النمل ٣٢
کپی متن آیه |
---|
قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا کُنْتُ قَاطِعَةً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ |
ترجمه
النمل ٣١ | آیه ٣٢ | النمل ٣٣ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أَفْتُونِی»: برای من نظر خود را بیان دارید و رأی دقیق و صحیح خویش را بگوئید. از مصدر إفتاء است. «قاطِعَةً»: تصمیم گیرنده و اقدام کننده. «تَشْهَدُونِ»: در پیش من حاضر میشوید و رأی خود را صادر میکنید.
تفسیر
- آيات ۱۵ - ۴۴، سوره نمل
- نبوت و علم انبياء عليه السّلام اكتسابى نيست و از ديگران به ارث نمى برند
- مقصود از ((منطق الطير)) در سخن سليمان عليه السّلام ((علمنا منطق الطير...))
- بيان اينكه مراد از منطق طير در قرآن معناى ظاهرى آن نيست
- طوايف مخصوص از جن و انس و طير لشكريان سليمان عليه السّلام بوده اند
- عبور سليمان و لشكر او بر فراز وادى مورچه گان
- عدم منافات علم سليمان عليه السّلام به منطق الطير با فهميدن كلام مورچه
- سليمان عليه السّلام در دعاى خود، الهام شكر نعمت ، انجام عمل صالح و نيز صلاح ذاتى و نفسانى را مى طلبد
- ذكاتى كه در دعاى سليمان عليه السّلام مورد توجه است
- بيان آيات مربوط به داستان سليمان عليه السّلام و هدهد و ملكه سباء و...
- حكايت ملكه سبا و قوم او از زبان هدهد
- معناى ((خب ء)) و مفاد آيه : ((الا يسجدوا لله الذى يخرج الخب ء فى السموات و الارض...))
- و حجتى كه عليه پرستش آفتاب متضمن است
- واكنش سليمان عليه السّلام درباره اخبار هدهد
- توضيح سخن ملكه بعد از ديدن نامه سليمان عليه السّلام : ((قالت يا ايها الملوا انىالقى الى كتاب ...))
- اشكالات توجيه مفسرين كريم بودن نامه سليمان را
- تفسير مضمون نامه سليمان عليه السّلام به ملكه سبا
- مشاوره ملكه با قوم خود درباره جنگ يا تسليم
- راءى ملكه سبا پس از مشورت با قوم خود
- سبائيان براى سليمان هديه مى فرستند و او هديه آنان را رد مى كند
- تهديد سليمان عليه السّلام خطاب به رئيس هيت اعزامى سبا
- درخواست احضار تخت ملكه توسط سليمان عليه السّلام
- آورده شدن تخت بلقيس به وسيله كسى كه ((عنده علم من الكتاب ))
- اختلاف مفسرين در علم الكتاب و اسم اعظم احضار كننده عرش
- معناى ((ارتداد طرف )) و نقل سخن ديگران درباره آن و مخاطب به آن
- احضار تخت بلقيس اظهار معجزه اى با هر از آيات نبوت سليمان عليه السّلام است
- ورود ملكه به دربار سليمان عليه السّلام و ايمان آوردنش به رب العالمين
- گفتارى پيرامون داستان سليمان (عليه السّلام )
- ۲ - آياتى كه آن جناب را مى ستايد
- ۳ - سليمان (عليه السّلام ) در عهد عتيق
- ۴ رواياتى كه در اين داستان وارد شده
- احتجاج حضرت زهرا سلام الله عليها به آيه ((وورث سليمان داود)) عليه ابوبكر درمسئله غصب فدك
- اشاره به وجوهى درباره آوردن تخت بلقيس ((قبل ان يرتد اليك طرفك ))
- آصف بن برخيا وصى سليمان و حجت پس از او بوده است
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ «32»
(بلقيس) گفت: اى بزرگان! در كارم نظر دهيد كه بى حضور شما (تاكنون) كارى را فيصله ندادهام.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ (32)
چون قوم بر مضمون نامه مطلع شدند و ديدند كه با وجود اختصار لفظ دلالت بر معانى بسيار دارد، پريشان حال و مضطرب شدند و بلقيس با آنها در مقام
«1» مجمع البيان، ج 4، ص 220.
