج 93 ص 282 ذيل روايت 23 بنقل از جامع الاخبار (مضمون حديث)
جلد 12 - صفحه 120
وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ: و خداى تعالى مىداند جاى گرديدن و انصراف شما را در دنيا به سبب معايش و متاجر. وَ مَثْواكُمْ: و آرامگاه شما را در آخرت از بهشت و جهنم، پس از خدائى كه عالم است به احوال دنيوى و اخروى شما بترسيد و از گناهان گذشته استغفار نموده بر آخرت خود مهيا باشيد، يا خدا مىداند متقلب شما را در اصلاب پدران و ارحام مادران و آرامگاه شما در قبور.
حاصل آنكه خداى تعالى بر احوال شما عالم است و هيچ چيزى از آن بر او مخفى نيست، پس سزاوار آنكه از ذات يگانه او بترسيد و استرحام و استغفار نمائيد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِكَ قالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ «16» وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ «17» فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِكْراهُمْ «18» فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْواكُمْ «19» وَ يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَ ذُكِرَ فِيهَا الْقِتالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلى لَهُمْ «20»
جلد 5 صفحه 8
ترجمه
و بعضى از آنها كسانى باشند كه گوش ميدارند بتو تا چون بيرون روند از نزد تو گويند بآنانكه داده شدند علم را چه گفت در اين وقت آنگروهند آنانكه مهر نهاد خدا بر دلهاشان و پيروى كردند خواهشهاى نفس خود را
و آنانكه هدايت يافتند زياد گرداند هدايت آنان را و دادشان پرهيزكارى
پس آيا انتظار ميكشند جز قيامت را كه آيد آنها را ناگاه پس بتحقيق آمد نشانههايش پس از كجا باشد براى آنها وقتى كه آمد آنها را پند گرفتنشان
پس بدان بدرستيكه نيست معبودى جز خدا و آمرزشخواه براى گناهت و از براى گروندگان از مردان و زنان گرونده و خدا ميداند منازل پيمودنى شما و جايگاه ماندنى شما را
و ميگويند آنانكه ايمان آوردند چرا نبايد فرستاده شود سورهاى پس چون فرستاده شود سورهاى واضح و متين و ذكر شود در آن كارزار مىبينى آنانرا كه در دلهاشان مرض است مينگرند بسوى تو نگريستن كسى كه بيهوش شده از ترس مرگ پس واى بحال آنها.
تفسير
- بعضى از كفّار سابق الذّكر كه بنفاق در بين مسلمانان زيست كرده بودند ميآمدند و بمواعظ و نصايح و بيانات پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم گوش ميدادند و چون از نزد آنحضرت بيرون ميرفتند بمسلمانان با علم و ايمان ميگفتند چه گفت پيغمبر در زمان سابق يا در اين زمان يعنى وقتى مشغول بتكلّم بود و مقصودشان ظاهرا اين بود كه ما نفهميديم چه گفت چون قابل فهميدن نبود و اين سخن را براى توهين بامثال امير المؤمنين عليه السّلام و سلمان و أبو ذر كه كاملا در مقام فهم و حفظ بيانات آنحضرت بودند ميگفتند لذا خداوند فرموده اين اشخاص كسانى هستند كه خدا مهر نفهمى را بر دلهاى آنها نهاده و خيالات مشوّش هواپرستى مانع آنها از ادراك معانى و حقائق شده و امّا آنكسانى كه بهدايت الهيّه مهتدى شدهاند اين مواعظ و بيانات موجب مزيد هدايت و درايت و ثبات بر تقوى و پرهيزكارى آنان خواهد بود و محتمل است واقعا گوش نداده و نفهميده باشند چون بقصد تعلّم و اتّعاظ حاضر
جلد 5 صفحه 9
