روایت:الکافی جلد ۱ ش ۳۳۴
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ التَّوْحِيدِ
احمد بن ادريس عن محمد بن عبد الجبار عن صفوان بن يحيي قال :
الکافی جلد ۱ ش ۳۳۳ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۳۳۵ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۱, ۳۷۵
صفوان بن يحيى گويد: ابو قره محدث از من خواهش كرد او را خدمت امام رضا (ع) ببرم، اجازه خواستم و به من اجازه داد، خدمت آن حضرت رسيد و از مسائل حلال و حرام پرسيد و سپس گفت: س- شما اعتراف داريد كه خدا محمول است؟ ج- هر چه محمول باشد فعلى بر او واقع شده كه نسبت به ديگرى دارد و نيازمند باشد، محمول در تعبير دلالت بر نقص دارد و حامل به معنى فاعل حمل است و دلالت بر مدح دارد و همچنين است كلماتى كه گويند: بالا، پائين، اعلى و اسفل كه بالا و اعلى دلالت بر مدح دارد و پائين و اسفل دلالت بر نقص دارند، خدا فرموده است (۱۱۰ سوره ۱۷): «براى خدا نامهاى نيكى است او را بدان نامها بخوانيد و نام بريد» و در كتب خود از خود به لفظ محمول تعبير نكرده بلكه خود را حامل خوانده زيرا او است حامل در صحرا و دريا و نگهدار آسمانها و زمين از اينكه از جا در روند، در آيه (۷۰ سوره ۱۸) فرمايد: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ- ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنها را در صحرا و دريا حمل كرديم» و در (۴۱ سوره ۳۵) فرمايد: «او است كه آسمانها و زمين را نگهدارد كه از ميان بروند و از جا كنده شوند» محمول همان چيز است كه جز خدا است، از كسى كه ايمان به خدا و عظمت او دارد شنيده نشده كه در دعاى خود گفته باشد: يا محمول. س- خدا خودش فرموده (۱۷ سوره ۳۶): «و حمل مىكند عرش پروردگارت را در اين روز هشت كس» و فرموده است (۷ سوره ۴۰): «آن كسانى كه حمل كنند عرش را». ج- در اين آيات مىگويد: عرش خدا را حمل مىكنند، عرش كه خدا نيست، محمول بودن عرش دليل بر محمول بودن خدا نيست، عرش تعبير از علم و قدرت است و عرشى است كه در آن هر چيز هست، سپس حمل را به ديگرى نسبت داده كه مخلوق او است، زيرا بوسيله حمل عرش، بندگان خود را به پرستش واداشته و آنها حاملان علم او باشند و خلقى هستند كه گرد عرش او تسبيح گويند و به علم او كار كنند و فرشتههائى هم باشند كه كردار بندگان را نويسند، مردم زمين را هم بوسيله طواف گرد خانه خود به پرستش گرفت و خدا بر عرش استوار است چنانچه خود فرموده، يعنى بر آن مستولى است و نسبت به همه يكسان است و عرش و حاملان عرش و اطرافيان عرش همه را خدا در قبضه خود دارد و نگه مىدارد و حفظ مىكند و پاينده است بر هر نفسى، برتر از هر چيز است و مسلط بر هر چيز است، در باره او نتوان گفت: محمول است و نه اسفل است، گفتارى است نامناسب وابسته به منطق و دليلى نيست و هم لفظ فاسد باشد و هم معنى. س- شما آن روايت را دروغ مىدانيد كه مىگويد: چون خدا خشم گيرد نشانهاش اين است كه فرشتگانى كه عرش را به دوش دارند سنگينى آن را بر دوش خود دريابند و روى نياز به خاك گذارند و سجده كنند، و چون خشم خدا برود عرش