النمل ٤٣
کپی متن آیه |
---|
وَ صَدَّهَا مَا کَانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّهَا کَانَتْ مِنْ قَوْمٍ کَافِرِينَ |
ترجمه
النمل ٤٢ | آیه ٤٣ | النمل ٤٤ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«صَدَّهَا»: او را بازداشته بود. «مَا»: مصدریّه یا موصول است و فاعل فعل (صَدَّ) میباشد.
تفسیر
- آيات ۱۵ - ۴۴، سوره نمل
- نبوت و علم انبياء عليه السّلام اكتسابى نيست و از ديگران به ارث نمى برند
- مقصود از ((منطق الطير)) در سخن سليمان عليه السّلام ((علمنا منطق الطير...))
- بيان اينكه مراد از منطق طير در قرآن معناى ظاهرى آن نيست
- طوايف مخصوص از جن و انس و طير لشكريان سليمان عليه السّلام بوده اند
- عبور سليمان و لشكر او بر فراز وادى مورچه گان
- عدم منافات علم سليمان عليه السّلام به منطق الطير با فهميدن كلام مورچه
- سليمان عليه السّلام در دعاى خود، الهام شكر نعمت ، انجام عمل صالح و نيز صلاح ذاتى و نفسانى را مى طلبد
- ذكاتى كه در دعاى سليمان عليه السّلام مورد توجه است
- بيان آيات مربوط به داستان سليمان عليه السّلام و هدهد و ملكه سباء و...
- حكايت ملكه سبا و قوم او از زبان هدهد
- معناى ((خب ء)) و مفاد آيه : ((الا يسجدوا لله الذى يخرج الخب ء فى السموات و الارض...))
- و حجتى كه عليه پرستش آفتاب متضمن است
- واكنش سليمان عليه السّلام درباره اخبار هدهد
- توضيح سخن ملكه بعد از ديدن نامه سليمان عليه السّلام : ((قالت يا ايها الملوا انىالقى الى كتاب ...))
- اشكالات توجيه مفسرين كريم بودن نامه سليمان را
- تفسير مضمون نامه سليمان عليه السّلام به ملكه سبا
- مشاوره ملكه با قوم خود درباره جنگ يا تسليم
- راءى ملكه سبا پس از مشورت با قوم خود
- سبائيان براى سليمان هديه مى فرستند و او هديه آنان را رد مى كند
- تهديد سليمان عليه السّلام خطاب به رئيس هيت اعزامى سبا
- درخواست احضار تخت ملكه توسط سليمان عليه السّلام
- آورده شدن تخت بلقيس به وسيله كسى كه ((عنده علم من الكتاب ))
- اختلاف مفسرين در علم الكتاب و اسم اعظم احضار كننده عرش
- معناى ((ارتداد طرف )) و نقل سخن ديگران درباره آن و مخاطب به آن
- احضار تخت بلقيس اظهار معجزه اى با هر از آيات نبوت سليمان عليه السّلام است
- ورود ملكه به دربار سليمان عليه السّلام و ايمان آوردنش به رب العالمين
- گفتارى پيرامون داستان سليمان (عليه السّلام )
- ۲ - آياتى كه آن جناب را مى ستايد
- ۳ - سليمان (عليه السّلام ) در عهد عتيق
- ۴ رواياتى كه در اين داستان وارد شده
- احتجاج حضرت زهرا سلام الله عليها به آيه ((وورث سليمان داود)) عليه ابوبكر درمسئله غصب فدك
- اشاره به وجوهى درباره آوردن تخت بلقيس ((قبل ان يرتد اليك طرفك ))
- آصف بن برخيا وصى سليمان و حجت پس از او بوده است
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ «43»
آنچه (آن زن) به جاى خدا مىپرستيد، او را (از تسليم شدن در برابر حقّ) بازداشته بود، و او از قوم كافران بود، (ولى بعد از كفر، ايمان آورد).
نکته ها
جملهى «وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ» ظاهراً ادامهى كلام بلقيس است (كه در ترجمه آوردهايم) و ممكن است سخن سليمان و اطرافيان او باشد كه گفته باشند: به ما، قبل از بلقيس علم داده شده و قبل از او مسلمان بوديم. «1»
«1». تفسير كبيرفخررازى.
