المائدة ٨٥
کپی متن آیه |
---|
فَأَثَابَهُمُ اللَّهُ بِمَا قَالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَ ذٰلِکَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِينَ |
ترجمه
المائدة ٨٤ | آیه ٨٥ | المائدة ٨٦ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أَثَابَهُمْ»: پاداششان داد. «خَالِدِینَ»: حال ضمیر (هُمْ) در فعل (أَثَابَهُمْ) میباشد.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
محل نزول:
این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]
شأن نزول آیات ۸۳، ۸۴ و ۸۵:[۲]
هنگامى كه اذيت و آزار قريش به رسول خدا صلی الله علیه و آله و ياران او قبل از هجرت به شدت خود رسيد، پيامبر به ياران خود دستور فرمود كه به طرف حبشه از مكه بيرون روند و به جعفر ابن ابىطالب پسرعموى خود دستور داد كه با آنان به حبشه رود و اينان هفتاد نفر بودند كه از راه دريا رهسپار حبشه شدند وقتى كه قريش از اين تصميم اطلاع حاصل كردند، عمرو بن العاص و عمّارة بن الوليد را مأمور كردند كه به حبشه بروند و مسلمين را برگردانند. اين دو نفر با عده اى با كشتى از راه دريا به سوى حبشه رفتند، عمارة جوانى زيباروى و عياش و خوشگذران بود وقتى كه سوار كشتى شدند به نوشيدن شراب پرداختند. در بين راه مست شدند و عمّارة در حال مستى عمرو بن عاص و ديگران را مجبور كرده بود كه او را ببوسند. عمروعاص نيز كه مست شده بود از قبول آن امتناع كرد و كارشان به مشاجره كشيد، عمروعاص كه در صدر كشتى نشسته بود از اثر كشمكش با عمّاره به دريا درغلطيد با زحمت زياد او را از غرق شدن نجات دادند.
پس از رسيدن به حبشه نزد نجاشى رفتند در حالتى كه هداياى زيادى از براى نجاشى با خود همراه آورده بودند، هداياى مزبور را به نجاشى دادند، نجاشى هم هدايا را قبول كرد. عمروعاص به نجاشى گفت: اى پادشاه عده اى از قوم ما كه از آئين و دين ما برگشته اند و به خدايان ما دشنام ميدادند، اينك نزد تو آمده اند و به ديار تو پناهنده شده اند. از تو ميخواهيم كه آنها را به ما بازدهى، نجاشى كس فرستاد و جعفر بن ابىطالب را خواست به جعفر گفت: به حرفهاى اينان گوش فرادار كه چه مى گويند. مگر چكارى كرده ايد كه ميخواهند تو و همراهان تو را به آنها بازدهم، جعفر گفت: اى پادشاه از اينان بپرس كه آيا ما برده آنها هستيم؟ نجاشى از عمروعاص پرسيد. عمروعاص گفت: نه، اينان برده نيستند بلكه آزادگانند. سپس جعفر گفت: اى پادشاه از اينان سؤال كن كه آيا از ما طلبكارند كه مطالبه مى كنند؟ نجاشى از عمروعاص پرسيد. در جواب گفت: نه، آنان مديون و مقروض ما نمى باشند. سپس جعفر گفت: اى پادشاه پس براى چه ما را از شما مطالبه مى كنند؟ آيا غير از اينست كه اينان ما را در شهر خود مورد ايذاء و اذيت و شكنجه قرار ميدادند و ما به خاطر خلاصى از آزار ايشان بدين جا پناه آورده ايم؟
عمرو عاص گفت: اى پادشاه اينان با آئين و كيش ما مخالفت كردند و خدايان ما را دشنام دادند و باعث تفرقه جماعت ما گرديدند، از تو ميخواهيم كه آنها را به ما بازگردانى تا اختلاف و تفرقه در ميان ما از بين برود، جعفر گفت: اى پادشاه مخالفت ما با آنها اين است كه خداوند پيامبرى در ميان ما مبعوث كرد كه ما را به پرستش خداى يگانه دعوت كرده و ما را از شرك و بتپرستى بازداشته است و به ما دستور داده كه نماز بخوانيم و زكات بدهيم و ظلم و جور را حرام نموده و خونريزى و غارت را از ميان ما برداشته است و نيز زنا و ربا و خوردن گوشت مرده و خون و گوشت خوك را بر ما حرام نموده است و ما را به عدل و داد و احسان و نيكوئى به يكديگر و دستگيرى از بينوايان وادار مينمايد و به خاطر اين پيامبر فحشاء و منكر و ستم و خون يكديگر ريختن از ميان ما رخت بربسته است.