سبك گردد و به جايگاه خود برگردند. ج- از آن وقت كه خداى تعالى ابليس را لعن كرد تا امروز بر او در خشم است، بگو به من چه وقت از او خشنود شده است، خدا در همين وضعى است كه تو توصيف كردى هميشه بر او خشمناك است و هم بر دوستان و پيروان او، چطور دليرى مىكنى كه پروردگار خود را به ديگر گونى از حالى به حالى متصف سازى و بگوئى آنچه بر مخلوق رخ مىدهد بر او هم رخ مىدهد، منزه باد و برتر، او هميشه با هر چه نابود شده است برجا بوده و با هر چه دستخوش تغيير شده دگرگونى نداشته و به همراه آنچه تبديل شود تبديلى نپذيرد هر چه جز او است در قبضه او و زير سرپرستى و تدبير او است، همهشان بدو نياز دارند و او از هر كسى جز خودش بىنياز است.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۱۷۷
ابو قرة محدث بر حضرت امام رضا (ع) وارد شد و از مسائل حلال و حرام پرسيد، سپس عرضكرد: شما قبول داريد كه خدا محمولست؟ حضرت فرمود: هر محمولى فعلى بر او واقع شده كه بديگرى نسبت دارد (و آن فعل حمل است كه بحامل نسبت دارد) و «محمول» اسمى است كه در تعبير دلالت بر نقص دارد و «حامل» فاعل است و در تعبير دلالت بر مدح دارد و همچنين است قول آنكه گويد: زبر، زير، بالا، پائين (كه زبر و بالا دلالت بر مدح دارد و زير و پائين دلالت بر نقص) و خدا فرموده است (۱۱۰ سوره ۱۷) «خدا را نامهاى نيكوست، او را بآنها بخوانيد» و در هيچ يك از كتب آسمانى خود نفرموده است كه او محمولست بلكه گفته است او حامل است در خشكى و دريا (فرزندان آدم را در آيه ۷۰ سوره ۱۸) و نگهدار آسمانها و زمين است از افتادن (در آيه ۴۱ سوره ۳۵) و غير خدا محمولست و هيچ گاه از كسى كه بخدا و عظمتش ايمان دارد شنيده نشده كه در دعاى خود گويد «يا محمول» ابو قرة گفت: خدا خود فرموده است: در آن روز عرش پروردگار ترا هشت نفر در بالايشان حمل كنند» و باز فرموده است (۷ سوره ۴۰) كسانى كه عرش را حمل ميكنند» حضرت ابو الحسن (ع) فرمود: عرش كه خدا نيست عرش نام علم و قدرتست و عرشى است كه همه چيز در او است (اشاره بمعنى اول و دوميست كه در توضيح بيان كرديم) آنگاه فعل حمل را بغير خود كه مخلوقى از مخلوقاتش باشد نسبت داده است بدين جهت كه از آن مخلوق بسبب حمل عرشش عبادت خواسته است، حاملان عرش حاملان علم خدايند و مخلوقى هستند كه گرد عرش او تسبيح گويند و بعلم او كار كنند و فرشتگانى هستند كه كردارهاى بندگانش را نويسند و از اهل زمين بسبب طواف گرد خانه خويش عبادت خواسته است (پس از هر مخلوقى بنوعى خاص عبادت خواسته است) و خدا بر عرش تسلط دارد چنانچه فرمود (و در باب سابق بيان شد) و عرش و آنها كه حملش كنند و آنها كه گردش باشند (همگى نسبت بخدا محمولند) و خدا حامل آنها و حافظ آنها و نگهدارنده آنهاست و بپادارنده هر جان و بالاى هر چيز و بر همه چيز است و نسبت بخدا كلمه محمول و اسفل بتنهائى بدون اينكه بكلمه ديگرى بچسبد نبايد گفت تا لفظ و معنى خراب شود (زيرا اسماء خداى تعالى توقيفى است «و محمول و اسفل» علاوه بر اينكه دلالت بر نقص و احتياج دارد در هيچ دعائى نسبت بخدا گفته نشده