نشده بودند و خواسته باشند دانشمندان بيانات را ثانيا براى آنها تقرير كنند تا بكلّى از عمل بآن ظاهرا باز نمانند چنانچه قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم دعوت بحق ميفرمود اصحابش را پس كسيكه خدا براى او خير خواسته بود گوش ميداد و ميفهميد مواعظ آنحضرت را و كسيكه خدا براى او شر خواسته بود مهر مينهاد بر دلش گوش نميداد و نمىفهميد و آن قول خداوند است اولئك الّذين طبع اللّه على قلوبهم و اتّبعوا اهوائهم و ظاهرا مهر الهى همان نفهمى است كه در نتيجه انس بلهو و لعب و اعراض از علم و ادب براى انسان حاصل ميشود و نيز خداوند فرموده آيا اين قبيل اشخاص هواپرست منتظر چيزى جز آمدن ناگهانى قيامت ميباشند كه بملاحظه عواقب و خيمه امم سابقه كه با انبياء و اوليا مخالفت نمودند. اكتفا نكردند و بمواعظ و نصايح پيغمبرشان متنبّه نشدند با آنكه علائم و آثار قيامت ظاهر شده پيغمبر آخر الزّمان كه دين و كتابش ناسخ اديان و كتب سماوى است آمده و بعد از اين بتدريج ظاهر ميگردد علائم بسيارى كه در روايات ائمه اطهار مفصّلا ذكر شده و جامع آنها اقبال مردم بدنيا و اعراض از آخرت است پس كجا و كى مهلت تذكّر و توبه پيدا ميكنند وقتى قيامت برپا شود و چه فائدهئى بحال آنها دارد تذكّر بعد از انقضاء زمان تكليف و چون معلوم شد كه سعادت در ايمان است به پيغمبر خود دستور فرموده كه ثابت باشد بر عقيده توحيد و ساير عقائد حقّه و استغفار نمايد براى قصور امكانى خود و تقصير اهل ايمان از مرد و زن تا آنها باو تأسّى نمايند و از ذكر خدا غافل نباشند و اين موجب تذكر و كمال نفس آنان گردد و شرط ادب از بنده در پيشگاه حضرت احديّت كه اعتراف بقصور و تقصير است بعمل آمده باشد چون بنده بهر مقامى نائل شود باز در اداء شكر نعمت بىمنتهاى خداوند قاصر يا مقصّر است و خداوند ميداند تمام مراحل زندگى بندگانرا در دنيا و تغييراتى را كه در گردش روزگار در منازل آنها روى ميدهد و جايگاه ابدى آنانرا در آخرت از بهشت و دوزخ و غيره در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر (ص) فرمود استغفار و قول لا اله الا اللّه بهترين عبادت است و باين آيه استدلال فرمود و بنظر حقير با قطع نظر از روايات و اقوال مفسّرين محتمل
جلد 5 صفحه 10
است مراد از ساعت زمان مرگ باشد كه ناگهان گريبان منافقين مشار اليهم را بگيرد و مراد از علائم و آثار آن از قبيل سفيدى مو و كسر قواء باشد كه در آنها ظاهر بوده و معلوم است كه تذكر بعد از مرگ فائده ندارد و بنابراين ذكر ثبات در دين حق كه توحيد است و توبه و استغفار أنسب بمراد و بيان علم الهى بمراحل زندگى و جايگاه ابدى ملايم با مقصود است و معمولا اهل ايمان صدر اسلام مانند مردم اينزمان ميگفتند چرا سوره و آيهاى نازل نميشود كه در آن حكم بجهاد با كفّار شود و ما اطاعت كنيم و بعزّت دارين نائل شويم ولى چون سوره يا آيه صريح غير قابل ترديدى نازل ميشد كه در آن حكم بجهاد شده بود دلهاى مريض اهل نفاق بطپش مىافتاد و مانند شخص محتضر به پيغمبر (ص) نگاه ميكردند از ترس لذا خداوند فرموده پس واى بر آنها عقوبت و عذاب براى آنها چون جمله اولى لهم گفتهاند در اينمقامات استعمال ميشود و بعضى آنرا مربوط بآيه بعد دانستهاند و كلمه اولى را بمعناى شايع خود باقى گذاردهاند چنانچه بيايد انشاء اللّه تعالى و بنظر حقير مراد آنستكه پس مرگ سزاوارتر است از زندگى براى چنين كسانى كه منافق و جبونند و اللّه اعلم.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَاعلَم أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَ استَغفِر لِذَنبِكَ وَ لِلمُؤمِنِينَ وَ المُؤمِناتِ وَ اللّهُ يَعلَمُ مُتَقَلَّبَكُم وَ مَثواكُم «19»
پس بدان بدرستي که نيست الهي مگر اللّه و طلب مغفرت و استغفار كن براي ذنب خود و براي مؤمنين و مؤمنات و خداوند ميداند برگشت شما را و محل و جايگاه شما را.
مسأله مهمة: اينكه وجود مبارك حضرت رسالت که درجه اعلاي عصمت را داشته حتي فعل مكروه بلكه ترك اولي هم در تمام عمر از او صادر نشده پس چه معني دارد و استغفر لذنبك!.
اما عامه عمياء که مقام عصمت را منكراند زيرا خلفاي خود را ميدانند که مدت زماني در شرك بودند نسبتهاي ناروايي بحضرتش ميدهند حتي العياذ باللّه نسبت شرك قبل از بعثت.