نجاشى گفت: براى اين كار خداوند حضرت عیسی|عيسى را مبعوث نموده است سپس رو به جعفر كرد و گفت: آيا از كتاب آسمانى كه براى پيامبر شما آمده است، چيزى از حفظ دارى؟ جعفر گفت: آرى، سپس سوره مريم را قرائت كرد تا اين كه به اين آيات رسيد «وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا؛ اى مريم شاخ درخت را حركت ده تا از آن براى تو خرماى تازه فرو ريزد»، «فَكُلِي وَاشْرَبِي وَ قَرِّي عَيْناً فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا؛ پس از اين خرما تناول كن و (از اين چشمه) آب بياشام و چشم خود را (به عيسى) روشن بدار و هر كس از جنس بشر را ببينى (با اشاره) به او بگو كه من براى خدا نذر روزه سكوت كرده ام و با هيچ كس (تا مادامى كه روزه هستم) هرگز سخن نخواهم گفت».
نجاشى وقتى كه اين آيات را شنيد، منقلب شد و گريه كرد و گفت: به خدا قسم كه سخن حق است در اين ميان عمروعاص به سخن آمد و گفت: اى پادشاه اين گفتار مخالف آئين و كيش ما است، از تو ميخواهيم كه آنان را به ما بازدهى، نجاشى كه منقلب شده بود از سخنان عمروعاص به خشم افتاد و دست خود را بلند كرد و سيلى محكمى به صورت عمروعاص نواخت و گفت: خاموش باش به خدا قسم اگر از اينان به بدى ياد كنى، خود را هلاك خواهى كرد. عمروعاص در حالتى كه از اثر سيلى محكم خون از صورت وى جارى بود، سكوت اختيار كرد و از آن پس سخنى نگفت.
كنيزى كه بالاى سر نجاشى بود و مگس را با وسائلى از او دور ميكرد نظرش دائم به سوى عمّارة كه جوانى زيباروى بود، دوخته شده بود و به خاطر زيبائى به او علاقهمند گرديد. عمروعاص كه بعد از سيلى خوردن با عمّاره از بارگاه نجاشى مراجعت كرد به اين نكته پى برد. به عمارة گفت: اكنون كه اين كنيز به تو تمايلى پيدا كرده كس بفرست و او را نزد خود بياور، عمّاره فرداى آن روز پنهانى كس فرستاد و كنيز را نزد خود طلبيد.
عمروعاص گفت: از او بخواه كه مقدارى از عطريات مخصوص پادشاه را براى تو بياورد، كنيزك به خاطر عمّاره مقدارى از عطريات مخصوص نجاشى را براى او آورد. عمروعاص از اين عمل نظر سوئى نسبت به عمّاره داشت و منظورش اين بود كه انداخته شدن در دريا را به توسط عمّاره تلافى كند لذا وقتى كه عطر مخصوص نجاشى را بدست آورد، نزد نجاشى رفت و گفت: اى پادشاه احترام تو بر ما لازم و واجب است و وظيفه ما ايجاب مى كند كه از هر حيث حرمت و بزرگداشت پادشاه را مراعات كنيم ولى متأسفانه يكى از دوستان ما (اشاره به عمّاره نمود) نسبت به ساحت مقدس پادشاه بىاحترامى كرده و از راه گول زدن كنيز عطر مخصوص پادشاه را گرفته و خود استعمال كرده است سپس عطر مخصوص را به پادشاه نشان داد.
