روایت:الکافی جلد ۱ ش ۶۶۰
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
احمد بن محمد عن محمد بن الحسن عن عباد بن سليمان عن محمد بن سليمان عن ابيه عن سدير قال :
الکافی جلد ۱ ش ۶۵۹ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۶۶۱ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۲۹۳
سدير گويد: من و ابو بصير و يحيى بزاز و داود بن كثير در مجلس امام صادق (ع) بوديم، آن حضرت با چهره خشمگين وارد شد و چون به جاى خود نشست فرمود: و اعجبا از مردمانى كه گمان مىكنند ما غيب مىدانيم، غيب را جز خداى عز و جل نمى داند، من خود آهنگ نمودم فلانه كنيز كم را بزنم، از دست من گريخت و ندانستم در كدام اطاق منزل پنهان شده است، سدير گويد: چون از جاى برخاست و به اندرون منزل تشريف برد، من و ابو بصير و ميسر خدمت او رفتيم و به او گفتيم: قربانت، ما از تو شنيديم كه چنين و چنان فرمودى در باره كنيزك خود با اينكه مىدانيم شما علم بسيارى دارى و باز هم نسبت علم غيب به شما نمىدهيم، گويد: امام (ع) فرمود: اى سدير مگر تو قرآن نمىخوانى؟ گفتم: چرا، فرمود: تو در آنچه از قرآن خداى عز و جل خواندى به اين آيه برخوردى؟ (۴۰ سوره نمل): «گفت آنكه نزد او بود علمى از كتاب: من آن را براى تو مىآورم پيش از آنكه چشم بر هم زنى» گويد: گفتم: قربانت، من آن را خواندهام، فرمود: آن مرد را شناختى و دانستى چه علمى از كتاب نزد او بوده؟ گويد: گفتم: به من از آن خبر دهيد، فرمود: علم او به اندازه يك قطره بوده است در درياى اخضر (مديترانه) اين اندازه چيست نسبت به علم كتاب؟ گويد: گفتم: قربانت، چه بسيار كم است اين اندازه، فرمود: اى سدير چه بسيار است كه خداى عز و جل او را منسوب به آن علمى كرده كه من به تو خبر مىدهم، اى سدير آيا در آنچه از قرآن خداى عز و جل خواندى اين آيه را خواندهاى (۴۳ سوره رعد):
«بگو بس است براى گواه ميان من و شما خداوند و كسى كه علم كتاب دارد» گويد: گفتم: آن را خواندهام قربانت، فرمود: كسى كه همه علم كتاب را دارد بافهمتر است يا كسى كه جزئى از علم كتاب را دارد؟ گفتم: نه، بلكه آن كه علم همه كتاب را دارد او با فهم بافهمتر است، سپس با دست خود اشاره به سينهاش كرده و فرمود: به خدا علمِ كتاب نزد ما است، به خدا همهاش نزد ما است.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۳۷۸
سدير گويد: من و ابو بصير و يحياى بزاز و داود بن كثير در مجلس نشسته بوديم كه امام صادق عليه السلام با حالت خشم وارد شد، چون در مسند خويش قرار گرفت فرمود: شگفتا از مردمى كه گمان ميكنند ما غيب ميدانيم!! كسى جز خداى عز و جل غيب نميداند. من ميخواستم فلان كنيزم را بزنم، او از من گريخت و من ندانستم كه در كدام اطاق منزل پنهان شده است. سدير گويد: چون حضرت از مجلس برخاست و بمنزلش رفت، من و ابو بصير و ميسر، خدمتش رفتيم و عرض كرديم: قربانت گرديم، آنچه در باره كنيزت فرمودى، شنيديم و ما ميدانيم كه شما علم زيادى داريد و علم غيب را بشما نسبت ندهيم [؟]. فرمود: اى سدير! مگر تو قرآن را نميخوانى؟ عرضكردم: چرا، فرمود: در آنچه از كتاب خداى- عز و جل- خواندهئى؟ اين آيه (۴۰ سوره ۲۷) را ديدهاى؟ «مرديكه بكتاب دانشى داشت؛ گفت: من آن را پيش از آنكه چشم بهم زنى نزد تو آورم» عرضكردم: قربانت گردم، اين آيه را خواندهام. فرمود: آن مرد را شناختى و فهميدى چه اندازه از علم كتاب نزد او بود؟ عرضكردم: شما بمن خبر دهيد. فرمود: باندازه يك قطره آب نسبت بدرياى اخضر (بحر محيط) عرضكردم: قربانت گردم، چه كم!! فرمود: اى سدير! چه بسيار است آن مقدارى كه خداى عز و جل نسبت داده است بعلمى كه اكنون بتو خبر ميدهم [چه بسيار است آن مقدار براى كسى كه خداى عز و جل او را بعلمى كه اكنون بتو خبر ميدهم نسبت نداده است]. اى سدير! باز در آنچه از كتاب خداى عز و جل خواندهئى اين آيه (۴۳ سوره ۱۳) را ديدهئى؟