جلد 10 - صفحه 40
استشاره درآمده:
قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي: گفت اى گروه اشراف و بزرگان، فتوى دهيد مرا در امر من، يعنى جواب دهيد در اين حادثه مرا و آنچه صلاح ديد شما باشد در اين باب با من بگوئيد. عده بزرگان او سيصد و سيزده نفر بودند كه با آنها در مقام مشورت برآمد و از آنها صلاح اين امر را خواست.
ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً: نبودهام قطع كننده و فصل نماينده كارى را، يعنى هرگز كارى را انجام ندهم، حَتَّى تَشْهَدُونِ: تا آنكه حاضر شويد و مشورت نمائيم.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبِينَ «27» اذْهَبْ بِكِتابِي هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ «28» قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَرِيمٌ «29» إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (30) أَلاَّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ (31)
قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ (32) قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانْظُرِي ما ذا تَأْمُرِينَ (33) قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ (34) وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ (35)
ترجمه
گفت زود باشد كه تأمل نمائيم آيا راست گفتى يا بودى از دروغگويان
ببر اين نامه مرا پس بينداز آنرا بسوى ايشان پس روى گردان از آنها پس ببين چه مذاكره ميكنند
گفت اى جماعت همانا من افكنده شده
جلد 4 صفحه 148
بسويم نامهئى سر بمهر
همانا آن از سليمان است و همانا آن بنام خداوند بخشنده مهربان است
كه بلندى نكنيد بر من و بيائيد نزد من منقادان
گفت اى جماعت رأى دهيد مرا در كارم نبودم فيصل دهنده امرى را تا حاضر شويد براى من
گفتند ما صاحبان قوّه و صاحبان كار زار سختيم پس تأمل كن چه ميفرمائى
گفت همانا پادشاهان چون وارد شوند در بلدى تباه ميكنند آنرا و ميگردانند عزيزان اهلش را ذليلان و اين چنين ميكنند
و همانا من فرستندهام بسوى ايشان هديهاى پس نگرندهام بچه چيز بر ميگردند فرستادگان.
تفسير
بعد از تمام شدن كلام هدهد كه در آيات سابقه بيان شد حضرت سليمان فرمود بعد از اين ما تأمل ميكنيم تا معلوم شود كه تو راست گفتى يا آنكه از جمله دروغگويان بودى و تاكنون معلوم نبود و اين تعبير ظاهرا براى اشاره بآنستكه اگر كسى يك دروغ بگويد اعتبار از قولش ميرود و جزو دروغگويان حساب ميشود تا موجب اجتناب از دروغ گردد و بعد از آنكه معلوم شد هدهد راست گفته نامهئى مرقوم فرمود براى دعوت آنمردم آفتابپرست بدين حق كه توحيد و اسلام است و هدهد را مأمور رساندن نامه بآنها فرمود و دستور داد كه بعد از ايصال نامه در كنارى مخفى از انظار آنها زيست نمايد و ببيند چه مذاكرهاى در اطراف جواب نامه مينمايند و هدهد عرضه داشت كه بلقيس در عمارت محكمى است و در دسترس كسى نيست حضرت فرمود نامه را از بالاى قبه عمارت بينداز و هدهد اطاعت نمود و نامه را از روزنهاى انداخت در دامن بلقيس و او ترسيد و رؤساء لشگر خود را جمع نمود و بآنها گفت نامه سر بمهرى براى من انداخته شده كه آن از جانب سليمان است و مضمون آن اولا آنستكه بنام خداوند بخشنده مهربان و ثانيا آنكه برترى منمائيد بر من و بيائيد نزد من با آنكه موحّد و مسلمان باشيد و گفتهاند بناى نامه انبياء بر اختصار و دعوت بطاعت بوده و حضرت سليمان اول كسى بود كه افتتاح ببسمله نمود و بعضى گفتهاند كرامت نامه براى افتتاح آن بنام خدا بوده و بعضى گفتهاند باعتبار فرستنده آن بود كه از هر جهت بزرگوار بود ولى در جوامع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نقل نموده كه كرامت نامه بمهر نمودن آنست و در بعضى از روايات اشاره به اين معنى شده است و بعد از اين اظهار با آنها مشورت كرد
جلد 4 صفحه 149
