القمر ١٠
کپی متن آیه |
---|
فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ |
ترجمه
القمر ٩ | آیه ١٠ | القمر ١١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أَنِّی مَغْلُوبٌ ...»: اصل آن (بِأَنِّی مَغْلُوبٌ ...) است و منصوب به نزع خافض است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
وَ نُوحاً إِذْ نَادَى مِنْ قَبْلُ... (۰) قَالَ رَبِ انْصُرْنِي بِمَا... (۲)
وَ أُوحِيَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ... (۰) فَافْتَحْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ... (۰)
تفسیر
- آيات ۹ - ۴۲ سوره قمر
- بيان چگونگى وفور آب بر سراسر زمين، پس از نفرين نوح «ع»
- توضيحى درباره ویژگی كشتى نوح «ع»
- معناى آسان کردن قرآن براى ذكر
- بيان كيفيت عذاب قوم عاد
- ۱ سعادت و نحوست ايام، از نظر عقل، قرآن و سنّت
- سعادت و نحوست، در آيات قرآن كريم
- سعادت و نحوست، در روايات
- برخی از احاديث ائمّه «ع» كه بر عدم نحوست ذاتى زمان دلالت مى كند
- رواج عقيده به سعادت و نحوست ايام، در بين اهل سنّت
- ۲ سعادت و نحوست كواكب
- اقوال منجمين درباره ارتباط كواكب با حوادث زمينى
- اقسام رواياتى كه در اين باره وارد شده اند
- بررسی روايات وارده در بارۀ سعد و نحس بودن بعضى كواكب
- ۳ تفأل خوب و بد
- امورى كه در نظر عامۀ مردم، شوم و نحس است
- مقصود از تكذيب قوم ثمود به «نُذُر»
- ناقه صالح و آزمايش الهى قوم ثمود
- سرگذشت قوم لوط و عذابى كه دامنگيرشان شد
- بحث روایتی: (چند روايت در ذيل برخى آيات گذشته)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ «10»
پس نوح پروردگارش را (چنين) خواند كه من مغلوب شدهام، پس (به دادم برس و) ياريم كن.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ «10»
چون حضرت از ايمان آنها مأيوس شد و قول و فعل آنها بىحد شد، فَدَعا رَبَّهُ: پس خواند پروردگار خود را، أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ: بدرستى كه من مغلوب شدم، يعنى قوم بر من غالب شدند به قهر و عدوان نه به حجت و بيان، پس يارى فرما و انتقام كش از آنها، بنا بقولى هر وقت حضرت دعوت مىنمود
«1» حياة القلوب، (چ اسلاميه) ج 1 باب 4 فصل 2 ص 92.
جلد 12 - صفحه 374
گلوى او را مىفشردند تا بيفتادى و بيهوش شدى، باز كه حال آمدى گفتى «اللهم اغفر قومى فانهم لا يعلمون» تا عاقبت طغيان آنها، مستوجب شدند هلاكت را.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ «1» وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ «2» وَ كَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ كُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ «3» وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِيهِ مُزْدَجَرٌ «4»
حِكْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ «5» فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلى شَيْءٍ نُكُرٍ «6» خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ «7» مُهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِ يَقُولُ الْكافِرُونَ هذا يَوْمٌ عَسِرٌ «8» كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ «9»
فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ «10»
ترجمه
نزديك شد قيامت و شكافته شد ماه
و اگر ببينند نشانهاى از قدرت و معجزيرا روى ميگردانند و ميگويند جادوئى است پى در پى و بادوام
و تكذيب كردند و پيروى نمودند ميلهاى نفسانى خود را و هر امرى بجاى خود قرارگيرنده است
و بتحقيق آمد آنها را از خبرها آنچه كه در آن باز داشتن از معاصى است
حكمتى است تامّ و تمام پس بىنياز ننمودند بيمدهندگان
پس روى بگردان از آنها روزى كه بخواند خواننده بسوى چيزى زشت و ناخوش
با آنكه بزير افكنده باشد چشمهاشان بيرون مىآيند از قبرها گوئيا آنان ملخ پراكندهاند
با آنكه نگران يا گردن كشيده شتابندگانند بسوى خواننده ميگويند كافران اين روزى است دشوار
تكذيب كردند پيش از آنها قوم نوح پس تكذيب كردند بنده ما را و گفتند ديوانهايست و باز داشته شد از تبليغ
پس خواند پروردگارش را كه همانا من مقهور شدم پس انتقام بكش از آنها براى من.