نجاشى از اين عمل عمّاره سخت به غضب افتاد و در صدد شد كه عمّارة را به قتل رساند در اين ميان به فكرش افتاد كه اينان اگر تقصيرى هم كرده باشند ميهمان هستند و به كشور نجاشى وارد شده اند. لذا از كشتن عمّاره چشم پوشيد و دستور داد ساحران را جمعآورى كردند سپس به ساحران گفت: ميخواهم با اين جوان كارى بكنيد كه از كشتن سخت تر
باشد. ساحران عمّاره را گرفتند و در سوراخ نره او سيماب يا جيوه دميدند و از آن به بعد از اثر اين عمل، عمّاره با مردم مأنوس و معاشر نمى گشت و در بيابان با وحوش شب و روز مى گذرانيد و به همين كيفيت بود تا وفات يافت (و نيز گويند قريش او را به مكه آوردند و در مكه با اين كيفيت وفات يافت).
پس از چندى عمروعاص به مكه بازگشت و موضوع جعفر و احترام نجاشى را از او براى قريش گفت، اين ببود تا اين كه كار رسول خدا صلی الله علیه و آله بالا گرفت و با قريش صلح نمود و خيبر را فتح كرد و جعفر بن ابىطالب در حالتى كه عبدالله پسرش در حبشه از اسماء بنت عميس متولد شده بود به مدينه نزد پيامبر آمد و گويند: در همين وقت نيز براى نجاشى فرزندى بوجود آمده بود و دستور داد كه نام فرزندش را محمد نهادند.
نجاشى بعد از اين جريان سى نفر از قسّيسين را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله به مدينه فرستاد و به آنها دستور داد كه با دقت تمام، رفتار و كردار پيامبر اسلام را زير نظر بگيرند و كيفيت زندگى و چگونگى نبوت و رسالت او را و نيز كتاب آسمانى قرآن را بررسى نموده و خبر آورند.
اينان به مدينه وارد شدند و خدمت پيامبر رسيدند، رسول خدا صلی الله علیه و آله آنها را به اسلام دعوت فرمود و آيات قرآن را بر آنها تلاوت نمود و از جمله آيات اين آيه را براى آنان قرائت فرمود: «إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلًا وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْراةَ وَالْإِنْجِيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِي وَ إِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ؛ اى پيامبر مردم را متذكر (حكايت حضرت عیسی|عيسى و معجزات او) گردان كه خداوند به عيسى پسر مريم گفت: به خاطر آور نعمتى كه به تو و مادرت عطا كرديم، آنگاه كه تو را به تأييد روح قدسى توانا ساختيم كه در گهواره با مردم سخن گفتى و آنگاه به تو تعليم كتاب و حكمت دادم و به تو علم تورات و انجيل آموختم و هنگامى كه از گل شكل مرغى را به دستور من ساخته و در آن دميدى تا به امر من مرغى گرديد و آنگاه كه كور مادرزاد و پيسى را به امر من شفا دادى و مردگان را به امر من از قبر بيرون آوردى و آنگاه كه دست ستم بنىاسرائيل را از تو كوتاه كردم و آنگاه كه با معجزات روشن به هدايت آنها آمدى و كافران بنىاسرائيل (براى انكار تو) گفتند: اين معجزات حيرتانگيز جز سحرى آشكار نخواهد بود».(آيه ۱۱. همين سوره)
اينان وقتى آيات را شنيدند تحت تأثير كلام خدا واقع شدند و گريستند و به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ايمان آوردند و سپس نزد نجاشى مراجعت كردند و اخبار رسول خدا را به او گفتند و آنچه پيامبر از براى آنها از آيات تلاوت كرده بود، براى نجاشى قرائت كردند. نجاشى به گريه افتاد و قسّيسين نيز گريستند و نجاشى اسلام اختيار كرد ولى در حبشه اسلام خويش را آشكار نمى ساخت و گويند نجاشى به عزم ديدار پيامبر از حبشه به سوى مدينه حركت كرد ولى در بين راه كه با كشتى از راه دريا حركت ميكرد وفات يافت و اين آيات نازل گرديد.[۳]
نام پادشاه حبشه اصحمة بوده است كه در عربى به معنى عطيّه است و هر وقت نجاشى مزبور و قوم او آيات قرآن را مى شنيدند از اثر شادى و سرور اشك از ديدگان آنان سرازير مى گشت و برخى معتقدند كه اين آيه درباره طايفه اى از يمن نازل گرديده كه نزد ابوبكر آمدند و گفتند: قرآن را براى ما بخوان. ابوبكر چند آيه از قرآن را براى آنها قرائت كرد و آنان گريستند،[۴] نظير اين شأن و نزول در آيه ۶۸ سوره آل عمران نيز ذكر گرديده است.