و دلجوئى از آنها نمود باين بيان كه تا شما حاضر براى امرى نشويد من اقدامى نكرده و نميكنم و خواست كه آنها در اين باب رأى خود را اظهار نمايند و آنها در جواب اظهار داشتند ما داراى قوه و عدّه و عدّه و صاحبان شهامت و شجاعت و شدت در كار زاريم و مطيع و فرمانبردار توئيم آنچه نظر مبارك معطوف بآن شود بفرما اطاعت خواهد شد بلقيس گفت آنچه تاكنون بتجربه رسيده آنستكه پادشاهان وقتى بقهر و غلبه وارد در بلدى شوند فاسد ميكنند آنرا بقتل و غارت و خرابى و اسارت و عزيزان از مردم را خوار و ذليل مينمايند بهتك عرض و اخذ مال و غيره و خداوند تصديق فرمود بيان بلقيس را كه فرمود و اينچنين ميكنند چنانچه قمى ره فرموده و بعضى آنرا جزء كلام بلقيس دانسته و تأكيد پنداشتهاند و گفت من فعلا هديهئى براى او ميفرستم و منتظر ميشوم ببينم كسانيرا كه حامل هديه هستند بچه حال برميگردند و چه خبرى مىآورند از قبول و ردّ هديه و قمى ره فرموده كه گفت اگر اين پيغمبر و از جانب خدا باشد ما طاقت مقاومت با او را نداريم چون خدا مغلوب نميشود و بهتر آنستكه من هديهئى براى او بفرستم اگر پادشاه باشد مايل بدنيا ميشود و قبول مينمايد آنرا و معلوم ميشود كه قدرت بر ما پيدا نمىكند پس حقهاى كه در آن گوهر گرانبهائى بود فرستاد و بحامل آن دستور داد كه از حضرت تقاضا نمايد كه آنرا بدون آهن و آتش سوراخ فرمايد و او باين دستور عمل نمود و حضرت به كرمى امر فرمود كه اين عمل را انجام دهد و داد و نخى در دهان گرفته از آن سوراخ گذراند و هدايا و تحف ديگرى هم نقل كردهاند با تشريفات بسيار مهمّ و مفصّلى و از آن جمله گفتهاند پانصد غلام بلباس زنانه و پانصد كنيز بلباس مردانه بود كه حضرت آنها را بعلائمى شناخت و ممتاز از يكديگر گردانيد و رئيس كسانيكه حامل هدايا بودند از اشراف بود و نامش منذر بن عمرو و همراهانش از مردمان عاقل و متين بودند.
جلد 4 صفحه 150
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالَت يا أَيُّهَا المَلَأُ أَفتُونِي فِي أَمرِي ما كُنتُ قاطِعَةً أَمراً حَتّي تَشهَدُونِ (32)
گفت بلقيس پس از آنكه نامه سليمان را بر آنها تلاوت كرد اي سران مملكت و رؤساء كشور و اشراف ملت رأي دهيد و نظر بگيريد در امر من در جواب اينکه نامه بايد چه كرد من هيچ امر مملكتي را انجام نميدهم تا شما حاضر نباشيد و رأي ندهيد.
اينکه راجع بمشورت است و مشورت در امور بسيار ممدوح است در قرآن مجيد در مدح امير المؤمنين ميفرمايد:
جلد 14 - صفحه 136
وَ الَّذِينَ استَجابُوا لِرَبِّهِم وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمرُهُم شُوري بَينَهُم وَ مِمّا رَزَقناهُم يُنفِقُونَ (شوري آيه 38) حتي به پيغمبر اكرم امر شد که در موضوع جهاد با اصحاب مشورت كند براي استمالت آن ها و كشف باطن آنها که قلبا حاضرند يا نيستند فرمود فَبِما رَحمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُم وَ لَو كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ القَلبِ لَانفَضُّوا مِن حَولِكَ فَاعفُ عَنهُم وَ استَغفِر لَهُم وَ شاوِرهُم فِي الأَمرِ فَإِذا عَزَمتَ فَتَوَكَّل عَلَي اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُتَوَكِّلِينَ (آل عمران آيه 53) لكن جاي مشورت جائيست که عقل حكم بحسن و قبح آن نكند و درك نكند و جائيست که شرع حكم بوجوب يا حرمت آن نداشته باشد و الا متابعت عقل حسن و اطاعت شرع واجب و مخالفت عقل قبيح و عصيان شرع عقاب دارد مثل اينكه سارقين مشورت كنند که كجا بروند براي سرقت يا ظالمين براي ظلم يا فاسقين كدام سينما برويم از كدام مغازه شراب بگيريم كدام دسته مطرب را دعوت كنيم كدام فاحشه را نزديكي كنيم و امثال اينها مثل همين مشاورت بلقيس زيرا اطاعت انبياء و ايمان و تسليم اوامر آنها بحكم عقل مستقل لازم است جاي مشاورت نيست مثل مشاورت فرعون قالَ لِلمَلَإِ حَولَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِيمٌ- الي قوله- فَما ذا تَأمُرُونَ (شعراء آيه 33 و 34).