تفسير
خداوند متعال در اين سوره مباركه خبر داده است از وقوع دو امر بزرگ يكى نزديك شدن قيامت بآمدن پيغمبر آخر الزّمان و ختم دائره رسالت و ديگر انشقاق و دو پاره شدن ماه بمعجز آن حضرت كه دعوى تواتر اخبار و اجماع مسلمانان بر آن شده و اجمال قضيه كه قدر مشترك بين روايات است
جلد 5 صفحه 99
آنست كه كفّار قريش از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم تقاضا نمودند كه ماه را براى آنها دو نيمه نمايد تا ايمان بياورند و حضرت قبول فرمود و در شب چهاردهم ماهى در حضور همه آنرا دو پاره فرمود بامر مبارك و همه مشاهده كردند در مكّه معظمه و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم از آنها شهادت گرفت و سجده شكر فرمود و ماه را بصورت اول عودت داد. و فرداى آنشب از مسافرين سؤال نمودند و آنها هم تصديق كردند كه آنرا بين راه ديديم و با وجود اين گفتند محمّد پى در پى جادو ميكند يا سحرش قوى و مستحكم است يا دوام و استمرار دارد چون در بعضى از روايات ذكر شده كه بقدر ما بين عصر تا شب بحال انشقاق باقى بود و آنها ميديدند و شبهاتى كه در اين باب شده يا ناشى از قصور در اعتقاد بعموم قدرت الهى است كه در علوم عقليّه اثبات شده و دلالت ادلّه شرعيّه بر آن واضح است يا از توهّم عدم تغيير در اوضاع افلاك است كه بردّ شمس و تناثر نجوم و حدوث شفق و امثال اينها براى عظمت مقام يا مصيبت اولياء خدا در مواقع لازم و مناسب مسلّم و محسوس شده و والد ماجد ما در شفاء الصدور ضمن اثبات تأثير مصيبت امام مظلوم در آسمانها بما لا مزيد عليه آنرا ثابت فرموده است يا از استبعاد عدم رؤيت آن در غير عربستان و عدم نقل آن در صورت رؤيت است كه جواب گفتهاند در اين قبيل امور كه عامّه از آن غفلت دارند خصوصا در وقتى كه مردم نوعا خوابند و احتمال وجود موانعى در آفاق از ابر و غيره ميرود بكلّى بيوجه است و بنظر حقير اگر گفته شود انشقاق در قمر مرئى و موجود در باصره شده نه در قمر موجود در فلك تمام شبهات و استبعادات رفع ميشود و مانعى هم ندارد چون اعجاز نبى صلى اللّه عليه و آله و سلّم بآن ثابت و الزام متقاضى بآن حاصل خواهد شد و احتياجى بتصرّف در اوضاع علوى نخواهد داشت چنانچه گفتهاند فرقى نيست در اثبات اعجاز پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بتسبيح سنگ ريزه در دست مبارك بين گويا كردن آنها يا شنواندن تسبيح آنها را بقوم در هر حال اينقضيّه از مسلّمات تاريخى و دينى است اگر چه در تفسير آيه شريفه بعضى گفتهاند مراد انشقاق قمر در قيامت است كه براى تحقق وقوع از آن بماضى تعبير شده و اين معنى مخالف با ظاهر اين آيه و آيه بعد است چون ظاهر از آيه معجزه است كه حمل بر سحر ميشود نه
جلد 5 صفحه 100
علامت قيامت چون آن وقت احتياجى بمعجزه نيست و آيه حمل بر سحر نميشود و اگر مراد از كلمه آيه معجزه ديگرى باشد ارتباط بين دو آيه از بين ميرود و سياق كلام مخالف با آنست در هر صورت تكذيب نمودند پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم را و پيروى كردند از هواى نفس خودشان غافل از آنكه هر امر بجاى خود ثابت و محفوظ و مستقرّ است تا به نتيجه دنيوى و پاداش اخروى خود برسد و در قضاياى امم سابقه كه براى آنها در قرآن ذكر شده موجبات بازداشتن از كفر و اتّعاظ بعمل آمده و معارف حقّه بپايان رسيده ولى افسوس كه بيم دادن بيمدهندگان براى آنها ثمرى نبخشيده بر سيه دل چه سود خواندن پند- نرود ميخ آهنين بر سنگ پس خدا به پيغمبر خود فرموده آنها را بحال خودشان واگذار تا روز كه اسرافيل بنفخه دوم صور آنها را دعوت نمايد بامريكه در نظر آنها منكر و ناپسند است كه اهوال قيامت و عذاب دوزخ باشد و با حال انكسار و ذلّت بطوريكه از ترس چشمهاشان بزير افكنده شده آنروز بيرون آيند از قبرها و مانند ملخ پراكنده در صحراى محشر گردند و مضطرب و پريشان باشند و با سرعت و شتاب در حركت و گردن كشيده داعى حق را اجابت نمايند و با خود گويند چه روز سختى است امروز و پيش از اين كفّار مكّه كه پيغمبر آخر الزّمان را تكذيب نموده مجنون و ساحر خواندند قوم نوح عليه السّلام هم آنحضرت را تكذيب نمودند و نسبت جنون باو دادند و ممنوع از دعوتش كردند و او نهصد و پنجاه سال بر آزار آنها صبر نمود تا از ايمان آنها مأيوس شد و ميخواستند او را سنگسار نمايند پس خواند پروردگار خود را براى آنكه انتقام او را از آنها بكشد و خدا كشيد چنانچه در آيات آتيه بيايد انشاء اللّه تعالى.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغلُوبٌ فَانتَصِر «10»
پس خواند نوح پروردگار خود را بدرستي که من مغلوب اينکه مشركين شدم پس مرا ياري بفرما و از اينها انتقام بكش: چنانچه در جاي ديگر ميفرمايد:
وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَر عَلَي الأَرضِ مِنَ الكافِرِينَ دَيّاراً نوح آيه 27.
