ریشه فتن
تکرار در قرآن: ۶۰(بار)
قاموس قرآن
امتحان اصل فتن گذاشتن طلا در آتش است تا خوبى آن از ناخوبى آشكار شود (مفردات) در مجمع فرموده: فتنه، امتحان، اختبار، نظير هماند «فتنت الذهب فى النار» آن وقت گويند كه طلا را در آتش براى خالص و ناخالص بودن آن امتحان كنى. [انفال:28]. بدانيد كه اموال و اولاد شما امتحانى است كه به آنها امتحان كرده مىشويد تا بدتان از خوبتان روشن شود. در الميزان هست: فتنه آن است كه به وسيله آن چيزى امتحان شود، به خود امتحان و به لازم امتحان كه شدت و عذاب است و به ضلال و شرك كه سبب عذاباند، اطلاق مىشود، در قرآن در همه اين معانى به كار رفته است. اينك نگاهى به چند آيه: 1- [طه:40]. فتون نيز مصدر است به معنى آزمودن آيه درباره موسى «عليهالسلام» است يعنى: كسى را كشتى تو را از گرفتارى آن نجات داديم و تو را آزموديم آزمودن بخصوصى. 2- [حديد:14]. اگر «فَتَنْتُمْ» را به معنى اولى بگيريم مانعى ندارد راغب گفته: فتن به معنى ادخال انسان در آتش نيز به كار مىرود يعنى: اما شما خود را به عذاب افكنديد منتظر مانديد و شك كرديد. «تَرَبَّصْتُمْ...» ظاهراً تعليل «فتنتم» است. 3- [بروج:10]. «فَتَنُوا» در آيه به آتش كشيدن است يعنى: آنان كه مردان و زنان مؤمن را به آتش عذاب كردند براى آنهاست عذاب جهنم، ايضاً [ذاريات:13-14]. روزى كه بر آتش كشيده شوند. عذابتان را بچشيد اين آن آست كه به آن عجله مىكرديد. اين از موارد استعمال فتنه است. 4- [صافات:161-163]. «فاتن» اسم فاعل است يعنى آزمايشگر و به فتنهانداز ضمير «عليه» به خدا راجع است يعنى: شما اى مشركان و معبودهايتان بر خدا (و ضرر دين خدا) به فتنهانداز نيستيد مگر كسى را كه به آتش وارد مىشود يعنى فقط مىتوانيد منحرفان را اضلال كنيد. 5- [بقره:191-193-217]. فتنه در لسان اين آيات چنانكه گفتهاند به معنى شرك است. اين ظاهراً بدان جهت است كه شرك و ضلال سبب دخول در آتشاند. 6- [انفال:25]. از اين آيه با ملاحظه آيات قبل و بعد، به نظر مىآيد كه مقصود آن است: اى اهل ايمان جامعه خويش را پاك كنيد، امر به معروف و نهى از منكر كنيد، فرمان خدا را اجابت نمائيد وگرنه گرفتارى و بلا كه در اثر ستم ستمكاران روى آورد همه را خواهد گرفت و مخصوص ظالمان نخواهد بود. مثلا اگر عدهاى در جامعه به نفع بيگانگان كار كردند در صورت تسلط بيگانهها همه بدبخت خواهند بود. يا اگر چند نفر كشتى را سوراخ كنند عاملين و غير آنها همه غرق خواهند شد. هيچ مانعى ندارد كه لا در «لاتُصيبَنَّ» نافيه باشد و آن وصف فتنه است يعنى بپرهيزيد از فتنهاى كه فقط به ظالمان شما نمىرسد بلكه عموم را مىگيرد و شايد جواب شرط محذوف باشد يعنى «اِنْ اَصابَتْكُمْ لاتُصيبَنَّ الظالَمينَ فَقَطٌ». ظاهراً مراد از