«بگو (اى محمد) گواه بودن خدا و كسى كه علم كتاب نزد اوست ميان من و شما بس است» (كسى كه علم كتاب نزد اوست على و امامان از فرزندان او ميباشند چنانچه در حديث ۴۹۳ گذشت) عرضكردم:
قربانت، اين آيه را هم خواندهام. فرمود: آيا كسى كه تمام علم كتاب را ميداند بافهمتر است يا كسى كه بعضى از آن را ميداند؟ عرضكردم: نه، بلكه كسى كه تمام علم كتاب را ميداند آنگاه حضرت با دست اشاره بسينهاش نمود و فرمود: بخدا تمام علم كتاب نزد ماست، بخدا تمام علم كتاب نزد ماست.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۸۱۳
احمد بن محمد، از محمد بن حسن، از عبّاد بن سليمان، از محمد بن سليمان، از پدرش، از سَدير روايت كرده است كه گفت: من و ابوبصير و يحيى بزّاز و داود بن كثير، در مجلس امام جعفر صادق عليه السلام نشسته بوديم كه ناگاه آن حضرت به سوى ما بيرون آمد و كسى آن حضرت را به خشم آورده بود، چون در جاى خود نشست، فرمود: «زهى تعجّب از گروهى چند كه گمان مىكنند كه ما غيب را مىدانيم، و غيب را نمىداند مگر خداى عزّوجلّ. هر آينه قصد كردم كه كنيز خود فلانه را بزنم، از من گريخت، پس من ندانستم كه آن كنيز در كدام يك از اطاقهاى خانه پنهان است». سدير مىگويد كه: چون حضرت از جاى خويش برخاست و در منزل خود تشريف برد، من و ابوبصير و ميّسر بر آن حضرت داخل شديم و عرض كرديم كه: فداى تو گرديم، از تو شنيديم كه در باب كنيز خويش چنين و چنين مىفرمودى، ما مىدانيم كه علم بسيارى را مىدانى، و تو را به علم غيب نسبت نمىدهيم. سدير مىگويد كه: حضرت فرمود كه: «اى سدير آيا قرآن را نخواندهاى؟» عرض كردم كه: خواندهام. فرمود كه: «آيا در آنچه از كتاب خداى عزّوجلّ خواندى، اين را يافتى كه: «قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ» «۱»». سدير مىگويد كه: عرض كردم كه فداى تو گردم، اين را خواندهام. فرمود كه:
«آيا آن كسى كه چيزى از علم كتاب در نزد او بوده، شناختى كه كيست و آيا دانستى كه چقدر از علم كتاب در نزد او بوده است؟»
سدير مىگويد كه: عرض كردم كه: مرا به آن خبر ده. حضرت فرمود كه: «آنچه دانسته بود، به قدر قطرهاى از آب بود نسبت به بحر اخضر (آن درياى سياه است و ناميدن آن دريا به اين اسم، به جهت سياهى آب آن و دورى تك آن است و مراد از آن- چنان كه گفتهاند- درياى محيط است و اهل هيئات، آن را خليج و شعبهاى از خليجهاى بحر اعظم مىدانند و بعضى از اهل لغت گفته كه بحر اخضر، نام درياى عظيم است). پس اين علم، (يعنى: علم آصف) چقدر مىباشد، نسبت به علم همه كتاب؟» سدير مىگويد كه: عرض كردم كه: فداى تو گردم، اين علم چه بسيار كم است؟ حضرت فرمود كه: «اى سدير، اين علم چه بسيار است؛ زيرا كه خداى عزّوجلّ آن را نسبت داده به سوى علمى كه من تو را به آن خبر مىدهم (يا آصف را نسبت داده به آن علم كه تو را در كتاب خويش به اثر آن خبر داده كه به واسطه آن، تخت بلقيس را در زمان كمى با دورى مسافت به نزد حضرت سليمان حاضر ساخت). اى سدير، آيا در آنچه از كتاب خداى عزّوجلّ خواندهاى، اين را نيز يافتهاى كه: «قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» «۲»؟». سدير مىگويد كه: عرض كردم كه: فداى تو گردم، اين را خواندهام. فرمود كه: «پس __________________________________________________
(۱). نمل، ۴۰. (۲). رعد، ۴۳.
كسى كه علم همه كتاب در نزد او باشد، فهمش بيشتر است، يا آنكه در نزد او علم بعضى از كتاب باشد؟» عرض كردم: نه، بلكه آن كس كه علم همه كتاب در نزد او باشد، فهمش بيشتر است. پس حضرت به دست خود به سينه خويش اشاره فرمود و دو مرتبه فرمود: «به خدا سوگند، كه علم همه كتاب در نزد ما است».