جلد 6 - صفحه 427
سؤال: بلقيس كه از حقانيّت سليمان اطلاع پيدا كرده بود، چرا زودتر تسليم نشد؟
پاسخ: جامعه و محيطِ شرك مانع خطشكنى و تسليم او شده بود، چنانكه قرآن فرمود:
«وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ»
پیام ها
1- در برخوردهاى ابتدايى، حرف آخر را اوّل نزنيد. «أَ هكَذا- كَأَنَّهُ هُوَ» (نفرمود:
«هذا عرشك» و او هم نگفت: «انّه هو».)
2- مكتبى ارزش دارد كه بر اساس علم باشد. «وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنَّا مُسْلِمِينَ»
3- محيط، جامعه وعقائد خرافى، مانع از ايمان واقعى است. «وَ صَدَّها ما كانَتْ»
4- سوء سابقه، دليل داشتن آيندهى بد نيست. «إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ (43)
وَ صَدَّها: و بازداشت خداى تعالى بلقيس را به توفيق الهى به ايمان، و يا ايمان او را بازداشت، ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ: از آن چيزى كه بودند كه مىپرستيدند قوم او غير از خدا كه آفتاب باشد؛ يا خداى تعالى او را از پرستيدن آفتاب بازداشت به نشان دادن آيات بينات و معجزات قاهرت و اعطاء جوهره نفيس عقل كه به تأمل، دريافت حق و حقانيت را و به طوع و رغبت بدون اكراه، مسلمان و مطيع و فرمانبردار حضرت سليمان عليه السّلام گرديد. بعد از آن بر سبيل استيناف فرمود: إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ: بدرستى كه بلقيس بود پيش از اسلام آوردن از گروه ناگرويدگان و از جمله آفتاب پرستان، يعنى به غير از آفتاب پرستى مذهبى ديگر نمىشناخت.
على بن ابراهيم قمى «1» روايت نموده كه پيش از آمدن بلقيس، سليمان عليه السّلام امر كرده بود جنيان را كه خانهاى از شيشه ساخته و بر روى آب گذاشته بودند. پس بلقيس آمد، به او گفتند كه داخل شو عرصه قصر را. او گمان
«1» تفسير على بن ابراهيم قمى، ج 2، ص 128.
جلد 10 - صفحه 52
كرد كه آب است، جامه خود را از ساقها بالا كرد، پس ظاهر شد كه موى بسيار بر پاى او بود. سليمان فرمود: اين عرصهاى است كه از شيشه ساخته و آب نيست.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
فَلَمَّا جاءَ سُلَيْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ (36) ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ (37) قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (38) قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ (39) قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ (40)
قالَ نَكِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لا يَهْتَدُونَ (41) فَلَمَّا جاءَتْ قِيلَ أَ هكَذا عَرْشُكِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنَّا مُسْلِمِينَ (42) وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ (43) قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (44)
ترجمه
پس چون آمد سليمان را گفت آيا مدد ميكنيد مرا بمال پس آنچه داد مرا خدا بهتر است از آنچه داد شما را بلكه شما بهديه خود شاد ميشويد
باز گرد بسوى آنها پس هر آينه ميآورم آنها را بلشكرهائى كه طاقت نباشد آنها را بآن لشگر و هر آينه بيرون خواهم كرد آنها را از سبا ذليلان با آنكه آنها خوار باشند
گفت اى جماعت كدام يك از شما مىآورد نزد من تخت او را پيش از آنكه بيايند نزد من با آنكه منقادان باشند
گفت پليد سركشى از جن من ميآورم نزد تو آنرا پيش از آنكه برخيزى از جايت و همانا من بر آن تواناى امينم
گفت آنكس كه بود نزدش دانشى از كتاب من ميآورم نزد تو آنرا پيش از آنكه برگردد بسوى تو نظرت پس چون ديد آنرا برقرار نزدش گفت اين از فضل پروردگار من است تا بيازمايد مرا كه آيا شكر ميكنم يا ناشكرى مينمايم و كسيكه شكر كند پس جز اين نيست كه شكر ميكند بر نفع خود و كسيكه ناشكرى كند پس همانا پروردگار من بىنياز و داراى كرم است
گفت ناشناس كنيد براى او تختش را به بينيم آيا مىشناسد يا ميباشد از آنانكه نميشناسند
پس چون آمد گفته شد آيا اينچنين است تخت تو گفت گوئيا آن آنست و داده شديم دانش را پيش از آن و بوديم مسلمانان
و بازداشته بود او را آنچه بود كه ميپرستيد غير از خدا همانا او بود از گروه كافران
گفته شد مر او را داخل شو در قصر پس چون ديد آنرا پنداشتش گودال آبى و بالا زد دو ساقش را گفت همانا آن قصرى است صاف و درخشان شده از آبگينهها گفت پروردگارا بدرستيكه من ستم كردم بر خودم و تسليم شدم با سليمان براى خداوندى كه پروردگار جهانيان است.