تفسیر
- آيات ۸۶ - ۶۸، سوره مائده
- نكته درباره جمله : ((لستم على شى ء)) در آيه شريفه :((قل يا اهل الكتاب لستم على شى ء...))
- يهود و نصارا فاقد پايگاهى قابل اعتماد براى اقامه دين هستند
- اسم و لقب هيچ اثرى در سعادت آدمى ندارد و فقط ايمان به خدا و روز جزا وعمل صالح مايه سعادت است
- چون يهود براى خود برترى مى پنداشتند كور و كر شدند (از دين حق و شنيدن پند عاجزگشتند)
- بطلان و نامعقول بودن سخن نصارا كه گفته اند: ((ان الله ثالث ثلثة ))
- چگونگى اعتقاد به تثليث در ميان عوام نصارا
- احتجاج بر نفى الوهيت مسيح (ع ) و نيز نفى الوهيت ما در مسيح (بنابر يكاحتمال در معناى آيه )
- استدلال بروجوب عبادت خداى سبحان و عبادت نكردن هر چه جز او
- نكاتى كه در استدلال و احتجاج فوق در آيه شريفه وجود دارد
- نكته اينكه در جمله : ((مالا يملك لكم ضرا ولا نفعا)) و جملات مشابه آن ((ضر))قبل از ((نفع )) آورده شده است
- معناى علو و بيات جايگاه (غدير) نزد قديم يهود
- غلو اهل كتاب كه از آن نهى شده اند اين بوده كه انبياء و احبار و راهبان خود را تا مقامربوبيت بالا مى برده اند
- اعتقاد به پدرى و پسرى از اقوام بت پرست به مسيحيت راه يافته است
- علت اينكه نصارا نزديك ترين ملت ها به مسلمين از جهت دوستى معرفى شده اند
- وجود علماء و پارسايان بسيار در ميان نصارا و استكبار نور زيدن آنها علت انس بيشترآنان با مسلمين بوده است
- چند روايت در مورد اقوامى كه به شكل خوك و ميمون مسخ شدند
- رواياتى درباره امر به معروف و نهى از منكر و تعليم احكام الهى
- رواياتى در ذيل آيه : ((ذلك بان منهم قسيسين ...)) ونزول آن در شاءن نصاراى حبشه و داستان نجاشى
- قرآن كريم وحدت عدديه را از پروردگار جل وعلا نفى مى كند
- چون خداى تعالى مالك تمامى كمالات و اصيل در هر كمالى است ، اتصاف او به وحدت وكثرت عدديه محال است
- نفى وحدت عددى در سوره توحيد
- وحدت خداوند سبحان در توحيدى كه نصارا معتقدند و حدت عددى است كه قرآن منكر آن است
- (شرح و تفسير سخنانى از اميرالمؤ منين (ع ) درباره توحيد خداى سبحان ، نفى وحدتعددى و نفى حد از ذات اقدس الهى و...)