است ولى جايز است بكلمه ديگر بچسبد و مثلا گفته شود عرش خدا محمولست زمين خدا اسفل آسمانست) ابو قرة گفت: شما آن روايت را تكذيب ميكنيد كه ميگويد: چون خدا خشم كند، فرشتگانى كه عرش را حمل ميكنند از سنگينى دوش خود خشم او را دريابند و بسجده در افتند و چون خشم خدا برود دوش آنها سبك شود و بجايگاه خويش (حالت اوليه) برگردند، حضرت فرمود: بمن بگو از زمانى كه خدا شيطان را لعنت كرده و بر او خشمگين شده است تا امروز كى از او خشنود گشته است طبق بيان تو كه خدا هميشه بر شيطان و دوستان و پيروانش خشمگين است (پس بايد از آن زمان تا حال حاملان عرش در سجود باشند، بعلاوه) چگونه جرأت ميكنى كه پروردگار ترا بدگرگونشدن از حالى بحالى نسبت دهى و بگوئى آنچه بر مخلوق وارد مىشود بر او هم وارد شود، او منزه است. متعالىست، پا برجاست همراه نابودشوندگان، بىدگرگونيست همراه دگرگونان، بىعوضشدنست همراه عوضشوندگان، هر چيز جز او در قبضه او و تحت تدبير اوست و همگى باو محتاج و او از غير خود بىنياز است.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۴۱۳
احمد بن ادريس، از محمد بن عبدالجبّار، از صفوان بن يحيى روايت كرده است كه گفت: ابو قُرّه محدث از من خواهش كرد كه او را به خدمت ابوالحسن حضرت امام رضا عليه السلام برم. پس، از آن حضرت اذن خواستم و مرا اذن داد، بعد از آن، ابو قُرّه به خدمت آن حضرت رسيد و از آن حضرت از حلال و حرام خدا پرسيد. بعد از آن، به آن حضرت عرض كرد كه: آيا اقرار و اعتراف دارى به اينكه خدا محمول است؟ (كه او را برداشتهاند). امام رضا عليه السلام فرمود كه: «هر محمولى، مفعول به است (كه با او كارى شده) و منسوب است به سوى غير خود (كه عبارت است از حامل كه فاعل اين فعل است) و به اين غير محتاج است (چه فعل، بدون فاعل محال و ممتنع است) و محمول- چون اسم مفعول است- اسمى است كه دلالت مىكند بر نقصان، به حسب ظاهر مفهوم لفظ و صريح منطوق آن و حامل، فاعل است و آن، در لفظ مدح و ثنا است، و همچنين است گفتار قائل كه مىگويد: بالا و زير و بالاتر و پايينتر (چه اول و سوم، دلالت مىكند بر مدح و دوم و چهارم بر مذمت) و خداى تعالى فرموده است كه: خدا را نامهاى نيكوتر است، پس او را با آن نامها بخوانيد «۳» و در كتابهاى خود نفرموده كه خدا محمول است، بلكه فرموده كه: آن جناب حامل و بردارنده است در بيابان و دريا (چنانچه در سوره بنى اسرائيل تصريح به آن فرموده). و آسمانها و زمين را از زوال و نيستى نگاه مىدارد «۴» و آنچه غير خدا باشد، محمول است، و هرگز نشنيده از كسى كه به خدا و عظمت او ايمان آورده باشد، كه در دعاى خويش در نداى خدا، گفته باشد __________________________________________________
(۳). در متن حديث به آيه ۱۸۰ سوره اعراف استشهاد شده كه مىفرمايد: «وَلِلَّهِ الأْسْمَآءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا ...». (۴). مقصود مترجم، آيه ۴۱ سوره فاطر است «إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّموَ تِ وَ الْأَرْضَ» و در سوره بنىاسرائيل (اسرا) چنينآيهاى نيست.