تفسير
پس از وصول هديه بلقيس و حامل آن به پيشگاه حضرت سليمان
جلد 4 صفحه 151
بحامل فرمود آيا شما ميخواهيد با من كمك مالى كنيد با آنكه آنچه خدا بمن عطا فرموده از نبوت و سلطنت و علم و حكمت بهتر است از آنچه بشما داده از جاه و مال و جلال پس من حاجتى بشما و مالتان ندارم و موجب خوشنودى من نميشود شما بهديه خودتان كه مال دنيا است خوشحال ميشويد و اعتنا داريد من شما را بدين حق و توحيد دعوت ميكنم شما براى من هديه ميفرستيد بر گرد با هديه خود بسوى بلقيس و قومش پس قسم بخدا بياورم براى سركوبى آنها لشگرهائيكه قدرت مقابله با آنرا نداشته باشند و بتحقيق بيرون كنم آنها را از اراضى سبا در حالتى كه خوار و ذليل باشند بزوال ملك و عزّت و گرفتارى بفقر و اسارت و بعضى أ تمدّونّي بنون واحده مشدّده قرائت نمودهاند و قمى ره فرموده پس بر گشت بسوى بلقيس فرستاده او و قضايا را عرضه داشت و او را مطلع از قوّت حضرت سليمان نمود و او دانست كه چارهئى ندارد و بجانب آنحضرت كوچ نمود و گفتهاند از مجموع قضايا يقين به نبوت حضرت پيدا كرد و عازم بزيارت و انقياد و اطاعت گرديد و اشراف قوم هم قبول نمودند كه متابعت كنند و چون حضرت از اقبال آنها بجانب خود مطلع شد خواست قدرت و عظمت خداداد خود را باو ارائه دهد تا موجب مزيد معرفت و اذعان كامل او بمقام نبوت گردد و بأعيان مجلس فرمود كدام يك از شما تخت بلقيس را نزد من حاضر ميكند پيش از آنكه آنها بيايند نزد من در حاليكه مسلمان باشند و گفتهاند چون اوصاف تخت بلقيس را شنيده بود و تمايل او را باسلام احراز فرموده بود ميخواست قبلا تخت او را تصرّف نمايد چون بعد از رسميّت اسلام او تصرف در مالش حرام بود و بنظر حقير اينمعنى از اخلاق انبياء دور است و ظاهرا مراد از اسلام انقياد و تسليم است و مقصود همان ارائه قدرت و عظمت بوده كه بدوا ذكر شد در هر حال يكى از بنى جان كه بسيار پليد و متمرّد از امر حضرت بود و اخيرا تسليم شده بود و سريع السير و با جربزه بود عرضه داشت كه من پيش از آنكه از مجلس حكومتت برخيزى تخت بلقيس را برايت حاضر ميكنم و گفتهاند تا نيمه روز معمولا براى حكومت جلوس ميفرمود و اظهار توانائى در انجام امر و امانت در حفظ و ايصال آن نمود و مقصودش اين بود كه مطمئن باشيد در جواهراتش تعدّى و تفريطى روى نخواهد داد و قمى ره فرموده حضرت سليمان بعد از آنكه عفريت اين اظهار را
جلد 4 صفحه 152
نمود فرمود من ميخواهم زودتر از اين حاضر شود پس آصف بن برخيا عرض كرد من حاضر ميكنم آنرا پيش از آنكه بر گردد بسوى تو چشمت و ظاهرا مقصود آن باشد كه الآن بهر چه نظر افكندهئى تا چشم از آن بر دارى و متوجه چيز ديگر شوى من آنرا برايت حاضر ميكنم پس خدا را خواند باسم اعظم و تخت بلقيس از زير كرسى حضرت سليمان بيرون آمد و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم روايت شده كه پرسيدند از او كه بود آنكسيكه نزد او علمى از كتاب بود فرمود وصى برادرم سليمان بن داود بود و در بصائر و كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است و نزد آصف از آن يك حرف بود پس تكلم نمود بآن و خسف شد زمين ميان او و ميان تخت بلقيس تا تخت را بدست خود گرفت بعد زمين بحال اول برگشت زودتر از طرفة العين و نزد ما