- شرح كلماتى از خطبه اميرالمؤ منين در نهج البلاغه درباره توحيد و صفات الهى
- خطبه ديگرى از كلام نورانى اميرالمؤ منين (ع ) در نهج البلاغه
- خطبه نورانى ديگرى از نهج البلاغه و شرح آن
- كلام گوهربار ديگرى از مولا اميرالمؤ منين (ع ) در توحيد و صفات خداوند
- خطبه ديگرى از اميرالمؤ منين (ع ) درباره توحيد الهى از كتاب احتجاج طبرسى
- فرمايش رسول خدا (ص ) درباره معناى توحيد بروايت اميرالمؤ منين (ع )
- (درباره اعتقاد به ودت عددى خداوند و رد آن در سخنان امام على (ع ))
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ «85»
پس خداوند به پاس اين سخن (و گواهىشان) به ايشان باغهايى كه از پاى (درختانش) نهرها جارى است پاداش داد، همواره در آن ماندگارند و اين است پاداش نيكوكاران.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ (85)
چون ايشان به خلوص عقيده اين دعا كردند:
فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا: پس جزا مرحمت نمود خداوند سبحان به آنچه گفتند از روى اخلاص جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ: بوستانهائى كه جارى مىشود زير درختان يا در پيش منازل آن، نهرها خالِدِينَ فِيها: در حالتى كه مخلد و ثابت باشند در آن به اجلال. وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ: و اينست پاداش نيكوكاران در قول و فعل.
تبصره- احسان درجات دارد: مرتبه اول- آنكه: احسان بخود نمايد و بدنش را از آتش قهر و غضب الهى، به ايمان و اعمال صالحه نجات دهد. ثانيا- احسان به اقربا و خويشان و رحم خود را مضايقه ننموده. ثالثا- احسان به برادران دينى كه ارشاد و هدايت را نسبت به آنان منظور داشته، ايذاء و آزار ايشان را تحمل نمايد. و به حصول اين مراتب سه گانه، داخل در محسنين، و جزاى ايشان را كه جنات خلد برين است دريابد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ (85)
ترجمه
پس پاداش داد ايشانرا خدا بآنچه گفتند بهشتهائيكه ميرود از كنار آنها نهرها جاودانيان در آن و اين است پاداش نيكوكاران.
تفسير
قمى ره در شأن نزول اين آيه و آيات سابقه تفصيلى ذكر كرده كه اجمالش آنستكه چون قريش آزار و اذيتشان نسبت به پيغمبر (ص) و اصحاب در مكه معظمه از حدّ گذشت آنحضرت فرمان داد كه بحبشه هجرت نمايند و هفتاد نفر از مسلمانان عازم مسافرت شدند و جعفر بن ابى طالب مأمور شد كه با آنها حركت نمايد و آنها بملازمت آنحضرت از دريا عبور نموده و وارد حبشه شدند كفار قريش پس از اطلاع بر اين امر عمرو بن عاص و عمارة بن وليد را با جمعى روانه حبشه نمودند تا آنها را از نجاشى بخواهند كه بعربستان مسترد دارد و هدايائى هم براى او فرستاده بودند آنها پس از ورود بحبشه بخدمت نجاشى رسيدند و تقديم هدايا و عرض حاجت نمودند و نجاشى قبول و جعفر (ع) را احضار نمود و چگونگى امر را سؤال كرد آنحضرت فرمود از اينها سؤال كنيد آيا ما بندگان آنها هستيم يا مديون آنها يا خيانت كار نجاشى سؤال نمود عمرو جواب داد هيچ يك از آنها نيستند جعفر فرمود پس چه ميخواهند از ما، ما را اذيّت كردند و از وطن آواره نمودند ناچار باين مملكت پناهنده شديم عمرو عرض كرد با ما خلاف دينى نمودند و خدايان ما را دشنام دادند و جوانان ما را از راه بدر بردند و اجتماعات ما را متفرق ساختند و از ميان ما فرار كردند ما از پادشاه خواهش داريم آنها را بما مسترد فرمايد تا امور ما اصلاح يابد جعفر (ع) فرمود ما با آنها مخالفت نموديم براى آنكه خداوند براى ما پيغمبرى فرستاد كه ما را از بتپرستى و قماربازى و ظلم و جور و خونريزى و زناكارى و رباخوارى و خوردن مردار و خون و گوشت خوك منع فرمود و بعدل و احسان و تفقد خويشان و اقامه نماز و اداء زكوة امر فرمود نجاشى گفت حضرت عيسى (ع) هم مبعوث براى اين امور شد آيا چيزى از آنچه به پيغمبر شما نازل شده است از بردارى جعفر فرمود بلى و سوره مريم را تلاوت فرمود تا فكلى و اشربى و قرّى عينا كه رسيد اشگ نجاشى