فَدَعا رَبَّهُ انبياء تا مادامي که احتمال تأثير ميدهند که شايد ايمان بياورند يا در نسل آنها مؤمني پيدا شود خودداري ميكنند لكن بعد از اينكه مأيوس شدند در مقام نفرين بر ميآيند و خداوند آنها را به عذاب هلاك ميفرمايد چنانچه حضرت نوح عرض كرد در پيشگاه الهي إِنَّكَ إِن تَذَرهُم يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا يَلِدُوا إِلّا فاجِراً كَفّاراً نوح آيه 28 و خداوند هم فرمود: وَ أُوحِيَ إِلي نُوحٍ أَنَّهُ لَن يُؤمِنَ مِن قَومِكَ إِلّا مَن قَد آمَنَ فَلا تَبتَئِس بِما كانُوا يَفعَلُونَ هود آيه 38.
أَنِّي مَغلُوبٌ که چه اندازه اذيّت كردند به او و به مؤمنين به او.
فَانتَصِر انتقام مرا از آنها بكش و مرا از ظلم آنها نجات ده.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 10)- سپس میافزاید: هنگامی که نوح از هدایت آنها بکلی مأیوس گشت «به درگاه پروردگار عرضه داشت: من مغلوب (این قوم طغیانگر) شدهام انتقام مرا از آنها بگیر» (فَدَعا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ).
آنها هرگز در دلیل و حجت و برهان بر من غلبه نکردهاند ولی از طریق ظلم و جنایت و تکذیب و انکار، و انواع زجر و فشار بر من غلبه کردند، این قوم دیگر
ج5، ص31
شایسته بقا نیستند از آنها انتقام بگیر و مرا بر آنها پیروزکن.
نکات آیه
۱ - التجاى نوح(ع) به درگاه پروردگار براى استمداد از او در برابر قوم حق ناپذیر خویش (فدعا ربّه أنّى مغلوب فانتصر)
۲ - یأس و ناامیدى نوح(ع) از هدایت پذیرى قوم حق ستیز خویش (فدعا ربّه أنّى مغلوب فانتصر) از تعبیر «مغلوب»، استفاده مى شود که نوح(ع) خود را در موضعى یافت که دیگر تنها چاره را در انتقام الهى از قوم حق ستیزش مى دید.
۳ - ربوبیت الهى، مقتضى التجاى بندگان به او، در دشوارى ها (فدعا ربّه أنّى مغلوب فانتصر)
۴ - دعا به درگاه پروردگار، نقطه امید پیامبران در اوج مشکلات (فدعا ربّه أنّى مغلوب فانتصر)
۵ - غلبه همه جانبه قوم نوح بر آن حضرت و بستن تمامى راه هاى امید بر روى ایشان (أنّى مغلوب)
۶ - نوح(ع)، خواهان انتقام الهى از قوم حق ستیز خویش (أنّى مغلوب فانتصر) مفسران «فانتصر» را به معناى «فانتقم» دانسته اند.
روایات و احادیث
۷ - «عن أبى جعفر(ع) ... قال:... فلبث فیهم نوح ألف سنة إلاّ خمسین عاماً یدعوهم سرّاً و علانیة فلمّا أبوا و عتوا قال «ربّ أنّى مغلوب فانتصر»;[۱] از امام باقر(ع) روایت شده که ... فرمود: ...نوح(ع) در میان قوم خود هزار سال - پنجاه سال کم - توقف نمود و قومش را در نهان و آشکار [به توحید] دعوت کرد. پس چون آنان ابا کرده و سرکشى نمودند، گفت: پروردگارا! من مغلوب هستم، انتقام مرا [از این قوم طغیان گر] بگیر».
موضوعات مرتبط
- استمداد: استمداد از خدا ۱
- التجا: التجا به خدا ۱; زمینه التجا به خدا ۳
- انبیا: آثار دعاى انبیا ۴; منشأ امیدوارى انبیا ۴
- خدا: آثار ربوبیت خدا ۳
- سختیها: دعا در سختیها ۴
- قوم نوح: حق ستیزى قوم نوح ۲; حق ناپذیرى قوم نوح ۱; درخواست انتقام از قوم نوح ۶; قوم نوح و نوح(ع) ۵; نفرین بر قوم نوح ۶، ۷; هدایت ناپذیرى قوم نوح ۷
- نوح(ع): استمداد نوح(ع) ۱; التجاى نوح(ع) ۱; قصه نوح(ع) ۲، ۵، ۶; نفرین نوح(ع)۶، ۷; یأس نوح(ع) ۲، ۵
- یأس: یأس از هدایت قوم نوح ۲
منابع
- ↑ کافى، ج ۸، ص ۲۸۲، ح ۴۲۴; نورالثقلین، ج ۵، ص ۱۷۷، ح ۸.