روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۶۳
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ فَضْلِ الْعِلْم
محمد بن يحيي عن بعض اصحابه و علي بن ابراهيم عن ابيه عن هارون بن مسلم عن مسعده بن صدقه عن ابي عبد الله ع و علي بن ابراهيم عن ابيه عن ابن محبوب رفعه عن امير المومنين ع انه قال :
الکافی جلد ۱ ش ۱۶۲ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۱۶۴ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۱, ۱۶۱
امير المؤمنين (ع) فرمود كه: مبغوضترين خلق در آستانه خداى عز و جل دو كسند: ۱- مردى كه خدايش به خودش واگذارده و از راه راست سرگردان (خلافكار خ ل) مانده است و شيفته سخن بدعت است و روزه و نماز ورد زبان اوست، او وسيله فتنه كسانى است كه در دامش افتند، از روش درست اسلاف خود گمراه است و گمراهكننده هر آن كس است كه در زندگى و پس از مرگش به او اقتداء كند، حمال خطاى ديگران است و گرو خطاى خود. ۲- مردى كه از نادانى در ميان مردم نادان اندر است و رو به موجهاى تاريك آشوب و فتنه دارد و در آن بپايد و بماند و مردم نماها او را عالم خوانند و يك روز علمى سالم نگذرانده، بامدادان شتاب كرده و از چيزى فراوان خواسته كه كمش به از افزون آن است (مانند مال و جاه و علوم شعر و ادب و اوضاع دنيا كه كمش لازم است و بهتر از فزون آن است كه اسباب گرفتارى است) تا چون از آب بوگندو سير شده و مطالب بيهوده گنج كرده ميان مردم به مسند قضاوت قاطع نشسته، و تعهد كرده موضوعى كه بر ديگرى مشتبه است حل كند و اگر بر خلاف نظر قاضى پيش از خود حكم كند اطمينان ندارد كه قاضى آينده حكم او را هم نقض كند چنانچه او با سلف خود رفتار كرده و چون به يك موضوع مبهم و پيچيده دچار شود يك مشت نظريات پوچ خود را براى آن آماده دارد و آن را حكم قاطع شمارد او است كه شبهه و مطالب مورد ترديد را چون تار عنكبوت بهم بافته و نداند كه در ما وراء آن مقامى كه بدان رسيده مذهب درستى هست، در قياس چيزى به چيزى نظر خود را تكذيب نكند، و بدان اعتماد كند و چون موضوع بر او تاريك باشد به روى خود نياورد و نادانى خود را پنهان كند، چون درك مىكند نمىداند و مبادا به او بگويند نمىداند، به خود جرأت دهد و حكمى صادر كند، او كليد موجهاى تاريك و پر مرتكب شبهات است و شناگر ماهر نادانى، و از آنچه نداند عذر نخواهد تا سالم ماند و در مسائل علمى روشن نباشد كه به ضرس قاطع حكم كند تا بهرهاى برد، روايات را چون گياه خشك دم باد بدور ريزد، مواريث از احكام خلاف او بگريند و خونهائى كه به ناحق به حكم او ريخته شود شيون كنند و فرج حرام به قضاوت او حلال شود و فرج حلال حرام گردد، از سر چشمه مقامى كه بخود بسته سيراب نگشته و اهل علم حقى كه از آن دم زند نيست.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۷۰
