روایت:الکافی جلد ۱ ش ۷۵۶
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
محمد بن يحيي عن احمد بن محمد و محمد بن الحسين جميعا عن محمد بن اسماعيل بن بزيع عن منصور بن يونس عن ابي الجارود عن ابي جعفر ع قال سمعت ابا جعفر ع يقول :
الکافی جلد ۱ ش ۷۵۵ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۷۵۷ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۴۰۱
ابى الجارود گويد: شنيدم، امام باقر (ع) مىفرمود: خدا بر بندهها پنج چيز را واجب كرد و آنها را چهار چيز را گرفتند و يكى را رها كردند، گفتم: قربانت آنها را براى من نام مىبريد؟ فرمود: ۱- نماز، مردم نمىدانستند چگونه نماز كنند، جبرئيل نازل شد و گفت: اى محمد به آنها از اوقات نماز و آدابِ آن خبر بده. ۲- حكم زكاة نازل شد، و خطاب رسيد: اى محمد به آنها از آداب زكاتشان خبر ده چنانچه از نمازشان خبر دادى. ۳- سپس حكم وجوب روزه نازل شد، و در اول رسول خدا (ص) به دهات اطراف خود اعلام مىكرد روز عاشورا روزه بگيرند تا حكم روزه ماه رمضان ميان شعبان و شوال نازل شد. ۴- حكم حج نازل شد و جبرئيل آمد و گفت: به آنها از آداب حجّشان خبر بده چون خبر نماز و زكاة و روزه آنها. ۵- دستور ولايت نازل شد و نزول آن در روز جمعه بود و در موقف عرفه، خدا عز و جل نازل كرد (۳ سوره مائده): «امروز دين را براى شما كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام كردم» كمال دين به ولايت على بن ابى طالب (ع) بود، رسول خدا (ص) در اينجا فرمود: قوم من تازه مسلمانند و به جاهليت نزديكند و هر گاه آنها را از اين حكم مطّلع سازم كه در باره ابن عمّ من است، اين يك حرفى مى زند و آن يك نقى مىزند، اين را پيش خودم گفتم و به زبان نياوردم تا دستور حتمى از طرف خدا عز و جل رسيد و مرا تهديد كرد كه اگر حكم ولايت على (ع) را اعلام نكنم عذابم كند و نازل شد (۶۷ سوره مائده): «آيا رسول من، تبليغ كن آنچه را از پروردگارت به تو نازل شده و اگر نكنى، تبليغِ رسالتِ خود نكردى، خدا تو را از شرّ مردم نگه مىدارد، به راستى خدا قوم كفار را رهبرى نمىكند» رسول خدا (ص) دست على (ع) را گرفت و فرمود: اى مردم هيچ پيغمبرى پيش از من نبوده جز آنكه خدا عمر مقدرى به او داده و سپس او را دعوت كرده و او هم اجابت نموده (و از اين دنيا رفته) نزديك است كه من هم دعوت شوم و اجابت كنم (و از اين دنيا بروم) من مسئوليت دارم و شما هم مسئوليت داريد شما چه مىگوئيد؟ گفتند: ما گواهيم كه تو تبليغ كردى و حق نصيحت به جا آوردى و آنچه بر تو بود ادا كردى، خدايت بهترين پاداش رسولان بدهاد سه بار فرمود: بار خدايا گواه باش، سپس فرمود: اى گروه مسلمانان، اين (على ع) ولى شما است بعد از من حاضران به غائبان برسانند، امام باقر (ع) فرمود: به خدا على (ع) امين خداوند بود بر خلقش و غيبش و دينى كه براى خود پسند داشت، سپس مرگ رسول خدا (ص) فرا رسيد و على را نزد خود خواند و فرمود: يا على من مىخواهم آنچه را خدا از غيب و علم خود و از خلقش و دين پسند خودش به من سپرده به تو بسپارم به خدا اى زياد أحدى از خلق با على شريك نبود. سپس مرگ على (ع) فرا رسيد و پسرانِ خود كه ۱۲ تن بودند فرا خواند و فرمود: اى پسران من خدا نخواست جز اين كه در من سنّتى از يعقوب نهاد، يعقوب در حضور ۱۲ پسرِ خود جانشين و خليفه خود را معرفى كرد، هلا من هم شما را به جانشين خود و صاحب الأمر شما خبر مىدهم، هلا بدانيد كه اين زاده رسول خدا (ص) حسن و حسين مىباشند، از آنها بشنويد و فرمان آنها ببريد و پشتيبان آنها باشيد كه هر چه را رسول خدا به من سپرده بود به آنها سپردم همانها كه خدا از خلق و از غيب و از دين پسند خود بدو سپرده بود، خدا واجب كرده است براى آنها از نظر اين كه وصى على هستند آنچه را واجب كرده بود براى على از نظر اين كه وصى رسول خدا (ص) بود و بر يك ديگر برترى ندارند جز از نظر كبر سن، و شيوه حسين (ع) اين بود كه در هر مجلسى حسن (ع) حضور داشت سخنى نمىگفت تا برخيزد. سپس مرگ حسن (ع) رسيد، آن مقام را به حسين تسليم كرد و مرگ حسين (ع) رسيد و دختر بزرگترش فاطمه بنت الحسين را طلبيد و نامهاى سر بسته و وصيتى آشكارا بدو سپرد و در اين حال على بن الحسين (ع) دچار يك بيمارى سختى بود كه به حالِ خود نبود و فاطمه آن نامه و كتاب را به على بن الحسين (ع) داد و به خدا آن كتاب به دست ما رسيده.