از اسم اعظم هفتاد و دو حرف است و يك حرف آن مخصوص بخدا است كه براى علم غيب خود اختيار فرموده و لا حول و لا قوّة الا باللّه العلى العظيم و در روايت ديگرى از بصائر است كه تكلم نمود بآن پس خسف شد زمينى كه ميان او و ميان تخت بود و آن دو قطعه زمين تلاقى نمودند و نقل شد تخت از آن قطعه باين قطعه و در روايت ديگرى از كافى است كه تكلم نمود بآن پس پاره شد براى او زمينى كه در ميان او و سبا بود پس گرفت تخت بلقيس را و گذارد نزد سليمان عليه السّلام پس منبسط شد زمين در كمتر از طرفة العين و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پيچيده شد زمين از براى او و عياشى ره از امام هادى عليه السّلام نقل نموده كه آنكسيكه داراى علم كتاب بود آصف بن برخيا بود و حضرت سليمان عاجز نبود از معرفت بآنچه معرفت پيدا كرد بآن آصف ولى ميخواست وصى خود را بجن و انس بشناساند تا بدانند كه او حجّت است بعد از سليمان عليه السّلام لذا از علمى كه خداوند نزد او وديعه گذارده بود آموخت بآصف بامر خدا تا اختلاف نشود در امامتش چنانچه همين معامله را داود با سليمان فرمود بامر خدا براى اثبات امامت و نبوت آنحضرت و تأكيد حجّت از خدا بر خلق و بعد از نقل اين روايات حاجت بذكر اقوال ديگر در تفسير الّذى عنده علم من الكتاب و كيفيت نقل و انتقال تخت نيست و گفتهاند آصف وزير و خواهر زاده حضرت سليمان بود كه عالم بكتب سماوى بود و مراد از كتاب جنس كتب منزله بر انبيا است كه معرّف بالف و لام شده و بعضى آنرا لوح محفوظ دانستهاند و حضرت
جلد 4 صفحه 153
سليمان بعد از آنكه تخت را در مقابل خود ديد براى اداء شكر نعمت و اخلاص حول و قوت بخدا فرمود اين از تفضّل پروردگار است بر من با آنكه من استحقاق چنين موهبتى را ندارم براى آنكه بيازمايد مرا كه آيا شكر گذارى مينمايم و مىفهمم كه من از خود قوّهئى ندارم يا ناشكرى ميكنم بتصور آنكه من بقوه و قدرت خودم كار ميكنم و كردهام و كسيكه شكر كند بر نفع خود كار ميكند چون شكر موجب دوام نعمت و مزيد آنست و ناشكرى موجب نقص و زوال آن و براى خدا ضررى ندارد چون او بىنياز از شكر است و انعامش بمقتضاى بزرگى است كه در احسان خود غرضى ندارد و عوضى نميخواهد و گفتهاند چون ميخواست عقل بلقيس را آزمايش فرمايد دستور داد كه هيئت و شكل تخت او را تغيير دادند تا به بيند آنرا مىشناسد يا خير و اين شناختن موجب هدايت او بدين حق ميشود يا خير و بعد از آمدن او و ديدن تختش پرسيدند آيا تخت تو اينچنين تختى است براى آنكه امر بر او مشتبه شود و موجب مزيد آزمايش عقل و هوش او گردد و او در جواب گفت گويا اين همان است كه دلالت بر كمال عقل و هوش او داشت چون ظاهرا شناخت آنرا ولى نخواست جزما بگويد همان است باحتمال آنكه شايد مثل آن باشد و بعدا اظهار داشت كه ما قبل از ديدن اين معجزه علم به نبوت حضرت سليمان پيدا كرديم و اسلام آورديم و مقصودش بعد از مراجعت فرستادگانش بود كه حامل هدايا بودند ولى آفتابپرستى بازداشته بود او را از آنكه رسما داخل در دين حق شود چون در بين كفار نشو و نما پيدا كرده بود و سابقه كفر داشت و تا آنزمان اقرار بزبان بر نبوت پيغمبر وقت ننموده بود و بعضى انّها بفتح همزه قرائت نمودهاند و بعضى گفتهاند مراد آنستكه حضرت