و اما خاصه که مقام عصمت را اولين شرط نبوت و خلافت ميدانند ميگويند:
انسان هر چه مقامش بالا رود بايد خود را در پيشگاه عظمت الهي كوچك و حقير و مقصر بداند چنانچه از خود آن حضرت است که عرض ميكند:
«ما عرفناك حق معرفتك و ما عبدناك حق عبادتك»
و استغفار كند که دارد هر روزي چندين
جلد 16 - صفحه 179
مرتبه، صد مرتبه، هفتاد مرتبه استغفار ميكرد، بعلاوه ذكر شريف استغفار خود يك عبادت بزرگي ميباشد.
لكن اينکه كلام هم بنظر تمام نميآيد و مخالف و استغفر لذنبك است و آنچه بنظر ميآيد و ما در كلم الطيب در باب عصمت انبياء و ائمه هدي متعرض شدهايم اينکه که مشركين پس از بعثت حضرت رسالت نسبتهاي ناروايي و زشتي بحضرتش ميدادند و پيغمبر خوش نداشت از خداوند طلب ميكرد که اينکه خيالات سوء را از ذهن آنها بيرون كند و بدبين نباشند لذا استغفار ميكرد و مغفرت الهي اينکه بود که آنها بشرف اسلام مشرف شدند و فهميدند که اينکه نسبتها تمام بيجا بوده و حق با حضرتش بوده و خوشبين شدند پس معني استغفر لذنبك في نظر الكفار و المشركين است.
فَاعلَم أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ اولين كلمه که تمام انبياء داشتند دعوت بتوحيد بود و معرفت بتوحيد هم مراتبي دارد که مرتبه اعلاي او را آنچه در خور استعداد ممكنات است پيغمبر داشت، و اينکه ذكر شريف فوائد و مثوبات بسياري دارد از خود آن حضرت است فرمود:
«من قال لا اله الا اللّه غرست له شجرة في الجنة من ياقوتة حمراء نبتها في مسك ابيض احلي من العسل و اشد بياضا من الثلج و اطيب ريحا من المسك مثال ثدي الأبكار»
و نيز فرمود:
«خير العبادة قول لا اله الا اللّه»
و در حديث سلسلة- الذهب از حضرت رضا (ع):
«من قال لا اله الا اللّه دخل في حصني و من دخل في حصني أمن من عذابي»
و گذشت که اينکه ذكر شريف سه دلالت دارد مطابقي توحيد عبادتي، التزامي ساير اقسام توحيد ذاتي و صفتي و افعالي و نظري، اقتضايي تصديق بجميع ما جاء به النبي (ص).
وَ استَغفِر لِذَنبِكَ گذشت معناي ذنبك و استغفار هم ذكر بسيار شريف است و در فضيلت او اخبار بسياري داريم مثل:
«خير الدعاء الاستغفار»
و
«اذا كثر العبد الاستغفار رفعت صحيفته تلالا»
و
«من قال استغفر اللّه مائة مرة غفر له سبعمائة ذنب»
و
«مثل الاستغفار مثل و رق علي شجر تحرك فيتناثر»
و غير اينها.
جلد 16 - صفحه 180
وَ لِلمُؤمِنِينَ وَ المُؤمِناتِ از اينکه جمله استفاده ميشود که با استغفار نبي (ص) سيّما پس از امر الهي خداوند مسلما تمام مؤمنين و مؤمنات را ميآمرزد و عفو ميفرمايد و اينکه هم يك عبادتي است که بايد در حق همه آنها طلب مغفرت كرد.
وَ اللّهُ يَعلَمُ مُتَقَلَّبَكُم فرداي قيامت وَ مَثواكُم بهشت يا جهنم.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 19)- این آیه به عنوان نتیجه گیری از گفتگوهایی که در آیات قبل پیرامون ایمان و کفر و سرنوشت مؤمنان و کافران آمده بود، میفرماید: «پس بدان که معبودی جز اللّه نیست» (فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ).
یعنی روی خط توحید محکم بایست که داروی شفا بخش و بهترین وسیله نجات همین توحید است که آثار آن در آیات قبل بیان شد.
به دنبال این مسأله عقیدتی باز به سراغ مسأله تقوا و پاکی از گناه رفته، میافزاید: «و برای گناه خود و مردان و زنان با ایمان استغفار کن» (وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ).
پیداست پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به حکم مقام عصمت هرگز مرتکب گناهی نشده، این گونه تعبیرها یا اشاره به مسأله «ترک اولی» و «حسنات الابرار سیّئات المقرّبین» است، و یا سرمشقی است برای مسلمانان.