جلد 2 صفحه 258
بر صفحه رخسارش جارى گرديد و گفت و اللّه اين حق است عمرو گفت اين مخالف با ما است او را بما مسترد دار نجاشى سيلى بصورت او زد و گفت ساكت شو اگر بعد از اين اسم او را ببدى ياد كنى خونت را خواهم ريخت عمرو عرض كرد ما ديگر متعرض او نميشويم و از خدمتش مرخص شد و چون در موقع آمدن در كشتى با عماره شراب خورده بودند و او متعرض ناموس عمرو شده بود حيله كرد كه او را مقصر نجاشى نمود و خود بعربستان بازگشت كرد و مسلمانان در حبشه ماندند و در مجمع نقل نموده كه نجاشى هديه كفار را بعد از زدن عمرو بن عاص ردّ كرد و امر نمود كه اسباب آسايش مسلمانان را فراهم نمودند و آنها در ناز و نعمت بودند تا وقتى كه پيغمبر (ص) خيبر را فتح نمود جعفر (ع) با تمام كسان و اتباعش وارد مدينه شدند پيغمبر (ص) فرمود نميدانم بكدام يك از اين دو امر خورسند باشم بفتح خيبر يا بقدوم جعفر و با آنها شصت و دو نفر از اهل حبشه بودند و هشت نفر از اهل شام و در ميان آنها بحيراء راهب بود و حضرت رسول (ص) براى آنها سوره يس را تا آخر قرائت فرمود و آنها گريه كردند و ايمان آوردند و گفتند چه قدر شبيه است بآنچه بحضرت عيسى (ع) نازل شد و خداوند اين آيات را در شأن آنها نازل فرمود و قمى ره در ذيل نقل وقايع مذكوره فرموده كه آنها كه از حبشه آمده بودند سى نفر از قسّيسين بودند و از طرف نجاشى مأمور بودند كه مواظب نشست و برخواست و صحبت و نماز پيغمبر (ص) باشند و حامل هدايائى بودند از طرف نجاشى كه از آن جمله ماريه قبطيّه مادر ابراهيم (ع) بود و چندين جامه و عطر و اسبى براى حضرت و در محضر شريف حاضر شدند و آنحضرت براى آنها آيه اذ قال اللّه يا عيسى ابن مريم را تا ان هذا الا سحر مبين تلاوت فرمود و آنها گريه كردند و ايمان آوردند و بحبشه معاودت نمودند و آنچه ديده و شنيده بودند بعرض نجاشى رساندند و او بعد از شنيدن قرآن از آنها گريه كرد و اسلام قبول نمود ولى از اهل حبشه مخفى داشت براى آنكه از آنها ميترسيد و از بلاد حبشه خارج شد بقصد تشرف بخدمت نبوى و چون از دريا عبور نمود برحمت ايزدى واصل شد و خداوند آيه لتجدنّ اشد الناس را تا آخر اين آيه نازل فرمود بنابر اين كسانيكه از شنيدن قرآن براى معرفت بحق و حقيقت گريه شوق نمودند نجاشى است در موقع قرائت جعفر (ع) ابتداء يا اتباعش بعد از مراجعت از مدينه و آنها هستند در موقع تلاوت حضرت ختمى مرتبت كه چشم اشگبار ايشانرا پيغمبر (ص) ديد و آنها هم حق را ديدند و شناختند و با نشانىهاى انجيل
جلد 2 صفحه 259
تطبيق كردند و ايمان آوردند و از خدا خواستند كه نام آنها را در زمره گواهان بر حق كه معرفت شخص نبوى (ص) و رسالت او است در لوح محفوظ ثبت فرمايد و خداوند هم اجابت فرمود و ايشانرا بپاداش قول مطابق علم و معرفتشان رسانيد و شايد اينها همان منتظران ظهور حضرت ختمى مرتبت بودند كه در روايت عياشى ره در ذيل آيه قبل بفاصله يك آيه ذكر شد و بنابر اين اختلافى در روايات نميباشد و اللّه اعلم ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَأَثابَهُمُ اللّهُ بِما قالُوا جَنّاتٍ تَجرِي مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ المُحسِنِينَ (85)
پس ثواب داد آنها را خداوند بازاء آنچه گفتند بهشتهايي که از زير آنها نهرهايي جاريست و اينکه است جزاي نيكوكاران.