سليمان بازداشت او را از آنكه عبادت غير خدا را بنمايد ولى معناى اول اظهر است و روايت شده كه حضرت سليمان پيش از ورود بلقيس امر فرموده بود براى او قصرى ساخته بودند كه صحن آن از بلور سفيد بود و از زير آن آب جريان داشت و قمى ره فرموده كه در آن آب حيوانات دريائى سير مينمودند و تخت حضرت در صدر عمارت گذارده شده بود و خود بر آن جلوس نموده و بلقيس را احضار فرمود و او چون چشمش بزمين قصر افتاد گمان كرد آب ايستاده است پس لباس خود را از دو ساق پا بالا كشيد و ديده شد موى زيادى كه در پاى او بود و حضرت
جلد 4 صفحه 154
فرمود نترس آنچه مىبينى آب نيست آن عرصه قصرى است كه از بلور صاف و درخشان ساخته شده و بلقيس اظهار ندامت و اقرار بظلم بر نفس خود نمود از عبادت آفتاب يا از گمان بدى كه بحضرت برده بود كه آن اين بود كه ميخواهد او را غرق كند و اقرار باسلام و توحيد پروردگار جهانيان نمود ببركت معيّت و مصاحبت و حضور در بارگاه سليمانى و حضرت بشياطين امر فرمود كه دوائى بسازند براى بردن مو از بدن و آنها اطاعت نموده نوره را تهيه و تقديم داشتند و بلقيس استعمال نمود و حضرت او را براى خود تزويج فرمود.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ صَدَّها ما كانَت تَعبُدُ مِن دُونِ اللّهِ إِنَّها كانَت مِن قَومٍ كافِرِينَ (43)
و جلوگير شد او را آنچه که بود عبادت ميكرد از غير خدا بدرستي که او بود از قوم كافرين.
اينکه آيه را دو نحوه تفسير كردند: يكي اينكه فاعل (وَ صَدَّها ما كانَت) باشد يعني عبادت
جلد 14 - صفحه 147
شمس جلوگير او شد از اينكه ايمان بياورد با اينكه مشاهده معجزات كرده بود يعني آن كفر اولي که بر حسب عادت خود و قوم او بود و آفتاب پرست بودند مانع از ايمانش شد چنانچه نوع مشركين همين عذر را ميآوردند که إِنّا وَجَدنا آباءَنا عَلي أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلي آثارِهِم مُقتَدُونَ (زخرف آيه 23) ديگر آنكه فاعل (وَ صَدَّها) سليمان باشد و (ما كانَت تَعبُدُ مِن دُونِ اللّهِ) مفعول «صدّها» باشد يعني حضرت سليمان جلوگير او شد آنچه را که عبادت ميكرد از غير خدا که عبادت شمس باشد يعني او را هدايت كرد و مانع شد از آفتاب پرستي او و او را خداپرست و موحد گردانيد ولي بنظر معناي اول اقرب است.
(إِنَّها كانَت مِن قَومٍ كافِرِينَ) مناسب بود بفرمايد من قوم مشركين چون عبادت شمس ميكردند لكن دو نكته در نظر ميآيد که تعبير بكافرين فرموده يكي آنكه نسبت كفر و شرك نسبت عام و خاص است هر مشركي كافر است و لا عكس ديگر آنكه او از جهت عبادت شمس مشركه بوده ولي از جهت انكار نبوت سليمان كافره بود. مثل يهود و نصاري و مرتد و مبدع، صدق كافر بر آنها ميكند و لو صدق شرك نشود زيرا مجرد اقرار بتوحيد ايمان نيست امور ديگري هم لازم است بلكه مجرد اسلام، هم مؤمن نيست اعتقاد بعدل و امامت و ضروريات دين و مذهب را هم بايد معتقد باشد.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 43)- و به این ترتیب سلیمان «او را از آنچه غیر از خدا میپرستید باز داشت» (وَ صَدَّها ما کانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
هر چند «او قبل از آن از قوم کافر بود» (إِنَّها کانَتْ مِنْ قَوْمٍ کافِرِینَ).