كه: اى محمول». ابوُقرّه عرض كرد كه: خدا فرموده است كه: «وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ» «۱» و فرموده كه: «الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ» «۲»، يعنى: «آنان كه عرش را بر مىدارند». حضرت فرمود كه:
«عرش، خدا نيست كه برداشتن آن، برداشتن خدا باشد؛ بلكه عرش، علم و اسم و قدرت است، و هر چيزى در عرش است. بعد از آن حمل را به غير خويش نسبت داده و آن خلقى است از خلائق كه آنها را خلق فرموده؛ زيرا كه آن جناب از خلق خويش طلب بندگى فرموده به برداشتن عرش خود، و ايشان، حاملان علم خدايند و عبادت خلقى ديگر را از اين قرار داده كه تنزيه خدا كنند، و او را به پاكيزگى ياد نمايند در گرداگرد عرش آن جناب. و ايشان، به مقتضاى علم او عمل مىكنند و از آن در نمىگذرند. و عبادت بعضى از فرشتگان را نوشتن كردار بندگان خويش قرار داده (كه آنها را مىنويسند) و از اهل زمين طلب بندگى فرموده، به اينكه در گرداگرد خانه او (كه خانه كعبه است)، طواف كنند و خدا بر عرش استوا دارد (كه همه چيز نسبت به او برابر است) چنانچه فرموده (و آيه و شرح آن گذشت) و عرش و هر كه آن را بر مىدارد، و هر كه گرداگرد عرش است، همه نسبت به خدا برابرند و تفاوتى ندارند، و خدا حامل ايشان است و ايشان را محافظت مىنمايد و نگاه مىدارد، و بر هر نفسى نگهبان است و در بالاى هر چيزى و بر هر چيزى بلندى دارد، و كسى نمىگويد كه خدا، محمول و پايينتر است؛ گفتنى تنها كه به چيزى وصل و پيوند نشود، و به آن سبب لفظ و معنى فاسد گردد». (و بنا براين معنى، بايد كه با پيوند به قرينه صارفه از ظاهر لفظ يا غير آن، آنچه به آن وصل شود، اطلاق محمول و اسفل بر خدا روا باشد، و تأملى در جواز آن است و مىتواند كه معنى اين باشد كه: اطلاق اين دو لفظ بر او نمىشود، و همه كس به اين قائلاند، و در اين مسأله يك قول بيش نيست و نبايد كه اين قول را وصل كنند به چيزى كه إشعار به خلاف داشته باشد؛ مثل آنكه كسى بگويد كه خدا در نزد مجسمه، محمول است).
ابوقُرّه عرض كرد كه: پس تكذيب مىكنى و دروغ مىدانى آن روايتى را كه وارد شده است كه چون خدا به غضب آيد، غضبش معلوم مىشود، و نشانهاش آن است كه فرشتگانى كه __________________________________________________
(۱). حاقه، ۱۷. (۲). غافر، ۷.
عرش را بر مىدارند، سنگينى آن را بر دوشهاى خويش مىيابند، پس بر رو در مىافتند، در حالتى كه سجده كنندگان، و چون غضب خدا بر طرف شود، عرش سبك گردد، و فرشتگان برگردند به جاى خود كه در آن مىايستند. حضرت على عليه السلام فرمود كه: «مرا خبر ده از خداى تعالى كه از آن زمان كه شيطان را لعنت فرمود تا امروز كه تو در آنى، بر او غضبناك است. پس در چه زمان از او راضى و خشنود گرديد و حال آنكه آن جناب، بنا بر آنچه تو را وصف مىكنى، هميشه غضبناك بوده بر آن ملعون و بر دوستان و پيروان او، چگونه جرأت مىنمايى كه وصف كنى پروردگار خويش را به تغيّر از حالتى به حالتى ديگر، و آنكه بر او جارى شود آنچه بر آفريدگان جارى مىشود؟ آن جناب پاك و منزه است و برتر از آنچه تو مىگويى. خدا با زايل شوندگان، زايل نمىشود و نيست و نابود نمىگردد، و به آنها كه متغير مىشوند، متغير نخواهد شد، و با آنان كه تبدل در ايشان به هم مىرسد، متبدل نمىشود، و هر كه غير از اوست و در دست او و در تدبير اوست كه آنچه خواهد و بايد، با ايشان مىكند و همه ايشان به سوى او محتاجاند و آن جناب از هر كه غير او باشد، بىنياز است».