و در ذیل آیه به عنوان بیان علت میفرماید: «خداوند محل حرکت و قرار گاه شما را میداند» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْواکُمْ).
از ظاهر و آشکار و درون و برون سرّ و نجوای شما با خبر است، به همین دلیل باید به سوی او بروید و از درگاه او طلب عفو کنید.
نکات آیه
۱- تذکر خدا، به حقانیت راه پیامبر(ص) و لزوم استوارى آن حضرت بر صراط توحید (فاعلم أنّه لا إله إلاّ اللّه) با توجه به این که خطاب «فاعلم» به پیامبر(ص) است و آن حضرت خود در رأس یکتاپرستان قرار دارد; تعبیر «فاعلم» در حقیقت تأیید راه پیامبر(ص) و تشویق ایشان به استوار ماندن در راه توحیدى خود و نیندیشیدن به حرکت هاى کفرآمیز مخالفان است.
۲- توجه به حاکمیت بى مانند خداوند بر نظام کیفر و پاداش و جریان هدایت و حیات، زمینه اتکاى هر چه بیشتر بر او (فاعلم أنّه لا إله إلاّ اللّه) فاء در «فاعلم» بیان نتیجه اى است که در آیات پیشین بیان گردید. محور اساسى آن، در پاداش الهى به مؤمنان و مجازات و هلاکت کافران و پدید آوردن قیامت و رستاخیز خلاصه مى شود. این همه اگر مورد توجه قرار گیرد، بر علم و اطمینان فرد و اتکاى وى بر خداوند افزوده مى شود.
۳- لزوم اعتقاد آگاهانه و عالمانه، به توحید و یگانگى خداوند (فاعلم أنّه لا إله إلاّ اللّه) به کار رفتن واژه «علم» به جاى اعتقاد و اقرار، مى رساند که خداوند تنها خواهان اقرار انسان به توحید نیست; بلکه از او مى خواهد تا علم و آگاهى متقن داشته باشد.
۴- تنها خداوند، شایسته پرستش است. (فاعلم أنّه لا إله إلاّ اللّه)
۵- دستور استغفار از گناه به پیامبر(ص) (و استغفر لذنبک )
۶- مقام بندگى و عبودیت، مقتضى کرنش و طلب آمرزش و اظهار نیاز به درگاه خداوند (فاعلم أنّه لا إله إلاّ اللّه و استغفر لذنبک ) از ارتباط «لا إله إلاّ اللّه» با «استغفر»، استفاده مى شود که مقام الوهیت خدا و عبودیت انسان، مستلزم آن است که حتى شخصى همچون پیامبر(ص) - که از گناهان، مصون مى باشد - با طلب آمرزش از خداوند در برابر او کرنش کند.
۷- پیامبر(ص) مأمور درخواست کمک از خداوند، براى زدایش سختى ها و پیامدهاى سنگین رسالت * (و استغفر لذنبک ) برداشت بالا بنابر این نکته است که واژه «استغفر» در معناى طلب ایجاد مصونیت و «ذنب» در معناى پیامدها، به کار رفته باشد; یعنى، رسالت پیامبر(ص) سختى هایى را براى خود آن حضرت و مؤمنان واقعى (از قبیل هجرت، جهاد و...) به دنبال داشته و حضرت براى کاهش این دشوارى ها، باید از خداوند استمداد کند.
۸- دستور خداوند به پیامبر(ص)، در آمرزش خواهى براى تمامى مردان و زنان با ایمان (و استغفر ... للمؤمنین و المؤمنت )
۹- دعاى پیامبر(ص) براى مؤمنان و وساطت آن حضرت، داراى ارزش و اعتبار نزد خداوند (و استغفر لذنبک و للمؤمنین و المؤمنت) از این که خداوند به پیامبر(ص) فرمان داده است که براى اهل ایمان دعا کند; استفاده مى شود که دعاى پیامبر(ص) براى امت داراى تأثیرى بسزا است.
۱۰- لزوم دلسوزى و نگرانى رهبران الهى براى امت خویش، همانند خود (و استغفر لذنبک و للمؤمنین و المؤمنت ) فرمان «استغفر لذنبک و للمؤمنین و...» از سوى خداوند به پیامبر(ص)، مى رساند که رهبر الهى باید همان گونه که به فکر نجات و سعادت واقعى خویش است، در اندیشه نجات و سعادت امت خود نیز باشد.
