روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۰۰۴
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
علي بن ابراهيم عن محمد بن عيسي بن عبيد قال كنت انا و ابن فضال جلوسا اذ اقبل يونس فقال :
الکافی جلد ۱ ش ۱۰۰۳ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۱۰۰۵ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۸۳
محمد بن عيسى بن عبيد گفت: من و ابن فضّال نشسته بوديم كه يونس آمد و گفت: من خدمت امام رضا (ع) رسيدم و به او گفتم: قربانت، مردم در باره عمود، سخن بسيار گفتهاند، گويد: به من فرمود: اى يونس رأى تو در باره آن چيست؟ نظرت اين است كه يك عمود آهنى است كه براى صاحب تو برافرازند؟ عرض كردم: نمىدانم، فرمود: عمود فرشتهاى است و خدا به وسيله او كردار آن شهر را به امام مىرساند. گويد: ابن فضال برخاست و سر او را بوسيد و گفت: اى ابا محمد، خدايت رحمت كناد تو هميشه براى ما حديث درستى مىآورى كه به وسيله آن مشكل ما را مىگشائى.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۲۳۱
محمد بن عيسى بن عبيد گويد: من و ابن فضال نشسته بوديم كه يونس وارد شد و گفت: من خدمت امام رضا عليه السلام رسيدم و عرضكردم: قربانت. مردم در باره عمود (از نور كه براى امام برافراشته شود) سخن بسيار گويند، بمن فرمود: اى يونس! تو چه عقيده دارى؟ خيال ميكنى عمودى از آهن است كه براى امام افراشته مىشود؟ عرضكردم: نميدانم، فرمود: او فرشتهايست گماشته در هر شهر كه خدا بوسيله او اعمال مردم آن شهر را بامام رساند، ابن فضال برخاست و سر او را بوسيد و گفت: خدايت رحمت كند اى ابا محمد! كه همواره براى ما حديث درستى كه خدا بدان مشكل ما را ميگشايد مىآورى.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۳۳۷
على بن ابراهيم، از محمد بن عيسى بن عبيد روايت كرده است كه گفت: من و ابن فَضّال نشسته بوديم در وقتى كه يونس آمد و گفت: بر ابوالحسن حضرت امام رضا عليه السلام داخل شدم و بر آن حضرت عرض كردم كه: فداى تو گردم، مردم در باب عمود نورى كه از براى امام نصب مىشود، بسيار حرفها مىزنند و هر كسى سخنى مىگويد. حضرت فرمود كه: «اى يونس، تو آن را چه چيز مىپندارى و در باب آن اعتقاد دارى؟ آيا آن را چنان مىدانى كه عمودى باشد از آهن كه براى امام تو برپا شود؟» عرض كردم كه: نمىدانم. فرمود: «ليكن آن عمود فرشتهاى است كه بر هر شهرى گماشته و خدا به واسطه او اعمال اهل آن شهر را بلند مىگرداند، و به امام مىنمايد». راوى مىگويد كه: ابن فضّال برخاست و سر يونس را بوسيد و گفت: اى ابا محمد، خدا تو را رحمت كند، هميشه حديث حقى را مىآورى كه خدا به سبب آن، اندوه ما را برطرف مىكند.