روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۷۸۲
آدرس: الكافي، جلد ۲، كِتَابُ الدُّعَاء
علي بن ابراهيم عن ابيه عن حماد بن عيسي عن حسين بن مختار عن الوليد بن صبيح عن ابي عبد الله ع قال :
الکافی جلد ۲ ش ۱۷۸۱ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۱۷۸۳ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۶, ۱۳۵
از وليد بن صبيح، از امام صادق (ع)، گويد: به آن حضرت در ميان راه مكه و مدينه همراه بودم، يك سائلى آمد و فرمان داد به او چيزى داده شود و سپس ديگرى آمد و فرمان داد به او چيزى داده شود و سپس ديگرى آمد و فرمان داد به او هم چيزى داده شود، چهارمى آمد و آن حضرت فرمود: خدا سيرت كند و سپس به ما رو كرد و فرمود: هلا نزد ما هست آنچه به او بدهيم ولى مىترسيم يكى از آن سه كس باشم كه خدا دعاء آنان را اجابت نكند: ۱- مردى كه خدا بدو مالى داده و آن را در غير مورد شايسته بدان خرج كند و سپس گويد: بار خدايا! به من روزى بده و دعاء او اجابت نشود. ۲- مردى كه بر زن خود نفرين تا خدا او را از وى راحت كند با اينكه خدا عز و جل كار طلاقش را به دست او گذاشته. ۳- و مردى كه بر همسايه خود نفرين كند با اينكه خدا عز و جل براى آسايش او، راهى نهاده است و آن اين است كه خانه خود بفروشد و از همسايگى او به جاى ديگر رود.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۴, ۲۷۴
وليد بن صبيح گويد: ميان راه مكه و مدينه همراه حضرت صادق عليه السّلام بودم پس سائلى آمد (و چيزى درخواست كرد) حضرت دستور داد باو چيزى بدهند، سائل ديگرى آمد آن حضرت دستور دادند چيزى باو نيز داده شود، سپس ديگرى آمد دستور فرمود باو هم داده شود، تا اينكه سائل چهارمى آمد حضرت صادق عليه السّلام فرمود: خدا سيرت كند (و براى او دستورى نفرمود) سپس رو بما كرد و فرمود: آگاه باشيد هر آينه نزد ما هست چيزى كه باو بدهيم ولى ميترسم مانند يكى از آن سه كس شويم كه دعايشان مستجاب نشود: (يكى) آن مردى است كه خداوند مالى باو بدهد و آن را در غير مورد شايستهاش خرج كند، سپس بگويد: خدايا بمن بده (كه چنين كسى) دعايش مستجاب نشود، و (ديگر) مردى كه در باره زن خود دعا كند كه خدا او را از آن زن راحت كند با اينكه خداى عز و جل كار طلاق آن زن را باو واگذار كرده (و ميتواند او را طلاق دهد و بدين وسيله راحت شود)، (سوم) مردى كه بر همسايه خود نفرين كند (و از همسايه آزارى او بخدا شكايت كند) با اينكه خداى عز و جل براى او راهى قرار داده، و آن اينست كه خانه خود را بفروشد و از همسايگى او بجاى ديگر رود.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۴, ۳۹۱
على بن ابراهيم، از پدرش، از حمّاد بن عيسى، از حسين بن مختار، از وليد بن صبيح، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه گفت: در ميان مكّه و مدينه با آن حضرت مصاحبت كردم. پس سائلى آمد و امر فرمود كه چيزى به او بدهند. بعد از آن، ديگرى آمد و امر فرمود كه به او چيزى بدهند. بعد از آن، ديگرى آمد و امر فرمود كه به او چيزى بدهند. بعد از آن، چهارم آمد و حضرت صادق عليه السلام فرمود كه: «خدا تو را سير كند. پس به سوى ما ملتفت شد، فرمود: بدانيد و آگاه باشيد! كه در نزد ما چيزى هست كه به او بدهيم، وليكن مىترسم كه مانند يكى از آن سه كس باشيم كه هيچ دعايى از براى ايشان مستجاب نمىشود: يكى مردى كه خدا مالى را به او عطا فرموده، و او آن را در غير حقّش خرج نموده، بعد از آن مىگويد: بار خدايا! مرا روزى ده. پس از برايش مستجاب نمىشود. و ديگر، مردى كه بر زنش نفرين مىكند كه خدا او را از آن زن راحت بخشد، و حال آنكه خداى- تعالى- امرش را به سوى او قرار داده و طلاقش را به دست او داده. و سيم، مردى كه بر همسايهاش نفرين مىكند، و حال آنكه از برايش راه قرار داده به سوى آنكه از همسايگى او بيرون رود و خانه خود را بفروشد».