گذشت شرحش و مثل مشاورت يزيد در قتل زين العابدين و مثل ارجاع عمر امر خلافت را بشوري که شش نفر را معين كرد و نقشه كشيد براي عثمان با اينكه امر خلافت مثل امر نبوت است بايد از جانب خدا تعيين شود مثل اينست که مشورت كنيم كي پيغمبر باشد يا چه نحوه نماز بگذاريم که گفت متكتفا نماز كنيد يا گفتند بعد از حمد آمين بگوئيد و امثال اينها.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 32)- بعد از ذکر محتوای نامه سلیمان، برای سران ملت خود رو به سوی آنها کرده، چنین «گفت: ای اشراف و صاحب نظران! رأی خود را در این کار مهم برای من ابراز دارید که من هیچ کار مهمی را بیحضور شما و بدون نظر شما انجام ندادهام»! (قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی أَمْرِی ما کُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّی تَشْهَدُونِ).
نکات آیه
۱ - نظرخواهى بلقیس از درباریان خود، درباره چگونگى پاسخ به سلیمان(ع) (قالت یأیّها الملؤا أفتونى فى أمرى) «إفتاء» (مصدر «أفتونى») به معناى اظهار نظر است. «أفتونى فى أمرى»; یعنى، نظرتان را در این که باید چه کار انجام دهم، بیان کنید.
۲ - برخورد جدى ملکه سبا با نامه سلیمان و عدم تردید وى در صحت آن (قالت یأیّها الملؤا أفتونى فى أمرى) در عبارات بلقیس، کلامى که حاکى از تردید باشد مشاهده نمى شود; بلکه اقدام وى به مشاوره درباره محتواى نامه، نشانگر اطمینان او است.
۳ - ملکه سبا، تصمیم گیرنده نهایى درباره امور مملکت خویش (أفتونى فى أمرى) ملکه تصمیم گیرى را «أمر» خود دانسته است، نه درباریان.
۴ - مشورت با بزرگان دربار، قبل از تصمیم گیرى نهایى در امور کشور، شیوه همیشگى ملکه سبا (أفتونى فى أمرى ما کنت قاطعة أمرًا حتّى تشهدون) «قطع» (مصدر «قاطعة») در اصل به معناى بریدن و در این جا کنایه از عزم و تصمیم است. «أمراً» نکره در سیاق نفى و مفید عموم مى باشد. «شهادة» (مصدر «تشهدون») معادل حضور است; یعنى، من تاکنون جز با حضور شما در هیچ کارى تصمیم نگرفتم.
۵ - احساس خطر جدى ملکه سبا از نامه سلیمان و تلاش وى براى تحکیم روابط در درون دربار (أفتونى فى أمرى ما کنت قاطعة أمرًا حتّى تشهدون) در صورتى که کار مشاوره براى بلقیس امرى معمولى بود، وى نیازى نداشته تا در خصوص این موضوع، بر شیوه مشاوره خود تأکید کند. احتمال مى رود این تأکید از آن جهت باشد که موضوع را بسیار جدى و خطرناک تلقى کرده و با این سخنان سعى داشته تا دل درباریان را به دست آورد و آنان را با خود همراه سازد.
موضوعات مرتبط
- سلیمان(ع): قصه سلیمان(ع) ۱، ۲، ۵; مشاوره درباره نامه سلیمان(ع) ۱
- قوم سبأ: تاریخ قوم سبأ ۴، ۵; مشاوره با اشراف قوم سبأ ۱، ۴
- ملکه سبأ: احساس خطر ملکه سبأ ۵; حاکمیت ملکه سبأ ۳; روش برخورد ملکه سبأ ۱، ۲، ۴، ۵; مشاوره ملکه سبأ ۱; مشاوره در حکومت ملکه سبأ ۴; ملکه سبأ و نامه سلیمان(ع) ۲، ۵; نظام حکومتى ملکه سبأ ۴; نقش ملکه سبأ ۳
منابع