فتنه گرفتارى و عذاب دنيوى است چنانكه گفته شد. و اگر شامل آخرت هم باشد قهراً ظالمان در اثر ظلم و ديگران در اثر ترك امر به معروف معذب خواهند بود ولى احتمال اول اصح است هر چند بعضى از بزرگان قبول ندارد. *** فتنه در قرآن هم به خدا نسبت داده شده و هم به ديگران. مثل [عنكبوت:3]. كه درباره امتحان خداست و مثل [نساء:101]. كه درباره غير خداست. در قرآن مجيد هر آنجا كه درباره بشر آمده مراد فتنه مذموم و آزمايش ناهنجار است برخلاف امتحان خدا. امتحان خدا يعنى چه؟ از قرآن مجيد به دست مىآيد كه تكاليف الهى و پيشآمدهاى روزگار همه امتحان خدائىاند و به وسيله آنها خوب و بد از هم جدا شده و خوبان در راه كمال و بدان در راه شقاوت پيش مىروند حتى وسائل زندگى نيز از آن جمله است [كهف:7]. با وسائل زندگى نيكوكاران از بدكاران تميز داده مىشوند. خير و شر هر دو امتحان است شايد آمدن آنها عنان زندگى و افعال را عوض كند [اعراف:168]. ايضاً آيه [انبیاء:35]. در راه رجوع الى اللَّه شر و خير پيش مىآيد تا عدهاى را به راه كمال و گروهى را به راه شقاوت ببرد. به ابراهيم «عليهالسلام» دستور داده مىشود: فرزندت را در راه خدا قربانى كن پسر و پدر هر دو به اين كار راضى مىشوند و چون روشن مىگردد كه هر دو مطيع و تسليم امرند جواب مىرسد [صافات:106]. دستور ذبح فرزند و اسكان ذريه در سرزمين خشك و تفتيده مكّه و نظائر آنها ظاهراً همان ابتلا و امتحان است كه ابراهيم «عليهالسلام» به امامت رسانيد [بقره:124]. دستورات و تكاليف بر بشر نازل مىشود تا بشر را رشد دهند و به طرف كمال برند در نتيجه صادقان از كاذبان جدا مىشوند و هر يك راه خويش مىگيرند [عنكبوت:2-3]. دستور جهاد و حمله به دشمن امتحان و اختبار است [محمّد:31]. و به طور خلاصه با امتحان الهى كه همان احكام و پيشآمدها و وسائل زندگى است مردم به راه كمال و شقاء مىافتند و پيش مىروند تا اهل سعادت به سعادت و اهل شقاوت به شقاوت برسند و از هم متمايز گردند. الميزان در ج چهارم ذيل آيه 42 آل عمران در اين باره بحث مفصلى دارد كه ديدنى است.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
فِتْنَةٌ | ۱۱ |
الْفِتْنَةُ | ۲ |
الْفِتْنَةِ | ۳ |
يَفْتِنَکُمُ | ۱ |
فِتْنَتَهُ | ۱ |
يَفْتِنُوکَ | ۱ |
فِتْنَتُهُمْ | ۱ |
فَتَنَّا | ۵ |
يَفْتِنَنَّکُمُ | ۱ |
فِتْنَتُکَ | ۱ |
فِتْنَةً | ۱۰ |
الْفِتْنَةَ | ۳ |
تَفْتِنِّي | ۱ |
يُفْتَنُونَ | ۳ |
يَفْتِنَهُمْ | ۱ |
فُتِنُوا | ۱ |
لَيَفْتِنُونَکَ | ۱ |
فَتَنَّاکَ | ۱ |
فُتُوناً | ۱ |
فُتِنْتُمْ | ۱ |
لِنَفْتِنَهُمْ | ۲ |
تُفْتَنُونَ | ۱ |
فِتْنَةَ | ۱ |
بِفَاتِنِينَ | ۱ |
فَتَنَّاهُ | ۱ |
فِتْنَتَکُمْ | ۱ |
فَتَنْتُمْ | ۱ |
الْمَفْتُونُ | ۱ |
فَتَنُوا | ۱ |