۱۱- لزوم پرداختن به اصلاح خویش، قبل از اصلاح دیگران (و استغفر لذنبک و للمؤمنین) از تقدم «لذنبک» بر «للمؤمنین و...» مى توان به مطلب بالا ره برد.
۱۲- ایمان، ملاک ارزش و ارجمندى انسان، بى هیچ تفاوت میان مردان و زنان (و استغفر ... و للمؤمنین و المؤمنت ) قرار گرفتن «مؤمنات» در کنار «مؤمنین» و یاد کردن از آن دو با وصف ایمان، مى رساند که تمام ارزش و ارجمندى آنان، بر محور ایمان است و در این راستا هر دو مشمول دعاى پیامبر(ص) هستند.
۱۳- همه انسان ها، حتى پیامبر(ص) و مؤمنان واقعى، در معرض خطا و لغزش و نیازمند غفران الهى (و استغفر لذنبک و للمؤمنین و المؤمنت )
۱۴- خداوند، دوستدار و خواهان بخشش لغزش هاى اهل ایمان، هر چند با وساطت بنده محبوبش (پیامبر(ص)) (و استغفر ... و للمؤمنین و المؤمنت ) این که خداوند، به پیامبر(ص) دستور داده تا براى اهل ایمان استغفار کند; مى نمایاند که خداوند راهى را براى بخشش گناه مؤمنان گشوده تا در نتیجه آنان را از لطف و غفران خویش بهره مند سازد. ازاین رو پیامبرش را به وساطت فراخوانده است.
۱۵- انسان در تمامى حرکات و سکنات خویش، تحت اشراف و نظارت خداوند (و اللّه یعلم متقلّبکم و مثویکم) «متقلّب» مصدر میمى به معناى انتقال از حالى به حال دیگر و «مثوى» نیز مصدر میمى به معناى استقرار و سکون است.
۱۶- احاطه علم الهى بر احوال آدمى، مقتضى نگرانى انسان از لغزش هاى خود و روى آورى به استغفار (و استغفر ... و اللّه یعلم متقلّبکم و مثویکم) از ارتباط دو بخش آیه («استغفر» و «و اللّه یعلم...») مطلب بالا استفاده مى شود.
۱۷- مقام الوهیت، مقتضى آگاهى بر تمامى احوال بندگان (لا إله إلاّ اللّه ... و اللّه یعلم متقلّبکم و مثویکم) محور اساسى سخن در آیه شریفه تأکید بر الوهیت یگانه خداوند است.
موضوعات مرتبط
- اتکا: زمینه اتکا به خدا ۲
- استغفار: زمینه استغفار ۶، ۱۶
- استمداد: استمداد از خدا ۷
- الوهیت: آثار الوهیت ۱۷
- انسان: ملاک ارزش انسان ۱۲; نیازهاى معنوى انسان ۱۳
- ایمان: اهمیت ایمان ۱۲
- تزکیه: اهمیت تزکیه ۱۱
- توحید: اهمیت استقامت در توحید ۱; توحید عبادى ۴; علم به توحید ۳
- جهان بینى: جهان بینى توحیدى ۴
- حیات: منشأ حیات ۲
- خدا: آثار وسعت علم خدا ۱۶; اوامر خدا ۵، ۸; تذکرات خدا ۱; نظارت خدا ۱۵
- خطا: زمینه خطا ۱۳
- ذکر: آثار ذکر حاکمیت خدا ۲
- رهبران دینى: مسؤولیت رهبران دینى ۱۰
- زن: تساوى زن و مرد ۱۲
- عبودیت: آثار عبودیت ۶
- عقیده: اهمیت عقیده به توحید ۳
- علم غیب: منشأ علم غیب ۱۷
- عمل: ناظران عمل ۱۵
- گناه: استغفار از گناه ۵
- لغزش: زمینه لغزش ۱۳; زمینه نگرانى از لغزش ها ۱۶
- مؤمنان: آمرزش مؤمنان ۱۴; استغفار براى مؤمنان ۸; دعا براى مؤمنان ۹
- محمد(ص): ارزش دعاى محمد(ص) ۹; استغفار محمد(ص) ۵، ۸; استمداد محمد(ص) ۷; تکلیف محمد(ص) ۷، ۸; حقانیت محمد(ص) ۱; سختیهاى نبوت محمد(ص) ۷; شفاعت محمد(ص) ۱۴; فضایل محمد(ص) ۹
- مردم: اهمیت دلسوزى براى مردم ۱۰
- نیازها: اظهار نیاز به خدا ۶; نیاز به آمرزشهاى خدا ۱۳
- هدایت: منشأ هدایت ۲
منابع