فَأَثابَهُمُ اللّهُ ثواب جزاي نيك است که بازاء عمل عبادي داده ميشود و با احسان و انعام فرق دارد زيرا خداوند در دنيا ببندگان نعم غير متناهيه و احسانهاي متواليه متواتره دارد لكن آنها را ثواب نميگويند ثواب در مقابل عمل است نظير عقاب و عذاب که آنهم در مقابل عمل است و تعبير بجزاء ميشود النّاس مجزيون باعمالهم ان خيرا فخير و ان شرا فشر بِما قالُوا مراد مجرد قول نيست چنانچه بعضي توهم كردند و گفتند اسلام مجرد اقرار بلسان است که شامل منافق هم ميشود.
(تنبيه)
در معني اسلام و ايمان اقوال بسياري است بالغ بر هفت قول، مجرد اقرار بلسان يا تصديق بجنان و قلب يا عمل باركان يا مركب از دو، اقرار و تصديق، اقرار و عمل، تصديق و عمل، يا مركب از سه، و تحقيق كلام اينست که تصديق قلبي است و اقرار كاشف از او است و عمل نگهبان او است.
جَنّاتٍ تَجرِي مِن تَحتِهَا الأَنهارُ مكرر گفتهايم که مراد از تحت يعني پائين قصر و عمارت، و از اينکه عبارت و نظائر آن استفاده ميشود که بهشت متعدد است که هشت بهشت باشد و از تمام آنها بهرهمند خواهند شد.
وَ ذلِكَ جَزاءُ المُحسِنِينَ همين ثواب جزاي نيكوكاران است. و از اينکه جمله دو مطلب استفاده ميشود يكي آنكه اينها از محسنين هستند و ديگر آنكه جزاي محسنين اينست، و مراد از محسن نه احسان بغير باشد و لو آنهم عمل بسيار خوبي است و لكن بمعناي اعم است يعني كار خوب كردن، ايمان آوردن، عبادت
جلد 6 - صفحه 452
و عمل صالح بجا آوردن چه اعمال قلبي از تحصيل عقائد حقه و علم باحكام الهيه و بمعارف اسلاميه و باخلاق حسنه که اعمال نفسي است و اعمال صالحه که اعمال جوارحي است که يكي از مصاديق آن احسان بغير است، و تعبير بجزاء دليل بر استحقاق نيست بلكه تماما تفضل است زيرا انسان هر که باشد و هر چه باشد و لو انبياء و اولياء استحقاق مثوبت ندارند و هر چه بكنند باز مقصر هستند و حق عبادت او را بجا نياورده پس آنچه بآنها داده شود تفضل است ولي چون خداوند وعده فرموده البته بآنها خواهد رسيد إِنَّ اللّهَ لا يُخلِفُ المِيعادَ آل عمران آيه 9.
برگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- ایمان مسیحیان به خدا و اعترافشان به حقانیت قرآن و رسالت پیامبر (ص) موجب برخوردارى آنان از بهشت جاودان (فاثبهم اللّه بما قالوا جنت)
۲- ایمان به خدا، پیامبر (ص) و قرآن عامل ورود به بهشت جاویدان (فاثبهم اللّه بما قالوا جنت)
۳- خداوند، پاداش بخش مؤمنان و محسنان (فاثبهم اللّه بما قالوا ... ذلک جزاء المحسنین)
۴- ضرورت اقرار زبانى به توحید، رسالت پیامبر (ص) و حقانیت قرآن پس از باور به آن (فاثبهم اللّه بما قالوا)
۵- بهشت، جاودانه و داراى درختانى انبوه و نهرهایى روان (جنت تجرى من تحتها الانهر خلدین فیها)
۶- کثرت باغهاى بهشت و فراوانى نهرهاى جارى در آن (جنت تجرى من تحتها الانهر)
۷- سکونت مؤمنان در بهشت همیشگى و دایمى است. (خلدین فیها)
۸- صالحان بهره مند از بهشت جاویدان (و نطمع ان یدخلنا ربنا مع القوم الصلحین. فاثبهم اللّه بما قالوا جنت)
۹- بهشت جاودانه، پاداش محسنان (جنت تجرى من تحتها الانهر خلدین فیها و ذلک جزاء المحسنین)
۱۰- مسیحیان فروتن و مؤمن به خدا، قرآن و پیامبر (ص) در زمره محسنان اند. (و انهم لایستکبرون ... و ذلک جزاء المحسنین)
۱۱- ایمان به خدا، قرآن و پیامبر (ص) و پرهیز از استکبار و نیکوکارى مایه رسیدن به مقام محسنین است. (و انهم لایستکبرون ... و ذلک جزاء المحسنین)
۱۲- نجاشى و یاران او در زمره محسنان و مؤمنان به خدا، پیامبر (ص) و قرآن بودند. (قالوا إنّا نصرى ذلک بان منهم قسیسین و رهباناً ... ذلک جزاء المحسنین) این بخش از آیات (۸۵ ۸۲) بنابرآنچه بسیارى از مفسران گفته اند، درباره نجاشى پادشاه حبشه و یاران او نازل شده است.
موضوعات مرتبط
- استکبار: آثار اجتناب از استکبار ۱۱
- اقرار: به توحید ۴
- ایمان: آثار ایمان ۲، ۱۱ ; ایمان به خدا ۱، ۲، ۱۰، ۱۱ ; ایمان به قرآن ۲، ۴، ۱۰، ۱۱ ; ایمان به محمّد (ص) ۲، ۴، ۱۰، ۱۱ ; متعلق ایمان ۱، ۲، ۱۰، ۱۱
- بهشت: باغهاى بهشت ۶ ; جاودانگى بهشت ۱، ۲، ۵، ۸، ۹ ; درختان بهشت ۵ ; موجبات بهشت ۱، ۲ ; نعمتهاى بهشت ۵ ; نهرهاى بهشت ۵، ۶
- بهشتیان: جاودانگى بهشتیان ۷
- خدا: پاداش خدا ۳
- صالحان: در بهشت ۸
- قرآن: حقانیت قرآن ۴
- محسنان:۱۰، ۱۲ پاداش محسنان ۱۰، ۱۲ ۳، ۹ ; مقامات محسنان ۱۰، ۱۲ ۱۱
- مسیحیان: ایمان مسیحیان ۱ ; مسیحیان متواضع ۱۰ ; مسیحیان محسن ۱۰ ; مسیحیان و حقانیت قرآن ۱ ; مسیحیان و حقّانیت محمد (ص) ۱ ; مقامات مسیحیان مؤمن ۱۰
- مؤمنان: پاداش مؤمنان ۳ ; مؤمنان در بهشت ۷
- نجاشى: ایمان نجاشى ۱۲ ; نجاشى از محسنان ۱۲ ; نجاشى از مؤمنان ۱۲ ; نجاشى و قرآن ۱۲ ; نجاشى و محمّد (ص) ۱۲
- نیکى: موارد نیکى ۱۱
منابع