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۴۹
ابى الجارود گويد: شنيدم امام باقر عليه السلام ميفرمود: خداى عز و جل پنج چيز بر بندگان واجب ساخت و آنها چهار چيزش را گرفتند و يكى را رها كردند، عرضكردم: قربانت گردم: آنها را براى من نام ميبرى؟ فرمود: ۱- نماز، و مردم نميدانستند چگونه نماز گزارند تا جبرئيل عليه السلام فرود آمد و گفت: اى محمد! وقتهاى نماز را بمردم خبر ده ۲- زكاة پس از نماز نازل شد، جبرئيل گفت: اى محمد راجع بزكاة آنها را خبر ده چنان كه راجع بنماز خبر دادى. ۳- روزه بعد از زكاة نازل شد، چون روز عاشورا مىآمد، پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله بدهات اطراف خود كس ميفرستاد تا آن روز را روزه بدارند، سپس روزه ماه رمضان، ميان شعبان و شوال نازل شد. ۴- سپس امر بحج رسيد، و جبرئيل عليه السلام فرود آمد و گفت: چنان كه در باره نماز و زكاة و روزه بمردم خبر دادى، در باره حج هم خبر ده: ۵- سپس امر بولايت رسيد، و آن امر روز جمعه در عرفه رسيد، و خداى عز و جل آيه «امروز دينتان را براى شما كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم» را نازل كرد، و كمال دين بسبب ولايت على بن ابى طالب عليه السلام بود، پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله در آنجا فرمود: امت من هنوز بدوران جاهليت نزديكند (تازه از جاهليت باسلام گرائيدهاند) اگر من نسبت بپسر عمويم بآنها خبرى دهم، هر كسى نقى ميزند- من اين مطلب را بدون اينكه بزبان آورم در دلم ميگفتم- تا آنكه فرمان حتمى خداى عز و جل بمن رسيد و مرا تهديد كرد كه اگر ابلاغ نكنم، عذابم خواهد كرد، و اين آيه نازل شد «اى پيغمبر آنچه از پروردگارت بتو نازل شده برسان، و اگر نكنى رسالت خدا را نرسانيدهئى. خدا ترا از شر مردم نگه مىدارد و خدا مردم كافر را هدايت نميكند- ۶۷ سوره ۵-» پس رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: اى مردم: خدا همه پيغمبران پيش از مرا عمرى معين داد و سپس بجانب خود خواند و آنها هم اجابتش كردند (از دار فانى بعالم باقى رهسپار گشتند) و نزديكست كه مرا هم بخواند و اجابت كنم، من مسئوليت دارم و شما هم مسئوليت داريد، اكنون شما چه ميگوئيد؟ آنها گفتند: گواهى دهيم كه تو ابلاغ كردى و خيرخواهى نمودى و آنچه بر تو بود رسانيدى، خدا بهترين پاداش پيغمبران را بتو دهد. پيغمبر سه مرتبه فرمود: خدايا شاهد باش، سپس فرمود: اى گروه مسلمين: اين (شخصى كه روى دست من و نامش على بن ابى طالب عليه السلام است) ولى شماست پس از من، شما كه حاضريد بغائبين برسانيد. امام باقر عليه السلام فرمود: بخدا كه على عليه السلام امين خدا بود بر خلقش و راز پنهانش و دينى كه براى خود پسنديده بود، سپس وفات رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرا رسيد، آن حضرت على عليه السلام را طلبيد و باو فرمود: اى على من ميخواهم آنچه را كه خدا مرا بر آن امين ساخته و بمن سپرده، ترا بر آن امين سازم و بتو سپارم و آن راز پنهان خدا و علم خدا و مخلوق خدا و دينى است كه براى خود پسنديده- امام باقر عليه السلام فرمود: بخدا اى زياد هيچ كس را در اينها شريك على نساخت-. سپس وفات على عليه السلام فرا رسيد، آن حضرت فرزندانش