روایت:الکافی جلد ۸ ش ۱۹۳
آدرس: الكافي، جلد ۸، كِتَابُ الرَّوْضَة
علي بن الحسين المودب و غيره عن احمد بن محمد بن خالد عن اسماعيل بن مهران عن عبد الله بن ابي الحارث الهمداني عن جابر عن ابي جعفر ع قال :
الکافی جلد ۸ ش ۱۹۲ | حدیث | الکافی جلد ۸ ش ۱۹۴ | |||||||||||||
|
ترجمه
هاشم رسولى محلاتى, الروضة من الكافی جلد ۱ ترجمه رسولى محلاتى, ۲۵۰
جابر از امام باقر عليه السّلام روايت كند كه فرمود: امير مؤمنان خطبهاى خواند و در آن خطبه چنين فرمود: سپاس خاص خداى پستكننده (گردنكشان و) بالا برنده (دوستان و اولياء خود) زيان رسان (بمستحقين عذاب و بلا) و سود دهنده، بخشنده فراخ رحمت، آنكه ستايشش والا، و نامهايش راست و درست است آنكه بناديدنيها و آنچه بر دلها خطور كند محيط و آگاه است، آن (خداى بزرگى) كه مرگ را از روى عدالت در ميان خلق خود برقرار كرده و زندگى و حيات را از روى فضل و احسان بر ايشان انعام فرموده پس زنده كند و بميراند و روزى و خوراك هر كس را روى اندازهاى مقرر فرموده، و از روى دانش و علم خود باندازهاى معين تقدير كرده و از روى تدبير بحكمت خود آن را محكم ساخته و براستى كه او آگاه و بينا است، او است جاويدانى كه نيستى ندارد، بداند آنچه را در زمين و آنچه را كه در آسمان است و هر چه در بين آن دو و هر چه را كه در زير خاك پنهان است. ستايشش گويم بستايش خالص در گنجينهاش، بستايشى كه فرشتگان و پيمبران او را ستايش كنند، ستايشى كه عددش در شمار نيايد، و زمان بر او پيشى نگيرد، و هيچ كس بمانندش نياورد، بدو ايمان دارم و بر او توكل كنم و از او راهنمائى و كفايت خواهم و خير را از او جويم و خوشنودى او را خواستارم. و گواهى دهم كه معبودى نيست جز خداى يگانهاى كه شريك ندارد، و گواهى دهم كه محمد بنده و رسول او است كه او را براهنمائى و دين حق فرستاده تا بر همه اديان پيروزش كند و گرچه مشركان خوش ندارند- درود خدا بر او و آلش باد- اى مردم براستى كه دنيا خانه (ماندنى و) قرارگاه نباشد، و همانا شما در اين دنيا همانند كاروانى هستيد كه براى استراحت دمادم صبح بار اندازند و شتران را بخوابانند سپس برخاسته و كوچ كنند، سبكبار (يا شتابان) بدنيا درآيند و سبكبار (يا شتابان) بروند، از رفتن چاره ندارند، و نه بدان چه بجاى گذاردهاند راه بازگشتى دارند، آنان را بشتاب واداشتند آنان نيز شتافتند، (ولى) آنها دل بدنيا بستند و مهيا (ى رفتن بآن سراى) نشدند تا وقتى كه گلوگاهشان را گرفتند و بخانه مردمى رسيدند كه خامههاشان خشكيده (و قدرت و نيروشان از دست رفته) و از بيشتر آنان نه خبرى و نه اثرى بجاى مانده، اندكى در دنيا درنگ كردند و شتابان بسراى آخرت شتافتند، و شماها در خانههاى ايشان درآمديد و بر آثار ايشان گام زنيد، مركبها شما را بخوبى برانند، راهى كه نه خستگى دارد و نه سستى، روز شما بدنهاتان را با رنج و تعب به پيش راند و شبتان جانهاتان را با خود برد، و شما (و وضعتان) نماينده و حاكى حال (و وضع) آنها گشتهايد و راهى را كه پيش گرفتهايد نمونه آنهائيد، زندگى اين جهان شما را نفريبد كه براستى شما در اين جهان مسافرانى تازه وارديد و مرگ هم بشما وارد خواهد شد، پيكانهاى جانستان خود را بسوى شما پرتاب كند و مركبهاى راهوارش گزارش كارهاى شما را بخانه ثواب و عقاب و پاداش و حساب ميرساند. پس خدا رحمت كند آن بندهاى را كه نگران پروردگار خود باشد و از گناه كناره گيرد، و با خواهش دل بجنگد و آرزوى خود را دروغ بداند، آن بندهاى كه نفس سركش خود را بمهار تقوى و پرهيزكارى مهار كرده، و با لگام ترس از پروردگار خود دهنه بر دهانش