امير المؤمنين عليه السلام فرمود: مبغوضترين مردم نزد خدا دو نفرند: ۱- مرديكه خدا او را بخودش واگذاشته از راه راست منحرف گشته، دلباخته سخن بدعت شده، از نماز و روزه هم دم ميزند، مردمى بوسيله او بفتنه افتادهاند، راه هدايت پيشينيانش را گم كرده و در زندگى و پس از مرگش گمراهكننده پيروانش گشته، باربر خطاهاى ديگرى شده و در گرو خطاى خويش است. ۲- مرديكه نادانى را در ميان مردم نادان قماش خود قرار داده، اسير تاريكيهاى فتنه گشته، انسان نماها او را عالم گويند در صورتى كه يك روز تمام را صرف علم نكرده، صبح زود برخاسته و آنچه را كه كمش از زيادش بهتر است (مال دنيا يا علوم بيفائده) فراوان خواسته چون از آب گنديده سير شد و مطالب بيفائده را انباشته كرد، بين مردم بر كرسى قضاوت نشست و متعهد شد كه آنچه بر ديگران مشكل بوده حل كند، اگر با نظر قاضى پيشينش مخالفت ميكند اطمينان ندارد كه قاضى پس از او حكم او را نقض نكند چنان كه او با قاضى پيشين كرد، اگر با مطالب پيچيده و مشكلى مواجه شود ترهاتى از نظر خويش براى آن بافته و آماده ميكند و حكم قطعى ميدهد شبههبافى او مثل تار بافتن عنكبوتست، خودش نميداند درست رفته يا خطا كرده، گمان نكند در آنچه او منكر است دانشى وجود داشته باشد و جز معتقدات خويش روش درستى سراغ ندارد، اگر چيزى را بچيزى قياس كند (و بخطا هم رود) نظر خويش را تكذيب نكند و اگر مطلبى بر او تاريك باشد براى جهلى كه در خود سراغ دارد آن را پنهان ميكند تا نگويند نميداند سپس گستاخى كند و حكم دهد اوست كليد تاريكيها (كه در نادانى بر مردم گشايد) شبها ترا مرتكب شود، در نادانيها كوركورانه گام بردارد، از آنچه نداند پوزش نطلبد تا سالم ماند و در علم ريشهدار و قاطع نيست تا بهره برد. روايات را در هم ميشكند همچنان كه باد گياه خشكيده را، ميراثهاى بنا حق رفته از او گريانند، و خونهاى بناحق ريخته از او نالان، زناشوئى حرام بحكم او حلال گردد، و زناشوئى حلال حرام شود، براى جوابدادن بمسائلى كه نزدش مىآيد سرشار نيست و اهليت رياستى را كه بواسطه داشتن علم حق ادعا ميكند ندارد. توضيح فرق ميان اين دو نفر اينست كه اولى در اصول دين خرابكارى كند و بدعت گذارد و دومى مقام قضاء و فتوى را بناحق غصب كند
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۲۰۱
محمد بن يحيى، از بعضى از اصحاب خويش و على بن ابراهيم، از پدرش، از هارون بن مسلم، از مَسعدة بن صَدقه، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كردهاند و على بن ابراهيم، از پدرش روايت كرده از ابن محبوب كه آن را مرفوع ساخته از امير المؤمنين عليه السلام كه آن حضرت فرمود: «از جمله دشمنترين خلق به سوى خداى عزّوجلّ دو مردند: يكى مردى كه خدا او را به خود واگذاشته (و امور او را به اصلاح نمىآورد)، و آن مرد، از راه راست ميل كرده (و سرگردان است) و سخنى كه بدعت باشد، پرده دلش را شكافته و به درون آن، جا گرفته (يا به واسطه دوستى آن، دل سوخته و شيفته و بيمار شده است. و اين، كنايه است از شدت محبت است). و حريص شده به روزه داشتن و نماز كردن و چنين كسى، فتنه و آزمايشى است از براى آنكه به واسطه او در فتنه افتاده و گمراه است از طريقه هدايت آنكه پيش از او بوده، و گمراه كننده كسى است كه به او اقتدا كند، و در اين بدعت، او را پيروى نمايد؛ خواه در وقت زندگى او باشد و خواه بعد از مرگ او. و گناهان غير خود كه او را در اين بدعت تبعيت كردهاند، بر خواهد داشت. و خود، به گناه خود در