را كه دوازده پسر بودند، نزد خود خواند و بآنها فرمود: فرزندان عزيزم! خداى عز و جل اراده حتمى فرمود كه سنتى از يعقوب در من قرار دهد. يعقوب دوازده پسر داشت، آنها را نزد خود خواند و صاحب آنها (و جانشين خود را) بآنها معرفى كرد، آگاه باشيد كه من هم صاحب شما را معرفى ميكنم، همانا اين دو، پسران رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله حسن و حسينند عليهما السلام، از آنها بشنويد و فرمان بريد و پشتيبانى نمائيد كه من آنچه را رسول خدا بمن سپرده و خدا باو سپرده بود بآنها ميسپارم، و آن چيز مخلوق خدا و راز پنهان خدا و دينى است كه او براى خود پسنديده است. پس خدا براى آنها از جانب على واجب ساخت، آنچه را كه براى على از جانب پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله واجب ساخت (و آن شنيدن و فرمانبرى و پشتيبانى امت است از ايشان) و هيچ يك از آن دو بر ديگرى برترى نداشت، جز بواسطه بزرگساليش (كه مخصوص امام حسن عليه السلام بود) و چون حسين بمحضر حسن عليهما السلام مىآمد، در آن مجلس سخن نميگفت تا برميخاست. سپس وفات حسن عليه السلام فرا رسيد و او آن سپرده را بحسين تسليم نمود، سپس وفات حسين عليه السلام فرا رسيد، آن حضرت دختر بزرگترش فاطمه بنت الحسين عليه السلام را طلبيد و مكتوبى پيچيده و وصيتى آشكار باو سپرد و على بن الحسين عليه السلام بيمارى از نظر معده داشت كه در حال احتضارش ميديدند، پس فاطمه آن مكتوب را بعلى بن الحسين داد، سپس بخدا آن مكتوب بما رسيد.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۱۹
محمد بن يحيى روايت كرده است، از احمد بن محمد و محمد بن حسين و هر دو، از محمد بن اسماعيل بن بزيع، از منصور بن يونس، از ابوالجارود، از امام محمد باقر عليه السلام كه گفت: شنيدم از آن حضرت عليه السلام كه مىفرمود: «خداى عزّوجلّ، پنج چيز را بر بندگان واجب گردانيد، و سنيّان چهار چيز را گرفتند و يكى را وا گذاشتند». عرض كردم كه: فداى تو گردم، آيا آنها را براى من نام مىبرى؟ فرمود كه: «نماز؛ و مردم نمىدانستند كه چگونه نماز كنند، بعد از آن، جبرئيل عليه السلام فرود آمد و گفت: يا محمد صلى الله عليه و آله، ايشان را به وقتهاى نمازى كه بايد به جا آورند، خبر ده. بعد از آن وجوب زكات فرود آمد و گفت: يا محمد، ايشان را از امر زكات ايشان خبر ده به وضعى كه ايشان را از امر نماز ايشان خبر دادى. بعد از آن، وجوب روزه فرود آمد، پس چون روز عاشورا مىشد (كه عبارت است از روز دهم محرّم)، رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرستاد به سوى اهل دهها كه گرداگرد آن حضرت و در حوالى مدينه بودند، پس آن روز را روزه مىگرفتند. بعد از آن، وجوب روزه ماه مبارك رمضان كه در ميانه ماه شعبان و شوّال است، نازل شد. بعد از آن، وجوب حجّ بيت اللَّه فرود آمد. پس جبرئيل نازل شد و گفت كه: ايشان را خبر ده از كيفيّت حجّ ايشان، به طورى كه از چگونگى نماز و زكات و روزه ايشان، ايشان را خبر دادى. بعد از آن، ولايت و وجوب اظهار آن نازل شد. و اين امر به رسول آمد در روز جمعه در عرفه و مراد از آن، امرى است كه خداى عزّوجلّ در باب آن فرو فرستاد كه: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» «۱» و كمال دين به ولايت على بن ابىطالب عليه السلام بود. و رسول خدا صلى الله عليه و آله در نزد نزول ولايت، فرمود كه: امّت من تازه عهدند به جاهليّت و در اين تازگى، از كفر بيرون آمده، در اسلام در آمدهاند. و در آن زمان كه ايشان را به اين امر خبر دهم، در باب پسر عموى خويش هر كسى سخنى خواهد گفت و پيغمبر فرمود كه: من اين را در دل خويش گفتم و به خاطرم خطور نمود، بىآنكه زبانم به آن گويا شود. پس مرا عزيمت قطعيّهاى از جانب خداى عزّوجلّ آمد كه دلالت مىكرد كه اين اظهار، بر