زده، و مهارش را بسوى طاعت (و فرمانبردارى خدا) كشانده و با دهنه كه بر آن زده از نافرمانى بازش داشته، (آن بندهاى كه) ديده بروز معاد خود دوخته و هر آنى انتظار مرگ خود را دارد، هميشه در فكر و انديشه بسر مىبرد، بىخوابى شبش را طولانى و دراز، و از ماندن در دنيا خسته و روگردان است، كوشا براى سفر آخرت و مراقب آنجا است. آن بندهاى كه صبر و بردبارى را مركب (و وسيله) نجات خويش، و تقوى و پرهيزكارى را توشه روز مرگ و درمان دردهاى سوزان درونيش ساخته، و بدين جهت (از گذشتگان) پند گرفته، و خود را (بآنها) سنجيده، و دنيا و مردم را واگذاشته، براى فهم حقايق دين و پابرجا شدن (در طريقه آئين) دانش آموزد و دلش از ياد روز رستاخيز سنگين بار گشته و (از اين رو) بستر خواب را درهم پيچيده و از بالش استراحت دورى گزيده، بر سر پا ايستاده و در (خرقه و) عباى خويش خزيده، براى خداى عز و جل خاشع و فروتن گشته، ميان صورت و دو كف دستش (در نهادن بر خاك مذلّت و خوارى) نوبت گذارده. در نهان برابر پروردگارش خاشع است، اشگش ريزان و دلش لرزان و سيلاب سرشگ از ديدهاش ريزان است، از ترس خدا بندهاى تنش ميلرزد، شوق و رغبتش در آنچه نزد خدا است بسيار و هراسش از او سخت است، در كار زندگى باندازه گذران خوشنود و آنچه را (از كارهاى نيك) آشكار سازد كمتر است از آنچه پوشيده دارد، و (در مقام صحبت و اظهار فضل و علم) بكمتر از آنچه ميداند اكتفا كند. اينهايند وديعههاى خدا (و سپردههايش) در بلاد و شهرها كه خدا بوسيله آنها بلا را از بندگانش دور سازد، اگر يكى از آنها خداى را براى انجام كارى سوگند دهد خداوند آن را انجام دهد يا بكسى نفرين كند خداوند ياريش كند، راز او را بشنود (و بدان دل دهد) و دعايش را مستجاب گرداند، خداوند سرانجام (كار و پيروزى) را براى تقوى و پرهيزكارى مقرر داشته و بهشت را مأوى و مسكن پرهيزكاران قرار داده است، خواسته آنها در آنجا بهترين خواستهها است (و آن اين است كه هر گاه چيزى خواهند بگويند): «سبحانك اللهم» (يعنى منزهى تو خدايا) مولاشان آنها را دعوت كرده بدان چه بآنها عطا فرموده «و آخرين خواستهشان در آنجا اين است كه (گويند) ستايش خاص خدا پروردگار جهانيان است».
حميدرضا آژير, بهشت كافى - ترجمه روضه كافى, ۲۱۷
جابر به نقل از امام باقر عليه السّلام مىگويد كه فرمود: امير المؤمنين عليه السّلام خطبهاى خواند و فرمود: سپاس از آن خدايى است كه به فرود برد و به فراز آورد، زيان تواند و سود رساند. بخشنده است و فراگيرنده. ستايشش والاست و نامهايش راست و درست. بر ناديدنيها و آنچه بر دلها گذر كند محيط است. خدايى كه مرگ را از روى عدالت در ميان آفريدگانش برقرار كرد، و آنان را به نعمت زندگى نواخت، پس زنده كند و بميراند و توشهها را اندازه كند، و به حكمت و تدبير خود آن را بىكم و كاست محكم ساخته، زيرا او آگاه و بيناست. اوست هميشه ماندنى و بدون نيستى و پاينده تا پايان هستى. بداند آنچه را در زير زمين است و در آسمان و آنچه زير خاك است و ميان اين و آن. ستايشش گويم از گنجينه سپاس پاك او كه او را سزد بدان چه فرشتهها و پيامبرانش سپاس گفتند؛ ستايشى كه عددش در شمار نيايد و زمان بر او پيشى نگيرد، و هيچ كس به مانندش نياورد. بدو ايمان دارم و بر او توكّل كنم و از او راهنماييى و كفايت خواهم و خير را از او جويم و خشنودى او را خواستارم، و گواهى دهم كه معبودى نيست جز خداى يگانهاى كه شريك ندارد، و گواهى دهم كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بنده و رسول اوست كه او را بهراهنمايى و دين حق فرستاده تا بر همه اديان پيروزش