گرو است كه نمىتواند خود را باز رهاند. و ديگر مردى است كه جهل را از مواضع مختلف فراهم آورده است در ميان مردمان جاهل و اهتمام دارد به تاريكىهاى فتنه و آنها كه در صورت به آدميان شباهت دارند، و در حقيقت انسان نيستند، او را عالم مىنامند و در اين شغل، روزى درنگ نكرده كه سالم باشد، و در هر روز، هر كسى را پيشى مىگيرد به سوى جهالات و بسيار تحصيل مىكند آنچه را كه هر چه كم باشد، از آن، بهتر است از آنچه بسيار باشد تا چون سيراب شود از آب گنديده بد بو (يعنى جهالات را جمع كند آن قدر كه به اعتقاد خودْ آن را كافى داند و شكمش چنان پر شود كه بر آيد از آنچه نفع و فايده نداشته باشد). در ميان مردمان بنشيند و قاضى باشد (كه در ميان ايشان حكم كند) و در موضع اشتباه آنچه بر غير او مشتبه است، خلاصه آن را بگيرد (و چيزى بگويد كه مورد بحث نگردد) و اگر با قاضيى كه بر او پيشى گرفته، مخالفت ورزد، ايمن نباشد از آنكه كسى كه بعد از آن مىآيد حكم او را زند، چنان كه او با كسى پيش از او بوده، چنين نموده، و اگر يكى از مسايل مشكله (كه فهميدن آن دشوار باشد) بر او فرود آيد، رأى در ميان افتاده بى مصرف خويش را از براى آن آماده باشد، و درهم بافد، بعد از آن، به آن قطع كند و جزم به هم رساند. پس چنين كسى، از شك و آشفتگى و آميزش شبههها، در مثل تار عنكبوت است (كه به اندك چيزى نيست و نابود مىشود)، نمىداند درست گفته يا خطا كرده است. و علم را در غيرآنچه مىداند نمىپندارد (و يا آن را علم نمىشمارد و اعتقاد نمىكند كه از پس آنچه در آن رسيده راهى باشد)، و چنان مىداند كه به اعلا درجه علم رسيده، و اگر چيزى را به چيزى قياس كند، نظر و فكر خويش را تكذيب نكند و آن را باور دارد. و اگر امر بر او مشكل باشد، آن را بپوشاند و پنهان كند به جهت جهل خود كه خود مىداند و مىداند كه نمىداند تا آنكه در باره او نگويند كه نمىداند. بعد از آن جرأت مىنمايد و حكم مىكند در ميان مردمان. پس او كليد پوشيدهها و تاريكىها و مشكلات است (كه بسيار مشكلات به واسطه او به ظهور رسد) و بر شبههها بسيار سوار شود (به آنكه آنها را مرتكب گردد)، و خود را در جهالتها افكند و هيچ پروا نكند و دست و پا ببازالاند، «۱» و عذر نخواهد از آنچه نمىداند تا سالم باشد، و دندان نزند به دندان برنده تا غنيمت يابد (و اين، مثل است از براى آنكه علم را درست ندانسته و آن را محكم نساخته است). روايتها را پراكنده مىكند؛ چون پراكندن كردن باد گياه خشك را (كه آن از زمين بر مىكند و به هر سو مىبرد. يا روايتها را به هم مىبافد؛ چنان كه باد گياه را به هم مىپيچد. و اول اظهر است). و ميراثها از تقسيم او مىگريند، و خونها از دست او فرياد و فغان مىكنند، و فرج حرام را به حكم خويش حلال مىگرداند، و فرج حلال را به حكم خويش حرام مىكند. نه مردى است استوار كه تواند آنچه كه بر او وارد مىشود، باز گرداند (به اينكه آنچه از او مىپرسند جواب گويد). نه سزاوار چيزى كه به سبب آن، پيش دستى نموده، يا به واسطه آن مردم او را مدح كردهاند از آنچه ادعا نموده كه علم حق را نمىداند». __________________________________________________
(۱). باز كند و بگشايد.