نکات آیه
۱ - محیط و عادت هاى شرک آلود، مانع هدایت بلقیس به راه راست و یکتاپرستى در گذشته عمر وى (و صدّها ما کانت ... إنّها کانت من قوم کفرین) «صَدّ» (مصدر «صَدَّ») به معناى منع و بازداشتن است. متعلق «صَدَّ» محذوف و به تقدیر «صدّها عن السبیل» مى باشد. برداشت یاد شده بدان احتمال است که آیه یاد شده ناظر به پاسخ این پرسش باشد که بلقیس چرا پیش از این ماجرا (ماجراى میان او و سلیمان(ع)) با فراستى که داشت، از راه راست منحرف شده بود.
۲ - تعلق بلقیس به جامعه شرک و کفر، مانع پیوستن رسمى وى به آیین توحیدى سلیمان(ع) با وجود اذعان قلبى (و أُوتینا العلم من قبلها و کنّا مسلمین . و صدّها... إنّها کانت من قوم کفرین) برداشت یاد شده بدان احتمال است که آیه مذکور در مقام توضیح این نکته باشد که چرا بلقیس على رغم علم و اذعان قلبى خود، پیش از این رسماً تسلیم سلیمان(ع) نشده و به یکتاپرستى نگرویده بود.
۳ - عادات و رفتار رسوخ یافته در وجود روح انسان، مانع گرایش وى به حق آشکار (و أُوتینا العلم من قبلها... و صدّها ما کانت تعبد من دون اللّه) عبارت «کانت تعبد» ماضى استمرارى و بیانگر دوام و رسوخ است; یعنى، خو کردن بلقیس بر رفتار شرک آلود (پرستش خورشید) مانع از آن شده بود که وى على رغم آگاهى یافتن به حقیقت، به آن بازگردد.
۴ - علم به ارزش ها در نظام کفر، مقهور عادات و رسوم اجتماعى (و صدّها ما کانت تعبد من دون اللّه)
۵ - تأثیر عمیق تدبیر سلیمان(ع) در فاصله گرفتن بلقیس از آیین شرک آلود خویش (فلمّا جاءت ... و کنّا مسلمین . و صدّها... إنّها کانت من قوم کفرین) از ارتباط آیه یاد شده با آیات پیش استفاده مى شود که تدبیر سلیمان(ع) باعث شد که بلقیس از شرّ رفتار شرک آلود خود رهایى یابد و به دامن توحید و یکتاپرستى بازگردد; و گرنه بر اثر خو گرفتن به عادات قوم خود، همچنان در گمراهى مى ماند.
۶ - تأثیرپذیرى شدید انسان از محیط اجتماعى خویش (کانت تعبد من دون اللّه إنّها کانت من قوم کفرین) «إنّها...» در مقام تعلیل براى مطلب قبل است; یعنى، چون بلقیس از میان کافران برخاسته و در میان آنها رشد یافته بود، نمى توانست از عادت و رفتار شرک آلود خویش - که از آنان گرفته بود - روى برتابد.
۷ - قوم سبا، داراى پیشینه شرک و کفر (إنّها کانت من قوم کفرین)
موضوعات مرتبط
- ارزشها: ملاک ارزشها ۴
- ایمان: موانع ایمان به سلیمان(ع) ۲
- انسان: ثأثیرپذیرى انسان ۶
- جامعه: نقش جامعه ۲
- حق: موانع حق پذیرى ۳
- دین: آسیب شناسى دینى ۱
- رسوم اجتماعى :۴ آثار رسوم اجتماعى ۴ ۴
- سلیمان(ع): آثار تدبیر سلیمان(ع) ۵; قصه سلیمان(ع) ۲
- سنتهاى باطل: آثار سنتهاى باطل ۳
- قوم سبأ: آثار سنتهاى باطل قوم سبأ ۱; آثار شرک قوم سبأ ۱، ۲، ۷; آثار کفر قوم سبأ ۲، ۷
- کافران: بینش کافران ۴
- محیط اجتماعى: نقش محیط اجتماعى ۱، ۶
- ملکه سبأ: اقرار ملکه سبأ ۲; عوامل مؤثر در ایمان ملکه سبأ ۵; موانع ایمان ملکه سبأ ۲; موانع هدایت ملکه سبأ ۱
منابع