روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۲۸۷
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
احمد بن مهران رحمه الله عن محمد بن علي عن سيف بن عميره عن اسحاق بن عمار قال :
الکافی جلد ۱ ش ۱۲۸۶ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۱۲۸۸ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۴۱۳
از اسحاق بن عمار، گويد: شنيدم امام كاظم (ع) به مردى خبر مرگ او را مىدهد، در دل خود گفتم: راستى او مىداند كه مردى از شيعيانش چه وقت مىميرد؟ امام، خشمناك به من رو كرد و فرمود: اى اسحاق، رشيد هجرى (يكى از ياران معروف على (ع) مرگ و مير و گرفتارىهاى آينده را مىدانست، امام كه به دانستن آن شايستهتر است. سپس فرمود: اى اسحاق، تو هر كار مىخواهى بكن، زيرا عمرت رفته است، و تو تا دو سال ديگر خواهى مرد و برادران و خاندان تو هم پس از تو جز اندكى نمانند، كه با هم ستيزه كنند و به همديگر خيانت ورزند، تا دشمن آنها را سرزنش كند و تو اينها را در دل مىگيرى و تعجب مىكنى كه امام مرگ كسى را بداند. من گفتم: از خدا آمرزش مىخواهم براى آنچه در دلم گذشت، اسحق پس از اين مجلس، اندكى بيش زنده نماند و ديرى نپائيد كه پسران عمار مال مردم را گرفتند و هدر كردند و مفلس شدند.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۳۹۹
اسحاق بن عمار گويد: شنيدم موسى بن جعفر عليه السلام خبر مرگ مردى را بخود او گفت، من با خود گفتم: مگر او ميداند هر يك از شيعيانش كى ميميرند؟! حضرت با قيافهاى مانند خشمگين متوجه من شد و فرمود: اى اسحاق! رشيد هجرى علم منايا و بلايا (مرگ و مصيبات مردم) را ميدانست، امام كه بدانستن آن سزاوارتر است. سپس فرمود: اى اسحاق هر چه خواهى بكن كه عمر تو گذشته و تا دو سال ديگر [و بدو سال نرسيده] ميميرى و برادران و خانوادهات اندكى پس از تو اختلاف كلمه پيدا كنند و بيكديگر خيانت ورزند. آنجا كه دشمن شماتتشان كند، با آنكه در دل تو چنان گذشت (كه من چگونه مرگ شيعيانم را ميدانم). من گفتم: من از آنچه در دلم گذشت از خدا آمرزش ميخواهم. سپس مدتى پس از اين مجلس نگذشت كه اسحاق مرد و خاندان عمار دست نياز باموال مردم گشودند و مفلس شدند (يعنى قرض مىكردند و نميتوانستند بپردازند).
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۶۶۳
احمد بن مهران رحمه الله، از محمد بن على، از سيف بن عَميره، از اسحاق بن عمّار روايت كرده است كه گفت: شنيدم از امام موسى كاظم عليه السلام كه خبر مرگ مردى را به خودش مىداد و مىفرمود كه در چه زمان فوت خواهد شد. من با خود گفتم كه: آن حضرت اين هم مىداند كه مردى از شيعيان او در چه زمان مىميرد؟ پس آن حضرت به جانب من التفات نمود، مانند كسى كه به خشم آمده باشد و فرمود كه: «اى اسحاق، رُشيد هجرى، علم مرگها و بلاها را مىدانست، و امام، به دانستن اين امر سزاوارتر است»، بعد از آن فرمود: «اى اسحاق، آنچه مىكنى، بكن كه عمرت تمام شده، و تو تا دو سال ديگر مىميرى و برادران و اهل بيتت بعد از تو درنگ نمىكنند، مگر اندك زمانى تا آنكه سخن ايشان پراكنده مىشود، و با يكديگر نزاع مىكنند و بعضى از ايشان با بعضى خيانت مىكند، و به مرتبهاى مىرسد كه دشمنان ايشان به ايشان شماتت و شادى مىكنند، پس اينك در دل تو بود و مىدانستى كه عاقبت امر ايشان به كجا خواهد كشيد». عرض كردم كه: من از خدا طلب آمرزش مىكنم از آنچه در سينهام به هم رسيد. و اسحاق، بعد از اين مجلس درنگى نكرد تا فوت شد، و بر برادران و اهل بيت او زمانى نگذشت، مگر اندكى كه بنىعمّار بر پا شدند و بر مالهاى مردم مسلّط شدند و ايشان مفلس و فقير شدند.