سبيل رخصت نيست، بلكه بر سبيل عزم و حتم است، و خدا مرا ترسانيد كه اگر در اين باب، تبليغ رسالت نكنم، مرا عذاب كند. پس اين آيه فرود آمد كه: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» «۲». پس رسول خدا صلى الله عليه و آله دست على را گرفت، و فرمود: اى گروه مردمان، به درستى كه هيچ پيغمبرى نبوده از آن پيغمبرانى كه پيش از من بودهاند، مگر آنكه خدا او را در دنيا عمرى داده، بعد از آن، او را طلب فرموده و آن پيغمبر خدا را اجابت كرده، از دنيا رحلت نموده و عن قريب مرا مىطلبد و من اجابت مىكنم و از من سؤال خواهد و از شما نيز سؤال مىشود. پس شما در جواب چه خواهيد؟ گفت همه گفتند كه: شهادت مىدهيم كه تو تبليغ رسالت خدا كردى و خيرخواهى نمودى، و آنچه بر تو بود، به جا آوردى. پس خدا تو را جزا دهد؛ بهترين جزاى پيغمبران مرسل. پيغمبر سه مرتبه گفت: بار خدايا، شاهد باش. بعد از آن، فرمود: اى گروه مسلمانان، اين ولّى و صاحب اختيار شما است بعد از من، پس بايد كه آنكه حاضر است از شما، به غايب برساند». و امام محمد باقر عليه السلام فرمود: «به خدا سوگند، كه پيغمبر، امين خدا بود بر خلائق و احكام و دين خدا، كه آن را براى خويش پسنديده. بعد از آن، رسول خدا صلى الله عليه و آله را هنگام وفات رسيد، على عليه السلام را طلبيد و فرمود: يا على، مىخواهم كه تو را امين دارم بر آنچه خدا مرا بر آن امين داشته از احكام و علم و خلق و دين خويش كه آن را براى خود پسنديدهاى زياد. پس به خدا __________________________________________________
(۱). مائده، ۲. (۲). مائده، ۶۷.
سوگند، كه پيغمبر كسى را از خلائق در خلافت و امامت شريك آن حضرت نگردانيد. بعد از آن، على عليه السلام را هنگام وفات رسيد، پس فرزندان خويش را طلبيد و ايشان دوازده پسر بودند، و به پسران خود فرمود كه: اى پسران من، به درستى كه خداى عزّوجلّ ابا فرموده، مگر آنچه در من سنّت و طريقهاى از يعقوب قرار دهد و به درستى كه يعقوب، فرزندان خويش را طلبيد و ايشان دوازده پسر بودند. پس ايشان را به صاحب ايشان خبر داد. و آگاه باشيد كه من به صاحبتان خبر مىدهم. بدانيد كه اين دو پسر من، حسن و حسين عليهما السلام، پسران رسول خدايند صلى الله عليه و آله. پس بشنويد از ايشان و ايشان را اجابت كنيد، و امر ايشان را اطاعت نماييد، و يارى كنيد ايشان را؛ زيرا كه من ايشان را امين داشتم بر آنچه رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا بر آن امين داشته از خلق و احكام و دين خود كه آن را براى خويش پسنديده. پس خدا واجب گردانيد از براى حسنين عليهما السلام از جانب على عليه السلام، آنچه را كه از براى على عليه السلام واجب گردانيد از جانب رسول خدا صلى الله عليه و آله. پس يكى از اين دو را فضيلتى و زيادتى بر صاحب خويش نبود، مگر به كِبر سنّ و بزرگترى كه امام حسن عليه السلام داشت. و به درستى كه امام حسين عليه السلام، چون در نزد امام حسن حاضر مىشد، در آن مجلس سخن نمىگفت تا بر مىخاست. بعد از آن، امام حسن عليه السلام را هنگام رحلت رسيد، اين امر را به امام حسين عليه السلام تسليم نمود. بعد از آن، امام حسين عليه السلام را هنگام شهادت رسيد، دختر بزرگ خود فاطمه دختر امام حسين عليه السلام را طلبيد و نامه پيچيده و وصيّت نامه ظاهرى را به او تسليم فرمود، و حضرت على بن الحسين عليه السلام ناخوشى اسهال داشت، و مردم چنان اعتقاد داشتند كه آن حضرت از آن آزار، جان نخواهد برد، و بعد از آن، فاطمه نامه را به على بن الحسين عليه السلام داد. و به خدا سوگند كه آن نامه، به ما منتقل شد». حسين بن محمد، از مُعلّى بن محمد، از محمد بن جمهور، از محمد بن اسماعيل بن بزيع، از منصور بن يونس، از ابوالجارود، از امام محمد باقر عليه السلام مثل اين را روايت كرده است.