كند، اگر چه مشركان را خوش نيايد- درود خدا بر او و آلش باد-. اى مردم! اين جهان، خانه و پايگاه شما نيست، و همانا شما در اين دنيا همانند كاروانى هستيد كه براى استراحت بار اندازند و شتران را بخوابانند سپس برخاسته كوچ كنند. سبكبار به دنيا درآيند و سبكبار بروند. نه از رفتن چارهاى دارند و نه از آنچه به جاى گذاردهاند راه بازگشتى دارند. آنان را به شتاب واداشتند و آنان نيز شتافتند. آنها به دنيا دل بستند و آماده نشدند تا آن هنگام كه گلوگاهشان را گرفتند، و به خانه مردمى رسيدند كه خامههاشان خشكيده و از پيشتر آنان نه خبرى به جاى مانده نه اثرى. در دنيا اندكى درنگ كردند و به سوى آخرت شتافتند. شما به خانههاى آنها درآمديد و بر آثار ايشان گام نهاديد. مركبها شما را بخوبى برانند در راهى كه نه خستگى دارد و نه سستى. روز شما بدنهاتان را با رنج و تعب به پيش راند و شبتان جانهاتان را با خود برد، و شما نماياننده و حكايتكننده حال آنها شدهايد و در راهى كه پيش گرفتهايد نمونه آنهاييد. مبادا زندگى اين جهان شما را بفريبد كه براستى شما در اين جهان مسافرانى تازه وارديد و مرگ هم به شما وارد خواهد شد. پيكانهاى جانگير خود را، در شما فرو مىكند و مركبهاى راهوارش گزارش كارهاى شما را، به خانه ثواب و عقاب و پاداش و حساب، مىرساند. پس خدا رحمت كند آن بندهاى را كه نگران پروردگار خود باشد و از گناه پهلو تهى كند و با تمنّاى دل بستيزد و آرزوى خود را به دروغ نسبت دهد؛ بندهاى كه نفس خود را به مهار پرهيزگارى لگام زده، و با لگام ترس از پروردگار خود، بر دهانش دهنه نهاده است و مهارش را به سوى طاعت خدا كشانيده و با دهنهاى كه بر آن زده از نافرمانى بازش داشته؛ بندهاى كه نگاه به روز رستخيز دارد و در هر لحظه، مرگ خويش را چشم مىكشد و پيوسته در انديشه به سر مىبرد. بيخوابى، فراوان دارد و از دنيا كناره گرفته و دلتنگ است؛ براى سفر آخرت، كوشا و مراقب آنجاست؛ بندهاى كه شكيبايى را مركب نجات خويش و تقوا را توشه روز مرگ و درمان دردهاى سوزان درونيش ساخته، و از اين روپند گرفته، و خود را سنجيده، و دنيا و مردم را وانهاده، براى درك حقايق دين و پايدارى، دانش آموزد، و دلش از ياد روز رستاخيز سنگين بار گشته، و بستر خوابش را درهم پيچيده و از بالش استراحت دورى گزيده. بر سر پا ايستاده و در عباى خويش خزيده، و براى خداوند عزّ و جل خاشع و فروتن گشته، و ميان صورت و دو كف دستش [در نهادن بر خاك عبوديت] نوبت برقرار كرده. در نهان، برابر پروردگارش خاشع است. اشكش ريزان و دلش لرزان و سيلاب سرشك از ديدگانش فرو ريزان است. از ترس خدا بندهاى تنش مىلرزد. گرايش او در آنچه نزد خداست بسيار و هراسش از او سخت است. در كار زندگى به اندازه گذران خشنود، و آنچه را آشكار سازد كمتر است از آنچه پوشيده دارد، و به گفتن كمتر از آنچه مىداند بسنده مىكند. اينها هستند سپردههاى خدا در شهر كه در پرتو وجود آنها بلا را از بندگانش دور سازد. اگر يكى از آنها خداى را براى انجام كارى سوگند دهد، خداوند آن را به جاى مىآورد، يا اگر به كسى نفرين كند خداوند ياريش رساند. راز او را بشنود و دعايش را مستجاب گرداند. خداوند، سرانجام را براى پرهيزگارى برقرار داشته و بهشت را، مأوى و مسكن پرهيزگاران قرار داده است. خواسته آنها در آن جا بهترين خواهشهاست. دعايشان بهترين دعاهاست، و آن اينست كه بگويند: «سبحانك اللّهم» [يعنى تو منزّهى بار خدايا]. و اينجا بخاطر نعمتهاست كه خدا بديشان داده است و آخرين خواهش آنها اين است كه: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ».